نویسنده: علیرضا شعاعی
در مقاله حاضر نویسنده با برخی شواهد قرآنی و روائی به بررسی نقش نیت در تغییر اعمال انسان و ضبط و ثبت یا عدم آن در کارنامه قیامتی وی پرداخته است.
میگویند وقتی در آخرت به کارنامه خوب و بد خود نگاه میکنیم، در آن اعمال و افعالی را میبینیم که هرگز انجام نداده ایم. در حالی که هیچ زنایی نکرده ایم، چند زنا در آن ثبت شده است. در حالی که پیامبر و امامی را به شهادت و قتل نرسانیدهایم، قتل پیامبری در کارنامه ما ثبت شده است. در حالی که جایی را بمباران نکردهایم یا اصلا پرواز با جنگندهها را بلد نبودیم، چند قتل عام و کشتار دسته جمعی از طریق بمباران هوایی در کارنامه ما ثبت شده است.
یا میبینیم که بر طبق محتویات نامه اعمال در جهادی شرکت کردهایم و یا در ساخت مسجد و مدرسهای مشارکت داشتهایم و یا کودکی را از دست گرگی رهانیدهایم و یا دستگیر ستمدیدهای شدهایم و چند کار خوب دیگر در کارنامه ما ثبت شده که اصلا روح ما از آن خبر ندارد.
آیا واقعا اشتباهی رخ داده است؟ آیا فرشتگان و کاتبان اعمال به خطا و اشتباه رفتهاند؟ چرا کاری که نکردهایم به نام ما ثبت و ضبط شده است؟ مگر نه این است که همه اعمال ما از خرد و درشت، از ذره یا غیر ذره در کارنامههای ما میبایست ضبط و ثبت میشد؟ پس این چه کارنامه پر از غلط و اشتباهی است که به دست ما دادهاند؟
اما وقتی پردههای دنیا و ظواهر مادی آن به کناری میرود، معلوم میشود که همه اینها اعمال ما بود که در کارنامه خوب و بد ما ظاهر شده است. ولی مگر میشود که من این کارهای خوب و بد را داشته باشم در حالی که روح من از آن خبر ندارد؟
واقعاً این کارنامهای که به ما ارائه شده است، هم کارنامه ماست و هم کارنامه ما نیست. واقعا کارهای بد و خوب دیگران در کارنامه ما ثبت و ضبط شده است. اما چرا؟
کارنامه خوب و بد دیگران در کارنامه ما
خداوند در پاسخ به این پرسش به این نکته توجه میدهد که اگر کسی به کار خوب و بدی خشنود باشد، آن کار در کارنامه او ثبت و ضبط میشود.
خداوند در آیات 164 و 165 سوره اعراف بیان میکند که کارنامه دیگران میتواند در کارنامه ما ثبت شود، چنان که اعمال زشت اصحاب سبت در کارنامه کسانی ثبت شد که اصلا اقدام به مخالفت با قانون الهی نکرده و در روز شنبه ماهی صید نکرده بودند؛ اما چون سکوت کرده بودند و به کار زشت آن گروه راضی و خشنود بوده یا حتی بیتفاوت بودند، آنان را به سبب رضایت یا بی تفاوتی، نه تنها مواخذه کرده بلکه در همین دنیا آنان را به عذاب سختی گرفتار و ایشان را همانند مرتکبان اعمال زشت، به بوزینه تبدیل و مسخ کرد.
بنابراین، نه تنها همدلی بلکه بی تفاوتی، موجب میشود که در هنگام انجام کار زشت و منکر دیگران، آن کار زشت و بد به نام ما نیز نوشته شود.
باز در داستان دیگری نیز به این نکته توجه میدهد. کسی که ناقه حضرت صالح(ع) را پی کرد و آن را کشت، یکی از افراد شقی این قوم بود که خداوند در آیه12 سوره شمس از وی به اشقی تعبیر کرده است. این شقیترین فرد قوم ثمود پس از پی کردن، ناقه را کشت؛ ولی خداوند این پی کردن یک نفر از ایشان را (قمر، آیه29) به همه نسبت میدهد؛ زیرا آنان در این امر، همدلی و رضایت داشتند و به تکذیب پیامبر صالح(ع) پرداختند. (اعراف، آیه 77؛ هود، آیه 65؛ شعراء، آیه 157؛ شمس، آیه 14)
به سخن دیگر هرکسی نسبت به کار بدی همدلی و یا رضایت داشته باشد بلکه حتی نسبت به کار بد بیتفاوت باشد، خداوند آن کار بد را درکارنامه او مینویسد.
در مقابل اگر کسی کار خوبی نکرده باشد ولی نیت خیر داشته باشد و یا کار خوب دیگری را وقتی میبیند و یا میشنود از آن خشنود میشود، آن کار خوب در کارنامه او هم ثبت میشود. از این رو کارنامه ما پر از کارهایی میشود که تنها از شنیدن و یا دیدن آن خشنود شدهایم و بدان رضایت دادهایم.
مشارکت در عمل دیگران
پس مشارکت در عمل دیگران تنها به ورود عملی و عینی و انجام عینی آن کار نیست، بلکه در کارهای بد با همدلی و حتی با بی تفاوتی و در کارهای خوب با همدلی و نیت، این مشارکت تحقق مییابد.
بنابراین، لازم نیست که در کاری که در جایی دور یا در زمان دوری اتفاق افتاده حضور داشته باشیم تا به عنوان مشارکت کنندگان در آن عمل خوب و بد نام ما نوشته و کارنامه ما سفید و سیاه شود؛ بلکه با نیت میتوان این مشارکت را تحقق بخشید.
مشارکت با امام حسین(ع)
اعمش از عطیه کوفی (عوفی) نقل میکند که گفت: به اتفاق جابربن عبدالله انصاری برای زیارت قبر امام حسین علیه السلام به کربلا مشرف شدیم؛ چون بدان محل متبرک رسیدیم، جابر مراسم تشرف و زیارت را به جای آورد، ابتدا در آب فرات غسل کرد، لباس تمیز به تن نمود، با بوی خوشی که همراه داشت، بدن خود را معطر کرد و درحالی که گامهای خود را کوتاه بر میداشت و ذکر خدا بر لب داشت قدم بر میداشت تا به قبر مطهر حضرت اباعبدالله سیدالشهدا(ع) رسید.
عطیه گوید: چون جابر نابینا بود به من گفت: دست مرا بر تربت مقدس قبر بگذار. من دست او را روی قبر مطهر گذاشتم، اما همین که دست خود را روی قبر گذاشت، گویا غصه عالم در دل او راه یافت و به یاد خاطره جانگداز شهادت عزیزان پیامبر و علی و فاطمه علیهم السلام افتاد، غش کرد و بیهوش روی قبر افتاد؛ فورا چند قطره آب بر چهره نورانی جابر پاشیدم و او به هوش آمد، همین که به هوش آمد با ادای احترام فریادی از دل سر داد و گفت: «یاحسین، یاحسین، یاحسین، حبیب لایجیب حبیبه؛ ای حسین ای حسین، ای حسین، آیا دوست جواب دوستش را نمیدهد؟»
بعد جابر، جوابی به خود داد که دل هر شنوندهای را میسوزاند و این گونه به آن حضرت خطاب کرد و گفت: ای حسین، چه طور میتوانی جواب بدهی درحالی که رگهای تن و گردن تو بریده شده و با خون گلویت آغشته گردیده است؟ چگونه میتوانی پاسخ دهی در حالی که میان سر و بدنت جدایی افتاده است؟ (و سرت بر فراز نیزه به کوفه و شام برده شده است). ای حسین، من شهادت میدهم همانا تو فرزند پیامبران و فرزند سید اوصیاء و فرزند همگام تقوا و برگزیده هدایت و پنجمین نفر اصحاب کساء و فرزند بزرگ جانشینان و زاده فاطمه زهرا سیده زنان عالمیان هستی.
چرا چنین نباشی در حالی که تو از دست رسول خدا(ص) غذا خوردی و در بستر و دامان پرهیزکاران پرورش یافتی و از سینه ایمان شیر نوشیدی و با اسلام از شیر گرفته شدی، پس تو پاک و پاکیزه زیستی و پاک و پاکیزه از دنیا رفتی، اما دلهای مومنان در غم فراق تو دردمند و ناراحت است و در پاکیزگی و نیکویی تو شک و تردیدی ندارند؛ پس سلام خدا و رضوان او بر تو باد. ای حسین، من شهادت میدهم تو در راهی شهید شدی که برادرت یحیی بن زکریا در آن راه به شهادت رسید.
جابر سپس با قلبی اندوهبار، به دور قبر حسین(ع) گردید و سپس به نزد قبور سایر شهدا و سربازان فداکار صحنه خونین کربلا آمد و آنان را مورد توجه قرارداد و گفت: درود بر شما ای ارواح پاکی که سالار شهیدان حسین(ع) را در میان خود گرفته و با جان خویش از او حمایت کردید و اکنون کنار قبر او آرمیدهاید. من شهادت میدهم که شما با خون خود نماز را به پا داشتید و به زکات (حقوق مالی اسلام) حیات تازه دادید و با عمل خود، امر به معروف و نهی از منکر نمودید. (و این دو اصل مهم اسلامی را زنده کردید) و با کافران و ملحدان جهاد کردید و عبودیت و بندگی خود را با جانفشانی به مرحله یقین رساندید. به خداوندی که محمد(ص) را به پیامبری مبعوث کرد و به حق رهنمون بود ما با شما در این راه سعادت بخش و در آنچه انجام دادهاید، شریکیم.
عطیه میگوید: به جابر گفتم: این چه سخنی است که میگویی (که ما با شهدای کربلا در اجر و ثواب شریکیم) در حالی که ما نه مانند آنان از شهر و دیار خود آواره شدیم و نه به صحنه کارزار آمدهایم و نه شمشیری زدهایم! اما این پاک باختگان جنگیدند و بین سر و بدنشان جدایی افتاده و فرزندانشان یتیم شده و رگهای گردنشان بریده شده است؟ ای جابر چطور ما با آنها شریکیم؟
جابر در پاسخ عطیه گفت: یا عطیه، سمعت حبیبی رسول الله(ص): من احب قوما حشر معهم، و من احب عمل قوم اشرک فی عملهم، والذی بعث محمدا بالحق نبیا ان نیتی و نیه اصحابی علی ما مضی علیه الحسین و اصحابه؛
ای عطیه؛ از حبیبم رسول خدا شنیدم که میفرمود: «هرکس قومی را چه خوب و چه بد دوست بدارد و یا عمل قومی را دوست بدارد با آنان محشور و با عمل آنان در اجر شریک خواهد بود.
ای عطیه، به خدایی که محمد را به حق مبعوث به رسالت کرد، همانا من مایل بودم همراه امام حسین(ع) باشم و در راه آن امام مظلوم شهید شوم، این خواست من و یاران من بود، بنابراین به خواست خداوند ما در اجر و پاداش این شهیدان که شربت شهادت نوشیدهاند، شریکیم.
عطیه میگوید: بعد از کنار قبر حضرت سیدالشهداء حرکت کردیم. در بین راه جابر به من فرمود: ای عطیه، من وصیتی دارم، آیا آن را بگویم، زیرا ممکن است پس از این سفر دیگر مرا دیدار ننمایی.
ای عطیه، دوستان آل محمد را مادامی که مفتخر به دوستی آنان هستند دوست بدار، و دشمنان آل محمد را تا زمانی که دشمنی دارند، دشمن بدار، اگرچه همواره در حال نماز و روزه باشند. ای عطیه، با محب آل محمد مدارا کن و اگرچه لغزشی دارند و قدمی برخلاف برمی دارند و گناهکارند، اما به واسطه گامهای دیگری که در محبت آل محمد برمی دارند جبران آن گناهان میشود؛ زیرا دوستداران آنان اهل بهشت و بازگشت دشمنان آنان به جهنم است. (بحارالانوار، ج86، ص130)