نویسنده: رضا شریف زاده
امام صادق(ع) زندگی دنیا را فرصت استثنایی برای شدنهای کمالی میداند و انسان موفق را کسی میشناسد که بتواند از این فرصت کوتاه عمر به درستی بهره برد و ضمن شناخت خوب از بد، مصادیق آن را در خود بجوید و بیابد و در تقویت خوبیها و تضعیف و از میان بردن نواقص و بدیها بکوشد و همت عالی و بلند خود را مصروف آن کند.
از آن جایی که انسان در شرایط زندگی دنیا گرفتار انواع و اقسام نسیان و غفلت است؛ همواره نیازمند واعظی از درون و بیرون است تا او را به خود آورد و در مسیر فلسفه آفرینش و دست یابی به کمال مطلق قرار دهد و هر از گاهی بانگ سهمگین زند تا از چرت و خواب خودپرستی و خود فراموشی برخیزد و خدا را در پیش و پس و همراه هر چیز و کاری بیاید و در مسیر خدایی شدن و متاله گشتن و ربانی شدن و خلافت یابی حرکت کند و سستی و تکاهل نورزد.
شاید یکی از مهمترین موعظهگران و واعظان بشر کسانی باشند که همواره با ما همراه هستند. این افراد که از آنان به دوستان صادق و صدیق یاد میکنیم؛ کسانی هستند که به صدق و راستی، آینه تمام نمای ما میشوند و حقیقت وجودی ما را به نمایش میگذارند و خوبیها و بدیهای ما را مینمایانند.
امام صادق(ع) در عبارتی کوتاه به نقش دوست در زندگی و شدنهای کمالی انسان اشاره میکند و به ما یادآور میگردد تا دوستانی چنین برگزینیم و از حقیقت دوستی در زندگی به درستی بهره گیریم. نویسنده در این مطلب بر آن است تا این نقش را چنان که امام صادق(ع) تبیین کرده تحلیل نماید و ضرورت انتقادپذیری و توجه به ایرادها و معایب خود را تبیین کند. با هم این مطلب را از نظر میگذرانیم.
کمال جویی انسان
انسان موجودی کمال جو و کمال خواه است. همین گرایش ذاتی انسان به کمال و گریز از نقص و عیب است که آدمی را از پستترین عناصر وجودی به برترین آفریده الهی ارتقا میدهد و فرصت خلافت الهی را به وی میبخشد. این گونه است که آفریدهای از خاک، در چنان جایگاه مینشیند که فرشتگان برای شنیدن اخباری از اطلاعات و دانش او گرد میآیند و در نهایت سجده اطاعت بر زمین آدمی مینهند.
اما مسیر شدن انسانی بسیار سخت و دشوار است، به گونهای که باید آن را مسیر دوزخی دانست که همواره در خطر هبوط و سقوط است. لذا هیچ یک از آفریدههای الهی نتوانست امانتی که انسان بر دوش کشید برتابد و عطای خلافت الهی را به لقای دوزخ شدنهای پیاپی همراه با فراق، هبوط و سقوط ببخشد.
شرایط دشوار رسیدن به کمال و رهایی از عیوب موجب شده است تا مدت کوتاه عمر، فرصتی طلایی در تمام مراحل هستی شمرده شود که تنها شماری اندک را خوش آید و بسیاری را کام تلخ گردد؛ زیرا این فرصت کوتاه عمر در همان کوتاهی خود، چنان سخت و پر فتنه و آزمون بلاست که فقط شماری اندک میتوانند از این مسیر سنگلاخ و دشوار بگذرند و به مقصد و مقصود برسند.
مشکل گذر از صراط مستقیم کمال که از دوزخ ناکامیها، فراقها، فتنهها، بلاها و مصیبتها میگذرد، سرگرم شدن انسان به خود و خودبیگانگی و خود فراموشی و مانند آن است. این جاست که انسان نمی تواند تحلیل و تبیین درستی از وضعیت خود ارائه دهد در حالی که غرق در خواستههای نفسانی درونی و وسوسههای شیطانی بیرونی است. شاید تنها کسانی بتوانند وضعیت خود را درست تحلیل کنند که از نگاه ناظر بیرونی به وضعیت خویش بنگرند که این افراد نیز بسیار اندک هستند، زیرا ناظر صادق بیرونی و شنونده انتقاد پذیر درونی بسیار کم میباشند و هر کسی موعظهگر خوب و آینه تمام نمای قامت انسانی نیست؛ چنان که هر کسی نیز انتقاد پذیر خوبی نمی باشد.
شاید این مسئله موجب شده تا امام صادق(ع) بهترین برادر دینی و دوست صادق و صدیق را کسی بداند که بدی و خوبی را در راه کمال یابی و کمالی شدن به وی بشناساند. البته شناخت و شناساندن خوبیها و بدیهای شخص، تنها یک بخش از معادله است؛ زیرا در رسیدن به کمال و دست یابی به آن، تنها دوست صادق کفایت نمی کند، بلکه انسان صادقی را نیز میخواهد که بتواند انتقاد پذیر باشد و حقایق نموده در آینه دوستی را بپذیرد و بکوشد تا براساس حقیقت نموده شده، خود را اصلاح کند.
این که امام صادق(ع) میفرماید:
«احب اخوانی الی من اهدی الی عیوبی؛ محبوب ترین دوستان و برادرانم کسی است که عیوب و اشکالاتم را به من هدیه کند.» (بحارالانوار، ج74، ص282)
به معنای این است که شخص از دوستی برخوردار است که خود، انسانی عاقل و خردمند است و میتواند خوب و بد را بشناسد و حتی مصادیق آن را در شخص تشخیص دهد و از سوئی از صداقت و راستگویی برخوردار است و این شجاعت را هم دارد که هر آن چه حق یافته بیان میکند و به خاطر حفظ دوستی از صداقت نمی گذرد.
از سوی دیگر، شخص خود به جایی رسیده که انتقادپذیر است و درک خوب و درست از مفهوم دوستی دارد و بیان دوست را به معنای تحقیر و تنقیص نمی شمارد. بنابراین، برای رسیدن به مفهومی که امام صادق اراده کرده میبایست هر دو سویه معادله در جایگاهی باشند که درک درستی از مسایل داشته باشند و نقد و انتقاد را بپذیرند و در اصلاح عیوب و نواقص بکوشند.
اخوت ایمانی و صداقت رحمانی
انسان به سبب گرایش اجتماعی، همواره نیازمند کسانی است که با او همراه باشند؛ زیرا نیازهای مادی و معنوی انسان جز از طریق اجتماع برآورده نمیشود. همین مسئله موجب شده تا انسان تشکیل خانواده بدهد و همسری را برای پاسخ گویی به نیازهای متعدد و متنوع جسمی و عاطفی و روانی خود برگزیند.
البته تنها به بخشی از نیازهای آدمی از طریق همسر پاسخ داده میشود؛ چنان که بخشی دیگر از این نیازها از طریق فرزندان و بخشی دیگر از طریق برادران و خواهران نسبی پاسخ داده میشود. اما با این همه نیازهای انسانی فراتر از این است که به این طریق به همه آنها پاسخ داده شود. اجتماع بزرگتر میتواند شرایط مطلوب تری برای پاسخ گویی به نیازهایی را فراهم آورد که تحقق کمالات مطلق از آن به دست میآید.
برادری خویشی و خونی، نمیتواند به بخشی از نیازهای روحی و مادی شخص پاسخ دهد. این جاست که انسان نیازمند ارتباط با افرادی خاص از جامعه است که بتوانند در نقش برادر ایمانی به این دسته از نیازهای جدید او پاسخ دهند. برادری ایمانی، چیزی است که محور و مدار ارتباط به جای خون، فکر و هدف قرار گرفته است. انسان ها، افکار و اهدافی را برای خود تعریف میکنند که تنها برادر ایمانی میتواند آنان را در این مسیر همراهی کند. البته هستند کسانی که افزون بر نقش برادر خونی، نقش برادری ایمانی را نیز ایفا میکنند، ولی بسیاری از برادران خونی از نظر فکر و عقیده و هدف همانند نیستند. این جاست که شخص برای یافتن همراه فکری و عقیدتی، نیازمند برادر ایمانی میشود. برادر ایمانی، در حقیقت همراه صادق و دایمی شخص برای رسیدن به کمالات و اهدافی است که برای خود تعریف میکند.
اصولا جوامع مستحکم و قوی، جوامع غیر نژادی هستند؛ زیرا جوامع نژادی هرچند که با هم ارتباطات خونی دارند، ولی از آن جایی که فکر و هدف افراد جوامع نژادی متفاوت است نمیتواند از استحکام و وحدت واقعی برخوردار باشد. آن چه جوامع را میسازد، ارتباط فکری و هدفی میان افراد آن جامعه است. از این رو در قرآن جوامع مستحکم به عنوان امت معرفی و شناخته شده است، درحالی که جوامع قومی به عنوان جوامع با تشتت افکار و آراء و سست بنیاد معرفی شدهاند.
امت، مردمانی با اقوام و نژادهای گوناگون هستند که هدف خاصی آنان را گردهم آورده و اجتماعی منسجم را ایجاد کرده است. چنین مردمانی، تنها بر محور هدف حرکت میکنند و همین وحدت هدف، موجب اتحاد، همدلی و همکاری و انسجام استوار میان ایشان میشود.
کسی که در مقام دوستی و برادری ایمانی مینشیند، از مقام رحمت به دوست خویش مینگرد و صادقانه میکوشد تا دوست خویش را از نواقص برهاند و کمالاتی را شایسته و بایسته خویش و دوست خود میداند، به او ارایه دهد.
ناگفته نماند که هدیه که در فارسی به معنای تحفه، هبه و بخشش چیزی از کالاو غیر آن است، در زبان عربی به معنای هدایت به سوی حقیقت و راستی و درستی است. بنابراین، برادر ایمانی و دوست خوب کسی است که خوبیها و بدیها را میشناسد و قدرت تشخیص آن را دارا است و در مقام هدایت بر آن است تا دستگیر دوست خویش باشد و او را از نواقص برهاند و به کمالات برساند.
البته هدایت به دو شکل ارایه طریق و ایصالی است. به این معنا که گاه تنها حقیقتی را بیان میکند و راه را از چاه نشان میدهد و گاه دیگر، خود دستگیر شخص شده و او را به حقیقت کمالی میرساند و از چاه گمراهی بیرون میکشد و بدیها و زشتیها را از وی دور میسازد و خوبی و زیباییها را به وی میبخشد.
به نظر میرسد که بیش تر دوستان واقعی و صادق تنها میتوانند در مقام هدایت و نشان دادن راه برآیند و فقط شماری اندک هستند که با نفس رحمانی خویش میتوانند چنان در جان دوست و برادر ایمانی بدمند که وی را متحول ساخته و دستگیر وی شده و او را به کمالات و خوبیها و زیباییها برسانند.
انتقادپذیری، شیوه سالکان
سالک کوی حق و کمال، انسانی نقدپذیر است و این گونه نیست که خود را کامل بداند؛ زیرا کسی که خود را کامل بداند، در آغاز جهل و نادانی است؛ چرا که حتی اگر در امری کامل شده باشد، هرگز به تمامیت آن نرسیده است و از آن جایی که کمال را تمامی جز خدا نیست، هر کسی که مدعی کمال یا تمام کمالی شده میبایست او را در مقام جهل و نادانی دانست و بر او دل سوزاند.
کسانی که تفکر خودکمالی دارند، همانند ابلیسی هستند که خود را کامل دانست و خلافت را شایسته خود خواست و این گونه در دام «انا خیر منه؛ من بهتر و برتر از اویم» افتاد و تکبرش او را به استکبار کشانید و از مقام قداست هبوط کرد و بر طبل طغیان کوبید.
کسی که در خود کمالی را مییابد، میبایست بداند که برای این کمال نیز راه بی تمامی است که تمام آن تنها در خداست. بنابراین هرچه بکوشد راه برای کوشش وجود دارد.
چنان که گفته شد انسان گرفتار غفلت و نسیان میشود و همین غفلت و نسیان است که اجازه نمی دهد تا حقیقت خود را چنان که هست بشناسد و یا متوجه آن باشد.
بنابراین باید همواره در این اندیشه باشد که نواقص و عیوب بسیاری دارد که اجازه نمی دهد به تمام کمال برسد.
اما مشکل بسیاری از انسانها این است که نقد را پذیرا نمی شوند و اصولانقد را به معنای تخریب و تحقیر میگیرند، درحالی که نقد به معنای شناسایی سره از ناسره و خوب از بد است.
بنابراین کسی که نقد را نمیپذیرد، در جست وجوی کمال نیست و با خودپسندی و تکبر بی جا، آینده خویش را تخریب میکند؛ زیرا نقد به شخص کمک میکند تا خود را بشناسد و از نگاه دیگران و ناظران بیرونی خود را ببیند. نقد در حقیقت تغییر در زاویه دید است. تاکنون شخص خود را از زاویه خود میدید و در نقد از زاویه دیگران به خود مینگرد و از منظری دیگر خوبیها و بدی هایش را میشناسد. اگر ناقد و منتقد کسی هم چون برادر صادق و صدیق باشد، آینهای خواهد بود که زشتیها و بدیها را به درستی مینماید.
بنابراین نقد شونده میبایست به جای این که ناقد را بشکند، خود را بشکند و معایب و کاستیهای خویش را بشناسد و در برطرف کردن آن بکوشد.
آینه چون نقش تو بنمود راست
خودشکن، آینه شکستن خطاست
سالکان طریقت کمالی، نه تنها از نقد نمیهراسند و گریزان نیستند بلکه به استقبال نقد میروند. از این رو سالکان طریقت دانایی و کمالی، انسانهای انتقادپذیری هستند و همواره مینگرند تا خود را در آینه کلام و عمل دیگران ارزیابی کنند و بشناسند.
دوست خوب، آینه انسان
از پیامبر گرامی (ص) روایت شده است که فرمود: المومن مرآه المومن، مومن آینه برادر ایمانی خویش است. بنابراین مقام مرآتی و آینه بودن مقتضی آن است که هر آن چه هست را بنمایاند. از آن جایی که مومن آینه برادر ایمانی خویش است میبایست خوب و بد و زشت و زیبای برادر خویش را بنمایاند، نه آن که تصویر وارونه از شخص ارائه دهد. برادری که تنها خوبیها و زیباییهای برادر ایمانی خویش را میگوید، درحقیقت آینه نیست؛ چرا که نتوانسته است زشت و زیبا را چنان که هست به تصویر بکشاند.
بنابراین اقتضای آینه بودن برادران ایمانی آن است که حقایق وجودی شخص را بنمایانند تا دراین دنیا و فرصت کوتاه عمر، به ارزیابی از خود بپردازد و با محاسبه آن چه هست و آن چه باید باشد، بتواند به تصحیح رفتار و اصلاح اعمال خویش اقدام کند و خود را چنان که شایسته و بایسته انسانیت و ایمان است بسازد. نقش برادر ایمانی در سازه وجودی انسان کامل آن است که در نقش آینه، حقایق برادر ایمانی خویش را نشان دهد تا بتواند فرصت ارزیابی و اصلاح خود را در فرصت کوتاه عمر به دست آورد و در آخرت انگشت حسرت به دندان نگزد و فریاد «یاحسرتی علی ما فرطت» برنیاورد. دوستان صدیق و صادق، از آن جهت که به همه خلق و خوی یکدیگر احاطه کامل علمی دارند، بهتر میتوانند درباره یکدیگر به ارزیابی بپردازند؛ زیرا یکی از ویژگیهای دوستان باوفا و صمیمی آن است که در سلوک و معاشرت با یکدیگر آن چنان که از نظر روحی به یکدیگر نزدیک هستند که حتی کمترین و ظریف ترین نکات مثبت ومنفی وجود هریک، از دید طرف مقابل پنهان نمی ماند و در یک کلام همچون آینهای برای دوست خود میباشد.
اینکه در روایات بارها بر ویژگیهایی چون ایمان و عقل دوست تاکید شده برای این است که ایمان افراد مهمترین عامل در وحدت فکری و عملی انسان است و عقل دوست میتواند در حکم مشاور دایمی عمل کند. امام رضا(ع) درباره بهرهگیری از دوست عاقل میفرماید: علیک ان تصحب ذالعقل فان لم تمجد بکرمه انتفع بعقله؛ سعی کن با انسان عاقل دوستی نمایی تا اگر از کرم و بخشش او نتوانی استفاده کنی، از عقلش بهره ببری. این بهرهمندی از عقل دوست، همین نگاه نقادانهای است که به شخص میکند. عقل وی موجب میشود تا بد و خوب را بشناسد و بفهمد و مصادیق آن را در دوست خویش جست و جو کرده و آن را به عنوان محرم راز به او منتقل سازد و زمینه اصلاح اخلاق وی را فراهم آورد.
درهمین رابطه امام علی(ع) نیز میفرماید: صحبه الولی اللبیب حیاه الروح؛ همنشینی با دوست دانا و عاقل سبب زنده بودن روح است. زنده بودن روح به معنای حرکت درمسیر کمالی و اصول ارزشی است. بنابراین کسی که دوستی عاقل دارد، روحی زنده دارد که حرکت کمالی را شتاب میبخشد.
اما رفیق ناشایست و دوست جاهل همچون زهری است که وجودش هرلحظه جسم و جان را آزار میرساند. در روایت اسلامی به شدت از دوستی با رفقای جاهل و بی خرد نهی شده است. از امام صادق(ع) روایت شده است که: من لم یجتنب مصاحبه الاحمق یوشک ان یتخلق باخلاقه؛ کسی که از رفاقت و همنشینی با احمق پرهیز نکند، تحت تاثیر کارهای احمقانه وی واقع میشود و زود به اخلاق ناپسندش متخلق میگردد.
این که در برخی از روایات آمده است که برای شناخت هر کسی به دوستان وی توجه شود، از آن روست که دوستان، بیانگر خلق و خوی یکدیگر هستند، چنان که میتوان از این راه فکر و اندیشه و هدف در زندگی آنان را نیز به دست آورد، زیرا آنچه دوستان را درکنار هم گرد میآورد، اهداف مشترک در زندگی است. بنابراین بینشها و نگرشهای دوستان، بسیار همانند هم میباشد. ازاین جا میتوان گفت که آینه بودن دوستان به معنای شناخت هریک از طریق دیگری است. پس اگر یکی از دوستان را شناختی بدان که دوستان دیگر وی را نیز شناختی، هرچند که میتوان تفاوت جزیی میان دوستان یافت ولی در کلیت و اصول، دوستان همانند و متشابه هم هستند و قضاوت با شناخت یکی نسبت به دیگری نیز شدنی است.
در قرآن درباره نقش دوست در سعادت و شقاوت جاودانه بشر مطالب بسیاری آمده است که خود بیانگر جایگاه بلند دوست در زندگی بشر است. خداوند در آیه 72 سوره فرقان میفرماید:
«و یوم یعض الظالم علی یدیه یقول یا لیتنی اتخذت مع الرسول سبیلا¤ یا ویلتی لیتنی لم اتخذ فلانا خلیلالقد اضلنی عن الذکر بعد اذ جائنی و کان الشیطان للانسان خذولا.
به یاد بیاور روزی را که انسان ستمکار، دو دست خویش را از شدت پشیمانی با دندان گزیده، میگوید: ای کاش با رسول خدا راهی برگزیده بودم! ای وای بر من! کاش فلانی را به عنوان دوست خود انتخاب نکرده بودم! او مرا از یاد حق گمراه ساخت، بعد از آن که آگاهی و دانایی نسبت به حق و باطل به سراغ من آمده بود و شیطان همیشه باعث سرافکندگی انسان است.»
قرآن کریم؛ احوال دوستان بد و خوب را در روز قیامت چنین توصیف میکند: الاخلاء یومئذ بعضهم لبعض عدو الاالمتقین؛ دوستان دراین روز دشمن همدیگرند، مگر پرهیزگاران.» (زخرف، آیه 76)
درجایی دیگر تصویر افراد بهشتی را ارائه میدهد که به عنایت الهی از همنشینی با افراد بد رستند و آنان را در دنیا به عنوان رفیق و دوست نگرفتند تا گرفتار سرنوشت شوم ایشان در آخرت شوند. خداوند چنین گزارش میکند: «بعضی از بهشتیان رو به بعضی دیگر کرده، میپرسند. یکی از آنها میگوید. من همنشینی داشتم که همیشه میگفت: آیا به راستی تو از تصدیق کنندگان هستی و این سخن را باور کرده ای که وقتی ما مردیم و به خاک و استخوان تبدیل شدیم، زنده شده و جزا داده میشویم! سپس میپرسد: آیا از او اطلاعی دارید؟ ناگهان از احوال او آگاه میشود و او را در وسط جهنم میبیند. میگوید: به خدا سوگند! نزدیک بود مرا به هلاکت بکشانی و اگر نعمت پروردگارم نبود، من نیز از احضارشدگان در دوزخ بودم.»
روزنامه کیهان، شماره 19756، 11/7/89، صفحه 6