24 مهر 1396, 21:47
روزنامه دنیای اقتصاد
تاریخ: 12/6/1396
دنیای اقتصاد: روز ششم شهریور ماه نشستی در مرکز آموزش و پژوهشهای بینالملل وزارت امورخارجه برگزار شد که طی آن تلاش شد به مناسبت انتشار اسناد تازه آمریکا در رابطه با کودتای 28 مرداد به بازخوانی زوایای این رویداد پرداخته شود. مرتضی دامنپاک، معاون پژوهشی مرکز آموزش و پژوهشهای بینالملل که میزبانی این نشست را بر عهده داشت در مقدمهای به نقش این اسناد در رویکرد تاریخی پژوهشگران به موضوع کودتا پرداخت. وی با اشاره به این امر که «اسناد منتشر شده از سوی آمریکا در رابطه با کودتای 28 مرداد اطلاعات تازهای را بیش از آنچه محققان میدانستند در اختیار آنها قرار نمیدهد»
تنها نکته مثبت آن را روشن ساختن پارهای از جزئیات دانست که در تکمیل برخی از اطلاعات تاریخی اهمیت دارد. به گفته دامنپاک «این اسناد تمامی سندهای موجود آمریکا در رابطه با کودتا نیست و انتخاب آنها گزینشی و جهتدار بوده است. به علاوه اسناد انگلیسی در این رابطه انتشار نیافته است. آمریکا نیز تحتفشار پژوهشگران و مصوبه کنگره ناچار به انتشار این اسناد جدید شد ولی به نقش بسیاری از افراد و نهادها در این اسناد نیز اشاره نشده است؛ از جمله به نقش وزیر امورخارجه آمریکا و وزارتخانه این کشور اشاره نشده است. شاید ما باید منتظر باشیم که اسناد مرتبط با این واقعه در داخل کشور منتشر شود و این انتظار بحق پژوهشگران است.
ما در حال حاضر هم قانون مربوط به انتشار اسناد را در کشور داریم و هم اراده انتشار آن در وزارتخارجه وجود دارد.» وی در ادامه ابراز امیدواری کرد که روند آزادسازی اسناد هرچه سریعتر امکانپذیر شود تا مطالبات بر حق پژوهشگران در این حوزه برآورده شود. نخستین سخنران این نشست دکتر علیرضا ملاییتوانی، استاد پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی بود. ملاییتوانی با اشاره به این امر که موضوع بحث او تا حدی با نوع مطالعات صورتگرفته در مورد کودتا متفاوت است، گفت: «آنچه من خواهم گفت بیشتر برانگیختن اذهان اهلفکر در مورد یک رشته پیامدها و مسائلی است که محصول کودتای 28 مرداد بوده و اغلب در دعواهای معمول بر سر کودتا مغفول ماندهاند».
پس از 64 سال از وقوع کودتا امروز باید فهمها و تلقیهای دیگری از کودتا شکل بگیرد. موضوع بحث من این است که مسأله ایران در برابر کودتا چیست؟ میدانیم که در تاریخ معاصر ما 4 کودتا رخ داده که دوتای آن در مجلس اول و دوم [شورای ملی] بود و آثار بلندمدت و دراز مدتی در تاریخ ایران بر جای نگذاشتند، البته ایران مانند بسیاری از همسایگان خود یا شماری از کشورهای آمریکایلاتین کشور کودتاخیزی نبوده است ولی موضوع کودتا در تاریخ ایران باید مورد واکاوی دقیقتری قرار گیرد. مسألهمندی در مورد کودتا به دو نوع است؛ یکی آنکه ما بررسی کنیم چه نوع ایدهها، رویکردها، رهیافتها و برداشتهایی درباره کودتا در محافل فکری، سیاسی و ایدئولوژیک ما شکل گرفته و این ایدههای مختلف منجر به اختلافنظرها، اختلاففهمها و اختلافبرداشتها شده است. طبیعتاً وقتی شما به ادبیات تاریخی و سیاسی کودتای 28 مرداد نگاه میکنید، میبینید که انبوهی از روایتها، خوانشها و برداشتها و ایدهها درباره کودتا شکل گرفته است و با نقد این ایدهها میتوان به انباشت دانش در این حوزه کمک کرد و نقصانها و کاستیهای روایتهای موجود شناخته خواهد شد.
در کودتای 28 مرداد به دلیل اهمیت و تأثیر بلندمدتی که در تاریخ ایران داشته، انبوهی از روایتها شکل گرفته است. روایت انگلیسیها، روایت آمریکاییها، روایت رسمی حکومت پهلوی، روایت اپوزیسیون حکومت پهلوی مانند جبهه ملی، نهضتآزادی، نیروهای مذهبی و حزب توده، روایت ایرانشناسان و پژوهشگران مستقل و... از جمله این انبوه روایتهای موجود است. آنچه من قصد دارم امروز پیرامون آن سخن بگویم وجه اجتماعی کودتا است. یعنی کودتا در حیات سیاسی و اجتماعی ایرانیان چه آثار و نتایجی برجای گذاشت و این امر چگونه حیات و مقدرات تاریخی ما را تحتتأثیر قرار داد. ما امروز که در مورد این موضوع سخن میگوییم، درگیر برخی از پیامدهایی هستیم که ناخواسته پیوندی با کودتای 28 مرداد دارد. کودتا یک رخداد اجتماعی نیست، بلکه یک امر سیاسی است که بیش از هر چیزی نظام سیاسی، حاکمیت، بازیگران، فعالان سیاسی و ساختارهای سیاسی را تحت تأثیر قرار میدهد. زمانیکه از این منظر نگاه کنیم متوجه میشویم که کودتای 28 مرداد چند مسأله در تاریخ ایران ایجاد کرد که امروز پس از 64 سال هنوز درگیر پیامدها و ابعاد آن هستیم.
نخستین مسأله کودتا برای ما اندیشیدن درباره آینده نظام سیاسی ایران است. کار کودتاگران این بود که منابع توزیع شده قدرت سیاسی را متمرکز کردند و تمام منابع قدرت در وجود محمدرضاشاه متمرکز شد و پارلمان و کابینه جایگاه خود را از دست داد و استبداد سلطنتی در تاریخ ایران دوباره شکل گرفت و از اینجا به بعد پرسش در مورد آینده نظام سیاسی مطلوب برای آینده در تاریخ ایران مطرح شد. آنچه روشن بود بازگشت به مشروطهخواهی و احیای مشروطه با توجه به شواهد و تجربه تاریخی ما روبه افول نهاده بود و بازگشت به آن را غیرممکن میکرد. برای چارهاندیشی این وضعیت ایدههای مختلفی طرح شد که ناظر بر این نکته اصلی نبود که ما چه کنیم تا یک حاکمیت دموکراتیک در ایران پدید آید.
به عبارت دقیقتر سخنگویان مشروطهخواه و هواداران لیبرال دموکراسی و ملیگرایان برآمده از جبهه ملی اول نتوانستند یک نظام بدیل متفاوتی که جایگزین نظام مشروطه سلطنتی شود، طراحی کنند. هرچند در فاصله روزهای 28-25 سال 1332 ایدههایی از سوی دکتر فاطمی تحت عنوان جمهوریت خالص و ناب مطرح و این ایدهها بعدها هم در تاریخ ایران تکرار شد اما این به یک گفتمان غالب تبدیل نشد که بتواند آینده نظام سیاسی ایران را تحت تأثیر قرار دهد و به نظر میرسد تمام تلاشها برای احیای یک ساختار دموکراتیک در ایران به بنبست خورده بود و مجموعه فعالان و ظرفیتهای سیاسی آن زمان قادر نبودند چنین ایدهای را در تاریخ ایران محقق کنند و آنچه در نهایت پدید آمد حاکمیت دینی بود که میکوشید از ایدههای مدرنی نظیر جمهوریت نیز بهره ببرد.
مسأله دومی که در پی کودتای 28 مرداد در ایران رخ داد این بود که با پیوند مجدد دین و سیاست مواجه هستیم. این امر در تاریخ پس از اسلام به ندرت اتفاق افتاده بود ولی در تاریخ پیش از اسلام در ایران معمول بود. اما اینکه چه شد و تحت چه فرآیندهایی نیروهای مذهبی به سیاست بازگشتند و مستقل از نیروهای ملی عمل کردند، بحث قابل فکری است که باید در مورد آن تأملات عمیقتری صورت گیرد تا ابعاد مختلف تاریخ معاصر ایران روشن شود. ما در مورد این موضوع فکر نکردیم که چرا در پیشینه تاریخ معاصر ما از مشروطیت به اینسو هر جایی نیروهای مذهبی وارد صحنههای مبارزات سیاسی میشدند، جریانهای ملی و روشنفکری در حاشیه آنها بودند و با آنها همفکری میکردند. آنها ایدئولوگ جریانها بودند و نیروهای مذهبی نیز آنها را پشتیبانی میکردند.
مثلاً در جنبش مشروطه شما طباطبایی و بهبهانی را دارید که در کنار آنها مشیرالدوله، احتشامالسلطنه، تقیزاده، صنیعالدوله و مجموعهای از روشنفکران آن زمان را میبینید که در کنار هم عمل میکنند و برآیند آن انقلاب مشروطه میشود یا در نهضت ملی شدن صنعت نفت، مصدق و کاشانی را در کنار هم میبینید اما در دهه 40 شما امام خمینی(ره) را میبینید و هیچ شخصیت همطراز او که سخنگوی جریانهای دموکراتیک ملی باشد را در کنار ایشان شاهد نیستید پس از 28 مرداد 32 نیروهای سخنگو و مدافع مشروطهخواهی و دموکراسی خواهی در ایران به حاشیه رفتند و قادر به تولید فکر و گفتمان نیستند و نمیتوانند ایدهها و نظریههای تازهای متناسب با اقتضائات تاریخی ایران مطرح کنند و به همین خاطر به دنبالهرو و تابع نیروهای مذهبی تبدیل میشوند و ابتکار عمل و خلاقیت خود را در فرآیندهای سیاسی از دست میدهند و این نکته مهمی در فهم تحولات معاصر ایران است. در این بازگشت نیروهای مذهبی به سیاست یک تغییر مهم سیاسی نیز روی میدهد و آن اینکه مناسبات دوگانه نهاد سلطنت و روحانیت که پس از صفویه شکل گرفته بود و به شکلهای مختلفی در تاریخ معاصر ایران بروز کرده بود، اینبار وارد یک منازعه تاریخی میشود و آن تعاملات تبدیل به یک رویارویی شد و در این منازعه است که نهاد سلطنت بازنده میشود و نیروهای مذهبی این توان را دارند که با توجه به جذابیت ایدئولوژی خود و نفوذ اجتماعی و فرهنگی که در بدنه جامعه ایران دارند نهاد سلطنت را براندازند و از نظمی نوین سخن بگویند که امروز شاهد آن هستیم.
مسأله بعدی آن است که گفتمانهای سیاسی تاریخ ایران بعد از کودتای 28 مرداد غیر دموکراتیک شدند، درحالیکه مشروطهخواهی در تاریخ ایران سابقه درازی داشت و ایدههای مربوط به دموکراسیخواهی اگر به دورههای روشنفکران پیش از مشروطه برگردیم در تاریخ ایران طولانی است اما چرا و چگونه بعد از این رویداد، جنبش دموکراسیخواهی به حاشیه میرود، من فکر میکنم علت اصلی این امر آن است که آنها هم دچار انشعاب و تفرقه شدند و هم ناتوان از فهم واقعیات تاریخی ایران در دهه 40 و 50 بودند یعنی متوجه نبودند که افق انتظارات تاریخی ملت ایران تغییر کرده و از چارچوب مشروطیت بیرون رفته است و آنها قادر نبودند هیچ ایدئولوژی، تئوری، فکر و ایده جایگزینی را برای مشروطیت ایران خلق کنند که در این فضا به یک گفتمان قالب تبدیل شود، در حالی که نیروهای مذهبی قادر بودند و چنین کاری را کردند. من در کارهای جبهه ملی نگاه میکنم به عنوان تنها جریان و تنها سخنگوی دموکراسیخواهی در ایران معاصر میبینم که اینها بعد از کودتای 28 مرداد هیچ کار نقادانهای درباره راه رفته و دستاورد و تجربههای تاریخی خود نکردند و به همین خاطر قادر به تولید فکر نبودند. تنها کار آنها کتاب «مصطفی رحیمی» بود که در مورد اصول دموکراسی و قانون اساسی در ایران نوشت ولی همزمان با آن امام خمینی بحثهای جدی در نجف در مورد ولایت فقیه مطرح میکند که بعدها به تئوری نظام سیاسی مبدل میشود. بنابراین شاهد اختلاف سطح این رویکردها هستیم و به همین خاطر جبهه ملی و نیروهای دموکراسیخواه قادر نیستند این فرآیند را پیش ببرند.
نکته آخر که در زمره تغییرات اساسی پساکودتا است، مسأله کنشگری فعالانه غرب در صحنه سیاسی ایران است و ضدیت با غرب و به خصوص آمریکا است که با توجه به تجربهای که از نفوذ و حضور آمریکا و نقشآفرینی این کشور در فرآیندهای نظامی، سیاسی و فرهنگی و سیطره آنها در برنامههای اصلاحات در ایران داریم، این نوع نگاه ضدیت با غرب به یک مسأله در تاریخ ایران بدل و به یک بحران سیاسی منجر میشود که امروز هم دامنگیر ما است و موجب شده تا به جای گفتوگوی نقادانه و برنامهریزیهای دموکراتیک سیاسی و پویش فعالانه در عرصه سیاست خارجی به یک نوع ضدیت و نفرت از غرب روی آوردهایم.
کتابخانه هادی
پژوهه تبلیغ
ارتباطات دینی
اطلاع رسانی
فرهیختگان