دانشنامه پژوهه بزرگترین بانک مقالات علوم انسانی و اسلامی

مفسّران دینى در جامعه ؛«روحانیان و روشنفکران» (قسمت اول)

خبرگزاری فارس: بررسى نقش مفسران دین در جامعه یکى از محورهاى جامعه شناسى دین است. در هر جامعه اى از دو گروه روحانیان و روشنفکران با عنوان مفسران یاد مى‌شود. مقصود ما از مفسران دین در این مقال، روحانیان و روشنفکرانى است که به تفسیر و تبیین معارف دینى در زمان غیبت مى پردازند...
No image
مفسّران دینى در جامعه ؛«روحانیان و روشنفکران» (قسمت اول)
مقدمه بررسى نقش مفسران دین در جامعه یکى از محورهاى جامعه شناسى دین است. در هر جامعه اى از دو گروه روحانیان و روشنفکران با عنوان مفسران یاد مى‌شود. مقصود ما از مفسران دین در این مقال، روحانیان و روشنفکرانى است که به تفسیر و تبیین معارف دینى در زمان غیبت مى پردازند. براین اساس به بررسى مسأله در دو بخش مى پردازیم: الف ـ روحانیان پیش از پرداختن به نقش روحانیان به عنوان مفسران دین ضرورت دارد دو مسأله اساسى در باب روحانیان بررسى شود: نخست دلیل نیاز دین به روحانیت و دوم جایگاه اجتماعى روحانیت و چگونگى شکل گیرى آن. بررسى این دو مسأله زمینه را براى روشنتر شدن نقش ایده آل و نقش بالفعل روحانیت فراهم مى سازد. نیاز دین به روحانیت این نیاز، که گروهى براى دفاع از دین تربیت شوند، اختصاص به دین اسلام ندارد. در ادیان آسمانى دیگر نیز، از جمله مسیحیت و یهودیت، علما و دانایان دینى وجود داشته و دارند که به بیان و نشر حقایق دینى مى پردازند. شهید مطهرى(رحمه الله) وجود گروهى به عنوان عالم دین را در اسلام و دیگر ادیان آسمانى ضرورى مى داند: «هر دین و از جمله اسلام، خواه ناخواه، به یک فرقه و دسته و گروهى نیازمند است که آنها علما و دانایان و متخصصان آن دین باشند. همه ادیان دنیا یک فرقه و طبقه اى دارند که آن را به نام هاى مختلف مى خوانند. اینها را یک وقتى "کَهَنه" مى گفتند، مسیحیان "کشیش" مى گویند، که در قرآن "قسیس" مُعرّب آن است، یهودى ها در عصر قرآن علماى خود را "احبار" مى گفتند. آیا اسلام وجود صنفى را که آنها عالم دین باشند پذیرفته است؟... بله، البته پذیرفته است. دین کارشناس مى خواهد. اگر دینى عالم دینى نداشته بـاشد، جاهل ها چیـزى از آن دین باقى نمى گذارند. خصوصاً در اسلام، از آن جهت که دینِ خاتم است، علما و دانشمندان رکن بزرگى به شمار مى روند. بسیارى از وظایف انبیا را در این عصر علما باید انجام دهند.»(1) به دلیل انحرافاتى که در کتب آسمانى ادیان الهى بجز اسلام رخ داده و با توجه به این نکته که اسلام، آخرین و کامل ترین دین آسمانى و از این رو، نیازمند حفظ، مراقبت و پاسدارى از خطر انحراف است و نیز به دلیل اینکه ائمّه(علیهم السلام)در زمان حیات خویش با همه توان، پاسدار دین بوده اند و به نشر حقایق دینى و تفسیر آن مى پرداختند و هم ایشان سفارش نموده اند که گروهى در«حوادث واقعه» به کسب معارف وحقایق دینى وسپس نشر آن بپردازند، بنابراین، دین همچون دُرّى ناب نیازمند حفاظت، نگاهبانى و پاسدارى است. شهید مطهرى(رحمه الله) در این زمینه مى فرماید: «با تغییراتى که در وضع زندگى مردم نسبت به صدر اسلام پیدا شده و با توسعه روزافزون علوم و احتیاجات، ضرورت دارد که گروهى همه عمر ممحّض باشند براى تحصیل و اداره شـؤون دینى مردم. در صدر اسلام احتیاج این قدر نبوده، عقده ها، شبهه ها و همچنین معاندین و دشمنان اسلام ایـن قدر نبـوده اند. حتماً ضرورت دارد همیشه گروهى ممحّض براى دفاع از اسلام و جوابگوى به احتیاجات دینى مردم بوده باشند.»(2) ضرورت پاسدارى از دین، که براى همه ادیان آسمانى مطرح مى باشد، ضرورتى عقلى است; زیرا هر شىء ناب و ارزشمند همیشـه دشمنانـى دارد که در کمین آن هستند. بنابراین، پـاسدارى و پاسبانـى از دیـن ضرورى است. «بـراى اینکه جامعه در مسیر خود، جهت صحیحى داشته باشد، دچار انحراف نشود، ضرورت دارد که همواره کارشناسان دینى و مـذهبى در جامعـه وجود داشتـه باشند تا بتوانند مسیر جامعه را تصحیح کنند و معارف صحیح را در دسترس اجتماع قرار دهند و مردم را از نعمت هاى عظیم معنوى، تحفه اى که خداى متعال بهوسیله انبیا در دسترس بشر قرار داده است، بهره مند کند.»(3) بنابراین، مى توان نیاز دین به روحانیت و فلسفه وجودى روحانیت در دین، بویژه اسلام، را چنین ترسیم کرد: در هـر دینى، ضرورى است که همواره عده اى به تعالیم آن وقوف و آگاهى کامل داشته باشند و در طول زمان از ارزش ها و تعالیم آن نگهبانـى کنند. در ایـن دیـن «روحانیت» و عـالمان عهده دار این کار خطیرند; زیرا همزمان با ظهور و تولـد دین اسلام، این گروه همزاد آن بوده است. در زمان پیامبر بزرگ اسلام(صلى الله علیه وآله) افرادى بودند، که هر چند بسیارى از آنها داراى شغل دیگرى بودند، دقیقاً وظایف روحانیت امـروزى را عهـده دار بودنـد; از پیامبـر اسلام(صلى الله علیه وآله)آیات قرآن را فرا مى گرفتند و احکام اسلام را مى آموختند و جهان بینى و ایدئولـوژى اسـلام را کسب مى کردنـد و با سفر به مناطق دوردست، مردم را با حقایق دینى آشنا مى کردند. از سوى دیگر، از آنجا که دین تحفه اى الهى است و براى همه اعصار نازل شده، براى حفظ و طراوت آن و مطابقت اش با موقعیت زمان، ضرورى است گروهى، عمیقاً دین را مورد مطالعه قرار دهند، از سرچشمه زلال، آن را دریافت دارند و با عنایت به تفسیر مفسّران وحى، آن را مطابق نیازهاى زمان تفسیر نمایند. و این دلیلى مضاعف براى ضرورت اجتهاد در دین است، که به عنوان بخش مهمى از وظایف روحانیت قلمداد مى شود، و تلاشى مضاعف است که تنها به وسیله خامه پرتلاش کسانى میسور است که همه عمر خویش را وقف فهـم عمیـق دین نموده اند. بنابراین، فهم عمیق و صحیح دین از عهده افراد عادى، که تنها بخشى از عمرشان را مصروف مطالعه سطحى دین مى نمایند، خارج است. همچنین به دلیل اینکه علمِ دین، تخصصى است، مانند همه تخصصهاى موجود، محتاج تلاش مضاعف است، بنابراین، با هیچ شغل دیگرى قابل جمع نیست. اگر کسى در سلک روحانیت بوده و داراى شغل دیگرى باشد، بازده کارش به شدت افت مى کند و قادر به مطالعه دین ـ کما هو حقه ـ نخواهد بود. البته، تذکار این نکته ضرورى است که فهم دین در حدّ اجتهاد تنها یکى از وظایف مهم روحانیت مى باشد. در جامعه دینى، بویژه در عصر حاضر، علاوه بر کسب مدارج عالى در حدّ اجتهاد، که ضرورتى قطعى در همه تاریخ اسلام بوده و هست، برعهده گرفتن امر قضا، تدوین اقتصاداسلامى، تنظیم روابط با دیگر کشورهاى اسلامى بر اساس اصول اسلامى و... و نیز مطالعه مستمر، تحقیق و تفکر در علوم دینى و علوم مرتبط با دین، همزمان و پا به پاى نیازهاى جامعه و کشف گره هاى کور مشکلات جوامع معاصر و ارائه راه حلّ هاى آن براساس دستورات دینى از وظایف قطعى و ضرورى روحانیت مى باشد. چگونگى شکل گیرى پایگاه و منزلت اجتماعى روحانیت پس از بیان ضرورت و پذیرش اصل وجود روحانیت در اسلام و دیگر ادیان آسمانى، این سؤال مطرح مى شود که جایگاه و پایگاه اجتماعى روحانیت چگونه ترسیم مى شود و منزلت اجتماعى آنان چگونه شکل مى گیرد؟ به طور کلى، نحوه شکل گیرى پایگاه اجتماعى افراد در جامعه به چند عامل وابسته است:(4) الف ـ یکى از عوامل اصلى شکل گیرى جایگاه اجتماعى افـراد، منـزلت و احتـرام اجتـماعى اسـت که خودنـاشى از موقعـیت هاى نهادى شده است. شغل افراد،از جمله این موقـعیت هاست. بسیارى نان شغل خویش مى خورند و از این طریق، در جامعه اعتبار اجتماعى کسب مـى کنند. شغل، یکى از منابع منزلت اجتماعى افراد در جامعه است; یعنى هرچه شغل افراد در جامعه بالاتر باشد، منـزلت و احترام اجتماعى آنان بالاتر است. روحانیان به دلیل اینکه رسماً شغلى در جامعه ندارند و «روحانى بودن» نیـز شغل(5) محسوب نمـى شود، بنابرایـن، منـزلت، احترام و پـایگاه اجتماعـى روحانیـت از طریـق شغـل بـه دست نمى آید.(6) ب ـ از دیگر منابع شکل گیرى منزلت اجتماعى افراد، بویژه در جوامعى که شکاف طبقاتى در آن وجود دارد، ثروت و دارایى است. ثروت و نفْس ثروتمند بودن در جامعه، نوعى قدرت بالقّوه ایجاد مى کند و ثروتمندان در بسیارى از جوامع، داراى منزلت اجتماعى بالایى هستند. بنابراین، ثروت و دارایى یکى از منابع کسب منزلت و پایگاه اجتماعى افراد است. تذکر این نکته ضرورى است که لزوماً داشتن ثروت به معناى برخوردارى از منزلت و اعتبار اجتماعى نیست، بلکه ثروت مى تواند یکى از منابع بالقوّه کسب منزلت اجتماعى باشد; زیرا در جوامع چه بسیارند ثروتمندان بى منزلت و فقراى داراى منزلت اجتماعى. روحانیان، به عنوان صنفى از جامعه، از آنجا که به تحصیل علوم دینى مشغول اند، براى تأمین معاش زندگى خویش مبلغى به عنوان شهریه(= کمک هزینه تحصیل) دریافت مى کنند. هزینه تحصیلى اى که آنان دریافت مى کنند براى تأمین حداقل معیشت و گذران زندگى آنان است. لذا، نمى توان گفت که روحانیان منزلت و اعتبار اجتماعى خود را از طریق ثروت و دارایى کسب مى کنند. ج ـ قدرت و اقتدار سیاسى نیز یکى از زمینه هاى شکل گیرى منزلت و احترام اجتماعى است. افراد قدرتمند معمولاً اعتبار فراوانى دارند و از منزلت اجتماعى بالایى برخورداراند. استفاده از قدرت و اقتدار زمانى موجب کسب احترام و منزلت اجتماعى است که فرد در اعمال قدرت، افراط و تفریط نکند و در زمینه اعمال قدرت مشروع خویش،احساس مسؤولیت نماید و خود را به رعایت اصول، مقیّد و ملزم سازد; زیرا بسیارى از اوقات، استفاده بیش از حدّ از قدرت، که به صورت تجاوز جلوه مى کند، در دیگران رعب و ترس ایجاد مى نماید و منزلت و احترام اجتماعى صاحب قدرت را تضعیف مى کند. ما معتقدیم که دیانت اسلام چیزى جز سیاست آن نیست و دخالت دین در شؤون سیاسى مردم به معناى تشکیل حکومت اسلامى است; زیرا تشکیل حکومت در اسلام براى پیاده کردن اهداف، مقاصد، احکام و ارزش هاى دینى در جامعه امرى بدیهى و ضرورتى شرعى و عقلى است، به گونه اى که تکمیل و اکمال دین به تشکیل حکومت و اداره امور مردم و هدایت و رهبرى آنان وابسته است. این نیز یکى دیگر از وظایف مهم روحانیت است که باید بدان همّت گمارد. حضرت امام خمینى(رحمه الله)، طلایه دار تحقق عینى حکومت اسلامى در عصر حاضر، مى فرماید: «فقهاى جامع الشرایط از طرف معصومین نیابت در تمام امور شرعى و سیاسى و اجتماعى را دارند و تولّى امور در غیبت کبرى موکول به آنان است.»(7) اما در عین حال، باید گفت که قدرت و اقتدار سیاسى نیز براى روحانى، به عنوان کسى که به تحصیل علوم دینى و تفسیر دین مشغول است، منبع کسب منزلت اجتماعى نیست. روشن است که سخن در اصل روحانیت است، وگرنه روحانیانى که مناصب و منزلت اجتماعى شان را از غیر تحصیـل علـوم دینى و از جمله قدرت به دست آورده اند مورد بحث مـا نیستند. بنابرایـن، روحانیانـى کـه پیـش از انقلاب اسلامى، به عنوان نیروهاى مبازر و انقلابى در مقابل حکومت قد عَلَم کردند و پس از انقلاب نیز در کنار حکومت، صاحب قدرتى گردیدند از محل نزاع ما خارج اند; زیرا اولاً، همه روحانیان به قدرت نرسیدند و ثانیاً، در این گونه موارد نیز منزلت اجتماعى آنان بیش تر از ناحیه انتساب شان به روحانیت کسب شده است، نه از طریق قدرت و یا اقتدار. د ـ گاهى ویژگى هاى شخصیتى و اوصافى نظیر زیبایى، قدرت جسمانى، هوش و مانند آن موجب کسب منزلت اجتماعى افراد است. این اوصاف گاهى به گروه یا جامعه و گاهى نیز به افراد نسبت داده مى شود. عواملى مانند سن، جنس، نژاد و ملیّت نیز از این جمله اند. روشن است که روحانیت از این نظر نیز نه جنس برترى دارد و نه از ملیّت متمایز و نه از طریق ویژگیهاى شخصیتى فوق منزلت اجتماعى خویش را کسب مى کند. هر چند «سادات» در اسلام داراى اصل ونسب برترند، اما روشن است که بسیارند سادات غیر روحانى و نیز روحانیان غیر سادات. بنابراین، این ملاک نیز عام نمى باشد. هـ ـ میزان بهره مندى از ارزش هاى انسانى و (اسلامى) و اخلاقى و پاى بندى به ارزش هاى دینى از دیگر منابع کسب احترام و منزلت اجتماعى است. رعایت قواعد رفتارى مقبول جامعه نوعى احترام اجتماعى براى افراد به ارمغان مى آورد و از آنجا که هنجارها ریشه در ارزش ها دارند، هر چه میزان بهره مندى افراد از ارزش هاى اجتماعى بیشتر باشد، منزلت اجتماعى آنان بیشتر خواهد بود. ارزش ها در جوامع گوناگون متفاوت هستند و به دو نوع مادى و غیر مادى تقسیم مى شوند. در آنچه گذشت، ارزش هاى غیر مادى و فضایل اخلاقى و ارزش هاى انسانى بود که موجب کسب منزلت اجتماعى افراد مى شد. نمادهایى همچون نوع لباس، تحصیلات و مانند آن از جمله زمینه هاى شکل گیرى پیدایش احترام و منزلت اجتماعى افراد در جامعه است. تحصیل علم و دانش و بهره مندى از علوم گوناگون در جوامع، نوعى ارزش غیر مادى محسوب مى شود. هر قدر میزان بهره مندى کسى از علم و دانش بیشتر باشد، احترام و منزلت اجتماعى اش بیشتر خواهد بود. این امر، بویژه زمانى که فرد دانش و علمى را که مى آموزد منتسب به علوم دینى و ارزش هاى دینى باشد، نوعى تقدّس به خود مى گیرد و از اعتبار اجتماعى بیشترى برخوردار مى شود. لذا، روحانیان به دلیل برخوردارى از کسب علم و دانش، بویژه علوم دینى، داراى منزلت اجتماعى اند و از این طریق، منزلت اجتماعى صنف روحانیت و پایگاه اجتماعى و اعتبار آنان در میان افراد جامعه شکل مى گیرد. بنابراین، به نظر مى رسد تنها ملاک و معیار عامى که پایگاه اجتماعى روحانیت به وسیله آن شکل مى گیرد اولاً، میزان بهره مندى از ارزش هاى اخلاقى، انسانى و پاى بندى به ارزش هاى دینى وثانیاً، برخوردارى از علم و دانش و بهره مندى از علوم، بویژه علوم دینى، است که منزلت اجتماعى روحانیت را شکل مى دهد. (8) روحانى کیست؟ وظیفه اش چیست؟ دل مشغولى و دغدغه خاطر بسیارى از اندیشمندان مسلمان، که تاکنون در خصوص روحانیت نظرى ارائه و قلمى زده اند، این بوده که جایگاه واقعى روحانیت را ترسیم نمایند و ویژگى ها و اوصاف و وظایف آنان را برشمارند. پس از پیروزى انقلاب اسلامى، به دلیل تغییر و تحول در ارزش هاى موجود در جامعه و جاى گزینى ارزش هاى نوین به جاى آن و اداره نظام سیاسى جامعه بر اساس ارزش ها و هنجارهاى دینى، وظایف بس مهم و خطیرى متوجه روحانیت گردید، به گونه اى که این وظایف، وظایف قبلى و پیش از انقلاب اسلامى آنان را تحت الشعاع قرار داد. اجمالاً، وظایفى که از گذشته بر عهده روحانیت بوده و نیز مجموعه وظایف جدیدى که پس از انقلاب اسلامى، به برکت آن بر دوش روحانیت گذاشته شده دو دسته اند: برخى از وظایف روحانیت به گونه اى است که اختصاص به آنان ندارد و از عهده غیر روحانى نیز بر مى آید، ولى از آنجا که مردم در این مسائل غالباً به روحانى مراجعه مى کنند، این وظایف به ظاهر، از وظایف روحانیان محسوب مى شود. برخى دیگر وظایفى است که منحصراً بر عهده روحانى و نظام روحانیت گذاشته شده است. برخى تصور مى کنند که روحانى کسى است که وارد حوزه علمیه شده، داراى لباس مخصوصى مى باشد و در ایام خاصى در شهرها و روستاها به بیان مواعظ و انجام سخنرانى در مساجد و تکایا مى پردازد، حمد و سوره را از مخارج درست ادا مى کند، مطالبى در هر زمینه، مثل نکیر و منکر و جنّ و قبر و برزخ گرفته تا شکیات نماز و مانند آن را به خوبى مى داند و در این زمینه کارآمد روزگار است. از نظر معیشتى نیز وابسته به مردم است و به عبادت و نمازهاى مستحبى به خوبى آگاه مى باشد و بیش از آنکه عمل مى کند، حرف مى زند. اما واقع مطلب چیز دیگرى است. براساس مبانى دینى و اصول مسلّم پذیرفته شده در این زمینه، اسلام بخشى از وظایف انبیاى غیر مشرِّع را در دوران غیبت کبرى بر عهده علماى دین گذاشته است. استنباط احکام شرعى و حفظ کتاب، سنّت و مواریث انبیا بر عهده علماى دین و روحانیت است. این امر در پرتو شناخت صحیح و درست روحانیان از اسلام و دریافت آن از منابع اصیل و سرچشمه زلال کتاب و سنت و عقل و ارائه و نشر آن در جامعه صورت مى گیرد. از آنجا که در جامعه پس از انقلاب، حاکمیت ازآنِ اسلام مى باشد، وظایف روحانیت دو چندان شده است: تبیین مسائل حکومتى، چگونگى اداره جامعه توسط ولىّ فقیه، تبیین فقه حکومتى، نظام ارزشى، نظام قضایى، اقتصاد اسلامى و مانند آن از جمله وظایف خطیر روحانیت در عصرحاضراست که تنهااز عهده آنان برمى آید. عدم برخوردارى روحانیت از امتیازات ویژه در اینجا در پى یافتن پاسخ این سؤال هستیم که آیا در اسلام، مفسران دینى و روحانیان از جایگاه ویژه و امتیازات خاصى برخوردارند ـ همانند کشیشان و روحانیان دیگر ادیان آسمانى ـ یا اینکه اسلام به طور کلى، چنین امتیازاتى براى هیچ کس در نظر نگرفته است؟ مسلم است که در اسلام براى روحانیان امتیازات ویژه اى وجود ندارد. علاّمه شهید، مرتضى مطهرى(رحمه الله)، در این زمینه مى فرماید: ـ بر خلاف بعضى ادیان دیگر، که علماى دین انحصاراً باید از نژاد مخصوصى باشند، مانند قوم یهود، که فقط اولاد «لاوى» از اسباط بنى اسرائیل مى توانند عالم دین باشند، در اسلام چنین چیزى نیست; مثلاً چنین نیست که تنها سادات ـ چون اولاد پیغمبرند ـ بتوانند عالم و ملاّى دین شوند و دیگران نتوانند. ـ از دیگر جنبه هاى منفى، اسم گذارى است. از نظر اسلام، «عالم» همان اسمى است که از حقیقت حکایت مى کند. اگر بگویید که این اسم هایى که بعدها پیدا شد و اسم هایى که اکنون وجود دارد، مانند شیخ، ملاّ، آخوند و روحانى کیست مى گوییم این ها اسم هایى است که خود مردم انتخاب کرده اند و بدعت هم نیست; چون کسى این اسامى را به قصد اینکه چنین اسم هایى در اسلام وجود دارد، به کار نمى برد، همچنان که لباس مخصوصى نیز اسلام براى آنها انتخاب نکرده است; یعنى اسلام نگفته است آن عده، که علماى دین اند، باید یک لباس مخصوص داشته باشند. البته مسلّم است لباس افرادى که عمامه بر سر مى گذارند یا ردا مى پوشند، در مقایسه با لباس دیگران، که امروز شایع است، به لباس پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله وسلم)نزدیک تر است. این اختصاص به علما ندارد. اگر کسى تصور کند که اسلام براى علماى دین لباس مخصوص معیّن کرده و گفته است که چون عالم هستند باید آن لباس را بپوشند تا با غیر عالم فرق داشته باشند، ما در دین چنین چیزى نداریم. البته داشتن لباس مخصوص که یادآور دین و خدا و پیامبر و قیامت باشد براى جامعه بسیار مفید است امّا از طرف اسلام تعیین نشده است. ـ از جمله کارهایى که اسلام درباره علماى دین کرده این است که در قانون خود امتیاز و استثنایى براى عالم دینى قایل نشده است; مثلاً، نگفته است که ثروتمند زکات بدهد، ولى علما ندهند، برخلاف ادیان دیگر; مثلاً، در دین برهمایى و زرتشتى، برهمن و موبد از مالیات دادن معاف بوده اند، ولى اسلام هیچ فرقى میان عالم و غیر عالم ـ نه در مقررات عمومى و نه در مجازات ها ـ قرار نداده است، بلکه حتى در مجازات اخروى، مجازات عالم را بیشتر دانسته است. ـ در بسیارى از ادیان تشریفاتى براى مولود، مرده، ذبیحه، عروسى و مانند آن وجود دارد که مختصّ روحانیان است; مثلاً، دعا خواندن به گوش نوزاد یا نامگذارى آن، دعا و نمازمیت و کارهایى از این قبیل منحصراً کار روحانى است. اما از نظر اسلام، نماز میت راهر کسى مى تواند بخواند، اذان و اقامه را هر کس مى تواند به گوش نوزاد بخواند، ذبح حیوانات و سایر امور را نیز به همین صورت. حتى اسلام امامت جماعت رامخصوص کسى ندانسته است; فقط در امامت جماعت، عدالت شرط است. البته چون مردم از نظر عدالت به علما بیشتر اعتماد دارند کم اتفاق مى افتد که براى امامت جماعت غیر عالمى را انتخاب کنند. پس این وظیفه اختصاصـى به علما ندارد. استخاره نیز از جمله کارهایى است که بعضى از مردم به غلط فقط از علما انتظار انجام آن را دارند. ـ در مسأله ارتزاق اهل علم نیز اسلام دستور بخصوصى ندارد; یعنى اسلام نگفته کسانى که عالم دینى اند از یک وظیفه عمومى و واجبى که متوجه همه مردم است ـ یعنى تلاش براى معاش ـ معاف اند. از این نظر، در اسلام استثنایى وجود ندارد. اما از باب قاعده تزاحم، اسلام مى گوید که چون تو کار مهم ترى را باید انجام دهى و غیر از تو هم کسى نیست که آن را انجام دهد عجالتاً از این وظیفه (کسب معاش) معاف هستى. لذا، اسلام به کسى که وقت و عمر خود را صرف امور دینى مى کند، اجازه مى دهد که مخارج زندگى اش از بیت المال مسلمانان اداره شود.(9) این اوصاف منحصراً متعلق به روحانیت نیست، اما آنچه اسلام از روحانیت انتظار دارد فهم درست دین و بیان آن براى عموم مردم و انتقال دین و ارزش هاى دینى به نسل هاى آتى است. به تعبیر شهید مطهرى(رحمه الله)، در درجه اول، اسلام از عالم دینى، علم، تفقّه، بصیرت و دانش مى خواهد. «اسلام از عالم دینى تقوا مى خواهد، آن هم نه تقوا در حد یک عدالت معمولى، بلکه بیش از حد یک عدالت معمولى.»(10) اصناف عالم دینى در واقع، دو صنف عالم دینى داریم: گروهى که ناقلان و راویان حدیث اند و به منزله خبرنگارانى اند که صرفاً نقل خبر و حدیث مى کنند، ولى در خود خبر هیچ گونه تصرفى نمى کنند. این گروه، براى نقل خبر، تنها به مورد اطمینان بودن ناقلان کفایت مى کنند. این کار، وظیفه اى است که از عهده همه افراد ـ البته با شرط وثاقت ـ بر مى آید. لذا، منحصربه علماى دین نیست و غیرروحانیان هم از عهده آن بر مى آیند. گروه دیگر، مفتى، یعنى صاحب نظر، متفقّه و بصیر در دین اند. در این زمینه، راستگویى کافى نیست. اگر فردى به درجه اجتهاد برسد و از لحاظ علمى بالا باشد، نیز راستگو بوده و از برخى گناهان پرهیز داشته باشد، کافى نیست. عالم دینى در عین حال که باید در قلّه اجتهاد و سرآمد افراد روزگار خود باشد، در تقوى و پرهیز از گناه نیز باید جلوتر از دیگران باشد. این از شرایط علماى دین است.(11) امام عصر(علیه السلام) براى فقهاى جامع الشرایط، که عهده دار رهبرى جامعه اند، این ویژگى ها را لازم مى شمارد: « و امّا من کان من الفقهاء صائناً لنفسه، حافظاً لدینه، مخالفاً على هواه، مطیعاً لامر مولاه فللعوام أن یقلّدوه.»(12) علاوه بر ویژگى هاى فوق، که بیشتر شخصى است و آن حضرت براى فقیه بیان مى کنند، امروزه وظایف دیگرى نیز بر عهده علماى دین گذاشته شده است که منحصراً از عهده این صنف برمى آید. امروزه بقا و دوام موجودیت جمهورى اسلامى، که بر اصول اسلام و ارزش هاى دینى مبتنى است، مرهون روحانیت مى باشد. اصلاح امور مسلمانان در گرو اصلاح روحانیت است که سِمَت رسمى رهبرى جامعه مسلمانان را عهده دار است. مرحوم شهید مطهرى مى فرماید: «قدر مسلم این است که هرگونه صلاح واصلاحى در کار مسلمین رخ دهد یا باید مستقیماً بهوسیله این سازمان (روحانیت)، که سِمَت رسمى رهبرى دینى مسلمین را دارد، صورت بگیرد و یا لااقل این سازمان با آن هماهنگى داشته باشد... وعظ، تبلیغ، خطابه و منبر یکى از رشته هاى روحانیت است... بقا و دوام روحانیت و موجودیت اسلام در این کشور به این است که زعماى دین ابتکار اصلاحات عمیقى که امروز ضرورى تشخیص داده مى شود در دست گیرند.»(13) ایشان همچنین مى فرمایند: «افرادى مى توانند عهده دار چنین رهبرى (رهبرى جامعه اسلامى) شوند که در متن فرهنگ اسلامى پرورش یافته باشنـد و بـا قـرآن و سنّت و فقه و معارف اسلامى آشنایى کامل داشته باشند و تنها روحانیت است که مى تواند نهضت اسلامى را رهبرى کند.»(14) امروز بزرگ ترین وظیفه اى که بر دوش روحانیت سنگینى مى کند، شناخت صحیح اسلام و شناساندن آن به قشر جوان و رفع شبهات و انحرافات عقیدتى و فکرى است که از سوى دشمنان بر جامعه تزریق مى شود و نیز حفظ اسلامیت انقلاب و پاسدارى از عقاید و معارف دینى و تبیین درست آن مطابق با شرایط زمانى و ایدئولوژى ناب اسلامى به عهده روحانیت است. استاد مصباح در این زمینه مى فرماید: ویژگى بارز انقلاب، اسلامى بودن آن است و حافظ اسلامى بودن آن، روحانیت مى باشد. هموست که حافظ فقه اسلام، تفسیر قرآن، عقاید و معارف اسلامى است و باید آنها را آن گونه که نازل شده، تفسیر نماید. اکنون مسأله بقاى اسلام در جهان مطرح است. این وظیفه بر دوش روحانیت است. وظیفه امروز روحانیت منحصر در پرورش یک عده امام جماعت و سخنران نیست. روحانیت باید جهان بینى، نظام ارزشى، اقتصادى، حکومتى، سیاسى و سایر بخش هاى معارف اسلامى را، که تمام شؤون زندگى بشر را فرامى گیرد، به خوبى براى جهانیان تبیین کند. تحقق بخشیدن به این امور کار بزرگ و پرمسؤولیتى است. بزرگ ترین وظیفه اى که اکنون بر دوش روحانیان مى باشد این است که در مورد هدایت مردم و جلوگیرى از انحرافات عقیدتى و فکرى و اخلاقى آنها حساس باشند و این کار را براى خود یک جهاد بدانند. شرایط ایفاى درست وظیفه نیز چنین است: اول، داشتن شناخت کافى از اسلام ناب و صلاحیت اخلاقى، بویژه تقوى، براى عهده دار شدن مناصب مربوط به روحانیت; دوم، آشنایى با وضع زمان و نیازهاى جامعه. بى شک، علما موظف اند که مردم گمراه را هدایت کنند و این هدایت به قشر خاصى اختصاص ندارد، بلکه عالم موظف است حتى در دورترین نقاط جهان، هر جاهلى را که نسبت به اسلام وجود داشته باشد، هدایت کند. علماى ما از آن مرزى دفاع مى کنند که در مقابل شیطان و عفریت هاى او قرار دارد، از آن سنگرهایى که در بین مسلمانان و مؤمنان و شیاطین و عفریت هاى اوست دفاع مى کنند و مانع تسخیر قلوب مردم مى شوند. روحانیان مورد نیاز امروز ما باید آشنایى کافى با مبانى اسلام داشته باشند تا بتوانند عقاید اسلامى را به خوبى براى مردم تبیین کنند و به سؤالات و شبهات دینى و فرهنگى آنان پاسخ دهند، جوانان را از چنگ شیاطین و دشمنان عقاید و ارزش هاى اسلامى نجات دهند. در واقع، وجود اسلام در جامعه، به عنوان یک نظام، ایدئولوژى و جهان بینى صالح، مرهون روحانیت است. روحانیت است که باید نظام ارزشى اسلام را به شکل صحیح به جهانیان عرضه کند و نظام اقتصادى، حکومتى، سیاسى و بین المللى اسلام را که تمام شؤون زندگى بشر را فرا مى گیرد تبیین نماید.(15) از آنجا که در این مقال، سخن در خصوص مفسّران و طبقات دینى است، در این بحث، به نقش روحانیان در فهم و تفسیر دین مى پردازیم: تفسیر دین، از وظایف مهم روحانیت «تفسیر» در لغت، به معناى برگرفتن نقاب از چهره است. قرآن چون نور است بنابراین، نقابى بر چهره ندارد که ما آن را برگیریم، بلکه این ما هستیم که باید نقاب از چهره جان مان کنار زنیم و پرده از دیده عقل بیفکنیم تا مفاهیم بلند آن را درک کنیم.(16) «مفسّر دین» کسى است که پرده از چهره خویش برگرفته تا به فهم مجموعه دین، که قرآن بخشى از آن است، نایل آید. بنابراین، «مفسّر کتاب» (قرآن) کسى است که با برگرفتن نقاب از چهره خویش، کتاب خدا را مى فهمد. فهم دین داراى سلسله مراتب است; زیرا قرآن، که بخش اعظم دین است، داراى چهره هاى گوناگون است; یک چهره عمومى دارد که نور مبین است و چراغ هدایتى براى همه. طبیعتاً، فهم آن نیز فهمى عمومى و در حد کلیات و بسیار محدود خواهد بود. قرآن چهره هاى دیگرى نیز دارد که در روایات از آن به «بطون قرآن» تعبیر شده است. این بطون بر همه کس تجلّى نمى کند و همه چشم ها قدرت و شایستگى دیدن آن را ندارند. بسیارى از این چهره ها با گذشت زمان و پرورش نبوغ ها و استعدادها و فهم موقعیت هاى زمانى و مکانى و اطلاع بر بسیارى از علوم جانبى و مرتبط با فهم قرآن، خود را هویدا مى سازند. فهم بطون قرآن، دست کم به یکى ازسه صورت زیر ممکن است: 1ـ شناخت قرآن به دلیل اتحاد با حقیقت آن: پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله وسلم) و اهل بیت مکّرم او(علیهم السلام)، که به منزله جان رسول خدا هستند، از چنین شناختى برخوردارند: «نَزَّلَ بِهِ الرُّوحُ الاَمینُ عَلى قَلبِکَ.» (شعراء: 193) وقتـى حقیقت کلام خدا بر روح رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) تنزّل یافت و یا آن حضرت در قوس صعود به ملاقات حقیقت وحى نایل آمد (وَ اِنَّکَ لَتُلَقَّى الْقُرآنَ مِنْ لَدُنْ حَکیم عَلیم ـ نحل: 6) براى آن حضرت جاى هیچ گونه ابهامى نماند. 2ـ شناخت قرآن در اثر مشاهده جمال و جلال آن در خود: برخى قرآن را این گونه مى شناسند. تبیین آن براى کسى که از آن بارقه، سهمى و از آن نفحه، نصیبى ندارد، میسور نیست. 3ـ شناخت قرآن با بررسى ابعاد گوناگون اعجاز آن: بیشتر قرآن شناسان از این دسته اند. نـوع شنـاخت گروه اول همانند برهان صدیقین در معرفت خداى سبحان است که از ذات خداوند به او پى مى برند. شناخت گروه دوم همانند برهان معرفت نفْس است که با استمداد از آیات انفسى، پروردگار خویش را مى شناسند. شناخت گروه سوم نیز نظیر برهان امکان یا حدوث است که با استدلال از نشانه هاى بیرونى، خداى را مى شناسند. کامل ترین شناخت قرآن، همان معرفت عمیقانه طبقه اول است که با چشم دل، آن را مى یابند. چنین شناختى مخصوص اولیاى دین و مسبوق بر عقل آنهاست. ادامه دارد/
خبرگزاری فارس

این موضوعات را نیز بررسی کنید:

جدیدترین ها در این موضوع

رفتار و منش امام خمینی (ره) با دختران

رفتار و منش امام خمینی (ره) با دختران

در همۀ جوامع بشری، تربیت فرزندان، به ویژه فرزند دختر ارزش و اهمیت زیادی دارد. ارزش‌های اسلامی و زوایای زندگی ائمه معصومین علیهم‌السلام و بزرگان، جایگاه تربیتی پدر در قبال دختران مورد تأکید قرار گرفته است. از آنجا که دشمنان فرهنگ اسلامی به این امر واقف شده‌اند با تلاش‌های خود سعی بر بی‌ارزش نمودن جایگاه پدر داشته واز سویی با استحاله اعتقادی و فرهنگی دختران و زنان (به عنوان ارکان اصلی خانواده اسلامی) به اهداف شوم خود که نابودی اسلام است دست یابند.
تبیین و ضرورت‌شناسی مساله تعامل مؤثر پدری-دختری

تبیین و ضرورت‌شناسی مساله تعامل مؤثر پدری-دختری

در این نوشتار تلاش شده با تدقیق به اضلاع مسئله، یعنی خانواده، جایگاه پدری و دختری ضمن تبیین و ابهام زدایی از مساله‌ی «تعامل موثر پدری-دختری»، ضرورت آن بیش از پیش هویدا گردد.
فرصت و تهدید رابطه پدر-دختری

فرصت و تهدید رابطه پدر-دختری

در این نوشتار سعی شده است نقش پدر در خانواده به خصوص در رابطه پدری- دختری مورد تدقیق قرار گرفته و راهبردهای موثر عملی پیشنهاد گردد.
دختر در آینه تعامل با پدر

دختر در آینه تعامل با پدر

یهود از پیامبری حضرت موسی علیه‌السلام نشأت گرفت... کسی که چگونه دل کندن مادر از او در قرآن آمده است.. مسیحیت بعد از حضرت عیسی علیه‌السلام شکل گرفت که متولد شدن از مادری تنها بدون پدر، در قرآن کریم ذکر شده است.
رابطه پدر - دختری، پرهیز از تحمیل

رابطه پدر - دختری، پرهیز از تحمیل

با اینکه سعی کرده بودم، طوری که پدر دوست دارد لباس بپوشم، اما انگار جلب رضایتش غیر ممکن بود! من فقط سکوت کرده بودم و پدر پشت سر هم شروع کرد به سرزنش و پرخاش به من! تا اینکه به نزدیکی خانه رسیدیم.

پر بازدیدترین ها

راههای رسیدن به آرامش روانی از نگاه قرآن

راههای رسیدن به آرامش روانی از نگاه قرآن

قرآن کریم که بزرگترین معجزه پیامبراکرم(ص) است و تمام آنچه را که بشر برای هدایت نیاز داشته ودر آن آمده است، کاملترین نسخه برای آرامش روح است.
تعامل اعراب مسلمان و ایرانیان ʆ) نقش امام حسن(ع) و امام حسین(ع) در فتح ایران

تعامل اعراب مسلمان و ایرانیان (6) نقش امام حسن(ع) و امام حسین(ع) در فتح ایران

این نوشتار در نقد سلسله مقالاتی است که فتح ایران توسط اعراب مسلمان را یکی از مقاطع تلخ تاریخ معرفی نموده‌اند.
No image

نحوه های مختلف شـروع کلاس توسط مربی

در این بخش "شـروع ها" در جهت آموزش کلاسداری مطرح می شود.
Powered by TayaCMS