بررسی علل و آثار فخرفروشی از ديدگاه قرآن
نويسنده: محمدرضا سليمی
يکي از رفتارهاي نابهنجار اجتماعي، تفاخر و فخرفروشي با استفاده از ظرفيت ها و امکانات چشم پرکني است که موجب تحقير يا احساس تحقير در ديگران است. نويسنده در مطلب حاضر علل و آثار اين پديده ضدارزشي اجتماعي را بر اساس آموزه هاي قرآن تبيين کرده است.
***
تفاخر، خيالبافی انسان های حقير
تفاخر از ريشه فخر است. واژه فخر به معناي چيز برتر و برازنده است. از همين رو، عرب به نوعي ريحان خوشبو «فاخور» مي گويد. به ظرف سفالي که آهنگي پس از ضربات از آن بيرون مي آيد، فخّار مي گويند. همچنين به خرده الماسي که براي شيشه بري استفاده مي شود، تفاخر مي گويند.
با توجه به ريشه هاي واژه مي توان گفت هر چيزي که نوعي برتري ذاتي در خوشبويي يا سر و صدا يا تيزي و مانند آنها دارد و ديگران را متوجه به خود مي کند، به عنوان فخر مطرح است. بر همين اساس، تفاخر نوعي نمايش و نماياندن چنين امري به حق يا ناحق است. اين گونه است که لاف، مباهات، باليدن، خودستايي کردن، سخن اغراق آميز گفتن، به رخ کشيدن، رجز خواندن، با تکبر راه رفتن، بادکردن و مانند آنها را تفاخر مي گويند.
در آيات قرآن، «فخر» به معناي مباهات كردن در اموري مانند مال و مقام(مفردات الفاظ قرآن کريم، راغب اصفهاني، ص 627 ، «فخر»). و نيز خود را بزرگ وانمود كردن به کار رفته است.(لسان العرب، ج 10، ص 198، «فخر».) و به انسان فخرفروش و تفاخرکننده «فخور» میگويند.
از نظر قرآن، «فخور» گرفتار خيالبافي و تخيل باطلي نسبت به خود و داشته هايش است. از اين رو واژه «مختال» به معناي خيال بافي و تخيل کردن باطل در کنار «فخور» به کار رفته (نساء، آيه 36؛ لقمان، آيه 18؛ حديد، آيه 23) تا اين معنا تبيين شود که انسان خيالباف برخلاف حق و واقع، براي خود جايگاه و ارزشي را قائل است که حق نيست. از اين رو بر اساس تخيلات واهي و باطل رفتارهايي را بروز مي دهد که دلالت بر خودستايي، تکبر، به رخ کشيدن و مانند آنها دارد.
فخرفروشي و تفاخر از سوي انسان هايي انجام مي گيرد که تخيلات واهي شان در گام نخست نوعي حقارت را در آنان زنده مي کند و خود را در برابر ديگران حقير مي يابند؛ زيرا به داشته هاي خود توجه ندارند و باطن زندگي خود را با ظاهر زندگي ديگران مقايسه مي کنند. اين گونه است که براي جبران احساس کمبودها به بزرگ نمايي «داشته ها» يا «شبه داشته»هايي رو مي آورند که در اختيار دارند. تأکيد بر شبه داشته ها از آن رو که بسياري از اموري که از سوي فخرفروش، بزرگ نمايي و به رخ کشيده مي شود، داشته هاي واقعي فرد نيست، بلکه به تعبير قرآن، زينت زمين يا زندگي دنيوي است، به طوري که قابل انتقال به زندگي اخروي نيست؛ چرا که انسان تنها چيزي را با خود مي برد که جزو ذات او شده باشد. خداوند درباره «شبه داشته ها» مي فرمايد: الْمَالُ وَالْبَنُونَ زِينَه الْحَيَاه الدُّنْيَا وَالْبَاقِيَاتُ الصَّالِحَاتُ خَيْرٌ عِنْدَ رَبِّكَ ثَوَابًا وَخَيْرٌ اَمَلًا؛ مال و پسران زيور زندگي دنيايند و نيكي هاي ماندگار، از نظر پاداش نزد پروردگارت بهتر و از نظر اميد نيز بهتر است.(کهف، آيه 46)
از نظر قرآن آنچه که فرعون و قارون دارند و به ديگران بدان فخر مي فروشند، زينت دنيا و يا زينت زندگي دنيوي است: و موسي گفت: پروردگارا تو به فرعون و اشرافش در زندگي دنيا زيور و اموال داده اي پروردگارا تا خلق را از راه تو گمراه كنند. (يونس، آيه 88)
البته مسلمان بايد از زينت هاي دنيوي براي دنيا استفاده کند و خدا حرام نکرده است(اعراف، آيه 32)؛ اما بايد توجه داشت اينها داشته هاي حقيقي انسان نيست و نمي توان به آن فخر فروخت.
خداوند در جايي ديگر با توجه به فخرفروشي اهل خيال بافي، به انسان ها هشدار مي دهد که حتي به شبه داشته ها دل نبندند، بلکه بايد دنبال دارايي هاي حقيقي باشند که همان باقيات صالحات است. خدا مي فرمايد: مَا اَصَابَ مِنْ مُصِيبَه فِي الْاَرْضِ وَلَا فِي اَنْفُسِكُمْ إِلَّا فِي كِتَابٍ مِنْ قَبْلِ اَنْ نَبْرَاَهَا إِنَّ ذَلِكَ عَلَي اللَّهِ يَسِيرٌ لِكَيْلَا تَاْسَوْا عَلَي مَا فَاتَكُمْ وَلَا تَفْرَحُوا بِمَا آتَاكُمْ وَاللَّهُ لَا يُحِبُّ كُلَّ مُخْتَالٍ فَخُورٍ؛ هيچ مصيبتي نه در زمين و نه در نفس هاي شما به شما نرسد، مگر آنكه پيش از آنكه آن را پديد آوريم، در كتابي است. اين كار بر خدا آسان است؛ تا بر آنچه از دست شما رفته اندوهگين نشويد و به سبب آنچه به شما داده است، شادماني نكنيد و خدا هيچ خيالباف خودپسند فخرفروشي را دوست ندارد.(حديد، آيات 22 و 23)
در اين آيات بيان شده که انسان هاي خيالباف فخرفروش نسبت به زينت هاي دنيوي واکنشهاي ناروا دارند و گمان مي کنند که داشته هاي آنان مال آنان است. پس گل و گياه و اسب و گاو و گوسفند و زر و سيم و مانند آن، زينت دنيا و زمين بوده و در نهايت نيز بايد گفت آنها زينت زندگي دنيوي است، نه زينت انسان و نه زينت دايمي که ماندگار و در آخرت نيز با او باشد. همچنين اين زينت ها دارايي ها و داشته هاي انسان نيست که با تلاش خودش به دست آمده باشد، بلکه داشته هايي است که خداوند به او داده است. از همين رو خداوند میفرمايد: وَمَا بِكُمْ مِنْ نِعْمَه فَمِنَ اللَّهِ؛ هر چه از نعمت داريد از خدا است.(نحل، آيه 53) پس نبايد همانند قارون فکر کرد و گمان کرد که با علم اقتصاد و مانند آن کسب دارايي کرده است: قَالَ إِنَّمَا اُوتِيتُهُ عَلَي عِلْمٍ عِنْدِي؛ قارون گفت: من اينها را نتيجه دانشي که داشتم فراهم آوردم. (قصص، آيه 78) در حالي که بايد گفت همه اين نعمت ها همانند نقمت ها از آزمايش هاي الهي است تا انسان در کوره آزمون نشان دهد تا چه اندازه بهره مند از ظرفيت هاي الهي است: چون انسان را آسيبي رسد ما را فرا ميخواند؛ سپس چون نعمتي از جانب خود به او عطا كنيم مي گويد: تنها آن را به دانش خود يافته ام؛ نه چنان است، بلكه آن آزمايش کوره آتش است؛ ولي بيشترشان نمي دانند.(زمر، آيه 49)
خداوند درباره زينت هاي دنيوي مي فرمايد: وَاعْلَمُوا اَنَّمَا اَمْوَالُكُمْ وَاَوْلادُكُمْ فِتْنَه؛ و بدانيد که اموال و فرزندان شما فقط براي آزمايش شدن هستند. (انفال، آيه 28)
به هر حال، تخيلات واهي، اين احساس را در اين افراد زنده مي کند که کمبودهاي خود را بزرگ بيابند و براي جبران آن داشته هايي را بزرگ مي کنند تا برجسته نمايي شده و بر ديگران فخر فروشند و آن حقارت نفساني و احساس دروني خود را به فخر و بزرگي و برتري تبديل کنند؛ اين گونه است که با سرو صدا و برترنمايي داشته ها و شبه داشته ها تلاش مي کنند تا فخر بفروشند و خود را برتر نشان دهند. پس تفاخر تلاش انسان هاي حقير و خيالبافي است که گرفتار خودپسندي شده و احساس حقارت خود را با برترسازي داشته ها و شبه داشته ها نهان مي کنند تا خود را برتر نشان دهند.
آثار تفاخر و فخرفروشی
تفاخر يک نابهنجاري رفتاري در اجتماع از سوي برخي از افراد خيالباف، حقير و خودپسند است. اين افراد براي اينکه نوعي برترسازي داشته باشند، به هر چيزي چنگ مي زنند و رفتارهاي ناروا و زشتي را در پيش مي گيرند که خود از نظر اجتماعي آسيب هايي به دنبال دارد. در آيات قرآن آثاري براي تفاخر؛ اين نابهنجاري رفتار اجتماعي بيان شده که برخي از آنها عبارتند از:
1- اعراض از آخرت: انسان هاي فخرفروش گرايش به دنيا و زينت هاي آن داشته و از آخرت غافل بوده و بلکه اعراض مي کنند. از نظر قرآن، از آثار بسيار خطرناک فخرفروشي اعراض از آخرت است. فخرفروشي که در پي مباهات به زينت هاي دنيوي مي رود و همه همت و اهتمام خود را مبذول دنيا و زينت هاي زندگي دنيوي مي کند، گرفتار اعراض از ياد خدا و آخرت میشود. (تکاثر، آيات 1 و 2) پس لهو به دنيا او را از آخرت دور ساخته و گرايش به آخرت را از دست میدهد؛ چرا که «الهاء» به معناي گرايش به «لهو»، و «لهو» به معناي گرايش به چيزي است كه هواي نفس به آن دعوت كند. (مجمع البيان، ج 9 - 10، ص 811) شکي نيست که هواهاي نفس دنبال آخرت نيست، بلکه دنبال زينت هاي دنيوي و آرامش و آسايش آن است. اصولاً انساني که گرفتار اعراض از آخرت مي شود، گرفتار فجور و بي تقوايي و بي مبالاتي در رفتارهاي اجتماعي و زندگي مي شود.(قيامت، آيات 1 تا 5) بنابراين، بايد توجه داشت که تفاخر سرانجام بدي را براي شخص رقم مي زند و او را از قوانين و شريعت و عمل بدان دور مي کند.
2- بخل ورزی: انسان فخرفروش به سبب آنکه اصالت را به دنيا و زينت هاي آن مي دهد به جمع و تکاثر اموال توجه بسياري داشته و از هرگونه انقاقات و صدقات پرهيز مي کند. از اين رو خداوند از پيامدهاي تفاخر و فخرفروشي را بخل ورزي در مال و ثروت و کمک به ديگران دانسته است. (نساء، آيات 36 و 37؛ حديد، آيات 23 و 24).
3- دعوت به بخل: فخرفروش نه تنها خود اهل بخل است بلکه ديگران را نيز به اين صفت و رفتار زشت دعوت مي کنند و مانع انجام خير از سوي ديگران مي شوند.(همان)
4- تکبر: فخرفروش در دل، کبر و بزرگي را براي خود تخيل مي کند و صفت تکبر در وي پديد مي آيد و در رفتار اجتماعي در قالب هاي گوناگون بروز و ظهور مي کند. از اين رو در نوع راه رفتن ، تکبر دارد و از تواضع به دور است.(لقمان، آيه 18)
5- عجب و خودشيفتگی: فخرفروش گرفتار خودپسندي و عجب است و داشته هاي خويش را چنان برتر مي داند که برتري ديگران ديگر به چشم نمي آيد. اين گونه است که در دام فريب و غرور مي افتد و رفتاري از روي عجب و غرور از خود بروز مي دهد.(همان)
6- اعراض از حق: اهل تفاخر از حق اعراض مي کنند و تحت تأثير حق و برهان هاي آن قرار نمي گيرند. از اين رو تلاوت آيات قرآن براي فخركنندگان به امكانات مادي و موقعيت اجتماعي خود بي تأثير است و هيچ گونه تأثيري از قرآن و مواعظ و پندهاي آن نمي گيرند؛ بلکه با اعراض از آن، رفتارهاي زشت خود را ادامه مي دهند. (مريم، آيه 73)
7- کتمان فضل الهی: فخرفروش مغرور به داشته هاي خود بر اساس علم خويش نه تنها فضل الهي را نسبت به خود کتمان مي کند و بلکه هر چه دارد را به خود و توانايي خود نسبت مي دهد؛ و از فقر ذاتي خود غافل مي شود و براي خود غناي ذاتي قائل است. (نساء، آيات 36 و 37)
8- کفر: بي گمان شکر با ايمان و کفران با کفر ارتباط تنگاتنگي دارد. کساني که اهل کفران نعمت هستند از جمله فخرفروشان گرفتار کفر نيز هستند. از نظر قرآن از آثار تفاخر اين است که اين دسته افراد در زمره كافران قرار مي گيرند و کفران نعمت در ايشان به کفر میانجامد.(کهف، آيات 34 و 37)
9- محروميّت از محبّت خدا: محروميّت از محبّت خداوند، از آثار تفاخر است. پس اهل فخرفروشي نمي بايست انتظار محبت الهي و محبوب شدن در نزد او را داشته باشند.(نساء، آيه 36؛ لقمان، آيه 18؛ حديد، آيه 23)
10- محروميّت از نصرت: تفاخر، موجب محروميّت از نصرت خدا مي شود. لذا شخص در هنگام مشکلات يار و ياوري نخواهد داشت.(کهف، آيات 34 و 35 و 42 و 43؛ قصص، آيات 76 تا 81).
11- نابودی: فخرفروشي به ثروت و مال فراوان خود، موجب نابودي آنها مي شود؛ چنانکه قارون اين گونه گرفتار شد.( قصص ، آيات 76 و 78 و 79 و 81) خداوند به اهل تفاخر هشدار میدهد که تبديل شدن بوستانهاي زيبا و حاصلخيز به كويري خشك و بي حاصل، نتيجه كفر و فخر و مباهات است.(کهف، آيات 34 تا 40).
12- هواپرستی: فخرفروشي و در پي مباهات بودن، موجب گرايش به لهو و بازماندن از اهداف مهم و در يک کلمه هواپرستي به جاي خداپرستي مي شود(تکاثر، آيات 1 و 2)؛ زيرا «الهاه كذا» يعني او را مشغول ساخت و از امر مهمتر بازداشت. (مفردات، ص 748، «لهي»)
13- پوچی تفاخر: انسان ها وقتي به روز حسابرسي مي رسند، در آن هنگام درمي يابند که کارهايشان براساس تفاخر، هيچ ارزشي نداشته و پوچ و باطل بوده است.(تکاثر، آيات 1 تا 4).
14- توهمات باطل: انسان هاي فخرفروش گرفتار خيالبافي و توهماتي هستند که ايشان را از حق و راست دور مي کند. اينان گمان مي کنند که هميشه در ثروت و قدرت خواهند بود و هرگز عذابي نمي شوند.(سباء، آيات 34 و 35).
15- بدمستی: از ديگر آثار افکار و رفتار فخرفروشان بدمستي و فرحناکي است که به آنان دست مي دهد و در حالت اتراف به هر کاري دست مي زنند تا بدمستي خود را نشان دهند.(همان؛ قصص، آيات 76 تا 79).
16- کيفر اخروی: تفاخرفروشي موجب خشم و کيفر الهي در دنيا و آخرت است.(تکاثر، آيات 4 تا 6؛ قصص، آيات 76 تا 79)
مصاديق تفاخر
انسان ها به امور بسياري تفاخر مي کنند که در بيشتر موارد يا زينت و داشته انسان نيست، يا اگر باشد زينت زندگي دنيوي است و ارزش ندارد که انسان بدان دلبسته شود؛ زيرا انسان براي ابديت آفريده شده و بايد کاري کند که ابديت او در مزرعه دنيا آباد شود. در آيات قرآن مصاديق بسياري براي تفاخر بيان شده که برخي از مهم ترين آنها عبارتند از: تفاخر به باغ و بوستان (کهف، آيات 32 و 34)، تفاخر به جمعيت زياد خانواده و خويشان و قبيله (تکاثر، آيات 1 و 2)، تفاخر به فرزند به ويژه پسران(کهف، آيه 34؛ سباء، آيه 35)، تفاخر به قدرت(کهف، آيات 32 و 34؛ فصلت، آيه 15؛ زخرف، آيات 51 و 52)، تفاخر به ثروت و مال(کهف، آيه 34؛ قصص، آيات 76 و 79؛ سباء، آيه 35)، تفاخر به مردگان و بزرگان و سران مرده(تکاثر، آيات 1 و 2)، تفاخر به نياکان(بقره، آيه 200؛ مؤمنون، آيه 101)، تفاخر به موقعيت اجتماعي(توبه، آيه 19؛ مريم، آيه 73)، تفاخر به نعمت(هود، آيه 10؛ حديد، آيه 23) و مانند آنها.
عوامل تفاخر اجتماعی
فخرفروشي داراي علل و عواملي است که از جمله آنها مي توان به موارد زير اشاره کرد:
- بهره مندی از نعمت: برخورداري از نعمت ها اين توهم و خيالبافي را ايجاد مي کند که خداوند به اين شخص عنايت دارد يا اين شخص به تعبير عوام از دماغ فيل افتاده است. از همين رو ثروت و قدرت و ديگر نعمت ها زمينه تفاخر در افراد را موجب مي شود. (هود، آيه10؛ حديد، آيه 23).
- ثروت زياد: كثرت مال، از عوامل تفاخر براي انسان است و او را به سمت ظلم به خود و ديگران سوق مي دهد و رفتارهاي متکبرانه را سبب مي شود.(کهف، آيات 34 و 35) خداوند در اين زمينه به رفتارهاي قارون اشاره مي کند و مي گويد، همين دارايي هاي بسيار و ثروت قاروني موجب شده بود تا براي فخرفروشي نمايشي از ثروت خود ارائه دهد و مردم را به خود مجذوب کند تا جايي که مردمان آرزوي قارون شدن داشته باشند. (قصص، آيات 76 و 79) اين افراد بر اين توهم هستند که اگر مشکلي باشد براي ديگران خواهد بود و خداوند آنان را به سبب آنکه دوست دارد و ثروت و قدرت داده عذاب نمي کند.(سباء، آيه 35)
3- جهل و نادانی: جهالت، ريشه برترنمايي و تفاخر و مسابقه رقيبان در كسب مال و مقام است، به طوري که نمايشي از تفاخر در رفتن به قبرستان و بازخواني شمار نياکان و جايگاه آنان يک امر عادي و شيوه برترنمايي در اين افراد است.(تکاثر، آيات 1 تا 5)
4- دنيا: زندگي دنيوي و دنيا، مايه فخرفروشي بعضي انسانها به يكديگر است. اين افراد آنچه زينت دنيا و يا زندگي دنيوي است را به خود منسوب کرده و بدان مي نازند.(حديد، آيه 20)
5- ريا: خودنمايي و ريا، بستر تفاخر در افراد انسان است و از همين رو در آيات قرآن از ريا پرهيز داده شده است تا کسي گرفتار خيالبافي و فخرفروشي نشود. (نساء، آيات 36 تا 38)
6 - قدرت زياد: قدرت زياد همانند ثروت زياد، زمينه تفاخر بر ديگران است.( کهف، آيات 32 و 34؛ فصلت، آيه 15؛ زخرف، آيه 51)
7- كثرت فرزند: كثرت فرزندان، زمينه تفاخر براي دنياگرايان است. (کهف، آيات 34 و 35؛ سباء، آيه 35)
8 - همراهی شيطان: همراهي شيطان با آدمي، منشأ فخرفروشي است و بايد از چنين دوست و همراهي اجتناب کرد. (نساء، آيات 36 تا 38)
موانع و درمان تفاخر
براي رهايي از اين بيماري اجتماعي بايد موانع تفاخر را شناخت و با ايجاد و تقويت آن در خود و ديگران به پيشگيري و نيز درمان اين بيماري اجتماعي اقدام کرد. مهم ترين موانع در ايجاد و نيز درمان تفاخر عبارتند از:
1- احسان: احسان به والدين، خويشاوندان، يتيمان، مساكين، همسايگان، در راه ماندگان و بردگان، مانع تفاخر در انسان و نيز درمان اين بيماري در صورت ايجاد آن است. (نساء، آيه 36)
2- ايمان به آخرت: ايمن به آخرت، مانع تفاخر و درمان آن است. (تكاثر ، آيات 1 و 5 و 6)
3- توجّه به حسابرسی در قيامت: توجّه به حسابرسي در روز قيامت، مانع تفاخر و نيز درمان اين بيماري اجتماعي است؛ زيرا کسي که به آخرت توجه دارد، از زينت هاي دنيوي تنها براي آخرت استفاده مي کند نه براي تفاخر.(همان، آيات1و 8)
4- توجّه به فرجام پيشينيان: توجّه به فرجام پيشينيان، از موانع تفاخراست و براي همين براي عبرت و درمان آن نيز گزارش هايي درباره آنان در قرآن آمده است و در روايات تأکيد فراوان به زيارت اهل قبور شده تا مايه عبرت شود. (قصص، آيه 78؛ فصلت، آيات 15 و 16)
5- توجّه به قدرت خدا: توجه به قدرت خدا و ناتواني خويشتن، زمينه پرهيز از تفاخر و نيز درمان اين بيماري است. (قصص، آيات 78؛ فصلت، آيه 15؛ حديد، آيات 22 و 23)
6 - توجّه به كيفر: توجّه به كيفر آخرتي، مانع برتري نمايي و تفاخر در افراد انساني است. (تکاثر، آيات 1 تا 4)
7- توجّه به منشأ پيدايش: توجّه انسان ها به منتهي شدن همه نژادها به پدر و مادر واحد، ازميان برنده تفاخرهاي خيالي آنان مي شود.(حجرات، آيه 13)
8 - عاقبت انديشی: عاقبت انديشي، مانع برتري نمايي و تفاخر بر ديگران مي شود. (تکاثر، آيات 1 تا 3)
9- عبادت: عبادت خداوند و پرهيز از شرك، مانعي در برابر تفاخر است و براي درمان نيز بايد از آن ياري گرفت. (نساء، آيه 36)
10- عقيده به تقدير و مشيت خداوند: اعتقاد به تقدير الهي در برخورداري و عدم برخورداري از امكانات، از عوامل بازدارنده تفاخر است؛ وقتي انسان بداند هر چه دارد از خدا و بر اساس تقدير الهي است ديگر فخرفروشي نمي کند. (كهف، آيات 34 و 39؛ حديد، آيات 22 و 23)، همچنين اعتقاد به جريان امور بر وفق مشيّت خداوند، مانع از تفاخر به مال و فرزند و امور ديگر مي شود. انسان بايد بداند که داشته هايش بر اساس مشيت و حکمت الهي است و اوست که مي دهد و مي گيرد و نبايد به داشته هاي خويش براي تحقير ديگران سود جست و تفاخر و فخرفروشي کرد.(همان)
روزنامه كيهان، شماره 21676 به تاريخ 31/4/96، صفحه 8 (معارف)