دانشنامه پژوهه بزرگترین بانک مقالات علوم انسانی و اسلامی

داستانی شگفت از تأثير لقمه حرام

No image
داستانی شگفت از تأثير لقمه حرام

مرحوم علامه طهرانی می گويد: دوستی داشتم از اهل شيراز به نام حاج «مؤمن» که به رحمت ايزدی واصل شده است، مرد بسيار روشن دل، با ايمان و با تقوايی بود و با او عقد اخوت بسته بودم.

می گفت مکرر خدمت حضرت حجت بن الحسن العسکری (عج) رسيده ام و مطالب بسياری را از ايشان نقل می کرد و از بعضی هم ابا می نمود. از جمله اينکه می گفت: يکی از ائمه جماعات شيراز روزی به من گفت: بيا با هم به زيارت حضرت علی بن موسی الرضا (ع) برويم، يک ماشين دربست اجاره کرد و برخی از تجار نيز در معيت او بودند، حرکت نموده به شهر قم رسيديم و در آنجا يکی دو شب برای زيارت حضرت معصومه (س) توقف کرديم و برای من حالات عجيبی پيدا می شد و ادراک بسياری از حقايق را می نمودم، يک روز عصر در صحن مطهر آن حضرت به يک شخص بزرگی برخورد کردم و وعده هايی به من داد.

به تهران رسيديم و سپس به طرف مشهد مقدس راه افتاديم، از نيشابور که گذشتيم، ديديم مردی عامی در حالی که فقط يک خورجين داشت از کنار جاده به طرف مشهد می‌رود، اهل ماشين گفتند، اين مرد را سوار کنيم ثواب دارد.

ماشين توقف کرد و من و چند تن از دوستانم پياده شديم و از او خواهش کرديم سوار ماشين ما شود، قبول نمی کرد تا بالاخره پس از اصرار زياد حاضر شد سوار شود، به شرط آنکه کنار من بنشيند و هر چه بگويد مخالفت نکنم.

سوار شد و کنار من نشست، در تمام راه برای من صحبت می کرد و از وقايع بسياری خبر می داد و آنچه را که در آينده تا زمان مرگم برايم پيش می آيد گفت؛ من از اندرزهای او بسيار لذت می بردم و آشنايی با چنين شخصی را از موهبت پروردگار و ضيافت حضرت رضا (ع) دانستم، کم کم رسيديم به قدمگاه به موضعی که شاگرد شوفر از مسافرين، گنبدنما می‌گرفتند.

رنگ و طعم غذای حلال و حرام

همه پياده شديم، موقع ظهر بود خواستم بروم و با رفقای شيرازی خود، مثل گذشته بر سر يک سفره ناهار بخورم، گفت: آنجا مرو، بيا با هم غذا بخوريم، من خجالت کشيدم که پيش رفقای شيرازی نروم، زيرا پيوسته در کنار هم غذا می خورديم، ولي چون ملزم شده بودم از حرف های او سرپيچی نکنم، به ناچار با آن مرد موافقت کردم، گوشه ای رفتيم و نشستيم. او از خورجين خود، سفره ای بيرون آورد، نان تازه در آن بود با کشمش سبز، شروع به خوردن کرديم برايم آن نان و کشمش بسيار لذت بخش بود، پس از اينکه هر دو سير شديم، گفت: حالا می خواهی به رفقای خود سربزنی و تفقدی کنی عيبی ندارد، من برخاستم و به سراغ آنها رفتم و ديدم کاسه ای که مشترکاً از آن غذا می خورند، پر از خون است و دست و دهان آنها به خون آلوده شده و خود اصلاً متوجه نيستند که چه می خورند، هيچ نگفتم، چون مأمور به سکوت در همه احوال بودم؛ نزد آن مرد بازگشتم. گفت: بنشين ديدی رفقايت چه می خورند؟

تو هم از شيراز تا اينجا غذايت از همين چيزها بوده، اما تا به حال نمی دانستی، غذای حرام و مشتبه چنين رنگ و طعمی دارد، در مهمانسرا و آشپزخانه های بين راه غذا مخور، غذای بازار کراهت دارد.

در ادامه گفت: حاج مؤمن وقت مرگ من رسيده، من از اين تپه بالا می روم و آنجا می‌ميرم، اين دستمال بسته را بگير، در آن پول هست، صرف غسل و کفنم کن و هر جا که آقا سيد هاشم صلاح بداند (آقای سيد هاشم همان امام جماعت شيرازی بود که در معيت او به مشهد آمده بودند) همان جا دفن کن. گفتم: ای وای! تو می خواهی بميری! گفت: ساکت باش من می ميرم و اين را به کسی نگو.

سپس رو به مرقد مطهر حضرت رضا(ع) ايستاد و سلام عرض کرد و بسيار گريه کرد و گفت: تا اينجا به پابوس آمدم، ولی سعادت بيش از اين نبود که به کنار مرقد مطهرت مشرف شوم.

از تپه بالا رفت و من حيرت زده و مدهوش بودم، گويی زنجير فکر و اختيار از کفم بيرون رفته بود، به دنبال او از تپه بالا رفتم ديدم به پشت خوابيده و پاهايش را رو به قبله دراز کرده و با لبخند جان داده است، گويی هزار سال است که مرده است.

از تپه پايين آمدم و به سرعت پيش آقای سيدهاشم و ساير رفقا رفتم و داستان را گفتم، خيلی تأسف خوردند و مرا مؤاخذه کردند که چرا به ما نگفتی و از اين اتفاقات مطلع نکردی؟

گفتم: خودش دستور داده بود و اگر می دانستم که بعد از مردنش نيز راضی نيست، حالا هم نمی گفتم. راننده ماشين و شاگرد آقا سيد هاشم و ساير همراهان تأسف خوردند و همه با هم به بالای تپه آمديم و جنازه او را پايين آورده و داخل ماشين قرار داديم و به سمت مشهد رهسپار شديم.

آقا سيد هاشم می فرمودند: حقاً اين مرد يکی از اوليای خدا بود که خدا مشرب صحبتش را نصيب تو کرد و بايد جنازه اش با احترام دفن شود.

وارد مشهد شديم، حضرت آقا مستقيم به حضور يکی از علما رفت و اين واقعه را توضيح داد، آن مرد عالم با جماعتی بسيار آمدند، جنازه را غسل داده و کفن کردند و بر او نماز خواندند و در گوشه ای از صحن مطهر دفن کردند و من مخارج را از دستمال می دادم، چون از دفن فارغ شديم، پول دستمال نيز تمام شد، نه يک شاهی کم و نه يک شاهی زياد، مجموع پول آن دستمال دوازده تومان بود.»

(معادشناسی، ج1، ص 95 تا 99) به نقل از حوزه نيوز

روزنامه كيهان، شماره 21550 به تاريخ 12/11/95، صفحه 8 (معارف)

این موضوعات را نیز بررسی کنید:

جدیدترین ها در این موضوع

اهمیت شعار سلاح هسته‌ای ندادن در اذهان عمومی

اهمیت شعار سلاح هسته‌ای ندادن در اذهان عمومی

در تقابل ایران با اسرائیل و آمریکا، همیشه گزینه حمله اتمی چالش‌برانگیز بوده و هست. عده‌ای می‌گویند: وقتی آمریکا و اسرائیل به عنوان دشمن اصلی ما سلاح اتمی دارند و تجربه نشان‌داده، اگر لازم شود هیچ تعارفی در استفاده از آن ندارند، پس ما هم باید سلاح اتمی داشته باشیم.
باغ خسروشاهی

باغ خسروشاهی

کی از شبهاتی که در سال‌های اخیر سبب تحریف امام در ذهن نسل جوان شده است این ادعا است که برخی می‌گویند امام در باغ‌های بزرگ و مجلل اطراف جماران زندگی می‌کردند و بااین‌وجود در رسانه‌ها به مردم یک‌خانه کوچک و ساده به‌عنوان محیط زندگی ایشان نمایش داده می‌شد
دوگانه نهضت و نظام

دوگانه نهضت و نظام

برخی دوگانه‌ها را ابتدا درک نمی‌کنیم ولی به مرور که مشغول کاری علمی می‌شویم یا طرحی عملی را به پیش می‌بریم متوجه آن می‌شویم و بعد بر سر آن دو راهی به انتخابی خاص دست می‌زنیم.
چرا ظهور حاج قاسم، خارج از نظم جمهوری اسلامی امکان تاریخی ندارد؟

چرا ظهور حاج قاسم، خارج از نظم جمهوری اسلامی امکان تاریخی ندارد؟

شهید سلیمانی بی‌شک در زمره شخصیت‌هایی است که جامعه ایرانی بشدت از وی متأثر خواهد بود. احتمالاً در طول تاریخ هیچ بدرقه‌ای به میزان تشییع پیکر او شکوهمند نبوده است.
آب و برق مجانی می‌شود!

آب و برق مجانی می‌شود!

پر بازدیدترین ها

راههای رسیدن به آرامش روانی از نگاه قرآن

راههای رسیدن به آرامش روانی از نگاه قرآن

قرآن کریم که بزرگترین معجزه پیامبراکرم(ص) است و تمام آنچه را که بشر برای هدایت نیاز داشته ودر آن آمده است، کاملترین نسخه برای آرامش روح است.
تعامل اعراب مسلمان و ایرانیان ʆ) نقش امام حسن(ع) و امام حسین(ع) در فتح ایران

تعامل اعراب مسلمان و ایرانیان (6) نقش امام حسن(ع) و امام حسین(ع) در فتح ایران

این نوشتار در نقد سلسله مقالاتی است که فتح ایران توسط اعراب مسلمان را یکی از مقاطع تلخ تاریخ معرفی نموده‌اند.
چرا ظهور حاج قاسم، خارج از نظم جمهوری اسلامی امکان تاریخی ندارد؟

چرا ظهور حاج قاسم، خارج از نظم جمهوری اسلامی امکان تاریخی ندارد؟

شهید سلیمانی بی‌شک در زمره شخصیت‌هایی است که جامعه ایرانی بشدت از وی متأثر خواهد بود. احتمالاً در طول تاریخ هیچ بدرقه‌ای به میزان تشییع پیکر او شکوهمند نبوده است.
Powered by TayaCMS