نویسنده: آیت الله محمد تقی مصباح یزدی
حضرت علی(علیه السلام) پس از رحلت پیامبر(صلی الله علیه وآله) ابتدا 25 سال خانه نشین شد و پس از به قدرت رسیدن نیز تقریباً تمامی دوران 5 ساله حکومت ایشان به جنگ سپری شد. در نهایت نیز فرق مبارکش را شکافتند و آن حضرت را شهید کردند. ریشه تمامی این مسایل «کینه» و «حسد» بود. این دو عامل همواره بسیار خطرناک هستند و ما باید سعی کنیم خود را از حسدها و کینهها تخلیه کنیم. باید سعی کنیم ملاک حب و بغض هایمان فقط ایمان و کفر باشد. اگر کسی مومن و حامی دین و ارزشهای اسلامی است، او را دوست بداریم، و اگر کسی با دین و ارزشها دشمنی می ورزد با او دشمنی کنیم. اگر ملاک حب و بغض و زنده باد و مرده بادمان مسایلی نظیر خویشاوندی، رفاقت، پول، مقام و مسایل باندی و جناحی باشد، بر خلاف مقتضای ایمان و تقوا رفتار کرده ایم و نزد خدای متعال مسوول خواهیم بود.
خلاصه و چکیده این ده گفتار
در سلسله مباحثی که طی ده گفتار کتاب تا بدین جا مطرح شد، ابتدا در مورد فضایل امیرالمومنین(علیه السلام) و انواع آن بحث کردیم. اشاره کردیم که برخی از این فضایل، غیر اختیاری و خدادادی است؛ یعنی خود حضرت در ایجاد آن فضایل نقشی نداشته اند. هم چنان که برخی از فضایل آن حضرت اکتسابی است؛ یعنی به سبب اعمال و رفتاری که خودشان انجام دادهاند و به طور اختیاری، آن فضایل را کسب کردهاند. عبادتها و مناجاتها و رشادتها و ایثارهای آن حضرت در راه اسلام، همه از سنخ فضایل اختیاری آن حضرت است. همه اینها ویژگیهای خاص آن حضرت بود که با اختیار خودشان انجام می گرفت. البته همانند همه مومنان در انجام اعمال صالحشان، آن حضرت در انجام این اعمال از توفیق الهی مدد می جستند، ولی به هر حال اصل انجام فعل از مجرای اراده و اختیار خودشان بود. هم چنین اشاره کردیم که فضایل و مناقب خدادادی آن حضرت(علیه السلام) نیز خود به دو دسته تقسیم می شود: تکوینی و تشریعی. مثلااین که نور مقدس پیامبر(صلی الله علیه وآله) ، امیرالمومنین، ائمه معصومین و حضرت زهرا(علیهم السلام) پیوسته در طول تاریخ در صلب مومنان و موحدان بوده و به هیچ شرک و کفری آلوده نشده، یک فضیلت «تکوینی » خدادادی است که خود آن بزرگواران نقشی در آن نداشتهاند.
موهبتهای خدادادی «تشریعی» نیز عبارت است از منصب هایی که خدای متعال برای اولیای خودش تعیین کرده است؛ منصب هایی که لازمهاش تکالیف و حقوق خاصی است. مثلاخلافت و ولایت امیرالمومنین(علیه السلام) و وجوب اطاعت از فرمان آن حضرت، منصبی است که خدای متعال به ایشان عطا فرموده است؛ یا بعضی از موارد تشریعی دیگر که اختصاص به آن حضرت داشت؛ مثل این که پس از صدور فرمان «سدّ ابواب» از جانب خدای متعال، در همه خانهها مسدود گردید و فقط خانه حضرت علی(علیه السلام) از این حکم مستثنا شد. در ثبوت این حکم خود ایشان نقشی نداشتند و این امتیازی بود که خداوند برای اهل بیت(علیهم السلام) قرار داده بود. البته این امتیاز اختصاص به ایشان نداشت و فاطمه زهرا و حسنین(علیهم السلام) هم در این فضیلت شریک بودند.
در این میان، مهم ترین موهبت تشریعی که باید به آن بسیار اهمیت بدهیم و بزرگان و علمای ما در طول تاریخ برای آن خون دلها خورده اند و عمری را صرف تبیین و تثبیت این فضیلت کرده اند، مساله خلافت و امامت آن حضرت است. ما باید در مورد این مساله کاملاحساس باشیم و سعی کنیم با مطالعه و تحقیق، تحلیلی درست از آن به دست آوریم، تا در دام فتنه گران و خنّاسان نیفتیم.
نکته دیگری که به مناسبت به آن اشاره کردیم این بود که اعطای موهبتهای تکوینی خداوند اختصاصی به پیامبر و امیرالمومنین و ائمه(علیهم السلام) ندارد، بلکه مراتبی از آن به دیگران نیز داده شده است؛ برای مثال، بعضی از افراد در برخی جهات، نبوغ و استعدادی فوق العاده دارند. گاهی بچههایی دیده می شوند که در سن سه چهار سالگی، ریاضیات پیش رفته می خوانند؛ چیزی که بسیاری از جوانهای بیست ساله هم پس از سالها تحصیل به زحمت میتوانند بفهمند. شبیه این استعدادها، اما در مرتبه بسیار عالی و ممتاز آن را، خداوند به انبیا و اولیای خود داده است.
سوالی که در این جا پیش آمد این بود که آیا این امر موجب تبعیض نمیشود؟ چرا خداوند به برخی از بندگان خود چیزی می دهد که به دیگران نمی دهد؟ در پاسخ این پرسش اشاره کردیم که این کار از مقوله تفاوت بی جا و تبعیض نیست. اختلافاتی که در عالم خلقت وجود دارد لازمه نظام هستی است و اگر این اختلافات در خلقت نمی بود انسانی هم پدید نمی آمد. اگر بنا بود خداوند همه چیز را یکسان بیافریند، بنابراین، مثلا، بین انسان و حیوان و نباتات هم نمیبایست فرقی باشد و همه یا باید انسان می بودند یا حیوان یا گیاه! حال اگر همه انسان بودند، آن گاه انسان از چه گوشتی تغذیه می کرد یا از چه گیاهی می خورد؟! از این رو بقای این عالم مرهون همین اختلافات است. اختلافات نیز گاهی بین یک نوع و نوع دیگر است؛ مثل اختلاف بین انسان و حیوانات دیگر، گاهی بین یک صنف و صنف دیگر است؛ مثل اختلاف مرد و زن، و گاهی نیز اختلاف بین افراد یک صنف است؛ مثل ویژگیهای شخصیتی افراد انسان.
بنابراین اگر خدای متعال همه را یکسان آفریده بود این عالم دوام نمی آورد. تفاوت نه تنها هیچ اشکالی ندارد، بلکه لازمه خلقت است. تفاوت در جایی ممنوع است که مخالف عدالت باشد، و عدالت هم در جایی مطرح است که کسانی حقی داشته باشند و حقشان به آنها داده نشود. اما انسان یا هر موجود دیگری، پیش از آن که آفریده شود حقی بر خداوند نداشته است. خداوند طبق آنچه مصلحت می دانسته و حکمتش اقتضا می کرده، موجودات را به صورتهای مختلف و با ویژگیهای خاص آفریده است. البته هیچ یک از این تفاوتها بیهوده نیست و حکمت الهی آنها را اقتضا کرده است و در هر صورت، کسی حقی نداشته که پایمال شده باشد.
بلی، آنچه حکم عقل اقتضا می کند این است که پس از آن که خداوند به افراد طبق آنچه مصلحت و حکمتش اقتضا می کرد، استعدادها، امکانات و نعمتهای مختلفی داد، آن گاه در مقام تکلیف باید بر هر کس به اندازه توانش تکلیف بار کند. پس از ابلاغ تکالیف نیز هر کس که تکلیف خود را انجام دهد پاداش می گیرد و هر کس نیز تخلف کند متناسب با آن کیفر می شود. عدالت خداوند در این دو مرحله اخیر است که مطرح می شود. تکلیفی که خداوند از یک فرد ضعیف می خواهد، نباید با تکلیفی که از یک شخص قوی می خواهد مساوی باشد. آن تکلیفی که برای پیغمبر اکرم(صلی الله علیه وآله) و امیرالمومنین(علیه السلام) با آن استعدادها و تواناییهای روحی تعیین می کند، نباید برای ما تعیین شود؛ چرا که ما هیچ گاه از عهده آن تکالیف برنمی آییم. هم چنین پس از ابلاغ و وصول تکلیف، عدل خداوند اقتضا می کند که افراد متناسب با رفتارشان پاداش یا کیفر ببینند.
در هر صورت از آن جا که خدای متعال می دانست که برخی اولیای خاصش، و از جمله امیرالمومنین(علیه السلام)، از امتیازات تکوینی که به آنها اعطا کرده حداکثر استفاده را خواهند کرد، از این رو برخی امتیازات تشریعی نیز به آنان عطا فرمود: اللّه اعلم حیث یجعل ر سالته؛1 خداوند داناتر است که رسالتش را در کجا قرار دهد.
خدا مقام نبوت را به هر کسی نمیدهد، بلکه باید لیاقتی ذاتی در فرد وجود داشته باشد؛ مثل این لیاقت که بتواند با فرشته وحی تماس بگیرد. همه انسانها این لیاقت را ندارند. چه بسا عوامل ژنتیکی و عوامل ارثی هم در آن موثر باشد. در سوره آل عمران هنگامی که خداوند نام چند تن از انبیا (آدم، نوح و ابراهیم(علیهم السلام) ) را ذکر می کند، می فرماید: اینها تیره ای بودند که پشت در پشت پیغمبر و از اولیای خدا بودند: ذرّ یه ً بعضها م ن بعض؛2 فرزندانی که بعضی از آنان از [نسل] بعضی دیگرند.
از ظاهر این آیه چنین بر میآید که وراثت در شخصیت آنها موثر بوده است. در روایاتی نیز داریم که هیچ کدام از پدران پیغمبر اکرم(صلی الله علیه وآله) مشرک نبودهاند و بت نپرستیدهاند. این عوامل می تواند موثر باشد تا آن فضیلت تکوینی به آنها داده شود. پس از آن نیز خداوند به کسانی که از مزایای تکوینی درست و به بهترین وجه استفاده می کنند، متناسب با حکمت، مقاماتی عطا می فرماید؛ مقاماتی چون نبوت، رسالت، خلافت، امامت و سایر مقاماتی که انبیا و اولیا داشتند. البته آنها نیز در یک رتبه نبودند و با هم تفاوت داشتند: تلک الرّسل فضّلنا بعضهم علی بعض؛3 برخی از آن پیامبران را بر برخی دیگر برتری بخشیدیم.
هر کدام به اندازه لیاقتی که داشتند خداوند به آنها مقاماتی داد. در هر حال، خدای متعال امیرالمومنین(علیه السلام) را به خلعت تشریعی خلافت آراست و آن حضرت را بر مردم امیر قرار داد. اما هم چنان که می دانیم، پس از رحلت پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) بسیاری از مردم زیر بار این مساله نرفتند و خلافت آن حضرت را نپذیرفتند. در مورد عوامل این مخالفت، مطالبی به اجمال مطرح شد. در مورد خواص؛ دنیازدگی، حسد و کینه توزی، سه عامل مهمی بود که سران فتنه را علیه حضرت علی(علیه السلام) وارد عمل کرد و به مخالفت واداشت. اما در مورد توده مردم، دلیل عمده این مساله، ناآگاهی مردم بود.
البته سنّتهای جاهلی، تبعیت از بزرگان و روسای قبایل و عصبیتهای کور نسبت به خویش و قوم و قبیله و عشیره و نظایر آنها نیز در این مساله بیتاثیر نبود. اما عمده عاملی که باعث شد توده مردم با حضرت علی(علیه السلام) مخالفت کنند ناآگاهی و ضعف شناخت بود. آنها به سادگی تحت تاثیر قرار می گرفتند و فریب می خوردند. خواص، یعنی همان سران فتنه، نیز از همین ناآگاهی مردم سوء استفاده کردند. آنان به وسیله تبلیغات، شخصیت حضرت علی(علیه السلام) را تخریب و ترور کردند، تا آن جا که مردم شام باور نمی کردند که حضرت علی(علیه السلام) نماز بخواند! آن هنگام که به شام خبر رسید که حضرت علی(علیه السلام) را در مسجد در حال نماز به شهادت رسانده اند، مردم گفتند: مگر علی(علیه السلام) نماز هم می خواند؟! آری، تبلیغات تا این حد اثر کرده بود. تا مدتها نیز ـ تا زمان عمر بن عبدالعزیر ـ همین مسلمانها پای منبری می نشستند که در آن سبّ علی(علیه السلام) می شد، و در قنوت نمازشان علی(علیه السلام) را سبّ می کردند! کار به جایی رسید که وقتی عبدالله بن زبیر در مکه حکومت تشکیل داد، در خطبههای نماز جمعه حتی بر پیامبر(صلی الله علیه وآله) نیز صلوات نمی فرستاد. او به دلیل عنادی که با بنی هاشم داشت، در توجیه این کار خود می گفت: اگر من بر پیغمبر(صلی الله علیه وآله) صلوات بفرستم، کسانی از بنی هاشم که در مجلس هستند باد به دماغشان می اندازند و می گویند پیغمبر(صلی الله علیه وآله) از طایفه ما بود. برای آن که اینها همین اندازه هم احساس سربلندی نکنند من بر پیامبر(صلی الله علیه وآله) صلوات نمی فرستم! مهم تر این بود که آن مردم مسلمان این حکومت را به عنوان حکومت اسلامی پذیرفته بودند! حکومتی که به نام جانشینی پیغمبر(صلی الله علیه وآله) برپا شده بود، اما حاکمش از ذکر صلوات بر پیغمبر(صلی الله علیه وآله) ابا داشت! این نشانه اوج ناآگاهی و غفلت آن مردم است.