نویسنده: حسین عنایتی
در مقاله حاضر نویسنده با تبیین برخی از جنبهها و حالات نفس، به بررسی جایگاه، نقش و آثار نفس در شکل گیری حقیقت وجودی انسان پرداخته است که اینک با هم آن را از نظر میگذرانیم.
نفس واژهای دو منظوری است. این واژه در فرهنگ فارسی، برخلاف معنای آن در عربی و یا حتی ترجمه آن در فارسی یعنی روان، مفهوم و بار معنایی منفی را به اذهان میآورد. ترجمه فارسی واژه روان که در ترجمه علم النفس، روان شناسی آمده است، معنای مثبتی دارد.
بار منفی که واژه نفس در فرهنگ فارسی با خود حمل میکند، به یکی از حالات نفس بازمی گردد که ما با ترکیب هوای نفس از آن سخن میگوییم. این حالت نفس، چنان مذموم و ناپسند است که تاثیر منفی مطلقی را بر کل واژه تحمیل کرده است.
همین حالت را میتوان در واژههای دیگر جست. به عنوان نمونه هر واژه ای که برای مکان بول و غائط به کار میرود، به سرعت چنان زشت و ناخوش میگردد که انسان ناچار است تا واژگان دیگری را برای بیان مقصود جایگزین کند. این گونه است که در طول تاریخ واژگان و اصطلاحاتی چون بیت الخلاء، مستراح، توالت، دستشویی و مانند آن حضور کوتاه مدتی مییابد و به سرعت از فهرست واژگانی و اصطلاحات بیرون میرود تا قباحت و زشتی محل و کاری که در آن انجام میگیرد از خاطرهها زدوده شود. زشتی بول و غائط حتی واژگان زیبایی چون مستراح یعنی محل استراحت را نیز آلوده کرده است و نمی توان به هیچ وجه آلودگی را از چهره واژه ای به این زیبایی زدود.
واژه عربی نفس در زبان فارسی نیز با چنین مشکلی مواجه است. این درحالی است که نفس به معنای روان، همان روح و جانی است که خداوند در کالبد انسانی قرار داده است؛ اما چرا همین روح که به شکل نفس و روان در کالبد انسانی ظهور یافته این گونه منفور است که واژه آن نیز منفور شده است؟
نفس، واژهای با دو بار مثبت و منفی
نفس به معنای روان در فارسی است؛ چنان که واژه روح در فارسی به معنای جان آمده است. برای روح حالات چندی است که ارتباط تنگاتنگی با شدت و ضعف تجرد و عدم تجرد آن دارد. روح در زبان عربی و جان در زبان فارسی، حالات گوناگونی مییابد. روح امر پروردگار است. خداوند میفرماید: و یسئلونک عن الروح قل الروح من آمر ربی و ما اوتیتم من العلم الاقلیلا؛ از تو درباره روح میپرسند. بگو روح از امر پروردگار من است و جز اندکی از دانش درباره آن به شما چیزی داده نشده است. (اسراء، آیه 85)
این امر پروردگار هنگامی که در تجرد مطلق باشد، از آن به روح تعبیر میشود: فاذا سویته و نفخت فیه من روحی (حجر، آیه 29؛ و نیز ص، آیه 72) وقتی همین روح و امر پروردگار در کالبدی چون کالبد انسان قرار میگیرد، از آن به نفس تعبیر میشود؛ چنان که گفته میشود، قتل نفس (بقره، آیه 72)، یا توفی انفس (زمر، آیه 42) یا اخراج نفس از کالبد و بدن (انعام، آیه 93) بنابراین نفس چنانکه در آیات 7 و 8 سوره شمس و مانند آن بیان شده، همان روح و امر دمیده شده در کالبد است.
خداوند در آیاتی از جمله آیات 55 و 85 سوره توبه از جدایی نفس از بدن و توانایی تجردیابی آن به عنوان مرگ سخن میگوید (مجمع البیان، ج 5 و 6، ص 60) این بدان معناست که نفس آدمی پدیده ای غیر از تن و جسم اوست (انعام، آیه 93 و زمر، آیه 42) و برای همین قابلیت جدا شدن از بدن را دارد، به گونه ای که دوباره به شکل روح درمی آید. البته روح انسانی در همه عوالم نیازمند نوعی کالبد جسمانی است که از جسد تا جسم لطیف ناری و نوری و مانند آن میتواند باشد.
اما شرایط حضور روح و جان در بدن و کالبد انسانی، لوازم و مقتضیاتی دارد که نفس را در دو حالت متضاد خوب و بد قرار میدهد و گرایش نفس به خوبی و بدی موجب میشود تا نفس مذموم یا نفس ممدوح شود. (شمس، آیات 7 و 8)
نفس انسانی وقتی در کالبد قرار میگیرد، حالات گوناگونی میگیرد که همین تفاوت حالات جنبه مثبت و منفی برای او تلقی میشود. از جمله این حالات میتوان به نفس اماره بالسوء، نفس لوامه و نفس مطمئنه اشاره کرد.
نفس اماره به حالتی از روان گفته میشود که از حالت فطری خویش بیرون رفته و گرایش و تمایل شدیدی به تجاوز و تعدی به دیگر حقوق طبیعی بشر پیدا کرده است. جنبه مادی و غریزی را تقویت کرده و خواهان اشباع و ارضای همه خواستههای مادی در کمال و تمام آن است. لذا به سوی بدیها و زشتیها فرمان میدهد؛ چرا که بدی و زشتی، بهره گیری از جنبههای منفی هر چیزی و تجاوز از مسیر عدالت و اعتدال و گرایش به افراط است.
نفس لوامه همان نفس سرزنشگر یا وجدان بیدار است که براساس فطرت و عقل سلیم اجازه نمیدهد تا انسان از اعتدال و عدالت در پاسخ گویی به نیازهای غریزی و طبیعی بیرون رود.
اگر نفس به جایی برسد که براساس مبانی عقلانی و عقلایی و وحیانی، رفتار و مدیریت انسان را به عهده گیرد، در آن زمان است که به آن نفس مطمئن میگویند، زیرا در دو حالت پیشین هنوز حالت، به مقام تبدیل نشده است و احتمال جابه جایی وجود دارد؛ چرا که هر دم ممکن است نفس اماره به نفس لوامه یا برعکس تبدیل شود، ولی در حالت نفس اطمینانی نوعی آرامش البته همراه با خطر وجود دارد، ولی انسان همانند درخت بید نیست تا با هر بادی به یک سمت گرایش یابد؛ چنان که در دو حالت نفس اماره و لوامه چنین رفتار پاندولی و تذبذبی وجود داشته است.
به هر حال، مراد از نفس گاه حقیقت انسان است که همان ذات و هویت اصلی انسان را تشکیل میدهد و گاه مراد از آن در اصطلاح، همان جامع غضب و شهوت در انسان است. (احیاء علوم الدین، غزالی، جزء8، ص7؛ المحجه البیضاء، فیض کاشانی، ج5، ص6)
آن چه موجب شده تا در فرهنگ فارسی نفس معنای زشتی پیدا کند، همین اصطلاح دوم است؛ وگرنه نفس به معنای روان و حقیقت انسانی، از چنین بار معنایی منفی برخوردار نیست.
احوال و آثار نفس انسانی
برای این که حقیقت معنایی نفس براساس آموزهها و فرهنگ قرآنی معلوم شود، لازم است تا نگاهی هر چند گذرا به آثار و کارکردها و نقش نفس از نظر قرآن داشته باشیم.
باید توجه داشت که خداوند با توجه به احوال نفس، کارکردها و آثاری را برای نفس بیان کرده است.
این احوالی که در قرآن بیان شده در حقیقت بیانگر توانایی نفس انسانی نیز میباشد و میتوان از این جا قدرت و جایگاه و اهمیت و ارزش نفس در حقیقت انسانی را نیز به دست آورد.
از جمله احوال نفس میتوان به پنهان کاری آن اشاره کرد. نفس آدمی به گونهای است که میتواند بسیاری از مسایل را نهان سازد. خطوراتی که در نفس میگذرد چنان نهان است که کسی جز خداوند بدان نمی تواند آگاه باشد. از این رو، غیرقابل مشاهده و یا آگاهی برای دیگران است. (بقره، آیات 235 و 285 و آل عمران، آیه 154)
همچنین نفس انسانی قوه ادراکی بشر است و انسان هر چیزی که درک میکند، توسط نفس است که در این حالت از آن به قلب نیز یاد میشود. (شعراء، آیات 192 تا 194 و نیز کشاف، زمخشری، ج3، ص334)
نفس، مظهر تجلیات الهی و آیات خداوندی است. (فصلت، آیه 53؛ ذاریات، آیات 20 و 21) همین ویژگی است که ظرفیتی به انسان میبخشد تا خدایی (متاله) شود و در فرآیندی با فعلیت یابی اسمای الهی به خلافت در ربوبیت و مظهریت آن برسد.
از حالات مثبت نفس میتوان به عفت (بقره، آیه 273)، رضایت و خشنودی از خدا (فجر، آیات 27 و 28)، اطمینان (همان)، تسویه و تعادل در توانمندیها (شمس، آیه 7)، حق پذیری و سلامت (مائده، آیه 82) پرهیزگاری (شمس، آیات 7 و 8) ، الهام گرفتن (همان) و تاثر و انعطاف (نحل، آیه 50) آن اشاره کرد.
همچنین از حالات منفی آن میتوان به آلودگی آن به گناه و فجور (شمس، آیات 7 تا 10)، انحراف از مسیر عدالت و حق (آل عمران، آیه 69 و سباء، آیه 50 و زمر، آیه 41)، الهام گرفتن از بدی و شر (شمس، آیات 7 و 8)، بیماریهای روانی (یونس، آیه 57 و اسراء، آیه 82 و فصلت، آیه 44)، تسویل، تزیین و نیکو جلوه دادن بدیها و آراستن کارهای زشت و ناروا به عنوان خوبیها (یوسف، آیات 18، 81 و 83؛ طه، آیه 96 و مائده، آیه 30)، عصیان گری (انعام، آیه 164)، فریب دادن خود (بقره، آیه 130) و وسوسه گری (ق، آیه 16 و مائده، آیه 30؛ و ناس، آیه 1 تا 6) اشاره کرد.
نتیجه این تفاوت فاحش و متضاد و بلکه متقابل حالات نفس این است که هر دمی انسان را به سمت و سویی میکشد و تا زمانی که انسان در دنیا زندگی میکند و در حالت نفسانی است، در خطر عظیم قرار دارد، مگر اینکه در مقام اطمینان و بلکه بالاتر قرار گیرد و نوعی مرگ اختیاری را بر نفس خود تحمیل کند و به مقام قرب نوافل برسد و در مقام فنا قرار گیرد که در آن صورت تنها تجلیات الهی بر او ظهور مییابد و مظهر الله میشود.
با توجه به این تفاوتهای فاحش است که نفس انسانی، آثار متفاوت، متضاد و متقابلی را به نمایش میگذارد. گاه غلبه نفس تسویل و تزیین گر، آدمی را به سوی زشتی و گناه میبرد وگاه دیگر غلبه نفس لوامه او را به سمت عدالت خواهی میکشاند؛ چرا که عرصه دنیا میدان آزموده شدن نفس انسان از سوی خداوند است (بقره، آیه 155 و آل عمران، آیه 186) و هر دمی انسان در دنیا به الهامات تقوایی و فجوری (شمس، آیات 7 و 8 آزموده میشود تا حقیقت خود را بسازد و شاکله وجودی و سازه نهایی خویش را برای آخرت ایجاد کند و برای ابدیت خود را بسازد.
بنابراین، نفس انسان، منشا و سرچشمه اعمال خوب و بد هر انسانی است (بقره، آیه 284) و وقتی انسان کاری را انجام میدهد، عقل هر کسی از آن کار کشف میکند که نفس آن کس، فلان صفت مناسب با این فعل را دارا میباشد؛ چون اگر این صفات و ملکات در نفس مستقر نبود، افعال مناسب با آن از جوارح صادر نمی شد. پس با صدور این افعال برای عقل روشن میشود که منشا این افعال در نفس فاعل آن است. (المیزان، ج 2، ص 436)
هرچه صفات، مبتنی بر الهامات تقوای باشد، گرایش به کارهای نیک و صالح در انسان نیز افزایش مییابد و هرچه نفس گرایش به کارهای زشت داشته باشد، نشان از این میدهد که الهامات فجوری بر آن نفس تسلط یافته است. (شمس، آیات 7 تا 9)
اگر نفوس، گرایش به فجور یابد، منشا بدیها و زشتیها میشود که از آن به نفس اماره به بدی تعبیر میشود (یوسف، آیه 53) اما اگر به تقوا و کارهای نیک گرایش یابد و از کارهای زشت بازدارد، این نفس لوامه نامیده میشود که بازدارنده و نگهدارنده انسان از زشتیهاست. (قیامت، آیه 2)
فیض کاشانی میگوید اگر نفس به مرحله اطمینان و سکون نرسد، ولی شهوات را دفع کند و آن را مورد اعتراض قرار دهد، آن نفس را لوامه و سرزنشگر مینامند (محجه البیضاء، ج 5، ص 6) از این رو، ملامت و سرزنش شدن نفس، اهرمی برای بازدارندگی انسان از گناه است.
اما اگر از این مرحله نیز بگذرد و به درجه آرامش برسد و اطمینان یابد و کارهای خیر را عمل و از کارهای زشت به شکل ملکه پرهیز کند، این مرحله از نفس مورد ستایش پروردگار است.(فجر، آیه 27)
به هر حال، نفس آدمی میتواند حالات گوناگونی بگیرد که هر حالتی از آن آثار و پیامدهایی به دنبال دارد. اگر نفس تسویل گر شود و زشتیها را نهان کند و تنها خوبیها را نشان دهد، در آن صورت انسان به سوی گناه حرکت میکند و در مناطق خطر گام میزند. به این معنا که نخستین گام از حالت انحراف نفس آن است که اهل تسویل (تسویل در لغت یعنی تزیین کردن کار بد و اغواگری و فریب دادن) شود و حق و باطل را به هم آمیزد و خوب و زشت را یکسان جلوه دهد (یوسف، آیه 83) پس از آن است که نفس در مسیر گمراهی و انحراف به مقام تزیین میرسد و حتی زشتیها را زیبا جلوه میدهد و به آراستن میپردازد. آنگاه در مقام وسوسه گر مینشیند و در گوش وی و دیگران وسوسه گناه میکند و به سوی بدیها و زشتیها فرمان میدهد و عنان بشریت را به دست میگیرد. (یوسف، آیه 53) و در گام بعدی و نهایی او را مطیع بدیها میکند و دلبخواهی به سوی بدیها میبرد. (مائده، آیه 30) در این حالت نه تنها امرکننده به بدی بلکه خود زمامدار امور بد است و حاکم بر هستی و شخصیت فرد میباشد. از این رو به سادگی خود مرتکب قتل و مانند آن از گناهان بزرگ و کبیره میشود.(همان)در این حالت است که دیگر عواطف برادری و انسانی نیز نمی تواند جلودار چنین انسانی باشد (مائده، آیه 30) چه برسد که بتوان او را از طریق عقل و پند و اندرز به راه آورد. اهل خدعه و نیرنگ و اسیر مکر نفس خود میشود. (بقره، آیه 9) بدبخت انسانی است که نفس وی او را فریب میدهد و با مکر و حیله به کارهای زشت و پلید و گناه میکشاند. (انعام، آیه 123) و زیانکار واقعی میشود (انعام، آیات 12 و 20 و 164و یونس، آیه 23)
ارزش نفس انسانی
با آن چه تاکنون بیان شد به روشنی معلوم شد که نفس انسانی، پدیده ای ارزشمند است که خداوند بدان سوگند یاد میکند (شمس، آیه 7) و در حقیقت به مثابه نشانه خدا (ذاریات، آیه 21) است، چرا که نفس انسانی همان روح دمیده شده خداوند به عنوان امر پروردگاری است و همین نفس است که هویت انسانی را معنا میبخشد و فرصت بی مانندی است تا انسان بوسیله آن، خود را متاله (خدایی) سازد و از مقام مظهریت در ربوبیت و خلافت الهی بهره مند شود.
همه اسمای الهی در نفس انسان است، لذا خداوند در آیه 53 سوره فصلت، نفس آدمی را سرشار از آیات الهی و شایسته تامل دانسته و به عنوان مظهر تجلیات الهی از آن یاد میکند و در آیات 20 و 21 سوره ذاریات بر ارزشمندی و جایگاه ویژه نفس تاکید میورزد؛ چرا که انسان تنها از طریق نفس است که میتواند خدایی شود و اسمای الهی را که در نفس است فعلیت بخشد و هویت الهی پیدا کند و در مقام مظهریت ربوبی قرار گیرد.
بنابراین، اگر کسی مسیر انحرافی را در پیش گیرد و به الهامات منفی نفس گرایش یابد، خود را از متاله شدن و مظهریت دور ساخته است و به جای آن که از تواناییهای نفس به درستی استفاده کند، آن سرمایه وجودی را تباه ساخته و اهل خسران و زیان میشود. این جاست که دیگر نفس، آن نفس مظهر الهی نخواهد بود و به عنوان نفس ناقص در اختیار شیطان قرار میگیرد و شمشیری در دست زنگی مست میگردد که به خود و دیگران آسیب میرساند و راه کمال را بر خود و دیگران میبندد. این گونه است که امر مثبت و ارزشمندی به امری منفی و زشت و فاسد تبدیل میشود که ما از آن به عنوان نفس شیطانی یاد کرده و بیزاری میجوییم.