گفتگو با دکتر غلامحسین دینانی - کریم فیضی
یکی از بحثهای مهم قرآنی و ایمانی، بحث نور است. در مباحث دینی و عرفانی جلوه نور زیاد است. این موضوع در قرآن به اوج خود میرسد، آنجا که خداوند خودش را نور آسمان و زمین معرفی میکند و در جایی میفرماید: «قد جاءکُم من الله نورٌ و کتابٌ مُبین. یهدى به اللهُ من اتبع رضوانهُ سُبُل السلام و یُخرجُهُم من الظُلُمات الی النُور باذنه و یهدیهم الی صراط مُستقیم» (مائده، ۱۵ـ ۱۶). در آنجا خداوند میفرماید: «الله نور السموات و الارض»، در اینجا میفرماید: «نورٌ و کتاب مبین».گویی نور یک چیز است و کتاب یک چیز دیگر. نور را در اینجا چه و چگونه میبینید؟
قبل از هر چیز باید بگویم که نور یک حقیقت واحده است و بیشتر از یک حقیقت هم نیست. حقیقت واحده است؛ به عبارت دیگر: «النور نورٌ». نور، همیشه نور است. غیر نور نیست و با غیرخودش هم ترکیب نمیشود. البته مراتب دارد که همان بحث «تشکیک نور» است؛ اما مرتبه پایین نور با غیرنور ترکیب نمیشود. تشکیک معنایش دقیقاً همین است. اشخاصی که تشکیک را خوب نمیفهمند، اشکالشان در همین نکته است. نور شدید و ضعیف دارد، ولی نور ضعیف معنایش این نیست که چیزی غیر نور با آن مخلوط شده و حالا ضعیف شده است، بلکه خود همان نور خالص دچار ضعف شده است. ضعف از روی ترکیبشدن نیست. برای اینکه این مطلب مهم روشن شود، سرعت و بطیء را مثال میزنم.
ما در حرکت، تند و کند داریم. حرکت کُند به اندازه حرکت تند نیست. چه بسا بعضی خیال کنند در حرکت کند، یک چیزی غیر از حرکت وجود دارد که آن را کند کرده یا چیزی به حرکت تند اضافه شده و آن را تند کرده است؛ اما هیچیک از این فرضها صحیح نیست. خود حرکت خالص و خالص حرکت است که تند است و کند است. همانطور که حرکت، تند و کندش مال خودش است، بدون افزوده و کاستهای، نور هم نور است، بدون اینکه با چیزی مخلوط و ترکیب شود.
پس، نور در همه مراتب نور است و این به دلیل جریان تشکیک است که قاطی ندارد و خودش بالذات شدت و ضعف دارد؛ بنابراین «اللهُ نُورُ السموات و الارض» همان نور است. حالا در این آیه ملاحظه میکنیم همان نوری که نور خداست و همه جا و در همه چیز هست و همه چیز هم با آن منور میشود، اینجا با جلوهای دیگر ظاهر شده است: «قد جاءکُم من الله نُورٌ». مفروض ما این است که خداوند نور است و در همه جا هست و بر همه جا میتابد. نور «سموات و ارض» بودنش هم، تنها دو نمونه و دو مثال است. نور خدا وسیعتر و فراگیرتر از آسمان و زمین است؛ یعنی جایی نیست که نور خداوند در آنجا نباشد. همه جا نور حق است و هر چیزی اثر نور حق است.
حالا خداوند که نور محض است، در این آیه خبر از آمدن نوری میدهد که از طرف خداوند آمده است: «قد جاءکم» یعنی به سوی شما آمده است «من الله نُورٌ». در سوره نور، خدا را «نور زمین و آسمان» معرفی میکند که همه جا هست، اما در اینجا میگوید: از طرف خدا برای شما «نور» و «کتاب» آمده است. وقتی این دو آیه را کنار هم میگذاریم، میبینیم که این آیه جای بحث بسیار دارد.
اگر کتاب را قرآن یا یکی از کتابهای آسمانی بگیریم، طبعاً به حسب انتساب به خدا، آن کتاب هم نور خواهد بود.
درست است. کتاب چیزی غیر از نور نیست. خداوند نور است و نور خدا هم همه جا هست. ما دو نور نداریم. یک نور است. چنین نیست که یک نور نور خدا باشد، یک نور هم نور کتاب؛ اما خوب است بدانیم که کتاب چگونه کتاب میشود و به عبارت دیگر: کتاب از کجا پیدا میشود؟ به صورت اجمال باید گفت که در واقع، ما در «الله نور» و «جاءکم من الله نور»، با یک نور روبرو هستیم، با این تفاوت که یکی مفصل است، یکی مجمل. یکی مطلق است و دیگری، مقید.
اگر نور الهی را بسیط تلقی کنیم، همین که از مبدأ تجرد لایتناهی میآید و به ما میرسد (که محدود و دارای ماهیت هستیم)، تعیّن پیدا میکند. تعین نور در وجود محدود ما، همان کتاب فروفرستاده شده از طرف خداست. پس، کتاب نور است، اما نور محدود و مکتوب. نور مدوّن است و نور مقرو، (خوانده شده)؛ نوری است که به صورت کتاب درآمده است.
داستان کتاب الهی و نور بودن آن همین است: نور الهی به مجرد نزول و تعین پیداکردن این جهانی، چه به این صورت که وارد ذهن شود، چه در یک لوح نوشته شود و چه در مقابل چشم من قرار بگیرد، بخشی از نور مطلق الهی است. قرآن کریم چنین سیری را طی کرده و تبدیل به «کتاب» شده است. پس «نور» و «کتاب»، حتماً عطف به هم است؛ ولی کتاب، تنزل نور است. حالا ما ممکن است به یک نگاه، خود کتاب را نور ببینیم و به یک نگاه ممکن است آن را کتاب ببینیم و به نگاه دیگر مکتوب و با یک نگاه کاغذ ببینیم و به یک نگاه نقوشی که روی کاغذ است. همه اینها ممکن و طبیعی است چون ما بینهایت نگاه داریم.
اصطلاحاً گفته میشود: به تعداد منظرها، نظر داریم.
و منظر بینهایت است. در یک نگاه، کتاب همان تنزل نور است. در نگاهی دیگر، کتاب نوشته شده به خطوط عربی است که روی کاغذ چاپ شده است و ما میخوانیم. مثلث سه ضلع دارد. حالا اگر شما به یک ضلع مثلث نگاه کنید، مثلث میبینید؟
نه، دو زاویه میبینیم.
ولی همین دو زاویه بخشی از مثلث است. اگر به ضلع دیگر مثلث هم نگاه کنید، باز مثلث نمیبینید؛ ولی همه اینها بخشی از مثلثاند و از یک مثلث حکایت میکنند. شما این ضلع را که ببینید، همین مثلث است، آن ضلع را هم ببینید، همین مثلث است. ضلع سوم را هم که ببینید، همین مثلث است، ولی سه زاویه دارد. در اصل، سه زاویه دید است که وقتی نگاه میکنید، سه ضلع است. نور الهی هم چنین حالتی دارد. نور در هر حال، از طرف خدا آمده است. بستگی دارد که شما چگونه ببینید. اگر نور ببینید، همان نور است. اگر قدری پایینتر بیایید، کتاب است. خود کتاب را هم ممکن است که شما کاغذ ببینید، یا نقش قلم ببینید یا رنگ و حجم ببینید.
کتاب که قرآن کریم است، همان نور است که از طرف خداوند آمده است. این کتاب، از مخزن و مکمن غیب الهی و آگاهی مطلق حضرت حق فرود آمده و مراحل زیادی طی کرده و وارد درون پاک حضرت ختمیمرتبت(ص) شده است؛ از عقلش به خیالش و به حسش و از آنجا به زبانش آمده و بعد نوشته شده است و اکنون در دست ماست.
ما اصلاً نور را همینطوری نمیتوانیم درک کنیم و آن باید در جایی یا چیزی بگنجد تا بتوان دید.
همینطور است، چون «نور» همیشه در «منوّر» دیده میشود.
این منور در اینجا «کتاب» است.
حضرت پیامبر(ص) منور است. هم نور است، هم منور. سخنانش هم نور و هم منور است.
آیه میفرماید: «نورٌ و کتابٌ مُبین. یهدى به اللهُ من اتبع رضوانهُ سُبُل السلام و یُخرجُهُم من الظُلُمات الی النور باذنه و یهدیهم الی صراط مستقیم».
بعد از اینکه نور آمد و ما منور به آن نور شدیم و منور را دیدیم و نور را در منور یافتیم، همین نور منور شده، چیزی است که «یهدى به الله»؛ یعنی خداوند با این نور هرکس را که بخواهد هدایت میکند. خداوند هادی است، اما هدایتش با واسطه است. «به» یعنی به همین قرآن شما را هدایت میکند.
البته دقیق این است که باء را سببیه بگیریم و بگوییم: خداوند به سبب این قرآن هدایت میکند.
همه کارهای خداوند به سبب و واسطه است. در روایت آمده است: «ابی الله ان یجری الامور الا باسبابها». هدایت الهی که از مکمن غیب میآید، با سبب میآید و سببش همین کتاب است که نور است. پس «به الله» یعنی الله به واسطه همین کتاب شما را هدایت میکند، اما شرط دارد. چه کسانی به واسطه همین قرآن کریم که نور است و منور، مشمول هدایت الهی میشوند؟ کسانی که «من اتبع رضوانهُ سُبُل السلام» یعنی آمادگی دارند پیروی کنند. اگر کسی غل و غش نداشته باشد و ابوجهلمآب نباشد، خداوند او را با همین قرآن هدایت میکند. آیه میفرماید: «اتبع رضوانه»، نمیگوید: «اتبع قوله». شرط هدایت، تبعیت از رضایت خدا و خرسندی خداست.
«اتباع رضوان» را چگونه معنی میکنید؟
اینکه به غیب مطلق توجه داشته باشیم و بخواهیم، اتباع رضوان الله است. خواستن، رضایت است. اگر کسی اهل اتباع از رضوان او باشد، هدایت میشود. اما اگر کسی غل و غش داشته باشد و دلش سیاه باشد و نخوت و حقد و حسد و جهالت و امراض دیگر را داشته باشد، به هدایت نایل نمیشود و مثل این است که نور به یک سنگ سیاه بتابد. آیا با تابیدن نور به سنگ سیاه، سیاهی سنگ از بین میرود؟
شنبه ۱۳ مرداد ۱۳۹۷
روزنامه اطلاعات