15 آبان 1397, 5:4
حق مردم
آیتاللهالعظمی حسین مظاهری - بخش سوم
شنبه ۱۲ اسفند ۱۳۹۶
روزنامه اطلاعات
اگر کسی لغزشی از کسی دید، حق آبروریزی ندارد، بلکه اسلام راه «امر به معروف و نهی از منکر» را به ما آموخته است. در این باب فقها میگویند: شرط اولش این است که با تلطف و موعظه و با مهربانی به او تذکر بدهیم. در قرآن لقمان پسرش را موعظه میکند، اما با تلطف و استدلال و نیز فراخور حال آن پسر: «و اذ قال لقمانُ لابنه و هو یعظُهُ یا بُنیّ لا تُشرک بالله انّ الشرک لظُلمٌ عظیم: یاد کن هنگامى را که لقمان به پسرش درحالى که وى او را اندرز مىداد، گفت: اى پسرک من، به خدا شرک میاور که بهراستى شرک ستمى بزرگ است.» (لقمان، ۱۳) این آیه نشان میدهد اولاً «امر به معروف و نهی از منکر» باید با استدلال و فراخور حال مخاطب باشد؛ ثانیاً توأم با موعظه باشد و نه با قلدری و تحمیل؛ ثالثاً با تلطف و مهربانی باشد. اگر غیر این باشد، کار دولت است و برعهده ملت نیست. ملت باید امر به معروف و نهی از منکرش با مهربانی، موعظه و استدلالی فراخور حال مخاطب باشد و اگر سرزنشگرانه باشد، دیگر امر به معروف و نهی از منکر نیست، بلکه قلدری است. اگر دختر یا پسری بد درآمده، پدر و مادر باید با مهربانی و استدلال با او حرف بزنند، ولی اگر تشر زدند و دلش را سوزاندند و توهین کردند، امر به معروف و نهی از منکر نکردهاند، بلکه گناه کردهاند و خودشان هم به آن مبتلا میشوند. رسول خدا(ص)میفرماید: «من عیر مُؤمناً بشئ لم یمُت حتى یرتکبه:۱ هرکس مؤمنی را برای چیزی سرزنش کند، نمیمیرد تا خودش مرتکب همان شود.»
اسلام دین کاملی است و همه چیز را بیان کرده و مراجع احکام شرعی را در رساله نوشتهاند، اما بسیاری از مردم مسأله بلد نیستند؛ لذا در اعمالی نظیر امر به معروف و نهی از منکر اشتباه عمل میکنند! زبان انسان باید مهربان باشد، تشر و فحش و سرزنش و توهین و اذیت نداشته باشد. اگر کسی زبانش آزار و اذیت دارد، این زبان در روز قیامت پایمال میشود و به آتش جهنم خواهد سوخت. ظلم خیلی بد است و سببش هم این است که پروردگار عالم بندههایش را خیلی دوست دارد. او از پدر و مادر مهربان، به بندگان مهربانتر است، عاشق بندگان است و همه را دوست دارد و اگر ببیند به بندهاش، ولو گناهکار باشد، توهین شده، غضب میکند. اگر ببیند به بندهاش، ولو بد باشد، زخم زبان میزنند یا فحش میدهند، غضب میکند. کسی محکوم به اعدام است و میخواهند حکم را اجرا کنند، حال کسی که توهینی به او میکند، گناهش به اندازهای بزرگ است که جنگ با خداست! اگر او را مسخره کنند، گناهی در سرحد کفر است. میگویند محکوم به اعدام است، ولی نباید سرزنش و مسخره و غیبتش را کرد. در زمان پیغمبر اکرم(ص) کسی را اعدام کردند. یکی از خواص او را مسخره کرد و گفت: «مثل سگ عوعو میکرد.» تا این جمله را گفت، پیغمبر اکرم(ص) غضب شدیدی کردند و فرمودند: «چرا اینطور کردی؟ این گناه تو بسیار بزرگ است که محکوم به اعدام را تحقیر و سرزنش کردی»؛ لذا در اسلام شکنجه نیست و اگر کسی دیگری را شکنجه کند، باید خود او را شکنجه کنند. زندانبان باید با مهربانی با زندانی رفتار کند و قاضی حکم واقعی را بدهد و طبق حکم عمل شود؛ اما شکنجه و سرزنش و فحش نباشد.
حقیقت دوزخ
اگر خدا بندههایش را به جهنم میبرد، این نیز از «الطاف خفیه» است: گناهان آتش است و برای گنهکار تبدیل به مار و عقرب شده و او درون آن صفات رذیله گرفتار شده است. خدا برای اینکه او را پاک کند، به جهنم میبرد تا آن مار و عقربها از بین برود، تا کدورتها و سیاهدلیها و آتشها در ذات او از میان برود. وقتی اینها از بین رفت، یک دقیقه هم در آتش نمیماند؛ لذا گاهی پیغمبر اکرم(ص) به جهنم میرود و مثل مرغی که دانه بردارد، بندهای را که پاک شده، برمیدارد و در حوض کوثر میاندازند و آنگاه یک انسان کامل میشود؛ اما اگر در درون کسی آتش و در عمق وجودش مار و عقرب باشد، نمیتواند به بهشت برود؛ بهشت مقام قرب الهی است و مال پاکان و متطهران است. اگر چنان فردی را در حوض کوثر هم بیندازند، نمیشود آتش نهفته در ذاتش را خاموش کرد. باید به جهنم برود تا پاک شود.
خدا جهنم ندارد، بلکه آتش جهنم را ما ایجاد میکنیم: ظلمها آتش جهنم میشود؛ زخم زبانها مار و عقرب میشود؛ صفات رذیله ما سگ درنده در کمون ذات ماست، لذا جهنم یعنی درون ذات ما. دنیا و آخرت دو روی یک سکه هستند: این طرف دنیا و آن طرف آخرت. شاید بیش از صد آیه در قرآن هست که خداوند میفرماید: من جهنم ندارم، بلکه «ذلک بما قدّمت ایدیکُم: این [عقوبت] به خاطر کردار پیشین شماست.»(آلعمران، ۱۸۲) این آتش را خود فرستادهای. وقتی دل کسی را بسوزانی، کسی را تحقیر و سرزنش کنی، دلی را به درد بیاوری، این «حمیم» (آب سوزان) میشود. در اینجا دل میسوزد، تجسم عملش حمیم و آب جوشان میشود که وقتی مجبور است مقداری از آن را بخورد، تمام احشاء و امعایش پاره پاره میشود: «کُلما نُضجت جُلودُهُم بدّلناهُم جُلوداً غیرها: هرچه پوستشان بریان گردد، پوستهاى دیگرى بر جایش مینهیم.» (النساء، ۵۶)هرچه میسوزد، دوباره همان میشود که بود!
سه پیامبر درونی
باید عمق ذات پاک شود. آنگاه پیغمبر اکرم(ص) او را در حوض کوثر میاندازد و یک انسان کامل میشود و به بهشت میبرند. انسان برای بهشت خلق شده است. خدا در درون این انسان سه پیغمبر دارد: یکی «فطرت»، یکی «عقل» که خیلی کار میکند و اگر بهراستی عقل راهنمای ما باشد، گناه نمیکنیم؛ یکی هم «وجدان اخلاقی» که اگر زنده باشد، دیگر غیبت و تهمت و شایعه و سرزنش و ظلمی نیست و همه رستگار میشوند؛ ولی ما حرف این سه را نمیشنویم، همچنانکه حرف پیامبران بیرونی را نیز که ۱۲۴هزار نفر بودند و هر کدام چند وصی داشتند و الان هم روحانیت، رسالت تبلیغی آنان را ادامه میدهند، نمیشنویم.
خدا هر پیغمبری را تربیت میکرد و بعد میگفت میان مردم برو و هرچه کتکت زدند، بزنند و هرچه اذیت کردند، بکنند و تو کارت را بکن، شاید بتوانی یک نفر را رستگار کنی. من بندههایم را دوست دارم. امام(ره) میفرمود: خدا به اندازهای به بندههایش، حتی فرعون علاقه دارد که وقتی حضرت موسی(ع) مبعوث شد، گفت برو این فرعون را آدم کن: «اذهب الى فرعون إنهُ طغى: به سوى فرعون برو که او به سرکشى برخاسته است.» (طه، ۲۴) امام میفرمود خدا سفارش فرعون را به موسی کرده: «فقولا لهُ قولا لیّناً لعلهُ یتذکرُ أو یَخشى: با او سخنى نرم بگویید، شاید که پند بپذیرد یا بترسد!» (طه، ۴۴) من دوست دارم فرعون آدم شود، لذا با مهربانی و نرمی با او حرف بزنید، شاید درست شود. پس خدا بندههایش را دوست دارد، گرچه گناهکار باشد. ماییم که باید عوض شویم، ماییم که باید مردمدار باشیم، ماییم که باید به جای مال مردمخوری، به خلق خدا کمک کنیم، به جای غیبت و تهمت و شایعه و ظلم، تا میتوانیم باید مهربانی و امر به معروف و نهی از منکر کنیم و دیگران را با مهربانی بسازیم. اگر کوتاهی کردیم و یکی جهنمی شد، تقصیر ماست.
به حضرت شعیب(ع) خطاب شد که: «صدهزار نفر از قومت را هلاک میکنم. چهلهزار نفر بد و شصتهزار نفر از خوبان را!» حضرت شعیب گفت: «خدایا، بدها به جزای عملشان میرسند، خوبها را چرا هلاک میکنی؟» فرمود: خوبها برای اینکه امر به معروف و نهی از منکر نکردند. آنها باید مواظب بدها باشند و مواظبت نکردند و خواه ناخواه آتش گرفته و تر و خشک باید با هم بسوزند.۲
امر به معروف و نهی از منکر برای این است که نه تنها خودمان را اصلاح و بهشتی کنیم، بلکه دیگران را نیز اصلاح کنیم. باید در زبان ما غیبت و تهمت و شایعه نباشد، دروغ و ظلم و اذیت نباشد، تحقیر و سرزنش و زخم زبان و توهین نباشد، بلکه به هراندازه میتوانیم کمک کردن به خلق خدا باشد: گاهی به واسطه مال و گاهی به واسطه خدمات دیگر و گاهی آدمسازی و امر به معروف و نهی از منکر.
حق الناس خیلی مشکل است، باید کاری کنیم که در حال مرگ حقالناس نداشته باشیم، شوخی بردار نیست. اگر حقالناس ادا نشود، گرفتاریم. عالم جلیلالقدری را در خواب دیدند که در عالم برزخ گرفته و ناراحت است. وضع و حالش را پرسیدند، گفت: خیلی خوب است. خدا مرا بخشیده و هرچه بخواهم، هست؛ اما سؤالی از من شده که جوابی ندارم و آن اینکه قبل از بلوغ، چاقوی کسی را برداشتم و زیر خاک گذاشتم و کمکم فراموش کردم و الان فلانجا زیر خاک است. از من میپرسند: «این چاقو چیست»، جوابی ندارم و خجالتزده هستم. آن آقا میگوید رفتم همانجا و چاقو را از زیر خاک درآوردم و چون صاحبش را نمیدانستم، در پیش حاکم شرع از باب رد مظالم برایش صدقه دادم. بعد از مدتها در خواب او را دیدم که راحت و آسوده است. از من تشکر کرد که او را راحت کردم.
پینوشتها: 1- الاختصاص، ص 229.
2- الکافی، ج۵، ص۵۶.
کتابخانه هادی
پژوهه تبلیغ
ارتباطات دینی
اطلاع رسانی
فرهیختگان