دانشنامه پژوهه بزرگترین بانک مقالات علوم انسانی و اسلامی

اساسی ترين وظيفه مدير در جامعه اسلامی

No image
اساسی ترين وظيفه مدير در جامعه اسلامی

نقد نظريه انگيزشی مديريت دوران معاصر

نويسنده: علامه محمد تقی جعفری

اشاره: در بخش نخست اين نوشتار از مرحوم علامه محمدتقي جعفري که در تاريخ يکشنبه 94/8/24 به چاپ رسيده است، به شرايط و ريشه هاي مديريت اسلامي پرداخته شد. اينک اساسي ترين وظيفه مدير در جامعه اسلامي و منشا و فلسفه آن و انگيزه هاي مديريت تحليل و بررسي مي شود.

با نظر به دريافت هاي ناب وجدان، عقل سليم و منابع معتبر اسلامي، نوع انساني داراي حيثيت و کرامت ذاتي است که استعداد و ارزش او را اثبات مي کند. يعني: انسان در ميان حيوانات، نوعي است که از طرف خالقي متعالي مورد تکريم و تشريف قرار گرفته است. اين کرامت و شرف در وجود انسان به وديعت نهاده شده است که اگر همه اديان الهي و مکتب‌هایی را که درباره انسان شناخت واقعي دارند، مورد مطالعه قرار بدهيم، آنها را در اين مسئله متفق القول خواهيم يافت. انسان مي تواند اين کرامت استعدادي و بالقوه را به وسيله تکاپو در راه کسب کرامتي اختياري، به شرف و کرامت مطلوب - که همان کمال اختياري است - تصعيد نمايد. آيه اي از آيات در قرآن مجيد که کرامت ذاتي را براي نوع انساني اثبات مي نمايد، اين گونه است:

وَ لَقَدْ کَرَّمْنا بَني‌ آدَمَ وَ حَمَلْناهُمْ فِي الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ وَ رَزَقْناهُمْ مِنَ الطَّيِّباتِ وَ فَضَّلْناهُمْ عَلي‌ کَثيرٍ مِمَّنْ خَلَقْنا تَفْضيلاً (اسراء 70)

ما قطعا فرزندان آدم را اکرام نموده و آنان را در خشکي و دريا ]براي کار و کوشش[ قرار داديم و از مواد پاکيزه به آنان روزي کرديم و آنان را بر عده فراواني از آن چه خلق کرديم، برتري بخشيديم.

اين وظيفه که به حق مي توان آن را اساسي ترين وظيفه مديريت از ديدگاه اسلام معرفي نمود، عبارت است از احساس و پذيرش اين حقيقت که انسان هايي که در يک مجموعه مورد مديريت قرار گرفته اند، داراي دو بُعد مادي و معنوي هستند و اهتمام مديريت به بُعد معنوي آنان، نه تنها نبايد کمتر از اهميت بعد مادي آنان باشد، بلکه با توجه به هدف اعلاي حيات همه انسان ها که قرار گرفتن در جاذبيت شعاع فروغ الهي است، اصولاً بعد معنوي انسان ها بايد با اهميتي بيشتر مورد اهتمام مديريت قرار بگيرد.

منشا و فلسفه اين وظيفه عبارت است از: آن جا که انسان براي اداره شدن مطرح است، چنان نيست که تنها بعد مادي او بايد زير نظر بوده، و مورد توجه و توجيه قرار بگيرد، زيرا همه مردم در انگيزشِ هدفِ اعلاي حيات که انجذاب به کمال الهي است، با هم مساوي بوده، هيچ کس ترجيحي بر ديگري ندارد. يعني: هيچ تفاوتي از برخورداري از «حيات معقول» ميان يک مدير و يک عضو از ميليون ها عضوي که مورد مديريت قرار بگيرد، وجود ندارد، زيرا چنان نيست که مدير يک مجموعه از حيات قابل تفسير و توجيه و سعادت مطلوب از «حيات معقول» بهره مند باشد، ولي يک عضو عادي تا حدّ يک «گوريل باهوش» - که امثال تيلور درباره کارگران تعبير نموده اند - تنزل نمايد! آيا اين بزرگ ترين ظلم و تعدّي بر شرف و حيثيت انساني نيست؟ آيا ستم و اهانتي بالاتر از اين اهانت و ظلم براي انسان قابل تصور مي باشد؟! اين انگيزش (تساوي همه اعضاي مورد مديريت و خود مدير در يک زندگي با شرافت و با کرامت که بدون مراعات ابعاد روحي و معنوي اعضاء امکان پذير نمي باشد)، يکي از بااهميت ترين عوامل تفکيک ميان انگيزش هاي مديريت در اسلام و ديگر جوامع بشري است که از اهميت فراواني برخوردار است.

با نظر به مجموع ملاحظات درباره مديريت هاي اجتماعي امروز، روشن مي شود که هر جا در مديريت انسان ها وظيفه مراعات بُعد معنوي آنان لازم نشده است، در آنجا «اشخاص» همواره به «چيزها»، مبدل گشته است. وقيح تر از اين توهين و تحقير اين است که همين حرکت قهقرايي را تمدن، و عاملان آن را «قهرمانان سازنده تمدن و تکاملي» ناميده اند!

اگر مديران آن مجموعه، خود نيز از به کاربردن «چيزها» درباره «اشخاص» احساس شرمندگي کرده اند، از به کار بردن «گوريل باهوش» - همانگونه که از تيلور نقل کرديم - امتناعي نورزيده اند. اي کاش، اصطلاح «چيزها» را به کار ببرند، زيرا از منطقه ارزش ها و ضد ارزش ها بيرون است.

مديريت، تنها با مراعات اين وظيفه حياتي است که مي تواند ننگ کثيف ماکياوليسم را از چهره خود پاک کند. آري، تنها مراعات همين وظيفه است که مديريت را از انگيزشِ استثمارِ ظالمانه و سلطه گرايانه نجات خواهد داد، زيرا تنها اعتقاد به اصالت ارزش جان هاي مردم و رفتار مطابق اين اعتقاد است که مي تواند آنان را از قرباني شدن انسان ها به عنوان وسايل در راه به دست آوردن عوامل اشباع هوي و هوس ها و خودکامگي هاي قدرت پرستان که هدف مطلق براي حيات «لِوِياتان»هاي توماس هابز است، نجات بدهد. در درس هاي مديريت از ديدگاه اميرالمومنين(ع) که در فرمان مبارک آن بزرگوار به مالک اشتر مي بينيم، اين دستور حيات بخش را در اداره انسان ها با کمال قاطعيت و جديت بايد پيروي کرد:

مالکا! رحمت و محبت و لطف بر مردم جامعه را به قلبت بفهمان، ]به گونه اي که آن را دريافت کند نه اينکه در حد يک تصور ذهني بماند[. و براي آنان درنده اي خونخوار مباش که خوردن آنان را غنيمت بشماري، زيرا مردم بر دو صنفند: يا برادر ديني تو هستند، يا نظير تو در خلقت (همنوع تو مي باشند).(نهج البلاغه - نامه 53)

در اينکه اشعار و قابل دريافت ساختن از مختصات دريافت حضوري است، ترديدي نيست، يعني: احساس و دريافت رحمت، محبت و لطفا بر رعيت براي مدير جامعه، بايد مانند احساس و دريافت ضرورت دفاع از خويشتن باشد که انسان علم حضوري (وجدان يا کنسيانس) به آن دارد. اميرالمومنين(ع) در داستان حمله به شهر انبار از طرف معاويه چنين فرموده است:

به من خبر رسيده است مرداني از آن سپاهيان، بر زن مسلمان و نيز زن غيرمسلمان که معاهده زندگي در جوامع اسلامي، او را تامين نموده است، هجوم برده، خلخال از پا و دستبند از دست آنان درآورده اند و گردن بندها و گوشواره هاي آنان را به يغما برده اند. آن بينوايان، در برابر آن غارتگران جز گفتن: «انا لله و انا اليه راجعون» و سوگند دادن آنان به رحم يا طلب رحم و دلسوزي، چاره اي نداشته اند.

آن گاه سپاهيان خون خوار با دست پر و کامياب برگشته اند؛ نه زخمي بر يکي از آنان وارد شده، نه خوني از آنان ريخته است. اگر پس از چنين حادثه اي ]دلخراش[، مردي مسلمان از شدت تاسف بميرد، مورد ملامت نخواهد بود، بلکه مرگ براي انسان مسلمان به خاطر تاثر از اين حادثه، در نظر من امري است شايسته و با مورد.(همان- خطبه 27)

قطعا شايستگي مُردن براي شخصي که چنان حادثه جانکاهي را شنيده است، ناشي از احساس عضويت حقيقي آن شخص در جامعه اي است که بينوايان و مستضعفان، اجزايي از آن مي باشند. براي به وجود آمدن چنين حالت باعظمتي در اعضاي جامعه، يعني: احساس وحدت و شرکت در شئون حيات آن اعضا، قطعاً بايد خود مدير از همان حالت در حد اعلابرخوردار باشد. علي(ع) در نامه اي که به کارگزار خود عثمان بن حنيف در بصره نوشته، اين جمله را فرموده است:

آيا درباره خودم به اين قناعت کنم که گفته شود: اين اميرالمومنين(ع) است، ولي در ناگواري هاي روزگار با آنان شرکت نورزم، يا در سختي زندگي الگوي آنان نباشم؟(همان - نامه 47)

ملاک ضرورت و ارزش انگيزه ها

اصلي ترين انگيزش از ديدگاه اسلام و عقل سليم و وجدان ناب که تجارب قرون و اعصار نيز آن را نشان مي دهد، اين است که از اصلي ترين نيازها ناشي مي شود. بنابراين، هر اندازه نياز به يک شي، اساسي تر و حياتي تر باشد، انگيزش آن نياز هم اساسي تر و حياتي تر خواهد بود.

نيازهاي اساسي انسان که همه آنها در جريان فعاليت «صيانت ذات» بروز مي کنند، در سه بُعد اساسي قابل طرح است:

1- صيانت ذات در بعد روانيِ حياتِ طبيعيِ محض، مانند نياز به غذا، مسکن، بهداشت، توليد مثل و دفاع از هرگونه عامل اخلال به حيات.

2- صيانت ذات در بعد رواني و شخصيتي. نيازهاي اساسي در اين بعد، عبارتند از: آرامش رواني، تنظيم ارتباط منطقي ميان عوامل برون ذاتي و درون ذاتي، حفظ وحدت و هماهنگي عناصر تشکيل دهنده شخصيت و حفظ آن از اختلال هايي که مي تواند سلامت شخصيت را تهديد نمايد، مانند چند شخصيتي شدن يا متلاشي شدن آن و ...

۳- صيانت ذات در بعد تکاملي شخصيت. انسان در اين بعد داراي نيازهاي بسيار بااهميت است که مذهب هاي الهي، اخلاقيون، مکاتب حقوقي و مقررات سازنده و پيشروِ واقعي، آنها را مطرح کرده و شخصيت آدمي را به وسيله رفع آن نيازها در گذرگاه تکامل به ثمر مي رساند.

يک اصل ضروري، در عين حال ساده و کاملاً روشن را هم در اين مبحث مطرح مي نماييم که در مسائل مديريت، اهميت زيربنايي دارد:

نوع انساني در جريان فعاليت «صيانت ذات» در هر سه بعد ياد شده، به مديريت صحيح احتياج دارد و هر اندازه اين بعد در موقعيت ها و مجموعه هاي پيچيده تر قرار مي گيرد، مديريت آنها دشوار تر و پيچيده تر مي شود. به عنوان مثال، اداره وضع مسکن مردم در يک روستا يا يک شهر کوچک، محدود تر و آسان تر از مديريت مسکن در شهرهاي بزرگ است. همچنين، تعليم و تربيت در مناطق کم جمعيت که زندگي ساده اي دارند، قطعاً ساده تر از مناطقي است که داراي جمعيت هاي ميليوني هستند. از اينجاست که در تغيير موقعيت‌های مديريت، با نظر به اين اصل، بايد استعداد و معلومات و تجربه هاي مدير براي موقعيت های پيچيده و پيچيده تر در نظر گرفته شود که هم از انگيزه هاي اولي و ثانويِ اعضاي مجموعه اي که مورد مديريت قرار گرفته اند، اطلاع کامل داشته باشد، و هم از اراده ها و تصميم هايي که با نظر به انگيزش خود مديريت موجب تصدّي شغل مزبور شده است، به طور منطقي تر بهره برداري شود.

انواع انگيزش در فعاليت مدير

به نظر مي رسد، انواع انگيزه هايي که مي توانند در فعاليت هاي مديريت تاثير داشته باشند، به قرار زير است:

1- انگيزه هاي برون ذاتي، مانند عوامل محيطي و اجتماعي که به نوبه خود داراي اقسام گوناگون اند، از آن جمله:

الف- جبر قدرت هاي فوق. اين قسم از مديريت، در حقيقت داراي انگيزش طبيعي نيست، بلکه يگانه عامل فعاليت مدير يا مقام مديريت در اين فرض، صيانتِ ذاتِ طبيعي خود در برابر عامل مخرب است. ترديدي نيست که هرکجا پاي جبر در ميان باشد، ارتباطي با منطقه ارزش ها پيدا نمي کند.

ب- در مرحله اي بهتر از مرحله مزبور - از نظر انگيزش - فعاليت با انگيزگي، عوامل ادامه حيات طبيعي است، مانند تهيه مسکن، غذا، پوشاک، بهداشت و امثال اين امور ضروري. اگرچه ضرورت اين نيازها در حدّي نيست که مانند نياز به دفاع مستقيم از حيات، انگيزش را با عامل جبر خالص به وجود بياورد، ولي چون تامين وسايل حيات طبيعي از ضروريات محسوب مي شود، مي توان گفت: انگيزش مزبور از نظر علمي به عوامل شبه جبري مستند است.

۲- انگيزش هاي درون ذاتي. اين نوع از انگيزش ها که ما آنها را «درون ذاتي» ناميده ايم، به اقسامي مختلف تقسيم مي شود:

الف- احساس برتري خود نسبت به ديگران که خود به دو نوع تقسيم مي شود:

* احساس مزبور مطابق واقع باشد، به اين معنا: کسي که چنين تصوري درباره خود و ديگران دارد و خود را از نظر فعاليت هاي مغزي و قواي عضلاني بر ديگران برتر مي داند، مطابق واقع مي انديشد و او با چنين احساسي به تصدّي مقام مديريت تحريک مي شود و اقدام مي نمايد.

اگر چنين شخصي با تکيه به احساس وظيفه، فعاليت مزبور را به عهده بگيرد، در منطقه انگيزش ارزشي داخل مي شود و اگر بدون احساس مزبور و تنها به انگيزگيِ برتريِ خود بر ديگران وارد ميدان فعاليت شود، در اين صورت کارهاي او در منطقه ارزش ها قرار نمي گيرد، بلکه کارهاي او مانند معلول هايي است که از علل طبيعي بروز نموده و ارتباطي به منطقه ارزش و ضد ارزش ندارند.

* احساس برتري بر ديگران در امر مديريت، مطابق واقع نباشد. در اين صورت، اگر اين ناداني درباره واقعيت مقصر نباشد، اشکالي از نظر رواني و شخصيتي براي او وارد نيست. اگرچه در صورت ارتکاب خطا به خاطر مسئوليت درباره آن اشتباه و خطا بايد مورد تحقيق قرار بگيرد.

ب- قسم دوم انگيزش هاي درون ذاتي، انگيزش ناشي از خودخواهي و خودنمايي است. اين گونه انگيزش به طور قطع نه تنها داخل در منطقه ارزش ها نيست، بلکه با توجه به عوامل روانيِ پديده وقيحِ خودخواهي، داخل در منطقه ضدارزش ها نيز مي باشد.

۳- انگيزش مستند به منفعت گرايي؛ به نحوي که اگر پاي سود به ميان نيايد، مدير يا مقام مديريت حاضر به فعاليت نخواهد بود. اين شماره و مسئله شماره دو، فراگيرترين انگيزش هاي مديريت در جهان معاصر غرب محسوب مي شود.

۴- علاقه ذاتي به مديريت. از نظر رواني، اغلب کساني که داراي مغز و رواني معتدل هستند، اشتياق خاصي از خود به بعضي اشتغالات نشان مي دهند، مانند خلباني، امور صنعتي، کارهاي علمي، نظامي گري، قضاوت و غير آن. اين اشتياق به اندازه اي ريشه دار است که بعضي از بزرگ ترين صاحب نظران و از جمله جلال الدين محمد مولوي درباره آن چنين مي گويد:

همچنان که سهل شد ما را حضر سهل شد هم قوم ديگر را سفر

آن چنان که عاشقي بر سروري عاشق است آن خواجه بر آهنگري

هر کسي را بهر کاري ساختند ميل آن را در دلش انداختند

(مثنوی معنوی، دفتر سوم)

حال، بايد ديد علت اين اشتياق هاي خاص چيست؟ اين موضوع، مسئله اي است که نياز به پاسخ دقيق و همه جانبه دارد که بايد از روان شناسي و ديگر علوم انساني بهره برداري نمود. البته احتمال مي رود در اين تحقيق نتوانيم به پاسخ نهايي برسيم، ولي ترديدي نيست که به مقتضاي تحقيقات، مقداري روشنايي براي ما حاصل خواهد شد.

5- تخصص داشتن و سپري کردن تجربه هاي فراوان در مسائل مديريت، خود يکي از مهم ترين عوامل اشتياق به فعاليت هاي مديريت است. علت اين امر اين است که تخصص و آشنايي هاي لازم درباره يک رشته معين از علوم، اغلب کشف از اين حقيقت مي کند که شخص، علاقه و اشتياق محرّک به آن رشته داشته که او را تا درجه تخصص بالابرده است. تفاوت ميان اين شماره و مسئله شماره چهار در اين است: در مسئله شماره چهار، علاقه و اشتياق ذاتي موجب فعاليت و تخصص شده، و در مسئله شماره پنج، فعاليت و تخصص تدريجي موجب بروز ميل و اشتياق گرديده است.

6- احساس تکليف ناشي از تعهدِ برين انساني. اين انگيزه و انگيزه بعدي (شماره هفت) قطعاً داخل در منطقه ارزش هاست. کساني که با انگيزش چنين احساسي - که مستند به شرافت و کرامتِ ذاتيِ انسان است - به فعاليت مي پردازند، از مجراي سوداگري ها بالاتر رفته و به وسيله عامل درونيِ کمال جويي، دست به کار مي زنند.

اين، همان انگيزش بسيار اصيل و پرارزش است که مانند بسياري از عظمت ها و ضرورت‌هاي ذاتِ تکامليِ انسان ها، زير پوشش مفهومي نارسا از اخلاق پنهان شده است. به اين معني که از آغاز شيوع اين بيماري مهلک که: «اخلاق، تکامل و به طور کلي ارزش ها را از عرصه حيات علمي انسان ها دور کنيد»، مغزهاي ماشينيِ ماشين زده - به قول عاميان - از تکامل و اخلاق که شخصيت بدون آنها پوچ است، همان گونه مي گريزند که جاندار از عامل هلاکت!!

اگر از يک انسان محقق و آگاه، اين مسئله پرسيده شود که: «از اساسي ترين علل سقوط شخصيتي و بعد تکاملي ذات بشر سه علت را بشماريد»، قطعاً يکي از آن علل همين است که: از زمان بروز پرستش ناآگاهِ علم، نه علاقه منطقي به علم که ضروري ترين پايه ادامه حيات انسان هاست، پديده والاي اخلاق در امواج ظلمات جهل و خودخواهي هاي بشر، از ديدگاه هاي انسان ها ناپديد شد. يعني: هنگامي که خواستيد بگوييد انسان ها بايد در مقابل حق و حقيقت خاضع باشند، اين پاسخ را دادند: اين، يک مسئله اخلاقي است، آن را به عهده دستورات اخلاقي بگذاريد؛ ما در علم صحبت مي کنيم! وقتي خردمندان انسان شناس گفتند: قدرت ها را در اصلاح حال انسان ها به کار ببريد و نگذاريد قدرت ها عامل هلاکت و بدبختي مردم باشد، بت پرستان علم پرست نما گفتند: خواهشمنديم اين مسئله اخلاقي را هم بگذاريد به خطوط بسيار زيبا در کتاب هاي مربوط به آثار خطاطان مطالعه کنيم و آنها را بيرون نياوريد؛ بگذاريد ما کار علميِ خودمان را انجام بدهيم! اگر بگوييد: علم و معرفت را با آن قداستي که داشت، دوباره به عرصه تفکرات بشري وارد بسازيد و حيات انسان ها را با ارزش حقيقي و ماهيت واقعي خود اداره کنيد، باز حتماً چنين پاسخي خواهيد شنيد: ما قداست و امثال اين مفاهيم را در مقابل آن مسائل و جريانات علمي که ما را به کشتار دسته جمعي انسان ها مي رساند! و چه بسا روزي کره زمين را سرانجام مبدّل به خاکستر نموده و گرد آن را به فضاي بي کران بپاشد، براي ما مطرح نکنيد!

کوتاه سخن اينکه: انگيزش اخلاقي والاکه بسيار بالاتر از پديده هاي خوشايند سطحي و زودگذر است، همان است که اگر در جامعه اي به فعاليت بيفتد، قطعي است که آن جامعه مي تواند از آزادي هاي واقعي، نه آزادي هاي تبليغاتي و ادعايي، برخوردار شود و راه خود را به سوي تمدن انسانيِ حقيقي هموار کند، اگرچه آن جامعه از نظر پيشرفت مادي و اعتبارهاي ديگر، در مراحل پايين قرار گرفته باشد.

۷- احساس تکليف الهي. بدون ترديد، اين انگيزش باعظمت ترين و شريف ترين هدف و انگيزه اي است که درباره مديريت مي توان تصور نمود. در اين انگيزه، ديگر نه از منفعت گرايي خبري است، نه از استناد به عوامل جبريِ محيط و اجتماع. آن نه آلوده به خودخواهي و خودنمايي است و نه اشباع علاقه ذاتي و مهارت تخصصي و غيرآن، عاملِ محرّکِ اوست. اين، همان انگيزه اي است که پيامبران الهي، اوصيا و حکماي راستين را به تنظيم و توجيه حيات فردي و اجتماعيِ انسان هاي جوامع وادار نموده است. نخستين اثر اين انگيزش آن است که: شخص مدير يا مقام مديريت، در هر رشته و در هر موقعيتي که باشد، همه اعضاي مجموعه تحت مديريت خود را مانند اعضا و قواي وجود خود مي داند.

روزنامه كيهان، شماره 21230 به تاريخ 24/9/94، صفحه 8 (معارف)

این موضوعات را نیز بررسی کنید:

جدیدترین ها در این موضوع

اهمیت شعار سلاح هسته‌ای ندادن در اذهان عمومی

اهمیت شعار سلاح هسته‌ای ندادن در اذهان عمومی

در تقابل ایران با اسرائیل و آمریکا، همیشه گزینه حمله اتمی چالش‌برانگیز بوده و هست. عده‌ای می‌گویند: وقتی آمریکا و اسرائیل به عنوان دشمن اصلی ما سلاح اتمی دارند و تجربه نشان‌داده، اگر لازم شود هیچ تعارفی در استفاده از آن ندارند، پس ما هم باید سلاح اتمی داشته باشیم.
باغ خسروشاهی

باغ خسروشاهی

کی از شبهاتی که در سال‌های اخیر سبب تحریف امام در ذهن نسل جوان شده است این ادعا است که برخی می‌گویند امام در باغ‌های بزرگ و مجلل اطراف جماران زندگی می‌کردند و بااین‌وجود در رسانه‌ها به مردم یک‌خانه کوچک و ساده به‌عنوان محیط زندگی ایشان نمایش داده می‌شد
دوگانه نهضت و نظام

دوگانه نهضت و نظام

برخی دوگانه‌ها را ابتدا درک نمی‌کنیم ولی به مرور که مشغول کاری علمی می‌شویم یا طرحی عملی را به پیش می‌بریم متوجه آن می‌شویم و بعد بر سر آن دو راهی به انتخابی خاص دست می‌زنیم.
چرا ظهور حاج قاسم، خارج از نظم جمهوری اسلامی امکان تاریخی ندارد؟

چرا ظهور حاج قاسم، خارج از نظم جمهوری اسلامی امکان تاریخی ندارد؟

شهید سلیمانی بی‌شک در زمره شخصیت‌هایی است که جامعه ایرانی بشدت از وی متأثر خواهد بود. احتمالاً در طول تاریخ هیچ بدرقه‌ای به میزان تشییع پیکر او شکوهمند نبوده است.
آب و برق مجانی می‌شود!

آب و برق مجانی می‌شود!

پر بازدیدترین ها

راههای رسیدن به آرامش روانی از نگاه قرآن

راههای رسیدن به آرامش روانی از نگاه قرآن

قرآن کریم که بزرگترین معجزه پیامبراکرم(ص) است و تمام آنچه را که بشر برای هدایت نیاز داشته ودر آن آمده است، کاملترین نسخه برای آرامش روح است.
تعامل اعراب مسلمان و ایرانیان ʆ) نقش امام حسن(ع) و امام حسین(ع) در فتح ایران

تعامل اعراب مسلمان و ایرانیان (6) نقش امام حسن(ع) و امام حسین(ع) در فتح ایران

این نوشتار در نقد سلسله مقالاتی است که فتح ایران توسط اعراب مسلمان را یکی از مقاطع تلخ تاریخ معرفی نموده‌اند.
چرا ظهور حاج قاسم، خارج از نظم جمهوری اسلامی امکان تاریخی ندارد؟

چرا ظهور حاج قاسم، خارج از نظم جمهوری اسلامی امکان تاریخی ندارد؟

شهید سلیمانی بی‌شک در زمره شخصیت‌هایی است که جامعه ایرانی بشدت از وی متأثر خواهد بود. احتمالاً در طول تاریخ هیچ بدرقه‌ای به میزان تشییع پیکر او شکوهمند نبوده است.
Powered by TayaCMS