دانشنامه پژوهه بزرگترین بانک مقالات علوم انسانی و اسلامی

فیض الهى و کرامت انسانى (قسمت دوم - قسمت پایانی)

اهل معرفت هستى را بر بنیان هایى حقیقى, استوار یافته اند; چنان که در سلسله مراتب آن, جایى براى اعتبار و مجاز نمى توان یافت. این مراتب که بر اساس بهره مندى از موهبت هستى سامان یافته, از بالاترین مرتبه وجودى آن یگانه بى همتاست, آغاز مى شود و تا قعر هستى و مرز وجود و عدم امتداد مى یابد...
No image
فیض الهى و کرامت انسانى (قسمت دوم - قسمت پایانی)
کرامت انسان در قوس صعود با هبوط آدمى به سراى خاک, دایره وجود به نیمه راه خود رسید. آدمى, جدا شده از دار کرامت و بزرگى, گرفتار عالم خاک و بى خبرى و گناه شد. اما آیا این, پایان داستان کرامت آدمى و به دیگر سخن چنان که برخى مى انگارند, تراژدى غمبار نامرادى و ناکامى هاى خلقت آدمى است, یا آنکه مى توان دوباره به کرامت و بزرگى پیشین دست یافت؟ شاید هم ماجراى خلقت جز دستیابى به همان شکوه گذشته 108 نباشد. شکى نیست که اگر دایره هستى و سیر کرامت گل سر سبد آفرینش در این نیمه نزولى متوقف شود, آفرینش بسى هرزه و عبث خواهد بود. چنین خلقتى نه از خداى حکیم, که حتى از موجودات با شعور اندکى نیز بعید مى نماید. حق آن است که ماجراى خلقت زمانى معناى کامل خویش را مى یابد که نیمه دیگر وجود نیز به درستى شناخته شود و سیر آدمى به نقطه انتهایى خود برسد که (ان الى ربک الرجعى).109 بسیارى بر این گمان اند که خروج آدم(ع) و ذریّه او از بهشت و هبوط آنان به سراى خاک و گناه, نتیجه معصیت آن پیامبر الهى یا دست کم ترک اولاى اوست; در نتیجه, آن را نشانه غضب الهى و تنبیهى براى انسان ها به شمار مى آورند. اما از نگاه اهل معرفت, و به طور خاص امام خمینى, این تناول و هبوط نیز بیانگر قابلیت هاى فراوان آدمى و نشانه کرامت این موجود شگفتى ساز عامل هستى است. اما به راستى چگونه ممکن است موجودى که در بالاترین مرتبه هستى قرار داشت و صاحب کرامت و تشرّف نفخه و نفخه الهى بود, به اسفل سافلین و قعر هستى رانده شود و همچنان کریم و بزرگوار باشد؟ شگفت تر اینکه تنزل این موجود نیز نه تنها از کمالات او نکاست, بلکه این درجه از تنازل, خود از کمالات انحصارى و در نتیجه از کرامات ویژه این موجود به شمار مى آید.110 حضرت امام در این خصوص, توضیحات راهگشایى ارائه داده اند: (بدان که آدم(ع) در حال جذبه در بهشت لقا بود و توجه به شجره طبیعت نداشت و اگر به آن جذبه باقى مى ماند, از آدمیت ساقط مى شد و به سیر کمالى که باید در قوس صعودى نایل شود نمى شد, و بسط بساط رحمت در این عالم نمى گردید. پس اراده ازلیه تعلق گرفت که بساط رحمت و نعمت را در این نشئه بسط دهد و فتح ابواب خیرات و برکات نماید و جواهرِ مخزونه نفوسِ عالمِ ملک و طبیعت را از ارض طبیعت خارج کند و اثقال آن را بیرون آورد; و این در سنت الله حاصل نمى شد, مگر به توجه آدم به طبیعت و … خارج شدن از بهشت لقا و جذبه الهیّه که اصل همه خطیئات است. پس, بر او مسلط فرمود قواى داخلیه و شیطانى خارجى را, که او را دعوت به این شجره کنند که مبدأ بسط کمالات و منشأ فتح ابواب فیوضات است. پس او را از بساط قرب قبل التنزل تبعید کردند و به توجه به طبیعت دعوت نمودند تا آنکه وارد حجت ظلمانیه گردد; زیرا که تا وارد در حجاب نشود, خرق آن نتواند کرد. قال تعالى: ( لقد خلقنا الانسان فى احسن تقویم, ثم رددناه اسفل سافلین).111 ردّ به اسفل سافلین که آخرین حجب ظلمانیه است, از جامعیت این اعجوبه الهیّه است و لازمه تعلیم اسما و صفات در حضرت علمیه است). با این حساب, روشن است که رسالت آدمى چیزى جز سیر صعودى و رسیدن به منزل نخستین نیست و این راه, عزمى جزم مى خواهد و اراده اى پولادین. امام خمینى در ترغیب خاکیان به سلوک تا منزل نخستین, مى فرمایند: (اى برادر راه حقیقت, از خواب غفلت بیدار شو و چشم دل و دیده قلب را باز کن و کتاب نفس خود را قرائت نما… مادامى که در حال غشوه عالم طبع و مستى شراب هیولى هستى, نمى توانى خود و نفسیت خود را شهود کنى و کتاب ذاتت را بخوانی… حجاب طبع و طبیعت را پاره کن که تو از جهان قدس و طهارتى و از جایگاه نور و کرامت; چنانچه عارف شیرازى مى گوید: چاک خواهم زدن این دلق ریایى چه کنم روح را صحبت ناجنس عذابى است الیم سرمایه بى مانند آدمى آدمى در جستجوى پیراستن خویش از همه نقص ها و کاستى هاست و چنان که گفتیم, (کرامت) چیزى جز برخوردارى از کمالات درخور آن وجود نیست. از سویى سرشت تمامت خواه و بى نهایت طلب آدمى, تصاحب برخى کمالات, آن هم به صورتى نسبى را بر نمى تابد; سرشت آدمى به گونه اى است که همه کمالات را در حد نهایت طلب است. به دیگر سخن, او تشنه رسیدن به مرتبه (ذوالجلال و الاکرام) است. بنابراین (منتهى الکرامه, غایت آمال اولیاست).112 اما رسیدن به این مرتبه, کشش و کوشش فراوانى مى طلبد; تنها آنان که گرفتار سراب ها نمى شوند و به کج راهه نمى روند, مى توانند به معدن و سرچشمه کرامت و عظمت, و به منتهاى آرزویشان دست یابند و در این راه, نخستین گام, دل کندن از دنیا و مافیهاست. آنان که مسافر بودن خویش را باور دارند و فناى در حضرت دوست و رسیدن به معدن عظمت و کرامت را آرزو دارند, دل از این بیغوله دنیا بر مى کنند و خود را گرفتار لهو و لعب این خرابه نمى سازند; آنان چون چشم به منتهاى کرامت و عظمت دوخته اند, از کنار بیغوله ها و بیهودگى ها با بزرگوارى و کرامت مى گذرند و راه خویش مى گیرند:(و اذا مرّوا باللغو مرّوا کراما).113 بار یافتگان به این مرتبه, نه از لذت هاى دنیا, که از شهوت هاى اخروى نیز مى رهند و شرمنده از توجه به هر آنچه غیر او است, وجهه قلب خویش را به سوى او مى کنند و (وجهت وجهى للذى فطر السماوات و الارض)114 مى سرایند. راهبر این وادى, در تناظرى ظریف و درخور تأمل, مراتب مختلف سیر سالک را در قوس صعودى برابر با مراتب نماز مى داند. به اعتقاد ایشان, (مادامى که انسان صورت انسان و انسان صورى است, نماز او نیز نماز صورى و صورت نماز است… و اگر از مرتبه ظاهر به باطن و از صورت به معنى پى برد, تا هر مرتبه که متحقق شد, نماز او نیز حقیقت پیدا مى کند. بلکه… مطلب منعکس شود… پس میزان در کمال انسانیت و حقیقت آن, عروج به معراج حقیقى و صعود به اوج کمال و وصول به باب الله, با مرقات نماز است).115 و جز این نیز نمى توان از نماز انتظار داشت. نماز که معراج مؤمن شمرده شده, سفرنامه این اولیاى الهى است تا منتهاى کرامت و بزرگوارى, و مگر نه این است که آدمى باید در قوس صعود به معراج رود و به مرتبه نخستین خود بار یابد که و (ان الى ربک الرجعى)116, مگر نماز را معراج مؤمن نخوانده اند؟ پس باید از نماز درس سیر گرفت و ماجراى سیر آدمى را تا مرتبه (دنى فتدلى فقاب قوسین او ادنى)117, در نماز او جست. امام خمینى چه زیبا و دقیق به شرح این سیر روحانى پرداخته اند. 118 در روایتى که سیر عرفانى انسان کامل و مقصود خلقت, پیامبر اکرم(ص) بیان شده, آمده است: (إن النبى(ص) لما أسرى به إلى السماء, قطع سبع حجب; فکبر عند کل حجاب تکبیره, فأوصله الله عزّوجل بذلک إلى منتهى الکرامه; 119 رسول خدا را که به آسمان سیر دادند, در شب معراج هفت حجب را قطع فرمود و در نزد هر حجابى تکبیرى فرمود تا خداى تعالى او را به منتهاى کرامت واصل کرد). روشن است که آنچه بر پیامبر گذشت و رسیدن به آخرین درجه کرامت, نه واقعه اى تاریخى بود و نه قضیه اى شخصى; این راه براى همه سالکان کوى دوست و جستجو گران آن کرامت ذاتى باز است. بنابراین آنان که در جستجوى کرامت نخستین خویش اند, باید راه رسیدن به مراتب کرامت, بلکه بالاترین مرتبه ومنتهاى کرامت را در قوس صعود, از آن وجود مبارک بیاموزند. به فرموده آن پیر راه, این سیر معنوى و روحانى, در هیچ عبادتى به زیبایى نماز رخ نمى نماید: (نماز اولیا چنان است که در هر تکبیرى حجابى خرق کنند, و عوالم این حجاب را رفض کنند, و قاطنین این سرادق را ترک گویند, پس از آن, کشف حجاب دیگرى بر آنها شود و تجلى تقییدى دیگرى بر قلوب آنها گردد. باز آن خار طریق آنها نگردد و مایه سرگرمى و توجه قلبى آنها نشود, و آن را به تکبیر دیگر خرق کنند. گویى باطن قلب آنها مى سراید: الله اکبر من ان یتجلى تجلیاً تقییدیاً…. پس سالک الى الله و مسافر کوى عشق و مجذوب طریق وصول یک یک حجب را خرق کند تا به تکبیر آخر رسد, و بدان حجاب سابع را خرق کند و رفض غیر و غیریت کند و گوید: وجهت وجهى للذى فطرالسموات و الارض…120 تا تجلى ذاتى مطلق شود و وصول به منتهى الکرامه, که غایت آمال اولیاست, حاصل شود). در انتهاى این مقال, باید به این پرسش پاسخ گفت که غالب این کرامات, بهره انسان کامل است; دیگر انسان ها چه بهره اى از کرامت هاى ذکر شده دارند؟ و چگونه مى توان میان کرامت هاى انسان کامل و سایر انسان ها رابطه اى برقرار کرد؟ در پاسخ باید به دو نکته که یکى تحذیرى است و دیگرى تبشیرى, اشاره کرد: اما نکته تحذیرى اینکه اهل حکمت و نیز عارفان بر این نکته تأکید دارند که شیئیت شىء به فصل آخر آن است121 و فصل اخیر انسان, ناطقیت اوست. همچنین ناطقیت را نه قوه سخن گفتن, یا داراى عقل عرفى بودن (که وهم و خیال را نیز در بر مى گیرد); بلکه داراى نفس مرتبط با عالم ملکوت و جبروت مى دانند. بنابراین تنها کسى حقیقتاً داراى نفس ناطقه است و انسان شمرده مى شود که (از حاشیه ادناى دار وجود, سیر کمالى کند و تا حاشیه اعلاى دار وجود سیرش را ادامه دهد…. چنین موجودى است که قابل است در دار هستى یک دایره کامل وجودى را سیر کند).122 هشدار آنکه حضرت امام از قول مرحوم صدرا چنین مى فرمایند: (چنین موجودى که بتواند دایره وجودى را کامل کند, درنهایت قلّت و ندرت است; چون اغلب افراد بشر به تجرد برزخى مى رسند و درعالم برزخ با حیوانات هستند; گرچه در برزخیت اقواى از حیوانات مى باشند…. بعضى از افراد بشر با این گمان که انسان غیر از حیوان است, دلشان را شاد کردند…; این گمان باطلى است و قضیه آن چنان نیست که آنها گمان کرده اند, بلکه خیلى از افراد بشر همانند حیوانات خواهند بود).123 بنابراین نباید صورت انسانى, ما را بفریبد و کمالاتى که براى (انسان حقیقى) ذکر شده, به (صورت هاى انسانى) نسبت دهیم.124 از نگاه اینان, خوردن, خوابیدن, غضب, شهوت, شیطنت, خیال, توهم و… بسیارى از اعمال انسان ها مربوط به صورت اخیر آنها (ذو نفس ناطقه) نیست و به همین دلیل از جنبه انسانى آنها صادر نشده است.125 بنابراین باید توجه داشت کرامتى که از آن سخن رفت, مربوط به حقیقت انسانیت است, نه صورت انسانى. با این حساب کسانى که صورت انسانى دارند, اما در باطن حیوان یا بدتر از آن و یا حتى از سنگ نیز پست تر هستند, از کرامت انسانى کاملاً بى بهره اند. اسف انگیزتر آنکه با همه توانمندى هایى که دارند, در حضیض پستى و دنائت قرار مى گیرند. اما نکته تبشیرى آنکه در نگاه حکماى الهى و اهل معرفت, انسانیت مقوله اى تشکیکى است و میزان انسانیت انسان ها, بسته به مدارجى که طى کرده اند, متفاوت است. به دیگر سخن, هر انسانى به میزانى که از عقلانیت انسانى برخوردار است, به همان میزان نیز از کرامت هاى گفته شده, نصیب مى برد. به عنوان نمونه, از ویژگى هاى مهم انسان که موجب کرامت او شده, مقام خلافت و باطن آن یعنى ولایت است; هر انسانى (ولیّ) است, و حیطه و سیطره این ولایت بسته به سعه وجودى او و میزان انسانیت اوست. آرى, چنان که در قیامت گفته مى شود: (قرآن بخوان و به مدارج بالاتر نایل شو)126, باید کتاب نفس را خواند و بالا رفت:127 (فاخرج من هذه القریة الظالمة المظلمة و الدار الموحشة المستوحشة و النشأة الکدرة الضیقة; اقرء و ارق!)128 تو را ز کنگره عرش مى زنند صفیر ندانمت که در این جایگه چه افتاده است در این مسیر, پیشگامى و پیشوایى از آنِ انسان کامل است: (و لا یقاس بآل محمد احد).129 انسان کامل, پیشوا و امام همه موجودات عالم هستى, از ناسوت تا ملکوت و عوالم بالاتر از آن است و با سیر او به سمت نقطه آغازین, همه موجودات به راه مى افتند و به اندازه سعه وجودى خود بهره مى گیرند; چرا که ( سایر موجودات, از اوراق و اغصان شجره مبارکه انسان کامل)130 هستند; حتى تسبیح و تقدیس ملائکه نیز با اقتداى به انسان کامل تحقق مى پذیرد: (نور فطرت انسان کامل, محیط به جمیع انوار جزئیّه است و عبادت و توجه آن, توجه دار تحقّق است…: سبّحنا فسبّحت الملائکة و قدّسنا فقدّستِ الملائکة و لولانا ما سبحت الملائکة131…).132 پس از انسان کامل (وجود مبارک پیامبر اکرم(ص) و حضرات معصوم) سایر انبیا و اولیا و در صفوف بعدى, دیگر موجودات به میزان قربشان به انسان کامل, در جایگاه هاى پسین قرار مى گیرند. روشن است که در این مسیر, انسان به دلیل ظرفیت هاى وجودى فراوانى که دارد, مى تواند امام بسیارى از موجودات, حتى ملائکةالله شود و به پیشوایى انسان کامل, او نیز قوس صعود را طى کند و در هستى مطلق فانى شود: بار دیگر از ملک پران شوم آنچه اندر وهم ناید آن شوم پس عدم گردم عدم چون ارغنون گویدم انا الیه راجعون پی نوشت ها: 1. اعراف/180. 2. نور/ 35. حضرت امام به تبع بسیارى از اهل معرفت, نور را به هستى و وجود معنا کرده اند. (به عنوان نمونه ر.ک: سرالصلاة, ص 86 ـ 87. 3. فاطر/15. 4. صافات/164. 5. به عنوان نمونه ر. ک: تقریرات فلسفه امام خمینى, ج 3, ص 64 ـ 72. 6. ر.ک: مصباح الهدایه, ص 66. 7. همان. 8. امام خمینى در این باره مى فرماید: (ان الذات الاحدیة تجلّى بالفیض الاقدس… فى الحضرة الواحدة و ظهر کسوة الصفات و الاسماء; و لیس بین الظاهر و المظهر اختلاف الا بالاعتبار). (مصباح الهدایة, ص 26). 9. آداب الصلاة, ص 319. 10. مرحوم سبزوارى در کتاب شریف شرح الاسماء, ذیل اسم (یا جامع) با بهره گیرى از علم حروف به نکته اى زیبا و مناسب مقام اشارت دارند: (لما کان هو تعالى بسیط الحقیقة, کان جامعا لکل کمال و خیر. و من لطائف هذا الاسماء أن روحه و عدده الذى هو مئة و أربعة عشر, مطابق لعدد (وجود).(شرح الاسماء, ص 198). 11. شرح دعاء السحر, 19. 12. ر.ک: همان. 13. ر.ک: شرح فصوص الحکم, مقدمه قیصرى, ص 24. 14. الشواهد الربوبیه, ص 7. 15. اشاره به تین /5: ( ثم رددناه اسفل سافلین).حضرت امام به نقل از شیخ, دنیا را به دلیل قرار گرفتن در دون ترین و آخرین مرتبه تنزل هستى, (اسفل سافلین) دانسته اند. (ر.ک: شرح دعاء السحر, ص 19 ـ 20). 16. ر.ک: شرح دعاء السحر, ص 21; مقدمه قیصرى بر فصوص الحکم, ص 27. 17. شرح چهل حدیث, ص 283. 18. لقمان/ 27; همچنین ر.ک: کهف/ 109. 19. نجم/23. 20. فاطر/ 10. 21. کهف/ 39. 22. انعام/ 57;یوسف/40. 23. روشن است که باور چنین مسئله اى نیازمند ریاضت هاى علمى و عملى فراوانى است و حضرت امام, در جاى جاى آثار خویش, در تلاش بوده اند تا چنین نگاهى را به مخاطب منتقل سازند; از آن جمله در کتاب شرح الحدیث خود مى فرمایند: (این مخلوق ضعیف را قدرتى نیست; قدرت فقط در دستگاه قدس ربوبیت پیدا مى شود و فاعل على الاطلاق و مسبّب الاسباب, آن ذات مقدس است…. اوست مؤثر در تمام موجودات, با هر زحمت و ریاضتى شده در قلب خود با قلم عقل و نگارش ده که لا مؤثر فى الوجود الا الله; نیست کارکنى در دار تحقق جز خدا) (شرح چهل حدیث, ص 53). 24. ر.ک: مجمع البحرین, ج 6, ص 152, واژه کرم. 25. همان. 26. لسان العرب, ج12, ص 75 ـ 77. 27. کرامت در قرآن, ص 23. 28. شعراء, 7. 29. ر.ک: کرامت در قرآن, ص 23. 30. مفاتیح الجنان, دعاى سحر. 31. شرح دعاء السحر, ص 145. 32. همان. 33. تعلیقات على الشرح الفصوص, ص 13 ـ 14. 34. التعلیقة على الفوائد الرضویة, ص 57. 35. اما پیش از کثرت اسمایى که اهل معرفت از آن تعبیر به مقام (عماء), (غیب الغیوب), (غیب الذات) و … مى کنند, در آنجا اسم و رسمى نبود تا سخن از کرامت به میان آید, (براى آگاهى بیشتر در این زمینه ر.ک: شرح فصوص الحکم, مقدمه قیصرى, ص 13 ـ 17;مصباح الهدایه, ص 13 ـ 16). 36. شرح دعاء السحر, ص 19. 37.اگر (دنیا) را از ماده (دون) بدانیم نه (دنو); گرچه از ماده (دنو) نیز وجهى براى این نگاه مى توان یافت. 38. الرحمن/ 78. 39. نمل/ 40. 40. علق/ 3. 41. مفاتیح الجنان, دعاى عرفه. 42. همان, مناجات المتوسلین. 43. همان, مناجات شعبانیه. 44. مؤمنون/ 116. 45. انفطار/ 11. 46. دخان/ 17. 47. حاقّه/ 40; همچنین تکویر/ 19. 48. عبس/ 13. 49.واقعه/ 77. 50. مکارم الاخلاق, ص 8; بحارالانوار, ج 16, ص 210 و ج 68, ص382. 51. علق/ 3 و 4. 52. حجرات/ 13. 53. تین/ 4 ـ 5. 54. اسراء/ 70. 55. ر.ک: شرح چهل حدیث, ص 226. 56. بحارالانوار, ج70, ص 110; کنزالعمال, ج3, ص 190. 57. حدید/20. 58. اعراف/198.مرحوم صدرا با بهره گیرى از این آیه و نیز آیه 269 سوره بقره و 21 سوره حدید, فضیلت و برترى انسان و سایر موجودات را برگرفته از علم و حکمت الهى او مى داند.(ر.ک: اسرار الآیات و انوار البیّنات, ص 222). 59. فرقان/ 72. 60. از جمله ر.ک: انفال/ 59; حشر/ 10; آل عمران/ 114 و 133; انبیاء/ 90و …. 61. اشاره به نمل/ 18 ـ 19. 62. تقریرات فلسفه, ج 3, ص 396 ـ 397. 63. علق/ 8. 64.اعراف/ 12; ص/ 76. 65. تقریرات فلسفه, ج3, ص 45. 66. ر.ک: اسرار الآیات و انوار البیّنات, ص 220 ـ 222. 67. صحیف امام, ج4, ص 175. 68. همان. 69. همان, ج12, ص 504. 70. روم/ 30. 71. همان. 72. درباره سرشت سیرى ناپذیر آدمى و چرایى آن, به تفصیل در کتاب شور جوانى و حریم هاى دینى, سخن گفته ایم. 73. مصباح الهدایه, التعلیقات على شرح فصوص الحکم, مصباح الانس. 74. از نگاه اهل معرفت, حرکت جز از طریق محبت به وجود نمى آید. بنابراین همه حرکت ها, حرکتى حبى است. به عنوان نمونه ر.ک: شرح فصوص الحکم, قیصرى, ص 1128 ـ 1129; ممد الهمم فى شرح فصوص الحکم, ص 554. 75. بحارالانوار, ج 84, ص 199 و 344. 76. مصباح الهدایه, ص 71. 77. ممد الهمم فى شرح فصوص الحکم, ص 537. 78. مصباح الهدایه, ص 44 ـ 45. 79. دیوان امام, ص 134. 80. شورى/ 53. 81. علق/ 8. 82. دیوان امام, ص 215. 83. ر.ک: تفسیر سوره حمد, ص 73; شرح چهل حدیث, ص 91و 576. 84. ( آن فطرت الهى که مردم را بر آفرید). روم/ 30. 85. سرالصلاة, ص 91. 86. دیوان امام, ص 150. 87. ر.ک: مصباح الهدایة, ص 13 ـ 14. 88. نجم/ 8. 89. بحارالانوار, ج 68 , ص 23. 90. حافظ(ره) مى فرماید: از غم ابروى توأم هیچ گشایشى نشد وه که در این خیال کج عمر عزیز شد تلف ابروى دوست کى شود دستخوش خیال ما کس نزده است از این کمال تیر مراد بر هدف 91. ر.ک: مصباح الهدایه, ص 14. 92. از جمله ر.ک: مصباح الهدایه, ص 17, 26, 27, 29, 40, 82 و… 93. مصباح الهدایه, ص 56; شرح دعاء السحر, ص 14 ـ 15. 94. شرح دعاء السحر, ص 147. 95. مفاتیح الجنان, زیارت جامعه کبیره. 96. کافى,ج1, ص 179. 97. دیوان حافظ. 98. مصباح الهدایه, ص 18 و… ; شرح فصوص الحکم, حواشى میرزا ابوالحسن جلوه بر مقدمه, ص 200; ممد الهمم فى شرح فصوص الحکم, ص 107. 99. (ما منعک ان تسجد لم اخلقت بیدی…) (ص/ 75) در این زمینه ر.ک: مصباح الهدایه, ص 41; شرح دعاء السحر, ص 27; شرح حدیث جنود عقل و جهل, ص 65 ـ 66; همچنین ر.ک: شرح فصوص الحکم قیصرى, ص 273, 394, 399; شرح فصوص الحکم خوارزمى, ص 92, 523 ; ممد الهمم فى شرح فصوص الحکم, ص 50 , 59 و…. 100. از توضیح بیشتر در این زمینه صرف نظر مى کنیم و طالبان را به آثار مربوط به آن ارجاع مى دهیم, به عنوان نمونه ر.ک: شرح دعاء السحر, ص 149 ـ 150و سایر نوشته هاى ایشان د رذیل آیه امانت. 101. کافى, ج1, ص 134; عیون اخبار الرضا, ج1, ص 256. 102. آداب الصلاة, ص 321. 103. مؤمنون/ 15. 104. مؤمنون/ 12 ـ 15. 105. تقریرات فلسفه, ج 3, ص 43. 106. حجر/ 29. 107. تقریرات فلسفه, ج3, ص 43. 108. واژه (گذشته) را با تسامح به کار مى بریم; زیرا سیر در مراتب, به نحو تجافى نیست. 109. علق/ 8. 110. ر.ک: شرح فصوص الحکم, مقدمه قیصرى, ص 128. 111. (همانا انسان را در بهترین صورت و هیئت آفریدیم, آن گاه او را به اسفل سافلین (پست ترین مراتب) بازگردانیدیم). تین/ 4. 112.شرح چهل حدیث, ص 507. 113. فرقان/ 72. 114. (روى خویش را به سوى کسى کردم که آسمان ها و زمین را آفرید). انعام/ 79. 115. سرالصلاة, ص 6. 116. علق/ 8. 117. نجم/ 8. 118. ر.ک: سرالصلاة, به ویژه ص 3 ـ 4 و 76 ـ 80. 119. وسائل الشیعه, ج 4, ص 722. 120.(روى خویش را به سوى کسى کردم که آسمان ها و زمین را آفرید). انعام/ 79. 121. از جمله ر.ک: فتوحات مکیه, ج1, ص 596 و ج4, ص 125; اسفار, ج6, ص 334 و ج9, ص 187; قواعد کلى فلسفه, ص 318 ـ 324. 122. اسفار, ج 9, ص 96; به نقل از تقریرات فلسفه, ج 3, ص 395. 123. تقریرات فلسفه, ج3, ص 395. 124. ر.ک: اسفار, ج9, ص 96; تقریرات فلسفه, ج3, ص 395 ـ 400; سرالصلاة, ص 15. 125. شرح فصوص الحکم, قیصرى, ص 1097 ـ 1098; تقریرات فسلفه, ج3, ص 396; ممد الهمم فى شرح فصوص الحکم, ص 30 ـ 31. 126.وسال الشیعه, ج6, ص 179. 127. ممد الهمم فى شرح فصوص الحکم, ص 432. 128. (پس اى عزیز, از این ستم آباد تاریک و خانه وحشتناک وحشت زا و نشئه تنگ و تاریک به در آى و بخوان و پرواز کن). شرح الدعاء السحر, ص 147. 129. نهج البلاغه, خطبه دوم. 130. سرالصلاة, ص 88. 131. (ما خدا را تسبیح گفتیم, پس ملائکه تسبیح گفتند, و ما خدا را تقدیس کردیم, پس ملائکه تقدیس کردند, و اگر ما نبودیم, ملائکه تسبیح نمى گفتند). عیون اخبار الرضا, ج1, ص 262; بحارالانوار, ج 25, ص 1, روایات باب 1. 132. سرالصلاة, ص 87.
ماهنامه آینه پژوهش، شماره 102

این موضوعات را نیز بررسی کنید:

جدیدترین ها در این موضوع

رفتار و منش امام خمینی (ره) با دختران

رفتار و منش امام خمینی (ره) با دختران

در همۀ جوامع بشری، تربیت فرزندان، به ویژه فرزند دختر ارزش و اهمیت زیادی دارد. ارزش‌های اسلامی و زوایای زندگی ائمه معصومین علیهم‌السلام و بزرگان، جایگاه تربیتی پدر در قبال دختران مورد تأکید قرار گرفته است. از آنجا که دشمنان فرهنگ اسلامی به این امر واقف شده‌اند با تلاش‌های خود سعی بر بی‌ارزش نمودن جایگاه پدر داشته واز سویی با استحاله اعتقادی و فرهنگی دختران و زنان (به عنوان ارکان اصلی خانواده اسلامی) به اهداف شوم خود که نابودی اسلام است دست یابند.
تبیین و ضرورت‌شناسی مساله تعامل مؤثر پدری-دختری

تبیین و ضرورت‌شناسی مساله تعامل مؤثر پدری-دختری

در این نوشتار تلاش شده با تدقیق به اضلاع مسئله، یعنی خانواده، جایگاه پدری و دختری ضمن تبیین و ابهام زدایی از مساله‌ی «تعامل موثر پدری-دختری»، ضرورت آن بیش از پیش هویدا گردد.
فرصت و تهدید رابطه پدر-دختری

فرصت و تهدید رابطه پدر-دختری

در این نوشتار سعی شده است نقش پدر در خانواده به خصوص در رابطه پدری- دختری مورد تدقیق قرار گرفته و راهبردهای موثر عملی پیشنهاد گردد.
دختر در آینه تعامل با پدر

دختر در آینه تعامل با پدر

یهود از پیامبری حضرت موسی علیه‌السلام نشأت گرفت... کسی که چگونه دل کندن مادر از او در قرآن آمده است.. مسیحیت بعد از حضرت عیسی علیه‌السلام شکل گرفت که متولد شدن از مادری تنها بدون پدر، در قرآن کریم ذکر شده است.
رابطه پدر - دختری، پرهیز از تحمیل

رابطه پدر - دختری، پرهیز از تحمیل

با اینکه سعی کرده بودم، طوری که پدر دوست دارد لباس بپوشم، اما انگار جلب رضایتش غیر ممکن بود! من فقط سکوت کرده بودم و پدر پشت سر هم شروع کرد به سرزنش و پرخاش به من! تا اینکه به نزدیکی خانه رسیدیم.
Powered by TayaCMS