28 فروردین 1396, 5:59
امام صادق(ع) مي فرمايد: من لم يكن له واعظ من قبله و زاجر من نفسه و لكم يكن له قرين مرشد استمكن عدوه من عنقه؛ كسي كه از قلب خويش واعظي و از نفس خويش بازدارنده اي نداشته باشد و همچنين دركنار خود ارشادكننده و راهنمايي نداشته باشد، دشمن خود را بر خويش مسلط ساخته است (من لايحضره الفقيه، ج4، ص402). بسياري از كساني كه به هلاكت مي افتند، كساني اند كه عقل خويش را به كار نمي گيرند و بر پايه معيارهاي فطرت و الهامي عقل به سنجش و ارزيابي امور نمي پردازند و با تدبر در آيات آفاقي و انفسي، حقيقت هستي و هدف آفرينش را نمي شناسند و درمسير گمراهي گام برميدارند. اصولا گمراهان و هلاكت شوندگان كساني هستند كه دوستان ناباب ميگيرند و به پند و اندرز نصيحت گران توجهي نميكنند. درحالي كه نصيحت گران به حكم ولايت ايماني كه خداوند در آيات امر به معروف و نهي از منكر براي آنان اثبات كرده، جز صلاح و خير و سعادت شخص را نمي خواهند. جامعه ايماني اين گونه سامان يافته كه هركسي ناظر و مسئول ديگري است. همين مسئوليت برادري ايماني موجب مي شود تا شخص بيآنكه مزد و اجري بخواهد در مقابل پند مي نشيند و راهنمايي و موعظه مي كند. هركسي در هر مقام و موقعيتي نيازمند نصيحت است. حتي از پيامبر(ص) روايت شده كه به ابوذر مي فرمود: عظني يا اباذر! اي ابوذر مرا موعظه كن؛ زيرا موعظه به معناي يادآوري است و آن حضرت(ص) اينگونه ياران خويش را تربيت مي كرد تا موعظه پذير و موعظه خواه ديگران باشند. از اميرمؤمنان علي(ع) روايت شده است؛ جالس اهل الورع و الحكمه و اكثر مناقشتهم فانك ان كنت جاهلا علموك و ان كنت عالما ازددت علما؛ با اهل ورع و حكمت مجالست داشته باش و بسيار با آنها به گفت وگو بپرداز كه در آن صورت اگر جاهل باشي به تو آموزش خواهند داد و اگر عالم باشي بر ميزان معلومات تو افزوده خواهدشد (غررالحكم، ص429). درمحضر رسول خدا(ص) از دو مسلمان ذكر فضيلت كردند. يكي را از نظر ارشاد خلق ستودند كه او مردم را به نيكي ها ترغيب مي كند و پند و اندرز مي دهد و ديگري را از نظر كثرت عبادت و روزه داري تمجيد و تعريف كردند و پرسيدند كداميك از اين دو بر ديگري امتياز دارند، حضرت فرمودند: فضل الاول، علي الثاني كفضلي علي الانام؛ فضيلت و امتياز آن واعظ بر آن عابد همانند برتري من است بر ساير مردم. (ارشادالقلوب، ديلمي، ص17). از پيامبر(ص) نيز روايت است كه فرمود: نعم الهديه و نعم العطيه الموعظه؛ بهترين و شايسته ترين هدايا پند و اندرز است (ابواب الجنان، ص8). آن حضرت در سخني ديگر مي فرمايد: ما اهدي المسلم لاخيه هديه افضل من كلمه حكمه تزيده هدي او ترده عن ردي؛ هيچ هديه اي كه مسلماني جهت برادر ديني خود فرستد بهتر از كلمه پندآميز نيست كه باعث ازدياد هدايت او گردد و يا او را از هلاكت بازدارد. (ارشاد القلوب، ص6). همچنين آن حضرت فرمود: ما تصديق مؤمن بصدقه احب الي الله من موعظه يعظ بها قوما يتفرقون و قد نفهم بها و هي افضل من عباده سنه؛ هيچ صدقه اي از مؤمن در پيشگاه خداوند محبوبتر از موعظه نيست كه به حال مردم متفرق نفع بخشد و آنها را گرد هم جمع آوري كند و اين موعظه از عبادت يكساله برتر است (ارشاد القلوب، ص71). بنابراين انسان لازم است يا از نصيحت ديگران پند گيرد و خود را همواره درمسير هدايت نگه دارد و از انحراف و كژي دور سازد و خرد خويش را به نشانه هاي آفاقي و انفسي بگشايد و از دريچه آن، حقايق و ملكوت اشيا را بنگرد كه درهمه آنها، و همراه و قبل و بعدش، ميتوان ربوبيت خداوندي را ديد.
قرآن راه دستيابي به امنيت و آرامش را اموري چند برميشمارد كه يكي از مهم ترين آنها دفع فتنه و از ميان برداشتن آن است؛ «و قاتلو هم حتي لاتكون فتنه» مصابره و صبر در ميدان عمل و جنگ و جهاد ميتواند اين پيروزي را تضمين كند (انفال آيات 55 و 56).اما مصداق باساء، در آيه 155 بقره گرسنگي است كه انسان در اين حالت دچار سختي و رنج و كمبودهايي در زندگي روزانه خود است ولي دچار نقص نميگردد و با تحمل اين گرسنگي و مانند آنها مي تواند از آن رهايي يابد. شكيبايي (صبر) و بردباري (حلم) و استقامت (پايداري) مي تواند بهترين راه براي رهايي از چنين مشكلاتي باشد. اين گونه گرفتاري ها و كمبودها كه دومين عنصر از عناصر اصلي زندگي بشر را مورد هجوم قرار مي دهد و آسايش وي را دچار اختلال مي كند در طول زندگي بسيار اتفاق مي افتد. از اين رو در آيه نسبت به نقص مقدم شده تا بيان شود كه در چه مرتبه اي از دغدغه هاي انساني قرار دارد اين نوع ابتلائات بيش از انواع ديگر آن است. شخص مي بايست همچنان كه نسبت به آزمايش هايي كه درباره امنيت و آرامش وي صورت مي گيرد صبر و شكيبايي پيشه كند بايد نسبت به مسائلي كه آسايش وي را نيز تهديد مي كند و او را در رنج و كمبود مي افكند شكيبايي ورزد. بخش سوم آيه 155 بقره به بيان مصاديق ضراء پرداخته است. ضراء به معناي زيان از بهره و سود است. به خلاف خسران كه زيان از سرمايه و اصل مال است. در اينجا به ضررهايي اشاره مي شود كه نقصي را در مال و جان و بهره هاي آن پديد مي آورد. اينها هر چند كه مهم هستند ولي از نظر ارزشي در آيات قرآن در مرحله سوم قرار مي گيرند؛ زيرا زيان مالي و جاني زماني كه خسران نباشد مشكل اساسي نيست.انسان مي تواند هرگونه ضرر و زياني را جبران كند. تقدم مال بر جان از آن رو صورت گرفته است كه مال به جان هر شخصي بسته است. سخن در اين آيه از آزمون است و كسي كه متحمل آزمون مي گردد جاني عزيز را از دست مي دهد نه آنكه جان خودش گرفته مي شود؛ زيرا با جان ستاني و از دست دادن جان، امتحان ديگر معنايي ندارد. در اين آيه سخن از آزمون شخص با نقص هايي است كه به آن دچار مي شود. البته مي توان براي نفس و نقص در آن دو، معناي ديگر نيز گفت. به اين معنا كه گاه مراد از نقص در نفس به معناي از دست دادن بخشي از بدن است مانند آن كه دست و پايش بريده شود و يا چشم و گوشش را از دست دهد و گاه مراد از نقص در نفس همان از دست دادن فرزندان باشد كه جزو نفس انسان است.
کتابخانه هادی
پژوهه تبلیغ
ارتباطات دینی
اطلاع رسانی
فرهیختگان