نویسنده: علامه محمدحسین طباطبایی
18. پیامبر(ص) فرمود که جبرئیل نزدش آمد و گفت: «یا رسول الله، خداوند مرا با هدیهاى به سوى تو فرستاده که چنین هدیهاى را پیش از شما به هیچ کس عطا نکرده است.» فرمود: «آن هدیه چیست؟»
گفت: «صبر، و نیکوتر از صبر.» فرمود: آن چیست؟
گفت: «رضا، و نیکوتر از آن.» فرمود: آن چیست؟
گفت: «زهد، و بهتر از آن.» فرمود: آن چیست؟
گفت: «اخلاص، و بهتر از آن.» فرمود: آن چیست؟
گفت: «یقین، و بهتر از آن.» فرمود: آن چیست؟
گفت: «نردبان آن توکل بر خداست.» گفتم: «توکل بر خدا چیست؟»
گفت: «دانستن آنکه مخلوق [بدون خواست خدا] نه زیانى تواند زد و نه سودى تواند رساند. نه مىتواند عطا کند و نه منع نماید. و نیز نومید بودن از مخلوق. هر گاه بنده چنین باشد، دیگر براى هیچ کس جز خدا عملى انجام نمىدهد و جز خدا به کسى امید نمىبندد و از کسى نمىترسد و به هیچ کس جز خدا چشم طمع نمىدوزد؛ این است توکل.»
تفسیر صبر
پیامبر(ص) فرمود: «اى جبرئیل، تفسیر صبر چیست؟» گفت: «آن است که آدمى در سختى شکیبایى کند؛ همان گونه که در شادى شکیبایى مىکند، و در هنگام نیازمندى شکیبایى کند؛ چنان که در وقت بىنیازى شکیبایى مىکند، و در بلا و گرفتارى شکیبایى کند؛ چنان که در عافیت و سلامتى شکیبایى مىکند. بنا بر این از حال خود از بلایى که به او مىرسد، نزد کسى شکایت نکند.»
گفتم: «تفسیر قناعت چیست؟» گفت: آن است که به آنچه از دنیا به او مىرسد، قناعت ورزد؛ با چیز کم بسازد و بر عطاى اندک سپاس گزارد.
گفتم: «تفسیر رضا چیست؟» گفت: کسى که از آقاى خود راضى است بر او خشم نمىگیرد، چه به نعمتهاى دنیا برسد چه نرسد. و هیچ گاه به عمل اندک خود راضى نمىگردد.
زهد، اخلاص، یقین
گفتم: تفسیر زهد چیست؟ گفت: زاهد دوست مىدارد کسى را که خالقش را دوست مىدارد، و دشمن مىدارد کسى را که خالقش را دشمن مىدارد. از حلال دنیا احتیاط و دورى مىکند و به حرام آن اعتنا نمىنماید، زیرا حلال آن حساب دارد و حرامش عقاب. بر همه مسلمانان مهر مىورزد چنان که به خود مهر مىورزد. از سخن [بیهوده] خوددارى مىکند؛ چنان که از مردارى که بوى گندش بلند شده دورى مىکند. از کالاى بىارزش دنیا و زرق و برق آن دورى مىکند؛ چنان که از آتش دورى مىنماید که مبادا شعلهاش او را فرا گیرد. آرزوى خود را کوتاه مىسازد و مرگ او پیش چشمش مجسم است.
گفتم: اى جبرئیل، تفسیر اخلاص چیست؟ گفت: بااخلاص کسى است که از مردم چیزى نخواهد تا خود بدان دست یابد، و هر گاه به دست آورد بدان راضى مىشود، و اگر چیزى در دستش باقی ماند در راه خدا مىبخشد. و چون از مردم درخواستى نکرد، به بندگى خود در برابر خداوند اقرار نموده، و اگر به چیزى دست یافت و بدان راضى شد، پس از خداوند راضى شده و خداى بزرگ نیز از او راضى است. و اگر چیزى در راه خدا بخشید، در حد وثوق و اعتماد به خداى خود قرار دارد.
گفتم: تفسیر یقین چیست؟ گفت: مؤمن چنان براى خدا کار مىکند که گویى خدا را مىبیند، و اگر او خدا را نمىبیند، خدا او را مىبیند و به طور یقین مىداند که آنچه به او رسیده، نمىتوانست از او خطا برود، و آنچه از او خطا رفته نمىتوانست به او برسد. اینها که گفته شد، شاخههاى توکل و نردبان زهد است.
بنده فروتن
19. امام باقر(ع) مىفرمود: فرشتهاى نزد رسول خدا(ص) آمد و گفت: «خدایت سلام مىرساند و مىفرماید: اگر بخواهى همه ریگهاى مکه را برایت طلا سازم!» آن حضرت سر به سوى آسمان برداشت و گفت: پروردگارا، مىخواهم روزى سیر باشم و سپاس تو گویم، و روزى گرسنه باشم و از تو درخواست نمایم.
20. امام باقر علیهالسلام مىفرمود: فرشتهاى نزد رسول خدا صلى الله علیه و آله آمد و گفت: «خداوند تو را مختار فرموده که بندهاى فروتن و رسول باشى یا پادشاه و رسول!» فرمود: «مىخواهم بندهاى فروتن و رسول باشم.» آن فرشته در حالى که کلیدهاى خزائن زمین را در دست داشت، گفت: «اگر پادشاهى را هم بپذیرى، از مقامى که نزد خدا دارى نخواهد کاست.»
21. على علیهالسلام در وصف پیامبر صلى الله علیه وآله و تأسى به آن حضرت فرمود: پیامبر پاک و پاکیزه خود را سرمشق گیر ... که از دنیا نیم لقمهاى برگرفت و چشمى بدان ندوخت. از همه کس پهلویش از دنیا لاغرتر و شکمش از دنیا خالىتر بود. دنیا بر او عرضه شد، ولى نپذیرفت. و هر گاه دانست که خداوند چیزى را دشمن دارد، او نیز آن را دشمن داشت و چیزى را که خدا حقیر دانست، او نیز حقیر شمرد. و اگر خصلتى جز این در ما نبود که دوست مىداریم آنچه را خدا دشمن داشته، و بزرگ مىداریم چیزى را که خدا کوچک شمرده، همین در مخالفت و دشمنى ما با خدا و سرپیچى از فرمان او بس بود!
همانا رسول خدا صلى الله علیه و آله بر روى زمین غذا مىخورد. چون بندگان مىنشست. کفش خود را به دست خویش پینه مىزد و لباسش را وصله مىدوخت. بر الاغ بىپالان سوار مىشد و دیگرى را هم در ردیف خود سوار مىکرد. و چون دید پرندهاى با نقش و نگار بر در اتاقش آویخته، به یکى از زنان خود فرمود: «این پرده را از نظرم دور دار که هر گاه به آن مىنگرم، به یاد دنیا و زرق و برق آن مىافتم!» قلبا از دنیا روى گرداند و یاد آن را در درون خود کشت. او دوست داشت زینتهاى دنیا از نظرش پنهان باشد تا مبادا جامهاى زیبا و فاخر از آن برگیرد و آن را خانه همیشگى خود پندارد و امید اقامت در آن را در سر بپروراند.
پس دنیا را به کلى از جان خود بیرون کرد و یاد آن را از دل براند و آن را از نظر پنهان داشت. آرى هر که چیزى را دشمن دارد، نگاه به آن را نیز دشمن دارد و خوش ندارد نامى از آن در نزد او به میان آید.
22. امــام صــادق علیهالسلام فرمود: چیزى از دنیا براى رسول خدا صلى الله علیه و آله خوشتر از آن نبود که در دنیا گرسنه و ترسناک [از خدا و نگران از اوضاع] باشد.
23. حضرت حسین بن على علیهالسلام ضمن خبرى طولانى در شرح حال رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمود: آن حضرت از ترس خدا چندان مىگریست که جاى نمازش تر مىشد، با آنکه گناهى نداشت.
24. روایت است که رسول خدا صلى الله علیه و آله چندان مىگریست که بیهوش مىگشت. به آن حضرت عرض شد: «مگر خداوند گناهان گذشته و آینده شما را نبخشوده است؟» فرمود: آیا بنده شکرگزار خدا نباشم؟
25. ابوسعید خدرى گوید: چون آیه «اذکروا الله ذکرا کثیرا: خدا را فراوان یاد کنید» نازل شد، رسول خدا صلى الله علیه و آله آنقدر به ذکر خدا مشغول شد که کفار گفتند: «او جن زده و دیوانه گشته است!»
26. امام صادق علیهالسلام فرمود: «رسول خدا صلى الله علیه و آله روزى هفتاد بار به درگاه خدا توبه مىکرد.» راوى گوید: گفتم: «رسول خدا توبه مىکرد و هیچ گاه برنمىگشت؛ ولى ما توبه مىکنیم و باز به گناه برمىگردیم!» فرمود: باید از خدا یاری خواست.
27. امام صادق علیهالسلام فرمود: رسول خدا صلى الله علیه و آله از هیچ مجلسىـ گرچه کوتاه ـ برنمىخاست مگر اینکه بیست و پنج بار استغفار مىکرد.
باوفا و نرمخو
28. امیر مؤمنان علیهالسلام هر گاه به وصف رسول خدا صلى الله علیه و آله مىپرداخت، مىفرمود: رسول خدا صلى الله علیه وآله از همه مردم بخشندهتر، دلیرتر، راستگوتر، باوفاتر، نرمخوتر و خوش معاشرتتر بود. هر که در ابتدا او را مىدید، هیبتش او را مىگرفت، و هر که با حضرتش آمیزش مىنمود و شناخت پیدا مىکرد، به او علاقه مند مىگردید. من که پیش از او و بعد از او مانندش را ندیدهام.
29. رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمود: به اخلاق نیک آراسته گردید که خداوند مرا به اخلاق نیک برانگیخته است. و از اخلاقهاى نیک آن است که آدمى گذشت کند از کسى که به او ستم کرده، و بخشش کند به کسى که او را محروم ساخته، و بپیوندد با کسى که از او بریده، و عیادت کند از کسى که او را عیادت نمىکند.
30. امــیر مــؤمنان عــلیهالسلام فرمود: از سوگندهاى رسول خدا صلى الله علیه وآله این بود که مىگفت: «لا، و استغفر الله: نه، و از خدا آمرزش مىخواهم.»1
31. عبدالله بن عمر گوید: رسول خدا صلىالله علیه وآله چنان بود که خشنودى و خشم از چهرهاش شناخته مىشد. به هنگامى که خشنود مىشد، چهرهاش چون آینه مىدرخشید؛ به حدى که مىتوان گفت نقش دیوار در چهرهاش مىافتاد. و چون خشم مىگرفت، رنگ مبارکش گرفته و تیره مىگشت.
32. فرمود: «آیا به شما خبر ندهم که کدامتان بیشتر به من شباهت دارید؟» گفتند: «چرا، اى رسول خدا.» فرمود: کسى که خلقش نیکوتر، و برخوردش با مردم ملایمتر، و با خویشانش نیکوکارتر باشد، و برادران دینی اش را بیش از همه دوست داشته، و بر حق صبورتر، و خشم خود را فروخورندهتر، و گذشتش از همه بهتر، و در حال خشنودى و خشم از همه باانصافتر باشد.
33. غزالى گوید: رسول خدا صلىالله علیه وآله هنگامى که خیلى خوشحال مىشد، محاسن خویش را زیاد دست مىکشید.
34. و نیز گوید: رسول خدا صلى الله علیه و آله بخشندهترین مردم بود، هرگز شبى نمىگذشت که درهم و دینارى نزد او بماند، و اگر چیزى زیاد مىآمد و تا شب کسى را نمىیافت که به او ببخشد، به خانه نمىرفت تا آن را به مستحقش برساند. از آنچه خداوند روزی اش کرده بود، بیش از آذوقه همان سال برنمىداشت، آن هم از میسورترین چیزى که مىیافت از خرما و جو، و بقیه را در راه خدا مصرف مىکرد.
هر چه از او مىخواستند، عطا مىکرد؛ آنگاه سراغ آذوقه سال خود مىرفت و از آن هم ایثار مىنمود، و بسا پیش از تمام شدن سال اگر چیزى به دستش نمىرسید، خودش نیازمند آذوقه مىشد. حق را جارى مىکرد، گرچه براى او یا براى یارانش زیان داشته باشد. در میان دشمنان بدون نگهبان آمد و شد مىکرد. هرگز چیزى از امور دنیا او را به ترس و وحشت نمىافکند. با فقرا مىنشست و با تهیدستان هم غذا مىشد.
اهل فضل را به خاطر اخلاقشان احترام مىکرد، و با نیکى کردن به اشخاص آبرومند با آنان خو مىگرفت. با خویشانش پیوند و رفت و آمد داشت؛ بدون آنکه آنان را بر کسانى که از آنان برتر بودند، مقدم بدارد. به هیچ کس ستم نمىکرد، و پوزش عذرخواهان را مىپذیرفت. آن حضرت غلامان و کنیزانى داشت؛ ولى در خوراک و پوشاک بر آنان برترى نداشت. ساعتى از وقت او در غیر بندگى خدا و غیر کار لازمى که صلاح او در آن بود، نمىگذشت. گاه به باغ و بستان یاران خود سر مىزد. هیچ گاه مسکینى را به خاطر تهیدستى یا بیماریش کوچک نمىشمرد، و از هیچ پادشاهى به خاطر ملک و سلطنتش نمىترسید. فقیر و پادشاه را یکسان به سوى خدا دعوت مىفرمود.
35. و نیز گوید: رسول خدا صلى الله علیه وآله از همه کس دیرتر به خشم مىآمد و زودتر خشنود مىشد. وى مهربانترین و خیرخواهترین و سودمندترین کس براى مردم بود.
36. و نیز گوید: رسول خدا صلى الله علیه وآله هر گاه خوشحال و خشنود مىشد، خشنودیش از همه کس نیکوتر بود. در پند و موعظه جدى بود. هنگام خشم- که جز براى خدا خشم نمىگرفت- چیزى تاب مقاومت در برابر خشم او را نداشت. آن حضرت در همه کارهایش این چنین جدى بود. چون مصیبتى به او مىرسید، کارش را به خداوند واگذار مىکرد و از حول و قوت خویش بیزارى مىجست و از خداوند راه چاره طلب مىکرد.
37. رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمود: بدانید که هر عبادتى در آغاز افراطى دارد، سپس به فترت و سستى مىگراید. هر که افراط در عبادتش به سنت من بینجامد، راه را یافته است و هر که با سنت من مخالفت ورزد، گمراه گشته و عملش تباه خواهد شد. بدانید که من هم نماز مىخوانم و هم مىخوابم، هم روزه مىگیرم و هم افطار مىکنم، هم مىخندم و هم مىگریم. پس هر که از راه روشن و سنت من روى گرداند، از من نیست.
آداب معاشرت پیامبر(ص)
38. امام صادق علیهالسلام به بحر سقاء فرمود: اى بحر، خوش خلقى مایه آسانى امور و شادىزاست ... سپس حدیثى نقل فرمود که مىرساند رسول خدا صلى الله علیه و آله خوش خلق بود.
39. امیر مؤمنان علیهالسلام فرمود: رسول خدا صلى الله علیه و آله چنان بود که از نیکىهایش قدردانى نمىشد، در صورتى که نیکىهاى آن حضرت بر قرشى و بر عرب و عجم جارى بود. کیست که بیش از رسول خدا صلى الله علیه و آله به این مردم نیکى کرده باشد؟ از نیکىهاى ما اهل بیت نیز قدردانى نمىشود، همچنین مؤمنان برگزیده نیز از نیکىهاشان قدردانى نمىگردد (بنا بر این نباید دلسرد شد و دست از نیکى به دیگران کشید).
40. به روایت دیلمى، رسول خدا صلى الله علیه و آله لباس خود را وصله مىزد، کفش خود را مىدوخت، گوسفندان خود را مىدوشید، با بردگان غذا مىخورد، بر زمین مىنشست، بر درازگوش سوار مىشد و دیگرى را نیز ترک خود سوار مىکرد. حیا مانع نمىشد که شخصا نیازمندیهاى خود را از بازار تهیه کند و خود به خانه برد. با ثروتمند و فقیر دست مىداد و دست خود را نمىکشید تا طرف مقابل دست خود را بکشد. با هر کس روبرو مىشدـ از ثروتمند و فقیر و بزرگ و کوچک ـ سلام مىکرد.
چیزى را که به آن دعوت مىشد کوچک نمىشمرد، گرچه پستترین نوع خرما بود. کم خرج، بلندطبع، خوش معاشرت و خوشرو بود. همیشه لبخند بر لب داشت؛ ولى بلند نمىخندید و غمگین به نظر مىرسید؛ اما عبوس و دژم نبود. فروتن بود؛ اما خود را کوچک نمىنمود. بخشنده بود؛ اما اسراف نمىورزید، و نازکدل و مهربان با همه مسلمانان بود. هرگز از روى سیرى باد گلو نزد، و هرگز دست طمع به سوى کسى نگشود.
41. به روایت طبرسى، رسول خدا صلى الله علیه و آله در آینه نگاه مىکرد و موى سر را صاف مىکرد و شانه مىزد، و بسا به آب نگاه مىکرد و موى سر را مرتب مىساخت. نه تنها براى خانواده خود که براى یارانش نیز خود را مىآراست، و مىفرمود: خداوند دوست دارد که بندهاش هنگامى که براى دیدن برادران از خانه بیرون مىرود خود را آماده و آراسته نماید.
42. فرمود: پنج چیز است که تا دم مرگ از آنها دست برنمىدارم: روى زمین با بردگان غذا خوردن، بر الاغ پالاندار سوار شدن، شیر بز را با دست خود دوشیدن، لباس پشمینه پوشیدن و به کودکان سلام کردن، تا آنکه پس از من سنت شود.
43. به روایت قطب راوندى، رسول خدا صلى الله علیه و آله بر کوچک و بزرگ سلام مىکرد.
44. امام صادق علیهالسلام فرمود: رسول خدا صلى الله علیه و آله به زنان سلام مىکرد و آنان نیز پاسخ مىگفتند و امیر مؤمنان علیهالسلام به زنان سلام مىکرد؛ ولى کراهت داشت که به زنان جوان سلام کند و مىفرمود: مىترسم از آهنگ صداى آنان خوشم آید، آنگاه زیان این کار بیش از اجرى که در نظر دارم بر من وارد شود.
45. على علیهالسلام فرمود: هرگز نشد که رسول خدا صلى الله علیه و آله با کسى دست دهد و زودتر از او دستش را بکشد، بلکه درنگ مىکرد تا او دستش را بیرون کشد. و هرگز کسى با آن حضرت در کارى یا سخنى مشارکت نکرد که حضرت زودتر از او دست از کار کشد، بلکه صبر مىکرد تا وى دست از کار بکشد. و نشد کسى با آن حضرت گفتگو را آغاز کند و حضرت پیش از او سکوت کند. و هرگز دیده نشد که نزد کسى پاى خود را دراز کند. و هرگز میان دو کار مخیر نشد، مگر اینکه دشوارترین آنها را اختیار مىفرمود. و در ستمى که به او مىشد، در صدد انتقام برنمىآمد، مگر آنکه محارم خدا هتک شود، که در این صورت به خاطر خدا خشم مىگرفت. و هرگز در حال تکیه دادن چیزى نخورد تا از دنیا رحلت فرمود.
و چیزى از آن جناب درخواست نشد که «نه» بگوید. و هرگز حاجتمندى را رد نکرد جز آنکه یا حاجت او را بر مىآورد، یا او را با سخنى نرم و دلنواز خرسند مىساخت. نمازش در عین تمامیت از نماز همه مردم سبکتر، و خطبهاش از همه کوتاهتر و از بیهوده گویى بر کنار بود. و چون از راه مىرسید، از بوى خوشش شناخته مىشد. و چون با دیگران بر سر یک سفره مىنشست، اول کسى بود که شروع به غذا خوردن مىکرد و آخرین کسى بود که از غذا دست مىکشید، و هنگام غذا خوردن، از جلو خود میل مىفرمود، و تنها هنگام خوردن رطب و خرما دست به سوى دیگر هم مىبرد.
آشامیدنى را با سه نفس مىآشامید، و آب را مىمکید و یکباره سر نمىکشید. دست راستش به خوردن و آشامیدن و گرفتن و دادن اختصاص داشت و جز با دست راست چیزى نمىگرفت و نمىداد، و دست چپش براى سایر اعضاى بدنش بود. در همه کارها چون لباس پوشیدن، کفش پوشیدن و از مرکب پیاده شدن شروع با دست یا پاى راست را دوست داشت.
چون کسى را صدا مىزد، سه بار تکرار مىکرد؛ ولى در سخن گفتن یک بار بیشتر نمىگفت. و اگر اذن دخول مىگرفت، سه بار تکرار مىفرمود. کلامش روشن بود و هر شنوندهاى آن را مىفهمید. به هنگام سخن گفتن سفیدى دندانش برق مىزد، و اگر او را مىدیدى، مىگفتى دندانهاى پیش او فاصله دارد؛ ولى فاصله نداشت.نگاه کردنش کوتاه بود و به کسى خیره نمىشد. با کسى سخنى را که او خوش نمىداشت، نمىگفت. هنگام راه رفتن مانند کسى که از سراشیبى فرود مىآید، قدم برمىداشت. مىفرمود: «بهترین شما خوشخوترین شماست.» هیچ خوراکى را نکوهش یا ستایش نمىکرد. یاران آن حضرت در حضور او کشمکش و بگو مگو نمىکردند. هر کس از او سخن مىگفت، مىگفت: هیچ کس را مانند آن جناب صلى الله علیه و آله پیش از آن و بعد از آن ندیده و نخواهم دید.
46. امام صادق علیهالسلام فرمود: رسول خدا صلى الله علیه و آله نگاهش را میان یارانش تقسیم مىکرد و به این و آن یکنواخت مىنگریست. آن حضرت در میان یاران هرگز پاى خود را دراز نکرد. و اگر مردى با آن حضرت دست مىداد، حضرت دست او را رها نمىکرد تا او دست خود را عقب بکشد، و چون مردم این نکته را فهمیدند، چون با آن حضرت دست مىدادند، فورا دست خود را از دست حضرتش بیرون مىکشیدند.
47. امام صادق علیهالسلام فرمود: رسول خدا صلى الله علیه و آله هر گاه با کسى مىنشست، از جا بر نمىخاست تا همنشین او از جا برخیزد.
خوشرو
48. به روایت طبرسى: رسول خدا صلى الله علیه و آله به هنگام سخن گفتن لبخند مىزد.
49. یونس شیبانى گوید: امام صادق علیهالسلام به من فرمود: شما با یکدیگر چگونه شوخى مىکنید؟ گفتم: خیلى کم! فرمود: چرا شوخى نمىکنید؟! شوخى از خوشخویى است. و با شوخى مىتوانى برادر دینى خود را شاد سازى. همانا رسول خدا صلى الله علیه و آله با مردم شوخى مىکرد و مىخواست بدین وسیله آنان را شاد سازد.
50. امام صادق علیهالسلام فرمود: مؤمنى نیست مگر آنکه از شوخى بهرهاى دارد. رسول خدا صلى الله علیه و آله نیز شوخى مىکرد؛ ولى جز سخن حق چیزى نمىگفت.
51. معمر بن خلاد گوید: از حضرت رضا علیهالسلام پرسیدم: آدمى در میان گروهى قرار دارد، سخنى به میان مىآید که همه شوخى مىکنند و مىخندند، این چه صورت دارد؟ فرمود: مانعى نیست، اگر نباشد (و من یقین کردم منظور آن حضرت آن است که فحش و ناسزایى در میان نباشد). سپس فرمود: مردى از اعراب بادیهنشین نزد رسول خدا صلى الله علیه وآله مىآمد و براى آن حضرت هدیه مىآورد و همان جا مىگفت: «پول هدیه مرا مرحمت کن!» و رسول خدا صلىالله علیه و آله از این سخن مىخندید. و هر گاه غمگین مىشد، مىفرمود: اعرابى چه مىکند؟ کاش نزد ما مىآمد!
52. امام صادق علیهالسلام فرمود: رسول خدا صلى الله علیه و آله بیشتر اوقات رو به قبله مىنشست.
53. به روایت طبرسى: رسول خدا صلى الله علیه و آله چنان بود که کودک را براى دعاى برکت یا نامگذارى حضور انورش مىآوردند و آن حضرت به احترام کسانش او را در دامن خود مىنشانید، و گاه مىشد که کودک در دامان آن حضرت ادرار مىکرد. برخى از کسانى که ناظر بودند، به روى کودک فریاد مىزدند، مىفرمود: با تندى از ادرار کودک جلوگیرى نکنید، او را رها کنید تا کاملا ادرار کند. آنگاه به دعا و نامگذارى وى مىپرداخت و کسان کودک نیز خوشحال مىشدند و آزردگى و ملالت خاطرى از این حادثه در پیامبر صلى الله علیه و آله نمىدیدند و چون از نزد آن حضرت بازمىگشتند، ایشان لباس خود را آب مىکشید.
54. و نیز گوید: رسول خدا صلى الله علیه و آله هنگامى که سواره بود، نمىگذاشت کسى پیاده همراه او حرکت کند، یا او را با خود سوار مىکرد، و اگر وى نمىپذیرفت حضرت مىفرمود: جلوتر برو و هر جا در نظر دارى، منتظر من بمان.
55. در اخبار آمده: رسول خدا صلى الله علیه وآله هیچ گاه براى خود از کسى انتقام نگرفت، بلکه آزار دهندگان را مىبخشید و از آنان گذشت مىفرمود.
56. به روایت طبرسى: رسول خدا صلى الله علیه وآله اگر یکى از یارانش را سه روز پیاپى نمىدید، از حال وى جویا مىشد: اگر در سفر بود برایش دعا مىکرد، اگر در شهر بود به دیدارش مىرفت، و اگر بیمار بود از او عیادت مىفرمود.
57. انس گوید: نه سال خدمتگزارى پیامبر صلى الله علیه و آله کردم، هرگز یاد ندارم که در این مدت به من فرموده باشد: چرا فلان کار را نکردى؟ و هرگز در کارى بر من ایراد نگرفت.
58. انس گوید: به خدایى که پیامبر را به حق مبعوث کرد، هرگز نشد که آن حضرت در کارى که خوشایندش نبود، به من فرموده باشد: چرا چنین کردى؟! و هیچ گاه همسرانش مرا ملامت نکردند، جز آنکه مىفرمود: کارى به او نداشته باشید، تقدیر و سرنوشت چنین بوده است.
59. و نیز گوید: آن حضرت براى احترام و به دست آوردن دلهاى یاران خود آنان را به کنیه صدا مىزد و براى کسانى که کنیه نداشتند، کنیه قرار مىداد و مردم نیز او را به همان کنیه مىخواندند. همچنین براى زنان فرزنددار و بىفرزند و حتى بچهها کنیه قرار مىداد و بدین وسیله دلهاى آنان را به دست مىآورد.
60. هر گاه کسى بر آن حضرت وارد مىشد، تشکچهاش را به او مىداد، و اگر شخص تازه وارد نمىخواست قبول کند، او را سوگند مىداد تا بپذیرد.
61. در ماه مبارک رمضان مانند باد تند و سریع بود که چیزى در دستش قرار نمىگرفت و هر چه داشت، انفاق مىکرد.
62. عجلان گوید: خدمت امام صادق علیهالسلام بودم که سائلى آمد، امام برخاست و از سبدى که در آن خرما بود دست خود را پر کرد و به سائل داد. سائلى دیگر آمد، امام دوباره برخاست و مشتى خرما برداشت و به او داد. سائل سومى آمد، باز برخاست و مشتى خرما برداشت و به او داد. بار چهارم سائل دیگر آمد، امام فرمود: خداوند روزىرسان ما و شماست! سپس فرمود:
کسى از رسول خدا صلى الله علیه و آله چیزى از دنیا نمىخواست مگر اینکه عطا مىفرمود، تا آنکه زنى پسر خود را نزد آن حضرت فرستاد و به او گفت: نزد حضرت برو و از او چیزى بخواه، اگر فرمود: فعلا چیزى نداریم، بگو: پیراهن خود را به من بده. امام فرمود: آن حضرت پیراهن خویش را در آورد و نزد پسر افکند (و به او عطا فرمود). آنگاه خداوند آن حضرت را به میانهروى ادب فرمود و این آیه را فرستاد: «و لا تجعل یدک مغلوله الى عنقک: دست خود را به گردنت مبند (بخل مورز) و نیز به طور کلى باز مکن (هر چه دارى مده) که در غیر این صورت ملول و دلتنگ خواهى نشست».
63. امام باقر علیهالسلام فرمود: رسول خدا صلى الله علیه و آله از هدیه میل مىکرد و از صدقه میل نمىفرمود.
64. موسى بن عمران بن بزیع گوید: به امام رضا علیهالسلام عرض کردم: مردم روایت کنند که رسول خدا صلى الله علیه وآله هر گاه از راهى مىرفت، در هنگام مراجعت از راهى دیگر بازمىگشت، آیا چنین است؟ فرمود: آرى، من هم بسیارى از اوقات چنین مىکنم، تو نیز چنین کن، و آگاه باش که این کار برایت روزىآورتر است.
65. امام صادق علیهالسلام فرمود: رسول خدا صلى الله علیه وآله پس از طلوع آفتاب از خانه بیرون مىرفت.
66. امام صادق علیهالسلام فرمود: رسول خدا صلى الله علیه وآله هر گاه داخل منزلى (یا مجلسى) مىشد، در نزدیکترین جا به محل ورود خود مىنشست.
67. در کتاب عوالىاللئالى گوید: نقل است که رسول خدا صلىالله علیه وآله خوش نمىداشت کسى پیش پاى وى برخیزد، و مردم نیز از این جهت پیش پاى حضرتش برنمىخاستند؛ ولى هنگامى که حضرت براى رفتن برمىخاست، آنان نیز با او برمىخاستند و تا در منزل بدرقهاش مىکردند.
68. امام صادق علیهالسلام فرمود: رسول خدا صلى الله علیه وآله هر گاه با کسى مىنشست، از جا بر نمىخاست تا همنشین او از جا برخیزد.
69. به روایت طبرسى: رسول خدا صلى الله علیه وآله به هنگام سخن گفتن لبخند مىزد.
70. رسول خدا صلى الله علیه و آله هر نوع لباسى که دسترس داشت، مىپوشید و از لباس سبز خوشش مىآمد، و بیشتر لباسهایش سفید بود. گاهى تنها یک عبا به تن داشت. عباى کهنه وصلهدارى نیز داشت که آن را مىپوشید و مىفرمود: من بندهام و لباس بندگان مىپوشم. دو جامه داشت مخصوص روزهاى جمعه، غیر از لباسهاى دیگرى که در غیر جمعه مىپوشید.
71. چون لباس نو مىپوشید، لباسهاى کهنه را به فقیر مىداد و مىفرمود: «هیچ مسلمانى نیست که لباس کهنه خود را فقط براى رضاى خدا به فقیرى بپوشاند مگر آنکه در پناه و خیر خداوند خواهد بود تا زمانى که آن لباس بر تن فقیر است، خواه بخشندة لباس زنده باشد یا مرده.»
72. سبویى از سفال داشت که با آب آن وضو مىگرفت و از آن مىنوشید، و مردم کودکان خردسال خود را مىفرستادند و آنان داخل منزل آن حضرت مىشدند بدون آنکه کسى مانع آنها شود، آنگاه اگر در آن سبو آبى مىیافتند، مىآشامیدند و براى تبرک بر صورت و بدن خود مىمالیدند.
73. بستر رسول خدا صلى الله علیه و آله یک عبا بود و متکایش از پوست که با لیف خرما پر شده بود. گاهى روى حصیر مىخوابید بدون آنکه زیرانداز دیگرى زیر او باشد.
74. امام باقر علیهالسلام فرمود: هیچ گاه رسول خدا صلىالله علیه وآله از خواب بیدار نشد، مگر آنکه بر زمین مىافتاد و در برابر خداوند سجده مىکرد.
75. در وصیت رسول خدا صلىالله علیه وآله به على علیهالسلام آمده است: در نماز و روزه و صدقه از سنت من پیروى کن ... راجع به صدقه، به قدرى در آن کوشا باش که گمان کنى در صرف مال براى صدقه اسراف کردهاى.
76. امام صادق علیهالسلام فرمود: رسول خدا صلى الله علیه وآله هیچ گاه سائلى را از خود نراند، اگر چیزى داشت به او مىداد، و اگر نداشت مىفرمود: خدا برساند.
77. امام صادق علیهالسلام ضمن حدیثى فرمود: ما اهل بیت آنچه در راه خدا دادهایم، پس نمىگیریم.