دانشنامه پژوهه بزرگترین بانک مقالات علوم انسانی و اسلامی

تنزیه صفات و افعال الهی

ما باید این را بدانیم که طبیعت این زندگی توام با این است که دائما شرایطی پیش بیاید که ما سر دوراهی‌‌ها و چند راهی‌ها قرار بگیریم.
No image
تنزیه صفات و افعال الهی
نویسنده: آیت الله محمد تقی مصباح یزدی

ما باید این را بدانیم که طبیعت این زندگی توام با این است که دائما شرایطی پیش بیاید که ما سر دوراهی‌‌ها و چند راهی‌ها قرار بگیریم. قرآن اسم این وضعیت را امتحان می‌گذارد. در اینجا هم یک مفهومی است که وقتی لفظی را می‌خواهیم در آن به کار ببریم، برای اینکه تفاهم نزدیک‌تر باشد، از معانی حسی کمک می‌گیریم. معمولا ما وقتی یک چیزی را نمی‌دانیم، امتحان می‌کنیم تا خودمان بفهمیم. خدا هم همین تعبیر را به کار می‌برد؛ اما می‌دانیم خدا چیزی برایش مجهول نیست؛ اما وقتی می‌خواهد بگوید: شما را سر دوراهی‌‌ها قرار می‌دهم تا دائما یکی را انتخاب کنید، می‌گوید دائما امتحانتان می‌کنم. حقیقت این است که خدا وقتی می‌خواهد با ما صحبت کند که ما یک چیزی بفهمیم، باید با زبان ما حرف بزند. اگر بخواهیم آن حقیقتی که وجود دارد و تاثیری که در سرنوشت ما دارد را با لفظ بگوییم، بهترین لفظ این است که بگوییم: یک امتحان است؛ چرا که ما را مضطرب می‌کند. می‌توان اسم آن را بلا و از جهت دیگر اسمش را فتنه گذاشت. فتنه این بود که یک چیزی را روی آتش داغ می‌کنند و مضطرب می‌شود. ما کانه در یک شرایطی واقع می‌شویم که مضطرب می‌شویم و نمی‌دانیم چه کار کنیم؛ مخصوصا آن جایی که قضیه آن قدر ابهام داشته باشد که تشخیص این که چه کار باید کرد هم مشکل می‌شود. این واقعا فتنه است. یعنی کاملا انسان کلافه می‌شود. نمی‌فهمد چه کار باید بکند. آن قدر هوا غبارآلود شده است که نمی‌شود تشخیص داد که جاده کجاست. ولی هر چه امتحان سخت‌تر باشد، نتیجه‌اش هم بهتر است. هر آنی ما در انواع امتحانات درگیر می‌شویم. اگر انسان توجه داشته باشد به این که این رفتارها بناست سرنوشت ما را تغییر بدهد؛ ما را جهنمی یا بهشتی کند و نمی‌دانیم چه خواهد شد؟ جای این دارد که انسان خیلی مضطرب باشد. آدم عاقل دائما چنین اضطرابی داشته باشد. خوف خدا یعنی همین. هر قدر ایمان قوی‌تر باشد، ترس آدم بیشتر می‌شود؛ چون بیشتر دلش می‌خواهد نمره قبولی بیاورد.

فتنه هدف نزدیک خلقت

شاید مفاهیمی که در فارسی با فتنه مناسب‌تر است، گرفتاری و آشفتگی باشد. کسی را مورد فتنه قرار دادند یعنی گرفتار و درگیرش کردند، کاری کردند که آشفتگی برای او پیدا شود. امتحان و فتنه و گرفتاری اصلا رمز زندگی دنیا است. به تعبیر دیگر هدف نزدیک از آفرینش انسان، امتحان است. خدا انسان را برای چه در این دنیا آفرید؟ تا امتحان کند. بعد سوال می‌شود: امتحان کند تا چه شود؟ تا لیاقت بالاتری پیدا کند. لیاقت بالاتری پیدا کند که چه شود؟ تا پاداش بالاتری نصیب او بشود و نهایتاً پاداشی نصیب او شود که عقل ما به کنه آن نمی‌رسد؛ فقط یک لفظ کلی می‌گوییم: به خدا نزدیک شود. آن می‌شود هدف نهایی خلقت هدف نزدیکش امتحان است. هدف دومش پاداش و بهشت است، و هدف نهایی‌اش رسیدن به قرب الهی است. خدا انسان را برای رحمت خلق کرد. یک رحمتی است که ملائکه نمی‌توانند دریافت کنند؛ چرا که ظرفیتش را ندارند. ما ملائکه را درست نمی‌شناسیم؛ اما همین اندازه می‌دانیم که انگیزه معصیت ندارند؛ لذا این ابتلائات را هم نخواهند داشت. نتایجی هم که بر این امتحان‌‌ها مترتب می‌شود، عاید آن‌‌ها نمی‌شود. آن کسی که در امتحان قبول می‌شود با کسی که امتحان نداده، مساوی نیست. باید امتحان بدهد تا هم برای خودش و هم برای دیگران معلوم شود چه کاره است. البته خدا احتیاج به امتحان کردن ندارد؛ بلکه منظور این است که باطن شخص ظهور پیدا کند، یا به تعبیر دیگری که بیشتر قابل بیان باشد، تا استعدادهایش شکوفا شود: یا در جهت صعود، یا در جهت نزول و هبوط.

تنزیه صفات و افعال الهی

آن جا که خدا بندگانش را امتحان می‌کند، این سوال مطرح می‌شود؛ اصلا امتحان خدا چه معنائی دارد؟ معمولاچیزی را امتحان می‌کنیم که اطلاع درستی از آن نداریم، یا کسانی را مورد امتحان قرار می‌دهیم که آن‌‌ها را کاملا نمی‌شناسیم و می‌خواهیم آنها را شناسایی کنیم.

اما به عقیده ما خدای متعال همه چیز را خوب می‌داند؛ حتی خطورات ذهنی ما را می‌داند و به سرنوشت مان علم دارد. حال کسی که این همه آگاهی دارد و چیزی بر او مخفی نیست، امتحان به چه کار او می‌آید؟ این سوال درباره خیلی از مفاهیمی که در قرآن درباره خداوند ذکر شده است، به خصوص در صفات و افعالی الهی، مطرح می‌شود. مثلاقرآن درباره عده ای می‌فرماید: خدا از آن‌‌ها انتقام گرفت: «فانتقمنا منهم فاغرقناهم فی الیم...». در این جا هم این سوال مطرح می‌شود که انتقام در جایی است که کسی به آدم ضرری بزند و او درصدد جبران این ضرر برآید. معمولاهم برای تشفی و خنک شدن داغ دل است: «... و یشف صدور قوم مومنین» این چنین مفاهیمی در مورد خدا معنی ندارد. چرا که خدا از حالی به حالی تغییر نمی کند و همچنین ضرری به او نمی‌رسد. در مورد چنین کسی که هیچ ضرری به او نمی‌خورد، این انتقام گرفتن یعنی چه؟

در مورد غضب هم همین مسئله مطرح می‌شود. قرآن در موارد زیادی می‌فرماید: خدا بر کسانی غضب کرد: «... غضب الله علیهم...» کسی که ضرری به او خورده، اهانتی به او شده، ناراحت می‌شود، خونش به جوش می‌آید، رنگش قرمز می‌شود و رگ‌های گردنش پر می‌شود. در این حال می‌گویند: غضب کرد. اما خدا این حالات را ندارد. اصلا تحت تاثیر چیزی قرار نمی‌گیرد. اگر دقت کنیم این سوال در مورد خشنود شدن خدا هم مطرح می‌شود.

دقت در خداشناسی و شناخت صفات و افعال الهی سوالاتی را مطرح می‌کند که جوابش خیلی آسان نیست. می‌توان یک مطلب کلیدی گفت که در مورد همه موارد مذکور به نحوی کارساز باشد، و آن این است که نه ما می‌توانیم ذات الهی و حقیقت صفات خدا و حقیقت افعال خدا را درک کنیم و نه هیچ موجود دیگری چنین امکانی را دارد. اما صفات و افعالی که در خود قرآن آمده است، به زبان ما سخن گفته است. اگر ما بخواهیم در این صفات و افعال دقت کنیم، باید آن لوازمی که به لحاظ سخن گفتن با ما رعایت شده، یعنی آن لوازمی که همراه با نقص‌‌ها و یک حیثیت‌های امکانی است را حذف کنیم؛ مثلا وقتی می‌گوئیم: «خدا غضب کرد» درست است که عضب کردن ما، خارج شدن از حال عادی است، به طوری که رنگ و روی انسان تغییر می‌کند، عصبانی می‌شود و داد می‌زند، ولی در مورد خدا باید این جهات نقص را حذف کرد؛ یعنی خون خدا به جوش نمی‌آید؛ چرا که خون ندارد که به جوش بیاید. رگ‌هایش درشت نمی‌شود و رنگش قرمز نمی شود؛ چرا که خدا رنگ ندارد که قرمز شود. نتیجه این‌‌ها که عبارت است از عذاب کردن و طرد کردن شخص مورد غضب، حقیقت فعل خداست. این امور گفته شده، برای این که به زبان ما سخن بگویند؛ یعنی اگر ما بخواهیم تصوری از غضب الهی داشته باشیم، می‌گوییم: اگر بنا بود ما با حالت بشری مان چنین کاری انجام دهیم، چه نام داشت؟ چه حالی برای ما پیدا می‌شد؟ اسم آن غضب بود. اما غضب به آن معنایی که در ما وجود دارد، محال است در خدا وجود داشته باشد. اگر خدا این‌‌ها را به زبان ما نمی‌گفت، هیچ چیز نمی فهمیدیم. درک نمی‌کردیم که در این موقعیت، بهترین چیزی که می‌توان درباره خدا، افعال خدا و صفات خدا درک کرد، چیست؟ خداوند در قرآن خیلی چیزها را با تشبیه به ما می‌فهماند؛ چون اگر آن حقیقت را مستقیما بگوید، درست درک نمی‌کنیم.

این شبهه در مورد مفاهیمی مانند وجود، واجب الوجود بودن، خالق بودن و... خدا نیز مطرح می‌شود، حتی وقتی می‌گوییم خدا موجود است، آنچه ابتدائا می‌فهمیم، چیزی مانند وجود اشیاء مادی است. خالق در خود قرآن درباره غیر خدا هم به کار رفته است. درباره حضرت عیسی-علیه السلام- می‌فرماید: «اذ تخلق من الطین کهیئه الطیر...» تو از گل مانند پرنده‌ای را خلق می‌کنی. وقتی ما درباره خدا، خالق را به کار می‌بریم، همان معنایی را می‌فهمیم که درباره حضرت عیسی می‌فهمیم؛ فکر می‌کنیم خلق یعنی خدا گل برداشت، دستکاری کرد و یک شکلی به آن داد. درحالی که خلق کردن خدا، با این معنا خیلی فرق دارد. او می‌گوید: «کن فیکون». حتی این تعبیر که می‌گوید: «یقول له کن فیکون...»5، نیز به زبان ماست و الاخدا احتیاج به گفتن هم ندارد. به چه کسی بگوید باش؟ چیزی که هنوز نیست چگونه به او بگوید باش؟ از این رو الفاظ و مفاهیمی که درباره صفات و افعال الهی به کار رفته است، آن مواردی که ایهام معنای نقص دارد، باید حیثیت نقصش را تجرید و تنزیه کرد. باید گفت: خلق می‌کند، اما نه مثل خلق ما. در روایات هم ائمه اطهار- سلام الله علیهم اجمعین- همین طور به ما دستور داده‌اند که در ذهن یا در مقام توصیف بگوئید: این صفت برای خدا ثابت است، اما نه آن چنان که در مخلوقات است.

البته خدا به بعضی از بندگانش یک معرفتی داده که ما از آن هم خبری نداریم. آن‌‌ها را استثنا کرده و گفته است: آن توصیفی که آن‌‌ها می‌کنند، درست است. حال آن‌‌ها چگونه هستند؟ خدا خودش می‌داند. ما همان طور که خدا را درست نمی شناسیم، آن بندگانش را هم درست نمی شناسیم و نمی دانیم به چه مقامی رسیده‌اند.

«عبادالله المخلصین»، این‌‌ها هستند: «سبحان الله عما یصفون الا عبادالله المخلصین».

ممکن است با بحث‌های عقلانی که بزرگان کرده‌اند، مقداری فهممان رقیق تر و دقیق تر و اشکالش کمتر شود؛ اما با این مباحث کنه آن را نمی فهمیم. از امام باقر-علیه السلام- روایت است: «کلما میزتموه باوهامکم فی ادق معانیه مخلوق مصنوع مثلکم مردود الیکم...»: هر چیزی را در وهم و ذهن خودتان تصور می‌کنید، این مخلوق شماست. این خدا نیست. این چیزی است که شما در ذهنتان ساخته‌اید. مفهومش هم مفهومی است که شما ساخته‌اید. با اینها نمی‌شود حقیقت خدا را شناخت. اگر کسانی رسیدند به مقاماتی که مخلصین رسید ه اند، آن وقت پرده هائی برداشته می‌شود و یک چیزهایی را می‌بینند. «... لیس العلم بالتعلم انما هو نور یقع فی قلب من یریدالله تبارک و تعالی ان یهدیه...».

مقاله

نویسنده آیت الله محمد تقی مصباح یزدی

این موضوعات را نیز بررسی کنید:

جدیدترین ها در این موضوع

رفتار و منش امام خمینی (ره) با دختران

رفتار و منش امام خمینی (ره) با دختران

در همۀ جوامع بشری، تربیت فرزندان، به ویژه فرزند دختر ارزش و اهمیت زیادی دارد. ارزش‌های اسلامی و زوایای زندگی ائمه معصومین علیهم‌السلام و بزرگان، جایگاه تربیتی پدر در قبال دختران مورد تأکید قرار گرفته است. از آنجا که دشمنان فرهنگ اسلامی به این امر واقف شده‌اند با تلاش‌های خود سعی بر بی‌ارزش نمودن جایگاه پدر داشته واز سویی با استحاله اعتقادی و فرهنگی دختران و زنان (به عنوان ارکان اصلی خانواده اسلامی) به اهداف شوم خود که نابودی اسلام است دست یابند.
تبیین و ضرورت‌شناسی مساله تعامل مؤثر پدری-دختری

تبیین و ضرورت‌شناسی مساله تعامل مؤثر پدری-دختری

در این نوشتار تلاش شده با تدقیق به اضلاع مسئله، یعنی خانواده، جایگاه پدری و دختری ضمن تبیین و ابهام زدایی از مساله‌ی «تعامل موثر پدری-دختری»، ضرورت آن بیش از پیش هویدا گردد.
فرصت و تهدید رابطه پدر-دختری

فرصت و تهدید رابطه پدر-دختری

در این نوشتار سعی شده است نقش پدر در خانواده به خصوص در رابطه پدری- دختری مورد تدقیق قرار گرفته و راهبردهای موثر عملی پیشنهاد گردد.
دختر در آینه تعامل با پدر

دختر در آینه تعامل با پدر

یهود از پیامبری حضرت موسی علیه‌السلام نشأت گرفت... کسی که چگونه دل کندن مادر از او در قرآن آمده است.. مسیحیت بعد از حضرت عیسی علیه‌السلام شکل گرفت که متولد شدن از مادری تنها بدون پدر، در قرآن کریم ذکر شده است.
رابطه پدر - دختری، پرهیز از تحمیل

رابطه پدر - دختری، پرهیز از تحمیل

با اینکه سعی کرده بودم، طوری که پدر دوست دارد لباس بپوشم، اما انگار جلب رضایتش غیر ممکن بود! من فقط سکوت کرده بودم و پدر پشت سر هم شروع کرد به سرزنش و پرخاش به من! تا اینکه به نزدیکی خانه رسیدیم.

پر بازدیدترین ها

راههای رسیدن به آرامش روانی از نگاه قرآن

راههای رسیدن به آرامش روانی از نگاه قرآن

قرآن کریم که بزرگترین معجزه پیامبراکرم(ص) است و تمام آنچه را که بشر برای هدایت نیاز داشته ودر آن آمده است، کاملترین نسخه برای آرامش روح است.
تعامل اعراب مسلمان و ایرانیان ʆ) نقش امام حسن(ع) و امام حسین(ع) در فتح ایران

تعامل اعراب مسلمان و ایرانیان (6) نقش امام حسن(ع) و امام حسین(ع) در فتح ایران

این نوشتار در نقد سلسله مقالاتی است که فتح ایران توسط اعراب مسلمان را یکی از مقاطع تلخ تاریخ معرفی نموده‌اند.
Powered by TayaCMS