ذلتگریزی در قیام عاشورا
در مطلب حاضر نویسنده زمینههای ذلت اجتماعی مردم را بررسی و فلسفه و چرایی ذلتناپذیری امام حسین(ع) را واکاوی کرده است.
***
«هیهات منا الذله» شعار امام حسین(ع)، برگرفته از رهیافت سنت و سیره قرآنی پیامبر مکرم (ص) است که به عنوان راهبردی بنیادین در قیام آن حضرتمطرح میشود. آن حضرت بارها دراشکال گوناگون بر این شعار تأکید دارد تا بیانگر فلسفه و سبک زندگی به ویژه در تعاملات اجتماعی - سیاسی آن حضرت باشد.
به طور طبیعی ذلتگریزی، نقیض آن یعنی عزتگرایی را به دنبال دارد و آن حضرت با شعار خویش، عزتگرایی و عزتخواهی را به عنوان فلسفه و هدف زندگی در سبک زندگی مطلوب و محبوب میداند و در پی کسب آن حتی از جان مایه میگذارد؛ زیرا رهیافت سنت و سیره پیامبری است که سرمشق همگان از جمله امام المتقینحسینبنعلی بنابیطالب(ع) است. امام حسین(ع) سیره خویش براساس سنت و سیره جدش تنظیم کرده و میفرماید: انّی لَمْ أَخْرُجْ أَشِرًا وَ لا بَطَرًا وَ لا مُفْسِدًا وَ لا ظالِمًا وَ إِنَّما خَرَجْتُ لِطَلَبِ الاِصْلاحِ فی أُمَّةً جَدّی. أُریدُ أَنْ آمُرَ بِالْمَعْروفِ وَ أَنْهی عَنِ المُنْکَرِ وَ أَسیرَ بِسیرَةً جَدّی وَ أَبی عَلِی بْنِ أَبیطالب؛ من برای خوشگذرانی و خودخواهی و خودآرایی و ایجاد ظلم و فساد خارج نشدم، بلکه فقط برای نجات و صلاح امت جدم محمد خارج شدم. میخواهم که امر به معروف و نهی از منکر کنم و به شیوه جدم محمد و پدرم علیبنابیطالب حرکت کنم.(بحارالانوار، ج 44،ص 330)
پس امام حسین(ع) به طور طبیعی در مسیری گام نمیگذارد که خلاف عزت باشد؛ زیرا از نظر قرآن، منشأ عزت تنها خدا است؛ و هر کسی که مظهر اسمای الهی باشد و به عنوان «عبده و عبدالله» اسمای الهی را به تمام و کمال ظهور داده باشد، به طور طبیعی، مظهر اسم عزیز خواهد بود. از آنجایی که پیامبر(ص) مظهر اتم و اکمل همه اسمای الهی است، اسم عزیز با تمام کمالیت خود در آن حضرت(ص) ظهور کرده است. مؤمنانی که شیعه پیامبر(ص) هستند و از آن حضرت(ص) پیروی میکنند، به طور طبیعی مظهر این اسم خواهند بود و توطئههای دشمنان در راستای خواری آنان هیچ تأثیری نخواهد داشت؛ چنانکه خدا در مقام نفی توطئه منافقان مدینهمیفرماید: يَقُولُونَ لَئِنْ رَجَعْنَا إِلَى الْمَدِينَةً لَيُخْرِجَنَّ الْأَعَزُّ مِنْهَا الْأَذَلَّ وَلِلَّهِ الْعِزَّةً وَلِرَسُولِهِ وَلِلْمُؤْمِنِينَ وَلَكِنَّ الْمُنَافِقِينَ لَا يَعْلَمُونَ؛ منافقان مىگويند: اگر به مدينه برگرديم، قطعاً آنكه عزتمندتر است آن ذلیلتر را از آنجا بيرون خواهد كرد؛ در حالی که عزت از آن خدا و از آن پيامبر او و از آن مؤمنان است؛ ليكن اين دورويان نمىدانند. (منافقون، آیه ۸)
در این آیه به روشنی بیان میشود که عزت با خاستگاهی الهی تنها برای اولیای الهی است که شامل پیامبر(ص) و مؤمنان است؛ بنابراین دیگران از عزت واقعی و حقیقی بهرهای نبردهاند و تنها خیال عزت دارند. دیگر آنکه عزت در تقابل ذلت است و جایی که عزت است، ذلت نیست؛ و جایی که ذلت است، عزت نیست.
از نظر قرآن، خدا هرگز ذلت را نمیپذیرد و ساحت ربوبی او از چنین صفتی پاک و منزه است.(اسراء، آیه 111) مؤمنان نیز این گونه هستند و هرگز ذلت را جز در برابر خدا و رضایت الهی در چارچوب شریعت نمیپذیرند. از همین رو مؤمنان در برابر دو دارنده صفت ولایت؛ یعنی در برابر ولایت الهی و ولایت والدین ذلتی را به نمایش میگذارند که برخاسته از عزت است. چنانکه خدا به مؤمنان فرمان میدهد تا در برابر والدین اینگونه باشند: وَاخْفِضْ لَهُمَا جَنَاحَ الذُّلِّ مِنَ الرَّحْمَةً وَقُلْ رَبِّ ارْحَمْهُمَا كَمَا رَبَّيَانِي صَغِيرًا؛ و از سر مهربانى بال ذلت و فروتنى بر آنان بگستر و بگو: پروردگارا آن دو را رحمت كن چنانكه مرا در خردى پروردند.(اسراء، آیه 24)
پس خدا ذلت مردمان را تنها در برابر ذات خویش یا ولایت والدین میپذیرد و آن را عین عزت برای مؤمنان قرار میدهد، اما به هیچ وجه ذلت را برای مؤمنان در برابر هیچ کس دیگری نمیپذیرد. این بدان معنا است که مؤمنان، باید در اجتماع به گونهای رفتار کنند که عزتمدارانه و ذلتگریزانه باشد؛ زیرا ذلت و خواری برای افراد انسانی در دنیا زمانی است که علیه ولایت الهی باشند و خداوند آنان را خوار و ذلیل کرده باشد؛ چنانکه یهودیان را به سبب تمرد و عصیان، در دنیا ذلیل کرد.(بقره، آیه 60؛ آل عمران، آیه 112)
ذلت اجتماعی و سیاسی فاسقان
از نظر قرآن، مهمترین، جلوه ذلت در دنیا، اطاعت و تسلیمپذیری است؛ زیرا بر اساس آموزههای قرآن، از مهمترین آثار و تبعات ذلت، اطاعت و تسلیم محض بودن است. البته اگر این تسلیم و اطاعت در برابر خدا باشد، عین عبودیت است؛ اما اگر در برابر غیر خدا باشد، عین عقوبت است.
از نظر قرآن، بیشترین جلوه ذلت دنیوی، در اطاعت اجتماعی - سیاسی خودنمایی میکند. از همین رو رهبران سیاسی و اجتماعی طاغوتی برای ایجاد سلطه بیچون و چرای خویش، به دنبال تذلیل و استخفاف مردم هستند تا اینگونه مطیع و تسلیم آنان باشند؛ چنانکه فرعون برای دستیابی به سلطه استبدادی خویش از همین روش بهره گرفته است؛ خدا میفرماید: فَاسْتَخَفَّ قَوْمَهُ فَأَطَاعُوهُ إِنَّهُمْ كَانُوا قَوْمًا فَاسِقِينَ؛ پس قوم خود را سبك مغز يافت و آنان را فريفت و به خفت و خواری کشاند و آنان اطاعتش كردند؛ چرا كه آنها مردمى فاسق بودند. (زخرف، آیه 54)
از نظر قرآن، علت اینکه قوم فرعون گرفتار اطاعت بیچون و چرای فرعون شدند، رفتار زشت خود آنان بود؛ زیرا فسق به معنای بیحیایی اخلاقی است، به طوری که شخص پوسته تقوا و حیا را کنار میگذارد و ارتباط حفاظتی پوست و گوشت را از میان بر میدارد؛ چنانکه در فرهنگ عربی وقتی پوسته حفاظتی دانه خرما از گوشت آن چنین جدا شده باشد، فسق نامیده میشود. در نگرش قرآنی، همین فسق مردمان مصر موجب میشود تا فرعون با آگاهی از نابهنجاری ذاتی آنان، این مردمان را سبک مغز یافته و خفت را بر آنان تحمیل کرده و آنان را به اطاعت بیچون و چرای خویش بکشاند.
به سخن دیگر، گرایشهای نابهنجاری مردمان موجب میشود تا سلطه گران و سلطه جویان، بستری مناسب برای اعمال سلطه خویش بیابند و مردمان را به بازی گیرند و بر موج احساسات باطل و دروغین آنان سوار شده و آنان را به هر سمت و سویی که دوست دارند بکشانند.
از آنجا که آموزههای اسلام، به دنبال سلطه ولایت الهی بر اجتماع است، اجازه نمیدهد تا نابهنجاریها و ضدارزشها در اجتماع شکل گیرد و بستری برای سلطه ظالمان و مستکبران فراهم آورد؛ از همین رو با هر گونه نابهنجاریها و ضدارزشها به وسیله امر به معروف و نهی از منکر مبارزه میشود؛ زیرا اگر نابهنجاریها در اجتماع نهادینه و به شکل پدیدههای اجتماعی بروز و ظهور کند، به طور طبیعی، ظالمان و مستکبران میتوانند سلطه سیاسی و اجتماعی خویش را بر آن نهاده و اجتماع را به خواری و زبونی و ذلت کشانده و با استضعاف مردمان، آنان را برده مطامع سیاسی، اجتماعی و اقتصادی خویش کرده و به بهرهگیری جنسی و استثمار و مانند آنها بپردازند.
از نظر قرآن، اجتماعی که خطوط قرمز الهی را مراعات نمیکند و با استناد به شبهاتی نسبت به قیامت، فجور و دریدگی را به نام آزادی نهادینه میکند(قیامت، آیات 1 تا 5) امتی هنجارشکن است که نه تنها عذاب ذلت و خواری را در آخرت میچشد، بلکه در همین دنیا گرفتار ذلت میشود تا کیفر رفتار خویش را در همین دنیا نیز تجربه کند.(بقره، آیه 61؛ نساء، آیه 14)
چنانکه گفته شد، مهمترین و اساسیترین، جلوه عقوبت ذلت دنیوی، سلطه مستکبران و ظالمان بر آنان خواهد بود تا با ولایت مطلق خویش، آنان را خوار و ذلیل و زبون سازند و هیچ عزتی برای آنان به جا نگذارند؛ پس ناموسشان را به غارت برند، فرزندانشان را به استثمار و بهرهگیری جنسی و اقتصادی بکشانند و مردانشان را به بردگی برند و آنها را از خانهها و دیار و کاشانهشان آواره سازند. (بقره، آیات 49 و 61 و 264؛ نساء، آیه 14؛ قصص، آیه 4؛ اعراف، آیه 141)
بنابراین، اگر اجتماع و امتی برخلاف آموزههای شرایع اسلامی عمل و رفتار کند، گرفتار ستمگرانی میشود که آنان را به اطاعت استبدادی میکشانند و از آنان بهره میگیرند و به استثمار آنان میپردازند. اینان پیش از آنکه عذاب ذلتآور دائم آخرت را در دوزخ تجربه کنند(فرقان، آیه 69)، در همین دنیاخواری و ذلت حاکمان ستمگر مستبد را تجربه خواهند کرد.(انعام، آیات 123 و 124؛ بقره، آیات 49 و 61 و 264؛ نساء، آیه 14؛ قصص، آیه 4؛ اعراف، آیه 141)
خدا به همگان از جمله مسلمانان هشدار میدهد چنانکه یهودیان و اهل کتاب را به سبب تمرد و عصیان نسبت به پیامبران و تعدی به حدود ارزشها و احکام و سنتهای الهی مجازات نمود و در دنیا خواری و ذلت و مسکنت را بر آنان حاکم کرد و حاکمیت طاغوت و مستبدان را بر آنها مستولی ساخت، همچنین بر اساس سنتهای الهی، ممکن است مسلمانان نیز به سبب فسق و تعدیگری نسبت به حدود الهی مجازات و عقوبت شوند؛ زیرا ذلّت و خوارى دشمنان خدا از هر قسم، یکی از سنّتهای الهى در طول تاریخ بوده و هست(مجادله، آیه 5)؛ به عبارت دیگر جريان ذلّت دشمنان در طول تاريخ، سنّتى الهى است که هر دشمن خدا و پیامبر(ص) را شامل میشود؛ از آنجا که مثلاً رباخواران به جنگ علنی خدا رفته و اعلان رسمی در اینباره کردهاند، به طور طبیعی گرفتار چنین خواری و ذلتی در دنیا خواهند شد. بنابراین، اگر جریان سنّت خدا، در فرجام ذلّت بار کافران در آیات قرآن مطرح شده است،(توبه، آیات 1 و 2) همچنین سنت خدایی نیز درباره فرجام مسلمانانی مطرح میشود که بر خلاف آموزههای وحیانی عمل میکنند.
ذلتگریزی امام حسین(ع)
از نظر قرآن، عواملی موجب ذلت افراد اجتماع میشود که همگی به تجاوزگری نسبت به حدود الهی باز میگردد. بنابراین، تنها راه برای رهایی از ذلت دنیوی و اخروی مراعات حدود الهی از ایمان(تحریم، آیه 8؛ یونس، آیه 98)، احسان(یونس، آیه 26) و عمل صالح (تین، آیات 5 و6) با پیروی از پیامبران و آموزههای آنان(تحریم، آیه 8؛ طه، آیه 134) است؛ زیرا حافظان حدود الهی رستگار هستند و سعادت را در دنیا و آخرت تجربه خواهند کرد.(توبه، آیه 112)
البته از نظر قرآن، حافظان حدود الهی تنها با عمل شخصی وحفظ آن در دایره رفتار شخصی نمیتوانند از خسران ابدی رهایی یابند و به رستگاری ابدی برسند؛ بلکه باید در قالب «امربه معروف و نهی از منکر» به تواصی به حق و صبر(عصر، آیات 1 تا 3) عمل کنند. از همین رو توجه به وضعیت دیگر افراد اجتماع به عنوان یک وظیفه برای هر یک از افراد مسلمان مطرح است؛ زیرا راه رهایی از خسران ابدی، ولایت متقابل همگانی در قالب فریضه امر به معروف و نهی از منکر است. این بدان معناست که ذلتگریزی، زمانی تحقق مییابد که عزت اجتماعی را برای همگان بخواهیم و در این راستا حرکت و عمل کنیم.
بنابراین، امام حسین(ع) در راستای آموزههای قرآن، وظیفه مسلمانی خویش دانست تا به امر معروف و نهی از منکر اقدام کند. از نظر امام حسین(ع) امت اسلام به سبب فسق آشکار خویش مبتلا به رهبری فاسق شد؛ اما این بدان معنا نیست که از انجام فریضه شانه خالی کند؛ بلکه باید به عنوان نه تنها امام المسلمین، بلکه به عنوان یک مسلمان از هر گونه پذیرش رهبری فاسق چون یزید فرعون صفت سرباز زند و به مقابله با او برخیزد.
امام حسین(ع) بر این باور است که پذیرش ولایت طاغوتی یزید به معنای پذیرش حاکمیتی است که ماندگاری فسق و نابهنجاری را در میان امت تداوم و استمرار میبخشد. اگر امت مبتلا به فسق و فجور شده است، پذیرش یزید، به معنای تثبیت این فسق و نهادینهسازی آن است. اینگونه است که نه تنها امت اسلام از فسق به کفر میرود، بلکه اسلام نیز به تباهی خواهد رفت.
به سخن دیگر، سکوت امام حسین(ع) در این زمان، تنها در برابر فسق مسلمانان نیست، بلکه در برابر فاسقی است که ریشه اسلام را به عنوان فلسفه و سبک زندگی میزند. اگر امام حسین(ع) ولایت طاغوتی یزید را حتی با سکوت، بپذیرد به این معنا است که یزیدی حاکمیت مییابد که گفتمان اسلامی را به طور کل از اجتماع میگیرد و با چنین حاکمیتی، مسلمانی و بلکه اسلام از دست میرود. از همین رو آن حضرت میفرماید: و علىالاسلام السلام اذ قد بليت الامه براع مثل يزيد و لقد سمعت جدّي رسولالله يقول: الخلافةً محرّمةً على آل أبي سفيان؛ هنگامى كه امّت به خليفهاى مانند يزيد گرفتار شدند فاتحه اسلام را باید خواند و همانا من از جدّم رسول خدا (ص) شنيدم كه فرمودند: خلافت بر آل ابى سفيان حرام است؛ و سخنان بسيار در ميان حضرت و مروان جارى شد. پس مروان از نزد حضرت با حالت غضبناک رفت.(منتهى الامال ترجمه فارسى، ج 2، ص 701 - 700)
از نظر امام حسین(ع) با حاکمیت طاغوتی یزید، این اسلام است که به عنوان یک گفتمان حاکم بر جامعه از دست میرود. بنابراین، پذیرش حاکمیت طاغوتی از سوی مسلمانان فاسق، شاید یک امر طبیعی و در راستای سنت الهی ذلت برای فاسقان باشد چنانکه قوم فرعون به سبب فسق خویش گرفتار حاکمیت استبدادی فرعون شدند(زخرف، آیه 54)؛ اما پذیرش آن از سوی امام حسین(ع) به عنوان شیعه پیامبر(ص) و رهبری آگاه امت به معنای مهر تأیید بر حاکمیت طاغوتی و فرعونی یزید است؛ پس چنانکه حضرت موسی(ع) علیه حاکمیت فرعونی قیام کرد و در برابر فسق و استبداد ایستاد، امام حسین(ع) نیز در برابر فسق امت و استبداد حاکمیت ایستاد و قیام کرد.
امام حسین(ع) در تبیین مواضع خویش نسبت به فسق امت و مسلمانان فاسق به نکاتی توجه میدهد که جهتگیری قیام نیز روشن و واضح میشود. رهیافتی که بر اساس سنت قرآنی پیامبر(ص) میبایست اجرایی و به یک راهبرد در قیام تبدیل میشد. در روایت است: عقبهبنابیالعيزار گفت: حسين (ع) در منطقه ذی حسم بر پای خاست، خدا را شكر گزارد و او را ستود سپس گفت: چيزی پيش آمد كه میبينيد و بهدرستی كه دنيا دگرگون شده است و نيكیهای آن پشت كردهاند و با شتاب در حال گذر است پس، از آن جز اندكی آب، چون تهماندهای كه حق به كار بسته نمیشود و از باطل جلوگيری نمیشود. حقا كه مؤمن بايد ملاقات با خدا را بخواهد. بهراستی كه من مرگ را جز سعادت و زندگی با ستمگران را جز رنجش و انزجار نمیبينم. (تحف العقول، ابن ابی شعبه، ص 249)
امام (ع) در اينجا آشكارا میفرمايد: الا ترون ان الحق لا يعمل به و ان الباطل لا يتناهي عنه؛ آیا
نمیبينيد حق عمل نمیشود؛ امر به معروف نمیشود و تا جايی كه بخواهی باطل است و نهی از منكر وجود ندارد.
امام در ادامه آن میفرمايد وقتی اين آسيب اجتماعی به شکل یک پدیده نابهنجار اجتماعی، جامعهای را فراگرفت و امر به معروف و نهی از منكری ترک شد، وظیفه یک مؤمن، چه رسد رهبر مؤمنان، این است: ليرغب المؤمن في لقاءالله محقا، بسيار بهتر است كه انسان بميرد و به نزد خدا رود.
بنابراین از نظر آن حضرت وظیفه مبارزه با چنین پدیدههای اجتماعی که نه تنها سطح اجتماع را در نوردیده و به بالاترین مراکز حاکمیت و حکومت نفوذ کرده و در آن خانه و آشیانه ساخته، چیزی جز مبارزه تا حد شهادت نیست. به سخن دیگر، لازم است تا مؤمنان علیه حاکمیتی که فسق را نهادینهمیکند و به جای هنجارها و ارزشها، ناهنجاریها را حتی به نام دولت اسلامی نهادینه میکند، قیام به شمشیر کنند. هر فرد مؤمنی باید قیام کند، هر چند که بیشتر امت یا اکثریت آن فاسق مسلمانی باشند که به ظاهر مسلمان و در باطن اهل فسق و فجور هستند و به ارزشها بیتوجه بوده و به ضدارزشها بها میدهند؛ پس گروه اندک مؤمنان میبایست برای رهایی از شر حاکمیت طاغوتی فاسق که در راستای تشدید و تحکیم نابهنجاریها گام بر میدارد، قیام کنند و شهادت را در این راه به جان بخرند؛ زیرا مؤمن نمیتواند حاکمیت گفتمانی سیاسی فسق را بپذیرد و تن به آن ذلت و خواری بدهد. از همین رو امام حسین(ع) میفرمايد: من زندگی با اين ظالمان و در چنين جامعهای را جز رنج و سختی نمیدانم و مرگ و شهادت در این راه را سعادت میپندارم. آن حضرت نمیخواهد با عزلتنشینی عزت شخصی دروغین داشته باشد، بلکه با عزتخواهی در مقام جهاد و شهادت مرگی را میطلبد که در آن نفی حاکمیت فسق مسلمانی باشد که مدعی دولت اسلامی است.
به سخن دیگر، همراهی اکثریت اجتماع با حاکمیت فاسقانی چون یزید که به نهادینهسازی پدیدههای اجتماعی نابهنجار و ضدارزشی رو آوردهاند، نمیتواند عذری موجه در پیشگاه خدا باشد؛ پس مؤمن باید با اندک توانایی به گونهای عمل کند که حاکمیت نتواند مشروعیت خویش را تثبیت کند و مقبولیت اجتماعی خود را به یک مشروعیت سیاسی دینی مبدل سازد. از همین رو نفی حاکمیت فاسقانه هر دولت اسلامی و یا مدعی اسلامی لازم دانسته شده است و بر امت مؤمن است تا به زوال آن قیام کنند و تا درجه شهادت از پا ننشینند؛ زیرا سعادت در چنین مرگی عزتمدارانه است که ذلت را از خود و امت دور میسازد و مشروعیت نظام سیاسی مدعی دینداری فاسقان هنجارشکن را نفی میکند.
در ادبیات دیگر پیروان امام حسین(ع) نیز میتوان این شعار را به اشکال گوناگون مشاهده کرد؛ زیرا هدف همه قیامکنندگان، نفی حاکمیتی است که در راستای تثبیتسازی نابهنجاریهای ضدارزشهای اسلامی تلاش میکند و با تقبیح ارزشهای اسلامی و تقویت نابهنجارها، بر آن است تا حاکمیت گفتمان اسلامی را از ریشه بر کند.
ابن طاووس در لهوف از مسلم بن عقيل نقل میکند که وی به عبیدالله ابن زياد درباره علت خروج علیه حاکمیت فاسقانه یزیدی میگوید: علت خروج ما اين است كه شما معروف را در گورستان مدفون ساختيد؛ منكرات را آشكار کرديد؛ رفتار شما به رفتار كفار يعنی كسری و قيصر شبيهتر است تا رفتار يك رهبر مسلمان.(لهوف، سيد بن طاووس، ص 33).
پس حاکمیت فاسقانه یزیدی در حال تثبیت ارزشهایی بود که بخش اعظم امت نیز مبتلا به آن بودند؛ با این تفاوت که پیش از این تنها مردم،گرفتار چنین فسقی بودند، امروز این نهاد حاکمیت است که پرچمدار چنین گفتمانی شده است تا اینگونه گفتمان اسلامی را به طور کامل از جامعه حذف کند. پذیرش چنین ذلتی نه تنها شایسته مؤمن نیست، چه رسد رهبر مؤمنان، امام حسین(ع).
از این رو مهمترین شعار آن حضرت در کربلا «هَیْهَاتَ مِنَّا الذِّلَّةً» میشود؛ و ايشان بارها به این جمله با تعابیر و مضامین نزدیک به آناشاره میکند. چنانکه هنگامی که از پیشنهاد ابن زیاد آگاه شد، در پاسخ به آن فرمودند: أَلَا إِنَّ الدَّعِيَّ ابْنَ الدَّعِيَّ قَدْ رَكَزَ بَيْنَ اثْنَتَيْنِ بَيْنَ السَّلَّةً وَ الذِّلَّةً وَ هَيْهَات منا الذِّلَّةً؛ آگاه باشيد كه آن زنازاده پسر زنازاده، مرا بين دو چيز مخير ساخته است؛ شمشير كشيدن يا لذت و خوارى چشيدن؛ محال است كه ما تن به ذلت دهيم.
(لهوف، ص197؛ بحارالانوار، ج45، ص83.)
همچنین هنگامی که آن حضرت به دشمن حمله میکرد، در مقابل خواستههای آنان مبنی بر تسلیم شدن، شعر حماسی ذیل را میخواند:
«الْمَوْتُ خَيْرٌ مِنْ رُكُوبِ الْعَارِ وَ الْعَارُ أَوْلَى مِنْ دُخُولِ النَّار؛
مرگ در نزد من سزاوارتر است از اینکه زیر بار ذلت بروم و تحمل ذلت و خواری در مقابل خواستههای دشمن بهتر است از دخول در آتش».
(بحارالانوار، ج44، ص191)
در جایی دیگر میفرماید: «مَوْتٌ فِي عِزٍّ خَيْرٌ مِنْ حَيَاةٍ فِي ذُلّ؛ مرگ باعزت بهتر از زندگانی با ذلت است.(همان)
و نیز میفرماید: إِنِّي لَا أَرَى الْمَوْتَ إِلَّا سَعَادةً وَ الْحَيَاةً مَعَ الظَّالِمِينَ إِلَّا بَرَما؛ من مرگ را جز سعادت، و زندگی با ستمگران را جز مايه بدبختی نمیبينم. (همان، ص 192)
در جایی دیگر نیز به صراحت و همراه با سوگند به خدا میفرماید: وَ اللَّهِ لَا أُعْطِيكُمْ بِيَدِي إِعْطَاءَ الذَّلِيلِوَ لَا أَفِرُّ فِرَارَ الْعَبِيد؛ من هرگز دست ذلت به شما نمیدهم و مانند بردگان فرار نمیکنم.(همان، ص 191)
اینها تنها بخشی از سخنان امام حسین(ع) در راستای دستیابی به عزتگرایی واقعی و حقیقی و ذلتگریزی است که در سایه حاکمیت باطل فاسقان برای مؤمن یا امت ایمانی رقم میخورد.
روزنامه کیهان
تاریخ انتشار: 22 شهریور ماه 1397