نویسنده: متفکر شهید آیتالله مرتضی مطهری
اشاره: در روزگار ما که پردههای غفلت بر دیدگان جانها افتاده و آن را از دیدن حقایق بازداشته و در خواب فرو برده و بیداری نمیآورد، نیاز به موعظه و حکمت بیش از همیشه است. به دنیای سیاست بنگرید که چگونه قدرتها به جای بهره وری در راهبرد صحیح جامعه، در چنبره نفسانیتهای فردی و گروهی اسیر میشوند، و به دنیای ثروت بنگرید که چسان برق زر و سیمها دلها را میلرزاند، و ارادهها را متزلزل میکند تا به جای فعالیتهای اقتصادی مشروع و سالم تلاشهای مخرب برای دست یابی به مال حرام شدت گیرد، و به دنیای ریاست بنگرید که جاه و مقام را که باید ابزار خدمت سازد، هدف نیل به مقاصد حزبی و سیاسی میکند... و اینها همه یعنی بیماری غفلت که دوای آن حکمت است. متفکر شهید به زیبایی تمام به تعریف و تفاوت حکمت و وعظ و آثار حیاتبخش آنها میپردازد: بزرگترین بخش نهج البلاغه؛ بخش مواعظ است تقریباً نیمی از نهج البلاغه را این بخش تشکیل میدهد و بیشترین شهرت نهج البلاغه مدیون موعظهها و پندها و اندرزها و حکمتهای عملی آن است.
بگذیم از مواعظ قرآن و یک سلسله مواعظی که از رسول اکرم - ولو مختصر - باقی مانده است و به منزله ریشه و سررشته نهج البلاغه به شمار میرود. مواعظ نهج البلاغه در عربی و فارسی بینظیر است.
بیش از هزار سال است که این مواعظ نقش مؤثر و خارقالعاده خود را ایفاء کرده و میکند، هنوز در این کلمات جاندار، آن نفوذ و تأثیر هست که دلها را به تپش اندازد و به احساسات رقت بخشد و اشکها را جاری سازد و تا بوئی از انسانیت باقی باشد این کلمات اثر خود را خواهد بخشید.
مقایسه با سایر مواعظ
ما در فارسی و عربی مواعظ زیادی داریم، مواعظی در اوج تعالی و لطافت ولی در قالب نظم و شعر.
در عربی قصیده معروف "ابوالفتح بستی" که با این بیت آغاز میشود:
زیاده المرء فی دنیاه نقصان
وربحه غیرمحض الخیر نقصان
و همچنین قصیده رثائیه ابوالحسن تهامی که به مناسبت مرگ فرزند جوانش سروده است و اولش اینست:
حکم المنیه فی البریه جار
ما هذه الدنیا بدار قرار
و همچنین قسمتهای اول قصیده معروف "برده" اثر طبع بلند بوصیری مصری آنجا که میگوید:
فان امارتی بالسوء ما اتعطت
من جهلها بنذیر الشیب و الهرم
تا آنجا که وارد مدح حضرت رسول اکرم(ص) میشود و اصل قصیده در مدح ایشان است و باقی مقدمه است و میگوید:
ظلمت سنته من احیی الظلام الی
ان اشتکت قدماه الضر من ورم
هر کدام از اینها یک اثر جاویدان است و مانند ستاره در ادبیات اسلامی عربی میدرخشد و هرگز کهنه و فرسوده نخواهد شد.
در فارسی، اشعار موعظهای سعدی در گلستان و بوستان و قصائد، فوقالعاده جالب و مؤثر است و در نوع خود شاهکار است. مانند اشعار معروفی که در مقدمه گلستان آورده و با این بیت آغاز میشود:
هر دم از عمر میرود نفسی
چون نگه میکنم نمانده بسی
و یا در قصائد آنجا که میگوید:
ایها الناس جهان جای تن آسائی نیست
مرد دانا به جهان داشتن ارزانی نیست
یا آنجا که میگوید:
جهان بر آب نهاده است، و زندگی بر باد
غلام همت آنم که دل بر او ننهاد
یا آنجا که میگوید:
بس بگردید و بگردد روزگار
دل به دنیا در نبندد هوشیار
بوستان سعدی پر است از موعظههای آبدار جاندار و شاید باب نهم که در توبه و راه صواب است از همه عالیتر باشد.
همچنین است پارهای از مواعظ مولوی در مثنوی و سایر شعرای فارسی زبان که فعلاً مجال ذکر نمونه از آنها نیست.
در ادبیات اسلامی، اعم از عربی یا فارسی مواعظ و حکم بسیار عالی وجود دارد؛ منحصر به این دو زبان نیست در زبان ترکی و اردو و بعضی زبانهای دیگر نیز این بخش از ادبیات اسلامی جلوه خویش را نموده است و یک روح خاص بر همه آنها حکمفرما است.
اگر کسی با قرآن کریم و کلمات رسول اکرم و امیرالمؤمنین و سایر ائمه دین و اکابر اولیه مسلمین آشنا باشد میبیند یک روح که همان روح اسلامی است در همه مواعظ فارسی آشکار است؛ همان روح است ولی در جامه و پیکره زبان شیرین فارسی.
اگر کسی یا کسانی در دو زبان عربی و فارسی تبحر داشته باشند و با سایر زبانهائی که ادبیات اسلامی را منعکس کردهاند نیز آشنائی داشته باشند و شاهکارهائی که در زمینه مواعظ اسلامی بوجود آمده جمع آوری کنند معلوم خواهد شد که فرهنگ اسلامی از این نظر فوقالعاده غنی و پیشرفته است.
ولی تعجب در اینست که همه نبوغ فارسی زبانان از نظر مواعظ در شعر ظهور کرده است اما در نثر هیچ اثر برجستهای وجود ندارد. در نثر آنچه وجود دارد به صورت جملههای کوتاه و کلمات قصار است، مانند نثر گلستان که قسمتی از آنها موعظه است و در نوع خود شاهکار است و یا جملههائی که از خواجه عبدالله انصاری نقل شده است.
البته اطلاعات من ضعیف است ولی تا آنجا که اطلاع دارم در متون فارسی یک نثر موعظهای قابل توجه که از حدود کلمات قصار تجاوز کرده باشد و به اصطلاح درحد یک مجلس ولو کوتاه بوده باشد وجود ندارد، خصوصاً اینکه شفاهاً و از ظهر القلب القا شده باشد و سپس جمع آوری و در متن کتب ثبت شده باشد.
مجالسی که از مولانا یا از سعدی نقل شده که در مجالس ارشاد برای پیروان خود به صورت وعظ القا میکردهاند دردست است ولی به هیچ وجه آب و رنگ اشعار موعظهای آن مردان بزرگ را ندارد تا چه رسد به اینکه با مواعظ نهجالبلاغه قابل مقایسه باشد.
همچنین است متونی که به صورت رساله یا نامه نوشته شده است و اکنون دردست است، نظیر: نصیحه الملوک ابوحامد محمد غزالی و تازیانه سلوک احمد غزالی که نامهای است مفصل خطاب به مرید و شاگردش عین القضاه همدانی.
موعظه و حکمت
وعظ، همچنانکه در قرآن کریم آمده است یکی از طرق سه گانه دعوت (حکمت، موعظه، مجادله به نحو احسن) است.
تفاوت موعظه و حکمت در اینست که حکمت تعلیم است و موعظه تذکار، حکمت برای آگاهی است و موعظه برای بیداری، حکمت مبارزه با جهل است و موعظه مبارزه با غفلت، سروکار حکمت با عقل و فکر است و سروکار موعظه با دل و عاطفه، حکمت یاد میدهد و موعظه یادآوری میکند، حکمت بر موجودی ذهنی میافزاید و موعظه ذهن را برای بهرهبرداری از موجودی خود آماده میسازد، حکمت چراغ است و موعظه باز کردن چشم است برای دیدن، حکمت برای اندیشیدن است و موعظه برای به خود آمدن، حکمت زبان عقل است و موعظه پیام روح، از اینرو شخصیت گوینده در موعظه نقش اساسی دارد، برخلاف حکمت. در حکمت روحها بیگانه وار با هم سخن میگویند و در موعظه حالتی شبیه جریان برق که یک طرف آن گوینده است، و طرف دیگر شنونده به وجود میآید و از این رو در اینگونه از سخن است که "اگر از جان بیرون آید نشیند لاجرم بردل"، ورگنه از گوش شنونده تجاوز نمیکند. درباره سخنان موعظهای گفته شده است: "الکلام اذا خرج من القلب دخل فی القلب و اذا خرج من اللسان لم یتجاوز الاذان" سخن اگر از دل بیرون آید و پیام روح باشد در دل نفوذ میکند اما اگر پیام روح نباشد و صرفاً صنعت لفظی باشد از گوشها آنطرفتر نمیرود.
موعظه و خطابه
موعظه با خطابه نیز متفاوت است، سروکار خطابه نیز با احساسات است اما خطابه برای تهییج و بیتاب کردن احساسات است و موعظه برای رام ساختن و تحت تسلط در آوردن، خطابه آنجا به کار آید که احساسات خمود و راکد است و موعظه آنجا ضرورت پیدا میکند که شهوات و احساسات خودسرانه عمل میکنند. خطابه احساسات غیرت، حمیت، حمایت، سلحشوری، عصبیت، برتری طلبی، عزت طلبی، مردانگی، شرافت؛ کرامت؛ نیکوکاری و خدمت را به جوش میآورد و پشت سر خود حرکت و جنبش ایجاد میکند، اما موعظه جوششها و هیجانهای بیجا را خاموش مینماید، خطابه زمام کار را ازدست حسابگریهای عقل خارج میکند و به دست طوفان احساسات میسپارد اما موعظه طوفانها را فرو مینشاند و زمینه را برای حسابگری و دوراندیشی فراهم میکند. خطابه به بیرون میکشد و موعظه به درون میبرد.
خطابه و موعظه هر دو ضروری و لازم است، در نهجالبلاغه از هر دو استفاده شده است؛ مسأله عمده موقع شناسی است که هر کدام در جای خود و به موقع مورد استفاده واقع شود. خطابههای مهیج امیرالمؤمنین در موقعی ایراد شده که احساسات باید برافروخته شود و طوفانی به وجود آید و بنیادی ظالمانه برکنده شود آنچنانکه در صفین در آغاز برخورد معاویه، خطابهای مهیج و آتشین ایراد کرد.
معاویه و سپاهیانش پیشدستی کرده بودند و "شریعه" را گرفته بودند و کار آب را بر امیرالمؤمنین و یارانش دشوار ساخته بودند. امیرالمؤمنین کوشش داشت که حتی الامکان از برخورد نظامی پرهیز کند و میخواست از طریق مذاکره به حل مشکلی که معاویه برای مسلمین ایجاد کرده بود بپردازد اما معاویه که سودائی دیگر در سر داشت فرصت را غنیمت شمرد و تصاحب "شریعه" را موفقیتی برای خود تلقی کرد و از هرگونه مذاکرهای خوداری نمود. کار بر یاران علی سخت شد، اینجا بود که میبایست با یک خطابه حماسی آتشین، طوفانی ایجاد کرد و با یک یورش دشمن را عقب راند. علی برای اصحاب خود چنین خطابه سرود:
"قد استعموکم القتال، فاقروا علی مذله و تاخیر محله؛ اورووا السیوف من الدماء ترووا من الماء فالموت فی حیاتکم مقهورین، و الحیاه فی موتکم قاهرین. الاوان معاویه قاد لمه من الغواه و عمس علیهم الخبر حتی جعلوا نحوردهم اغراض المنیه":
همانا دشمن گرسنه جنگ است و از شما نبرد میطلبد، اکنون دو راه در پیش دارید یا تن به ذلت و پستی و عقبماندگی دادن یا تیغها را با خون سیراب کردن و سپس سیراب شدن. مرگ اینست که زنده باشید اما مقهور و مغلوب، زندگی آن است که بمیرید، اما غالب و پیروز. همانا معاویه گروهی ناچیز از گمراهان را به دنبال خود کشانده و حقیقت را بر آنها پنهان داشته است تا آنجا که گلوی خویش را هدف تیرهای شما که مرگ را همراه دارد قرار دادهاند.
این جملهها کار خود را کرد، خونها را به جوش و غیرتها در خروش آورد. شام نشده "شریعه" در اختیار یاران علی قرار گرفت و یاران معاویه به عقب رانده شدند.
اما مواعظ علی در شرائط دیگر انجام یافته است. در دوره خلفا و مخصوصاً در زمان عثمان بر اثر فتوحات پی در پی و غنائم بیحساب و نبودن برنامه خوب برای بهرهبرداری از آن ثروتهای هنگفت و مخصوصاً برقراری "اریستو کراسی و حکومت اشرافی" و بلکه قبیلهای در زمان عثمان؛ فساد اخلاق و دنیاپرستی و تنعم و تجمل در میان مسلمین راه یافت. عصبیتهای قبیلهای از نو جان گرفت، تعصب عرب و عجم بر آن مزید گشت؛ در میان آن غوغای دنیاپرستی و غنیمت و آز و کامجوئی و تعصب تنها فریاد ملکوتی موعظهای که بلند بود فریاد علی بود.
در فصول بعد انشاءالله درباره عناصری که در مواعظ علی علیه السلام وجود دارد از قبیل تقوا، دنیا، طول امل، هوای نفس، زهد، عبرت از احوال گذشتگان، اهوال مرگ، اهوال قیامت و غیره بحث میکنیم.
* تفاوت موعظه و حکمت در این است که حکمت تعلیم است و موعظه تذکر، حکمت برای آگاهی است و موعظه برای بیداری حکمت مبارزه با جهل است و موعظه مبارزه با غفلت
* سروکار حکمت با عقل و فکر است و سروکار موعظه با دل و عاطفه، حکمت یاد میدهد و موعظه یادآوری میکند
* حکمت برای اندیشیدن است و موعظه برای به خود آمدن، حکمت زبان عقل است و موعظه پیام روح