15 فروردین 1397, 23:1
در عهد ابوبکر زلزلهای آمد و مردم فزعکنان و با شیون نزد ابوبکر و عمر آمدند، دیدند آن دو نیز با فزع و جزع به محضر علی(ع) آمدهاند، مردم نیز خود را به در منزل حضرت علی(ع) رساندند، علی(ع) از منزل خارج شد و به طرف مردم آمد، در حالی که از آنچه مردم به خاطرش وحشت زده و محزون بودند، اندوهی نداشت و غمگین نبود. امام(ع) حرکت کرد و مردم هم به دنبال حضرت به راه افتادند، حضرت رفت تا به تپهای رسید و بر بالای آن نشست و مردم، اطراف تپه قرار و آرام گرفته و چشم به دیوارهای شهر دوخته و وحشتزده میدیدند که دیوارها میجنبند و در حال رفتن و آمدن هستند.
حضرت به آنها فرمود: گویا از آنچه میبینید به هول و وحشت افتادید؟ عرضه کردند: چگونه هول و وحشت نداشته باشیم و حال آنکه هرگز مثل این صحنه را ندیدهایم. حضرت فاطمه(س) میفرماید: امیرالمؤمنین(ع) دو لب مبارک را حرکت داده و سپس دست بر زمین زده و فرمود: تو را چه میشود آرام باش. زمین آرام گرفت، مردم بیش از آن وقتی که حضرت از منزل خارج شد و به طرفشان آمد در شگفت شدند، امام(ع) به آنها فرمود: از این عمل و حرکت من تعجب کردید؟ عرض کردند: بله.
حضرت فرمودند: من کسی هستم که خداوند متعال در قرآن راجع به او فرموده است: «اذا زلزلت الارض زلزالها و اخرجت الارض اثقالها و قال الانسان ما لها»، هنگامی که زمین به سختترین زلزله خود به لرزه درآید و بارهای سنگین اسرار درون خویش همه را از دل خاک بیرون ریزد، در آن روز انسان گوید: زمین را چه میشود؟ من همان کسی هستم که به زمین میگوید: تو را چه میشود. «یومئذ تحدث اخبارها»، در آن روز زمین، مردم را به حوادث بزرگ خویش آگاه میکند. منظور از «اخبارها» من هستم که زمین از من خبرمیدهد.»(1)
___________________
1- عللالشرایع، ج 2، ص 556.
کتابخانه هادی
پژوهه تبلیغ
ارتباطات دینی
اطلاع رسانی
فرهیختگان