بررسی حكمت هنر در ديدگاه مرحوم محمد مددپور
ريشه هنر در «حكمت انسی»، الهام وحيانی است
مريم زاهدی
روزنامه جوان
تاریخ انتشار: 28 فروردین ماه 1397
محمد مددپور را میتوان نماد يك انديشه فلسفی دانست. انديشهای كه به مدد اطلاعات گسترده در حوزه فلسفه، فرهنگ، تاريخ و هنر تلاش میكند تا با برقراری رابطهای ميان اين حوزهها، به واكاوی مؤلفههای هنر اسلامی و هنر غربی بپردازد و ضمن نمايش كجراههای كه تمدن غرب در مسير هنر پيموده است، حكايت قدسی و معنوی تفكری را بيان كند كه در فلسفه هنر اسلامی جای گرفته است. مددپور با تبيين نظری مواجهه ايرانيان با مظاهر هنر و تمدن غربی، نظريات خود را از منظر انديشمندی كه مبانی خود را از منابع سنت ايرانی (قرآن، روايات، سيره بزرگان و تاريخ ايران) اخذ کرده، ارائه كرد. انديشههای حاكم بر هنر ايرانی در طول تاريخ را مرحوم مددپور در كتاب «آشنايی با آرای متفكران درباره هنر» آورده است. نگاه مددپور به تاريخ فرهنگ و هنر غرب به گفته خودش به منظور «عبرت»آموزی از حقيقتی ماورای تاريخ، يعنی موضوع «غربزدگی» است. غربزدگی حقيقت غيرقابل انكاری است كه مربوط به گذشته نيست، بلكه هر آيينه هنر و هنرمندان تمدنهای ديگر را تحت تأثير میگذارد. انديشمند و فيلسوف آگاه اثر حاضر وظيفه وجدانی دارد تا هشدارهای لازم درباره ماهيت غربزدگی و آثار آن را به هنرمند ايرانی گوشزد نمايد. در ادامه به طرح برخی عقايد مددپور پيرامون تفكر حكمت هنری كه وی آن را تعبير به «حكمت انسی» نموده است پرداخته و برخی ابعاد و ويژگیهای آن از نظر خواهد گذشت.
مددپور و حكمت انسی
مرحوم مددپور، مؤسس مباحث نظری در خصوص هنر را افلاطون میداند. گرچه تفصيل سخنان افلاطون را میتوان در نظرات ارسطو مشاهده نمود. البته در ادوار قبلی يا حكمای پيشينی يونان نيز بودهاند كسانی كه اشاراتی به ريشه هنر داشتهاند و از آن جملهاند فيثاغورث كه در خصوص ميمسيس (mimesis) نظراتی دارد يا برخی حكمای ديگر يونانی كه پويسيس (poiesis) را مبنای هنر برمیشمردهاند. مابعدالطبيعهای كه ارسطو تعريف میكند نيز ساحتی فرامحسوسات است كه ريشه در فلسفه افلاطونی دارد. وی در تشريح و بازانديشی متافيزيك افلاطونی، به علل مادی، صوری، فاعلی و غايی برای هر فعل میپردازد و هنر را نيز در اين چارچوب مورد تحليل قرار میدهد و به علل صوری مرتبط میسازد.
حال آن كه از نظر مددپور در فرهنگ اسلامی كه او از آن به عنوان «حكمت انسی» ياد میكند، هنر، پايه و اساسی دينی (و نه فلسفی) دارد. عرفان و معرفتی اصيل كه در حكمت انسی، اساس واقع میشود به حقيقتی بدل میشود كه مسبوق به «خوف اجلال» و «ترس آگاهی» است. طبق تعريف مددپور، با اين خوفی كه بشر در خود دارد (و هنر غربی شديداً با آن مخالف است و از هرگونه تلاشی برای ايجاد تغافل نسبت به آن فروگذار نكرده است) وجودش آتش میگيرد و «انس به خدا» حاصل میشود. اين انس در واقع شناختی است كه به آگاهی بشر منتج میشود و در تفكر يونانی نيز عبارت «گنوسيس» برای آن به كار رفته است. اين دلآگاهی (يقين حقيقی) واسطه قرب به خداوند میشود و هنرمند را به عالمی متصل میكند كه عالم حضور است و انسان با اسمی كه مظهر آن است اين اتصال را به خداوند میيابد. از ديد مرحوم مددپور، همه اين مراتب در ادبيات فارسی عصر اسلامی، به هنر تعبير شده است.
الهام در هنر
يكی از نظرات مرحوم مددپور، مسئله الهام در هنر است. البته اين نگاه را يونانيان و ادوار ديگر تاريخی نيز به هنر داشتهاند و هنرِ هنرمند را موهبت خداوند برمیشمردند. شاعر از نگاه يونانيان (پيشاسقرط) كاری پيامبرانه (و هرمسی) بود. هرمس در واقع به واسطه بين انسان و عالم قدسی گفته میشود كه پيام ملكوت را گرفته و آن را تنزيل نموده و به عموم منتقل میكند. هر كس را يارای انجام كار هرمسی نيست و هنرمندان از معدود راهيافتگان اين ساحتند. به گفته مددپور، اعراب نيز از قديم بر اين اعتقاد بودهاند كه برخی شاعران از عالم اجنه و شياطين مورد تلقين واقع میشوند و بسياری افراد كه شعر قوی میسرايند، به القا و پندار شياطين آلوده شدهاند. از همين رو برخی اعراب كه قصد تخطئه پيامبر را داشتند و میخواستند پيامهای وحيانی ايشان را العياذبالله به پيام از جانب شيطان برشمرند، اتهام شاعر بودن به ايشان دادند.
حتی در غرب مدرن نيز بسياری از بنيانگذاران مكاتب هنری يا نويسندگان و هنرمندان مشهور، چنين اعتقادی داشتند كه مسئله هنر، چيزی فراتر از جنبههای عقلانی و خردورزانه رفتار آدمی است و افرادی چون «لامارتين»، «بودلر»، «ويكتور هوگو» و بسياری از هنرمندان مكتب رمانتيسيسم، به وجود ساحتی خيالی و ذوقی فراتر از عالم محسوسات و منبعث از الهام و جذبه تأكيد مینمودند.
مرحوم مددپور در تأييد اين جذبه و الهام در ساحت هنر، آن را واردی میداند كه خيال انسان را مستعد فعاليت در راستای ايجاد و ابداع میكند. در عرفان مسيحی اين جذبه، «نفحه روحانی» خوانده میشود كه حالی است عارفانه كه هنرمند را به هيجان میآورد و معانی و لطايفی را متوجه او میسازد كه در او نشئهای غيرقابل توصيف ايجاد مینمايد.
هر هنرمندی، به هر حال به نحوی اهل الهام و القاست (شرح انواع الهام در ادامه خواهد رفت). در شعر، تخيلی معنوی كه در مسير رسيدن به معرفت شاعر را دنبال میكند نوعی از شهود است كه شاعر در لحظه رسيدن به آن با «زبان اشارت» به توصيف و مدح آن نشئات میپردازد.
نسبت هنر و تفكر
هايدگر و پيروانش در ايران كه مددپور نيز از زمره آنان به شمار میرود، هنر را همارز با تفكر میدانستند. فرديد كه كسوت استادی مددپور را داشت، تنها وجه تمايز ميان هنر و انديشه را نوع بيان هر يك میدانست. او از فلسفه به «زبان عبارت» و از هنر به «زبان اشارت» ياد میكرد. درك فيلسوف در ابتدا دركی الهامی است و نهايتاً منتج به يافتههای عقلی و علم حصولی خواهد بود، در حالی كه دريافت هنرمند در ابتدا دركی الهامی است و نهايتاً نيز به صورت الهامات باقی میماند.
مددپور نيز عباراتی دارد كه بر ادعاهای فوق صحه میگذارد. مددپور معتقد است: «هنرمند اهل الهام است و الهام مبدأ تفكر است. فيلسوفان نيز همينطور اهل الهامند و حضور، اما از اين حضور به سرعت دور میشوند و اهل حصول میگردند اما هنرمند اهل حضور باقی میماند، با اين شرط كه متعهد بماند و پاسدار حقايقی باشد كه بر او ظاهر شده است.» مددپور هنرمندان را انديشمندان قوم میداند، همانطور كه فيلسوفان انديمشندان قومند. لكن درك هنرمند دركی انضمامی است و درك فلاسفه، دركی انتزاعی است. هنرمند با صور خيال با مردمان سخن میگويد اما فيلسوف با صور عقل؛ و اما جامعه بيشتر از آنكه با فلاسفه پيوند داشته باشد، با هنرمندان پيوند دارد. مردم از آثار هنرِ هنرمندان استفاده میكنند و در فضای فرهنگی كه هنرمندان شكل میدهند، زندگی میكنند، نظامات حقوقی را میسازند، سياست و اقتصاد را پيش میبرند و علم و تكنولوژی را به راه میاندازند و میافزايد: «شاعران به جهت غلبه حضور [نسبت به فيلسوفان] قبل از آنها و ديگران، حقيقت متجلی در هر دوره تاريخی را درمیيابند.» شواهد تاريخی نيز مؤيد اين ادعاست كما اينكه، برخی تمدنهای بشری با شعر شعرا، قوام پيدا كردهاند و برخی تمدنهای تاريخ كه منشأ آن وحی و ظهور انبيا بوده است، هنرمندان در واقع پاسدار حقيقت برآمده از وحی در آن دوره تاريخی بودهاند و فرهنگ و تمدن قوم را استمرار دادهاند.
ادوار تاريخی در نگاه مددپور
مشهور است كه سقراط، فيلسوف شفاهی بود و اين افلاطون، شاگرد وی بود كه آرای سقراط را مدون نمود. مددپور را میتوان از اين منظر «افلاطونِ فرديد» به حساب آورد؛ چرا كه احمد فرديد كه شاگردان زيادی مكتب و مشرب فلسفی وی را خاصه بعد از انقلاب پيمودند، هيچ اثر قابل توجه مكتوبی از خود به جای نگذاشت. در واقع آثار محمد مددپور كه بعضاً شامل پيادهسازی نوارهای استاد خود و اغلب شرحی بر نظرات اوست، به بسط عقايد فرديد پرداخته و نسل فعلی اين فيلسوف نامآشنا را با آثار مددپور میشناسند.
يكی از ديدگاههای مطرح و مشهور فرديد كه در آثار مددپور تجلی يافته است، اعتقاد به «علم الاسمای تاريخی» است. در اين ديدگاه، تاريخ بستری برای ظهور اسمای الهی است و هر دوره از تاريخ، نامی از نامهای خداوند ظهور يافته است كه همه ساحات بشری اعم از سياست و فرهنگ و اقتصاد و... ذيل اين اسم در آن دوره متجلی میگردند. مددپور دورههای تاريخ هنر را با مدد از نظريه ادوار تاريخی، به پنج دوره اصلی «اساطيری، يونانی، مسيحی- اسلامی، مدرن و پستمدرن» تقسيم مینمايد. تعريف هنر در هر يك از اين ادوار به طور كلی با دوره ديگر متفاوت است و اين به دليل تفاوت ماهيت ادراك هنرمند از فضای پيرامونی خود در هر يك اين دورههاست. طبق اين نگاه، هنرمندان در دوره اساطير، در واقع واسطه «غيب و شهادت» بودند و خود را منتقلكننده پيام خدايان برای بشر میدانستند. در اين دوران ارزش هنر و هنرمند بسيار والا بود و هنرمندان در واقع انديشمندان قوم خويش بودند كه واقعيات نامحسوس عالم اساطيری را با زبانی رمزآلود و نمادين برای مردم بيان میكردند.
در دوره يونانی اما برخلاف دوران اساطيری، هنرمندان اغلب به تقليد از حقايق عالم محسوس میپرداختند و میكوشيدند تا به واسطه تجسم مشهودات، مردمان را به لذت جسمی يا روحانی برسانند. به همين دليل است كه افلاطون «شاعران» را از مدينه فاضله خود بيرون كرده است. يا در دوره مدرن، اسمی كه غالب است «قهر الهی» است و ماهيت سوبژكتيو بر اين دوره حكمرانی میكند و ساحت هنر نيز متأثر از اين حقيقت است.
حتی مفهوم خيال از نظر مددپور امری است تاريخی و آن را میتوان به دو قسم «خيال ممدوح» و «خيال مذموم» دستهبندی كرد. خيال مذموم ريشه از اوهام شيطانی میگيرد و نفس ياریكننده آن است و خيال ممدوح ريشه در وحی دارد. در هر يك از ادوار تاريخی، يكی از اين دو صورت خيال سيطره پيدا میكند. لذا الهامات هنری را نيز میتوان به دو دسته الهامات وحيانی و الهامات شيطانی تقسيم كرد كه در عصر مدرنيته كنونی، هنر در الهامات نفسانی و شيطانی ريشه دوانده است.
جايگاه زيبايی در هنر
مددپور تعريف از هنر و زيبايی را در هر يك از ادوار تاريخی متفاوت برمیشمرد. در دوران اسلامی اسم غالب يا حقيقت ظاهر «جمال خداوند» است و همه جنبههای هنری نيز به گونهای تعالیجويی معطوف است كه نهايتاً به وحدانيت منتج میگردد. از حركت نگارههای منقش بر ايوانها و آثار معماری كه گويی همه رو به تعالی و وحدت دارند، تا حكايت سيمرغ منطقالطير عطار كه وحدت وجود را نشانه میگيرد، فضای غالب هنر اسلامی را تشكيل میدهند. در حالی كه فیالمثل در هنر دوره يونانی، تناسب بين موجودات و عالم كائنات مورد توجه هنرمند است و هر چه به آثار هنری مینگريم، تلاش اينگونه زيبايی را تعريف شده میبينيم. زيبايی در دوران مدرن نيز غالباً با فلسفه عجين شده است و تا حد ممكن هنر، ذيل مفاهيم فلسفی موضوعيت پيدا كرده است و زيبايی نيز صرفه جنبه محسوس پيدا كرده است.
منبع: روزنامه جوان