22 مرداد 1396, 0:31
خداوند گفتار نيك را به خوبي توصيف كرده و در آيات چندي نشان داده است كه چگونه بايد ظاهر و باطن گفتار را آراست تا نيكوترين سخن بر زبان جاري شود. در اينجا به برخي از ويژگيهاي سخن نيك از نظر قرآن اشاره ميكنيم.
راستي: سخن نيك، سخني راست است و در آن دروغ راه پيدا نميكند. صدق و راستي كلام، به مطابقت آن با واقع، عقيده و عمل است. به اين معنا كه سخني است مطابق واقع و حقيقت؛ ديگر آنكه مخالف عقيده شخص نيست و شخص در انديشه و پندار، چيزي ديگر ندارد و همانچه را اذعان و عقيده دارد بر زبان ميراند و در عمل نيز برخلاف آن رفتار نميكند. بنابراين مانند منافق نيست كه بر زبان چيزي را ميراند كه در پندار و دل چيزي ديگر است (سوره منافقون، آيه ۱) يا سخني را نميگويد كه در عمل برخلاف آن رفتار ميكند. در آيات قرآني بر صداقت در قول و فعل و عمل بسيار تأكيد شده و از دروغ به شدت بيزاري جسته شده است. بنابراين، مهمترين ويژگي گفتار نيك، راستگفتاري و صداقت و راستي است.
استوارگويی: دومين ويژگي گفتار نيك، استواري در سخن است. به اين معنا كه چنان از برهان و علم و قطع برخوردار باشد كه هيچ خدشهاي بدان وارد نشود و هيچ راه نفوذي براي تخريب آن وجود نداشته باشد. خداوند از اين ويژگي به قول سديد ياد ميكند؛ زيرا سخني چنان استوار چون سد محكم است كه هيچ راه نفوذي نيست تا سد بشكند و تخريب شود و تخريبگر شود. استواري سخن به منطق قوي و برهان و علم و قطعي بودن آن است. به اينكه سخني نگويد كه بر پايه ظن و تخمين و گمان است.
رساگويی: از ديگر ويژگيهاي گفتار نيك، رساگويي است. به اين معنا كه همه مفهوم كلام درك شود و چيزي برخلاف ظاهر آن فهميده نشود. بلاغت و رسايي كلام از جمله ويژگيهايي است كه مخاطب را تحت تأثير قرار ميدهد و به او اجازه نميدهد تا در محتواي آن ترديد افكند و گمان به خلاف آن برد و احتمال خلاف بدهد كه شايد چيزي ديگر را اراده كرده است. مخاطب تحت تأثير بلاغت كلام و رسايي آن، قرار گرفته و پيام را به خوبي پذيرا ميشود.
آسانگويی: سخن نيك؛ سخن آسان و روان و قابل درك و فهم براي همگان است. كسي كه ميخواهد ديگران او را درك كنند به جاي آنكه به دشواري سخن بگويد و درخواستهاي سخت و ناممكن داشته باشد و خواستههاي بيجا را مطرح سازد، كلامي بگويد كه قابل درك و فهم و عمل باشد و مردم را به زحمت نيندازد (اسراء، آيه ۲۸)؛ از اين آيه همچنين فهميده ميشود كه انسان ميبايست در گفتار، نرم و لطيف باشد و سخن به درشتي نگويد و زمينهاي را فراهم نسازد كه مردم به خاطر درشتگويي، از پيرامون وي دور شوند و سخن او را نشنوند چه رسد كه عمل كنند.
متينگويی: از ديگر خصوصيات كلام نيك آن است كه سبك مغز نباشد و مطالبي در آن طرح نشود كه هيچ سودي براي مخاطب ندارد. اگر سخن هرچند شيوا و شيرين و رسا باشد و جامه زربافت بر تن داشته باشد ولي از متانت محتوا و بار معنايي خوب و مناسب برخوردار نباشد، هيچ ارزشي ندارد. بنابراين ميبايست كلام داراي محتواي سنگين و باوقار باشد كه به درد مردم بخورد و ايشان را به تفكر و تدبر بخواند.
بهترينگويی: اگر هر سخنی نيك و بد دارد و انسان، نيك و معروف و پسنديده آن را برميگزيند و ميگويد و خود را چنان به آداب ادبيات نيك تربيت ميكند كه خوب و پسنديده بگويد، ولي بهتر آن است كه در ميان ظاهر خوب از بهترينها و از نظر باطن محكم و سنگين و استوار، از كاملترينها استفاده كند. پس بهترين سخنها را در بهترين جامهها ارائه دهد و در اين راه كم نگذارد. خداوند از بندگان خود ميخواهد تا بهترين قول و كلام را بشناسد و آن را در علم و عمل پيروي كنند. لذا بر احسن قول تأكيد ويژهاي ميكند كه بهترين در خوبها و پسنديدههاست.
امام باقر(ع) انسانها را به دو گونه تقسیم میکند؛ دسته اول، کسانی که خود ساخته و صالح و سالم هستند، از زندگی با برکت و سالمی برخوردارند و در پرتو وجودشان دیگران نیز زندگی میکنند و از سلامت و برکت آنان برخوردارند. مثل اینگونه انسانها مانند قطرههای باران است که وقتی فرو میریزند لطافت، نظافت، طهارت، نشاط و طراوت میآفرینند و گرد و غبار از چهره طبیعت میزدایند و لبخند را بر چهره زمین نقش میبندند. در برابر، کسانی هستند که نه خود میزیند و زندگی سالمی دارند و نه کسی از زندگی آنها بهرهای میبرد، این گونه کسان مانند ملخهایی هستند که به هر مزرعه و باغ و بوستانی وارد شوند غارت میکنند و ضربه میزنند و در این غارتگری و نابودی و تخریب هیچگاه سیر نمی شوند، بلکه هرچه بیشتر ویرانگری و غارتگری کنند خوشحالترند. انسانهایی که عبد صالح خداوندند و مظهر رحمت و شفقت او میباشند همواره خیر و صلاح و اثرات وجودیشان به دیگران میرسد، خود صالحند و مصلح. طاهرند و مطهر، ساخته شده و سازندهاند و در شعاع وجودشان بسیاری زندگی میکنند و به سعادت راه مییابند، اما کسانی که روزی خدا را میخورند ولی خانه دلشان پر از کینه و حسد نسبت به بندگان خداست، اولاً مثل خوره خودشان را میخورند و پیش از هر کس خود را گرفتار میسازند، و به فرمایش امام علی(ع): «الحسد یأکل الجسد؛ حسد نابود کننده جسم و جسد است.» و ثانیاً آتش درون آنها جامعه را به جهنمی سوزان تبدیل میکند لقمان حکیم به فرزندش چنین گفت که: «وللحاسد ثلاث علامات: یغتاب اذاغاب و یتملق اذا شهد، و یشمت بالمصیبه؛ برای شخص حسود سه نشانه است: در پشت سر غیبت میکند در روبهرو تملق و چاپلوسی مینماید و به هنگام مصیبت، صاحب مصیبت را سرزنش میکند». آری مرض حسد آفتی است که مزرعه دین و دنیای آدمی را غارت میکند و به آتش میکشد. امام صادق(ع) فرمود: «آفه الدین الحسد و العجب و الفخر؛ حسد و عجب و فخر (بدخواهی و خود شگفتی و به خود بالیدن) آفت دین به شمار میروند.» انسانی که حسادت میورزد همواره مترصد است که اگر کسی از نعمتی، مقامی، منزلتی، شهرتی و بالأخره جایگاه اجتماعی، بهره مند شد او را از آن جایگاه به زیر افکند، تمام هم و غم خود را به کار میگیرد که آن نعمت موجود در طرف مقابل را از او بگیرد و زایل سازد. از سوی دیگر از آنجا که در درون خویش این آتش را شعله ور ساخته هیچگاه روی آرامش و آسایش را نمیبیند، بلکه همواره در حال اضطراب و نقشهکشی و براندازی و نابودسازی دیگرانی است که صاحب نعمت و موفقیت هستند. از این رو باید گفت حسودان همان لشکر ملخ هستند که جز غارتگری و تخریب و نابودسازی صاحبان نعمت اندیشه دیگری ندارند و این آفت مزرعه جان آنها و جامعه را به آتش میکشد و آسایش و آرامش را از جامعه انسانی میگیرد.
کتابخانه هادی
پژوهه تبلیغ
ارتباطات دینی
اطلاع رسانی
فرهیختگان