مقدمات فهم قرآن
گفتگو با دکتر غلامحسین دینانی - کریم فیضی - 8
شنبه ۲۲ اردیبهشت ۱۳۹۷
روزنامه اطلاعات
اشاره: در ادامه بحث درباره سوره حمد، سخن به رحمانیت حق تعالی رسید و این که اگر خداوند خودش را «مالک یوم دین» معرفی میکند، برای این است که میخواهد ما را به آنجا امیدوار کند. اینک دنباله سخن:
ما در اینجا دو مفهوم داریم: یک مفهوم ربوبیت که مستفاد از «ربالعالمین» است و ناظر به تربیت است. دوم، مفهوم مالکیت که مستفاد از آیه مورد بحث است.
مقتضای پروراندن، مالکیت است. آن کس که مالک است، میپروراند یا کسی که در گوشهای نشسته است بیآنکه مالکیت داشته باشد. خداوند متعال به حکم اینکه مالک است، میپروراند و به حکم اینکه میپروراند، مالک است. تقدم یکی از این بر دیگری را هم بهراحتی نمیتوان تعیین کرد. در جنب خداوند متعال هم کس دیگری کارهای نیست.
آیا مالک را در اینجا نمیتوانیم به «ملکوت» برگردانیم؟
چرا نتوانیم وقتی ملکوت از ملک است؟ «ملکوت» شکل مبالغه شده ملک و مالکیت است. بدون ملکوت، ما چیزی از مالکیت نمیفهمیم. مالکیت را هم اگر نفهمیم، ملکوت را نمیفهمیم. اگر در مالکیت مبالغه کنیم، میشود ملکوت. مالک، ملکوت، ملیک و ملک از یک خانوادهاند. آن کسی که ملیک است، ملکوت دارد. ملک و ملیک هم مبالغه مالکاند. «ملکوت» یعنی کسی که ملکیتش قویتر است. مُلک، جلوهای از ملکوت است و ملکوت باطن و جلوه اعلای ملک. خداوند هم مالک است و هم به اعتباری ملک و ملیک است.
میرسیم به آیه «ایـاک نعبُدُ…» سوره حمد از «بسمالله» تا «مالک یومالدین»، به اصطلاح ادبی غیاب است و گفتگو در آن نیست. شروع با نام خداست، همه «حمد»ها مخصوص خداست؛ اما به یکباره در این آیه، غیاب مبدل به خطاب میشود: «تنها تو را میپرستیم و تنها از تو یاری میخواهیم»، بدون مقدمه و تمهید.
تا اینجا، آیات سوره حمد مشتمل بر ستایش است. توضیح دادیم که «الحمد» با الف لام استغراق، معنایش این است که تمام ستایشها از آن خداست. کدام ستایش است که به حق نرسد و غیر از حق، کیست که مستحق ستایش باشد؟ استحقاق واقعی ستایش از آن اوست و همه ستایشهای واقعی متعلق به اوست. دیگران اعتباری و مجازیاند. تا اینجا از ستایششونده و ستایشگر صحبتی به میان نیامد. سخن از مطلق ستایش بود که از آن خداست. اما در این آیه، سخن از غایب به خطاب میآید.
تا اینجا میگفتیم همه ستایشها در هستی از آن خداست، اینجا میگوییم: ستایش من هم از آن خداست…
این همان از عام به خاص و از مطلق به مقید آمدن است. بعد از اذعان به اینکه مطلق ستایشها از آن خداست، حالا مقید میکند و میگوید: همه ستایشها از آن توست، از جمله ستایش من هم از توست.
به تفاوت تعبیر «نعبد» و «نستعین» هم باید توجه کرد.
«حمد» ستایش است، «عبادت» هم ستایش است. این دو صورت فرق دارند، ولی هم عبادت ستایش است، هم تحمید. «حمد» ستایش مطلق است، مشتمل بر ستایش جماد و نبات و ملک و ملکوت؛ ولی «نعبدُ» عبادت و ستایش انسان است که همراه با رکوع و سجود بوده و ارادی است. در حمد، همه عالم مشغول ستایش میشود. در جای خودش اثبات شده است که سراپای هستی عین ستایش است، اما در عبادت، انسان با اختیار و با آگاهی و آگاهانه ستایش میکند.
به عبارت دیگر، ستایش یا حمد اگر ارادی باشد، عبادت است و اگر ارادی نباشد، حمد است.
این حرف به یک معنی درست است. اگر من در مقابل جماد و نبات قرار بگیرم، حق به جانب شماست؛ اما عالم به طور کامل هم بیاختیار و بیاراده نیست، چون کل عالم با عقل کل اداره میشود. عقل کلی بر این عالم حاکم است. درست است که ناظم حقیقی خداست، اما عقلی که این عالم را از ذره تا کهکشان اداره میکند، اختیار دارد. ما نباید عالم را بیاختیار مطلق بدانیم.
اما اختیار مراتب دارد.
بله، چون اختیار مراتب دارد، از مطلق به مقید میرویم. به نظر من این تفسیر بهتر است. در آیات قبلی صحبت است و خطاب نیست. بیان یک واقعیت است؛ اما اینجا انسان با زبان خودش صحبت میکند. او گوینده است و حقتعالی مخاطب قرار گرفته است.
شما «نعبد» را به فرد برمیگردانید درحالی که جمع به کار رفته است.
نوع انسانی مراد است. مشخص است که مطلب از زبان بشر بیان میشود. بعد از اینکه عالم حمد خدا را به جا میآورد، انسان به عنوان بشر صحبت میکند.
شاید بتوان گفت در این آیات، «اسم» به «رحمت»، «رحمت» به «حمد» و «حمد» به «ربوبیت» و آن نیز به «عبودیت» منتقل میشود و در نهایت انسان به آستان خداوند میرسد و مستقر میشود.
این که در این آیه «ایاک» دو بار تکرار شده، بیدلیل نیست. گویی میخواهد انسان را به انس و انس بیشتر نایل کند. خداوند در این آیات انسان را با خودش خاصتر و خصوصیتر میکند. انسان هیچوقت از خدا دور نیست، اما در آستان این آیات به او نزدیکتر میشود. اصولاً خطاب نزدیکی میآورد. در خطاب خیلی نزدیک شدن ملحوظ شده است.
اول هم «نعبد» میگوییم، بعد بلافاصله «نستعین». عبادت اثر «نستعین» است. ما با استعانت از او، عبادتش میکنیم. گویا میگوییم: ای پروردگار من! من به یاری تو، عبادتت میکنم و به حضور و خدمتت میآیم.
حقیقتاً هم ما سراپا عجز هستیم ولی با کمک خداوند به آستان او میرسیم. آنچه در این راه به ما کمک میکند، «نستعین» است؛ یعنی امکان استعانت از پروردگار. اگر استعانت صرف بود، کار اشکال پیدا میکرد و خراب بود. این بسیار زیباست که تا میگوییم «نعبد»، «نستعین» را میبینیم. این نشان میدهد که نباید فکر کنیم کسی هستیم و کاری میکنیم. «نعبد» ما از «نستعین» ماست. با استعانت از اوست که میتوانیم عبادت کنیم و طاعتش را بجا بیاوریم. اگر همین رشته را بگیریم و جلو برویم، به جایی میرسیم که باید بگوییم: خداوند خود را عبادت میکند. حالا نمیدانم چطور میشود این را بیان کرد؟
همانگونه که امام صادق(ع) در ذیل آیه فرموده: «ما زلتُ اُکرّرها حتی سمعتها من قائلها: آنقدر این آیه را تکرار کردم تا آن را از گویندهاش (خداوند) شنیدم». شاید این روایت حاوی نوعی تعلیم هم باشد: آنقدر تکرار کنید که از خداوند بشنوید.
درست است. روایتی که به آن اشاره کردید، از اصول مهم و محکم روایی شیعه است که از امام صادق(ع) روایت شده است که فرمود: رسیدم به جایی که دیدم خود خداوند «ایاک نعبد و ایاک نستعین» میگوید. در اصل هم خداوند میگوید. به عبارت دیگر: یعنی او به زبان ما میگوید چون خود عابد است و خود معبود است: «انت العابد و المعبود». عرفای سابق میفرمودند: صدای معارف توحیدی ناب را درنیاورید تا سرتان را بر باد ندهید!
حالا رسیدهایم به مرحلهای که با استعانت از او، عبادتش کنیم. اما آیه بعدی که «أهدنا الصراط المُستقیم» است، خصوصیت دیگری دارد. در عین خطاب بودن، دعا هم هست. به نظر میرسد این آیه نتیجه آیات قبل است.
کاملاً درست است و میتوان در این آیه روح همه آیات قبل را هم دید که در «أهدنا الصراط المُستقیم» جمع شده است. حمد و رحمت و مالکیت خداوند به اینجا منتهی میشود که بنده در آستان او بایستد و از او بخواهد که به راه راست هدایتش کند. زبان حال بنده، در این مقام چنین است: خدایا! تو بودی که به ما کمک کردی. ما در حال عبادت توییم و تو معبود مایی. ما از زبان تو، تو را عبادت میکنیم، ولی از تو طلب راه میکنیم. راه راست را به ما نشان بده. مبادا که لغزشی دامنگیر ما بشود. به عبارت دیگر: راهی را به ما نشان بده که ما را به تو برساند و از طریق آن به تو برسیم. به دیگر سخن: درست است به مدد تو عبادت میکنیم، اما به حکم بشر بودن و به حکم مرتبه نقص وجودی، چه بسا آنچنان که شایسته ساحت مقدس وجودی توست، نتوانیم عبادت تو را بهجا بیاوریم. به ما کمک کن که عبادتمان کامل باشد. احتمال نقص و ضعف منتفی نیست. خدا مرحوم استاد سید جلال آشتیانی را بیامرزد. او میگفت: احتمال چیز بیعاری است، همه جا میآید.