گفتگو با دکتر غلامحسین دینانی - کریم فیضی
اشاره: سخن به اینجا رسید که ماده، محل غیبت است؛ چون اجزایش از هم بیخبرند. هر سلول بدن از سلول دیگر دور است، گرچه به هم ربط دارند. اینک ادامه سخن:
برگردیم به ظلمات که عدم است یا غیبت.
متکلمان سابق فکر میکردند عالم از عدم آمده است. هنوز هم عدهای همینگونه فکر میکنند. در مقابل، حکما عدم را قبول ندارند و میگویند: از عدم چیزی به وجود نمیآید. ما میتوانیم ظلمات را متکلممآبانه به معنی عدم بگیریم.
ماده بُعد است و بُعد ظلمت است. آیه میفرماید: «لـیُخرجکُم من الظُلمات الی النّور و کان بالمؤمنین رحیما».
این مقتضای رحمت بیپایان حقتعالی است و احاطه نورش، مقتضای رحمتش است. اینکه خداوند ما را از ظلمت خارج میکند و به سوی نور میبرد، به مقتضای رحمتش است که به فرموده خودش همه چیز را در بر گرفته است: «رحمتی وسعت کل شئ».
آیه در ادامه با خطاب قرار دادن «یا ایُها النبیُ» میفرماید: ما تو را به عنوان «شاهد» و «مبشر» فرستادیم تا آنجا که میفرماید تو سراج منیری: «و سراجاً مُنیرا». محل شاهد در همین «و سراجا منیرا»ست.
شاهد در اینجا به معنی شهادتدادن نیست، بلکه به معنی شهود است، یعنی همهچیز را دیدن. عقیده ما در مورد پیغمبر اکرم(ص) این است که او همهچیز را میبیند. قرآن پیامبر را به عنوان «مبشر» معرفی میکند که آنچه میبیند، میگوید و بشارت میدهد. در عین حال که بشارت میدهد، «نذیر» هم هست و با این دو، انسان را هدایت میکند. او «داعیا الی الله باذنه» است. پیغمبر اکرم(ص) با اینکه مظهر خداست، اما هرگز به خودش دعوت نمیکند. او همه را به سوی خدا دعوت میکند. در عین حال، «سراجا مُنیرا» نیز هست؛ یعنی چراغی که نورش ذاتی است. او منیر است بالذات؛ یعنی مرتب نور میدهد.
در بحث نور و خدا اگر تکملهای هست، بفرمایید.
در آیه شریفه «نُورٌ علی نُور» (نور، ۳۵)، «عَلی» به حسب ظاهر حرف جار است، اما علوّ هم در آن مستتر است. در این آیه، قرآن کریم با صراحت تمام به «تشکیک نور» اشاره میکند. «نور بالاتر از نور» معنایش ناظر به تشکیک است. تشکیک یعنی بالا و بالاتر الی غیرالنهایه، در عین این که پایین و پایینتر هم هست و همه مراتب وحدت محفوظ است. این معنی دقیق تشکیک است؛ یعنی وحدت در عین کثرت و کثرت در عین وحدت. تعبیر «نُورٌ علی نُور» به صراحت کاشف از تشکیک است. هر نوری را فرض کنید، مافوق آن نوری قابل تصور است. هرچه بالا بروید، مافوقش نوری هست تا «نورالانوار» که همه مراتب نور را به نحو بساطت واجد است و او حق تعالی است.
قرآن اصطلاحات یونانی از نوع «واجبالوجود» یا «اُسطقس فوق اسطقسات» را هم به کار نبرده و «اولالاوائل» هم نگفته است. اینها تعابیری است که به ذهن فلاسفه رسیده است؛ اما خداوند در قرآن کریم خود را نور خوانده است. و بهدرستی به جز «نور» چیزی نمیتوان بر خداوند اطلاق کرد. نور هم عبارت است از: «الظاهر لذاته، المظهر لغیره». چیزی که در ذات خود روشن است، بدون نیاز به غیر، و هر غیری را نیز روشن میکند و این خصلت خداست که بالذات روشن است. او از هر چیزی روشنتر است. اگر چشمی واقعبین باشد، اول خدا را میبیند، بعد عالم را میبیند. عارفی فرموده است: تعجب میکنم از مردمانی که عالم را میبینند و میخواهند به خدا برسند. اینان چقدر نادانند! قبل از اینکه عالم باشد، خدا هست و قبل از اینکه عالم دیده شود، خدا دیده میشود. عارفی دیگر گفته است:
دلی کز معرفت نور و صفا دید به هر چیزی که دید، اول خدا دید
علت همیشه قبل از معلول است. نورالانوار هم قبل از انوار است؛ چون بالاتر از انوار است و انوار پایینتر است؛ بنابراین خداوند ظاهر بالذات است. اگر ما این نور را نمیبینیم، چون اعمی هستیم و نقص از چشم ماست. در اینجا میخواهم از وجود تشکیک در آیه صحبت کنم. من تشکیک را تا امروز عقلاً باور کرده بودم، اکنون با وجود این آیه، به گونهای دیگر باور میکنم و چنین به ذهنم میرسد که خداوند در این آیه به صراحت بیان تشکیک میکند.
ظاهراً فیلسوفان دیگر هم به این موضوع توجه نکردهاند که تشکیک در قرآن بهتر از هر جایی بیان میشود.
من مباحث «اسفار» و دیگر کتابهای ملاصدرا را حاضرالذهنم و با جرأت میتوانم بگویم که مثل اینکه او هم توجهی به این مسئله به این صورت که در قرآن آمده، نکرده است. با اینکه این مرد بزرگ قائل به تشکیک وجود است و گاهی در اواخر عمر به وحدت شخصی هم قائل شده، ندیدهام به این آیه شریفه توجه کرده باشد. طبق این آیه، تشکیک اولاً و بالذات در نور است. بعداز اینکه نور تشکیکپذیر شد، میگوییم وجود هم تشکیکی است. چون ما اصلاً نوری هستیم. تشکیک اولی از آن نور است، چون نور است که قبل از هر چیز مشکک است.
«ما اصلاً نوری هستیم» یعنی چه؟ «ما» یعنی چه کسانی؟
ما ایرانیان و مسلمانان. حکمای ما در ایران باستان از «نور» سخن گفتهاند، نه از «وجود». قرآن کریم هم از نور سخن میگوید، نه از وجود؛ ولی یونانیان از وجود سخن گفتهاند. فلاسفه ما هم با کمال تأسف، وجودی شدهاند و از «وجود» صحبت میکنند، جز دو فیلسوف بزرگ: سهروردی و شیخالرئیس ابوعلی سینا. ابنسینا آنجا که از وجود صحبت میکند، از نور هم صحبت میکند. میدانید که او تفسیری بر سوره نور و آیه شریفه نور نوشته است. میتوانیم بگوییم ابنسینا اولین کسی بوده که به آیه نور توجه کرده است. اگر کتاب «الانصاف» شیخ الرئیس به دست ما میرسید، میفهمیدیم که اولین طرحکننده مسئله نور، اوست و بعد از او جناب شیخ بزرگ سهروردی شهید، نوری و نورانی است. به حسب این مسئله، ما باید از نور بیشتر صحبت کنیم؛ چون ایران باستان و فرهنگ غنی کشور بزرگ و تاریخی ما قبل از هر کشور دیگر و قبل از هر تمدن دیگری در کره زمین ایجاد شده و روزی که در جهان خبری نبود، در این کشور پهناور مقدس، صاحب تمدنی نورانی بوده است. من آگاهانه از «تمدن نور» حرف میزنم؛ چون اندیشمندان بزرگ ایران از دیرباز درباره نور صحبت کردهاند. یکی از این اندیشمندان، «زرتشت» است. حالا شما اگر زرتشت را پیغمبر میدانید که بدانید و اگر پیامبر نمیدانید، او را یک اندیشمند بزرگ به حساب بیاورید. شاید او هیچوقت از نبوتش صحبت نکرده و نگفته که من پیغمبرم، ولی حتماً مرد بزرگی بوده است. بحث «نور» و «ظلمت» را اولین بار او در عالم مطرح کرده است. این که زرتشت پیغمبر هست یا نیست، من نمیدانم اما مردی است بزرگ و استوار و در عالم اولین شخصی است که مسئله فرهنگ و تمدن و فلسفه و عرفان و معرفت خداوند را به صورت رسمی بیان کرده است.
شنبه ۳ شهریور ۱۳۹۷
روزنامه اطلاعات