27 فروردین 1396, 23:36
«دعبل خزاعي» شاعر متعهد و آگاه، قصيده شورانگيز خود را در حضور امام رضا(ع) خواند، سپس تقاضاي لباسي از آن حضرت (براي تبرک) نمود، امام رضا(ع) يکي از لباس هاي خود را به او داد.
وقتي دعبل از خراسان به وطن خود (شوش) برگشت، کنيزي داشت که بسيار به او علاقه مند بود. ديد زخم جانکاهي در چشم هاي او پديد آمده است. پزشکان آن زمان آمدند و پس از معاينه چنين نظر دادند: «درمورد چشم راست او ما قادر به معالجه نيستيم و راهي براي بهبود آن نمي يابيم، اما درمورد چشم چپ او، به درمان و معالجه مي پردازيم، و اميدواريم که سلامتي خود را بازيابد.
دعبل از اين پيش آمد سخت ناراحت و غمگين شد، به طوري که بسيار گريه کرد، سپس به ياد باقي مانده لباس حضرت رضا(ع) افتاد که در دستش بود (و قسمت ديگر را مردم قم از او گرفته بودند) و آن لباس را به چشم کنيز کشيد و چشم او را با قسمتي از آن لباس در اول شب بست. وقتي که صبح شد، و دستمال را باز کرد، ديد چشمش خوب شده به طوري که به برکت حضرت رضا(ع) بهتر از قبل بيماري گشته است.(1)
_____________________
1- سفينه البحار، ج1، ص448
روزنامه كيهان، شماره 21226 به تاريخ 17/9/94، صفحه 8 (معارف)
حكايت خوبان
کتابخانه هادی
پژوهه تبلیغ
ارتباطات دینی
اطلاع رسانی
فرهیختگان