21 مرداد 1396, 22:59
يک جامعه اسلامي آن است که نظام سياسي و دولت و امت آن، فلسفه اسلام را دريافته و براساس شريعت و سنت و سيره اسلامي و رهبران آن، سبک زندگي خود را سامان دهد. تلاش براي نظام سازي در چارچوب اسلام تنها بخشي از اهداف انقلاب اسلامي و گفتمان آن است؛ زيرا اين نظام سازي بايد از سطح عالي تا پائين ترين سطح جامعه انجام گيرد تا بتوان از امت اسلام و نظام اسلامي سخن به ميان آورد. اگر دولت، اسلامي نشود و قواي مقننه و قضائيه و مجريه آن، همان فلسفه و سبک جاهلي و غيرعقلاني را در قالب گفتمان حاکم بر جهان بپذيرد و سبک مديريتي و برنامه ريزي خود را سامان دهد، هرگز آن جامعه، اسلامي نخواهد شد؛ زيرا وقتي مجموعه دولت و قواي سه گانه براساس فلسفه و سبک زندگي غربي فعاليت کنند، به طور طبيعي مردم نيز از آنان تبعيت خواهند کرد؛ چرا که «الناس علي دين ملوکهم؛ مردم بر آئين رهبران خويش هستند». اين گونه است که اگر نظام اقتصادي دولت، ربوي باشد، اين مديريت ربوي که اعلان جنگ رسمي با خدا و پيامبرش است: فاذنوا بحرب من الله و رسوله. (بقره، آيه 279) جامعه و ملت را ربوي مي کند و به طور طبيعي لقمه حرامي که در دامن دولت و ملت قرار مي گيرد، فساد فکري و فرهنگي مي آورد.
امروزه سبک زندگي مردم در يک جامعه اسلامي، از نظر گفتماني، سبک زندگي غربي و به دور از گفتمان اسلامي ناب است. با نگاهي به برخي رفتارهاي اجتماعي که فرهنگ عامه مردم شده و به سختي مي توان آن را تغيير داد، اين مهم به روشني ديده مي شود و به عنوان يک پديده اجتماعي جلوه گر است.
از نظر قرآن، گفتماني که بر جوامع بشري حاکم است، به دو دسته اصلي: 1.جاهلي؛ 2.عقلي قرآني. دسته بندي مي شود؛ يعني همان طوري که از نظر فکري و فلسفي جوامع به دو دسته اصلي کافر و مؤمن تقسيم مي شوند؛ از نظر رفتاري نيز به دو دسته تقوايي و فجوري دسته بندي مي شوند. جوامعي که عنصر فکري آنان را کفر و عنصر رفتاري آنان را فجور تشکيل مي دهد، جوامعي با رهبريت و نظام طاغوتي هستند؛ در حالي که جوامعي که عنصر فکري آنان را ايمان و عنصر رفتاري آنان را تقوا تشکيل مي دهد، تحت رهبري نظام سياسي ولايي قرار دارند و نظام سياسي آنان ولايي و مردم نيز ولايتمدار هستند. (نگاه کنيد: شمس، آيات 7 تا 10؛ نوح، آيه 27؛ نساء، آيه 60؛ بقره، آيه 257)
براساس ديدگاه قرآن؛ جامعه قرآني، جامعه عقلاني است و قوميت و نژاد، قوميت تعقل و خردورزي است که از آن به «قوم يعقلون» تعبير مي شود (بقره، آيه 164)؛ اما جامعه غيرقرآني، جامعه اي جاهلي و غيرعقلاني است که اکثريت قوميتي آن را «قوم تجهلون» (اعراف، آيه 138) شکل مي دهند. اين جهل که در آيات قرآن آمده گاه در برابر علم است و گاه در برابر عقل. در بيشتر آيات، مراد از جهل نقيض عقل است. بنابراين مراد از جاهل به معناي نادان نيست، بلکه بي خرد و بي عقل است. پس انسان هايي که جاهل قلمداد مي شوند، در حقيقت همان بي خردان و سفيهان هستند که از کم خردي يا بي خردي رنج مي برند و از عقل خويش بهره نمي برند؛ زيرا يا عقل خود را با گناه و فسق و فجور دفن کرده اند (شمس، آيات 7 تا 10) يا بر آن پوششي از زنگار گناه گرفته که حقايق را به درستي درک نمي کنند.
روزنامه كيهان، شماره 21671 به تاريخ 24/4/96، صفحه 8 (معارف)
کتابخانه هادی
پژوهه تبلیغ
ارتباطات دینی
اطلاع رسانی
فرهیختگان