نویسنده: علیرضا شعاعی
ولایت در اسلام، گستره وسیعی دارد. ولایت حق دو سویه است که از ولایت پدر تا ولایت الله ادامه مییابد. بنیاد ولایت نه برقدرت بلکه بر محبت است. ازاین رو برخی با توجه به این مولفه و ویژگی اصلی در ولایت، اصولاآن را به معنا و مفهوم محبت گرفتهاند. این بدان معناست که هر کسی در مقام ولایت و نقش اجتماعی آن، موظف است تا رفتارهایش را بر محور محبت سامان دهد و دلسوزی و مهربانی را مبنای هر سخن، کار و برنامه ای قرار دهد.
در فرمان دعایی حضرت بقیه الله (ع) این فراز بلند را میتوان یافت که « و علی الامراء بالعدل و الشفقه و علی الرعیه بالانصاف و حسن السیره». این بدان معناست که مبنای امت و امام دراسلام، بر محبت دو سویه است؛ چرا که درمرحله ای، امام و امت لازم است تا براساس عدل و انصاف رفتار و داوری کنند و درمرحله دیگر، برآنان است تا براساس شفقت و نیک رفتاری، منش داشته باشند. این بدان معناست که اسلام چیزی جز محبت از مومنان نخواسته است و مبنای همه آموزهها محبت است. از این رو امام باقر(ع) میفرماید:
هل الایمان الاالحب؛
ایمان جز محبت نیست.
نویسنده دراین مطلب بر آن است تا براساس آموزههای قرآنی درباره حقانیت وحقوق پیامبر(ص)، حقوق ولایت به معنای ولایت رهبری را تبیین نماید.
ولایت، باطن رسالت
یکی از واژگان کلیدی قرآن، ولایت است. ولایت درآموزههای قرآن، باطن و حقیقت بسیاری از موضوعات و دینی و مسائل شرعی است. به این معنا که اگر در قرآن، سخن از اطاعت از خدا و پیامبر(ص) است، اطاعت مبتنی بر ولایت است و اگر درجایی دیگر، فرمان حج آمده مراد لقاء الامام(ع) است، چرا که حج، ظاهری و باطنی دارد. ظاهر آن همین مناسک و آیین هایی است که انجام میگیرد و باطن آن لقاء الامام است. از این رو در روایت آمده است:
من تمام الحج لقاء الامام(ع)
از تمامیت کمالی حج لقاء الامام است که به ظاهر همین لقاء با دیدار امام (ع) انجام میگیرد. لذا شیعیان در زمان حضور امامان (ع) به دیدار ایشان میشتافتند و اکنون از باب نمادگرایی به زیارت قبر رسول الله (ص) و امامان (ع) میشتابند تا به این باطن و تمامیت حج در ظاهر هم شده عمل کرده باشند.
تمامیت حج و یا هر عمل عبادی دیگر چون روزه و نماز، رسیدن به مقام ولایت و دیدار و لقاء با اوست. از این رو خداوند در آیه 3سوره مائده در بیان جایگاه ولایت و امامت در تحقق مهفوم اسلام و مسلمانی بر این نکته تاکید میکند که با اعلان ولایت امیرمومنان علی(ع) در روز غدیر خم، اسلام به کمال رسید و نعمت هدایت به تمامیت خود درکمال دست یافت. به این معنا که اگر اسلام به عنوان آیین الهی از آدم(ع) تا خاتم(ص) در شریعت محمدی(ص) به کمال خود رسید، با واگذاری مسئولیت ولایت به امیر مومنان(ع) و تداوم آن در معصومان(ع) به تمامیت کمالی خود رسیده است.
بر این اساس درآموزههای اسلامی از هرگونه نماز و روزه بی ولایت به معنای نماز ناقص و ناتمام یاد شده است؛ چرا که نماز به ولایت تمامیت مییابد و کمال مطلق را به دست میآورد و آثار و برکات آن در زندگی بروز و ظهور میکند که از آن جمله بازدارندگی آن از زشتیها و نابهنجاری و بالا برندگی و معراج مومن خواهد بود.
امام باقر(ع) در تبیین و تفسیر انفسی همین آیه میفرماید:
«بنی الاسلام علی خمس: علی الصلاه و الزکاه و الصوم و الحج و الولایه و لم یناد بشیء کما نودی بالولایه»
اسلام بر پنج پایه بنا شده است، بر نماز، زکات، روزه، حج و ولایت و در اسلام هیچ چیزی مانند ولایت مورد توجه قرار نگرفته است.»
و در سخن دیگر فرموده است:
«والو لایه افضل، لانها مفتاحهن، و الوالی هو الدلیل علیهن»
ولایت و رهبری برتر از نماز، زکات و حج است، زیرا ولایت کلید آنهاست و رهبر راهنمای (تحقق صحیح) نماز، زکات و حج است.»
خداوند در آیه 8 سوره تکاثر از نعمت ولایت از انسان میپرسد که با آن چگونه برخورد کرده و بهره برده است؟ چرا که نعمت ولایت، نعمت بسیار بزرگی است که همانند آن نعمتی خداوند به انسان نداده است؛ زیرا خداوند بر انسان هبوط شده به زمین، نعمت هدایت را ارزانی داشت و این هدایتی که با راهنمایی راه بوده، با راهنمایی دستگیر، به تمام رسانیده و از مقام ارائه الطریق به مقام ایصال الی المطلوب بالا برده است؛ چرا که کسانی را فرستاده است که در حکم ریسمان استوار، سبب و وسیله محکم و دستگیره ای مطمئن میباشند که آدمی بدان میآویزد و به سوی خداوند اوج میگیرد. از این رو ایشان را نعمتی معرفی میکند که از آن پرسیده خواهد شد. در «محاسن» برقی، از حضرت صادق(ع) روایت کرده است:
«فی قوله: لتسئلن یومئذ عن النعیم، قال: ان الله اکرم من ان یسال مومنا عن اکله و شربه»
«چون آن حضرت آیه را تفسیر کردند، گفتند: خداوند بزرگوارتر است از اینکه از مومنی، درباره خوردنیها و آشامیدنیهای او سوالی بنماید» (محاسن، ص 399).
پس آنچه خداوند به عنوان نعمت از آن میپرسد چیزی دیگری است که در روایت دیگری به خوبی تبیین و تفسیر شده است. در عیون اخبار الرضا مرحوم صدوق، با اسنادش از ابراهیم بن عباس صولی چنین روایت میکند که او میگوید: روزی در محضر حضرت علی بن موسی الرضا(ع) بودیم، آن حضرت گفتند: در دنیا نعیم حقیقی نیست. بعضی از فقهائی که در محضر بودند، گفتند خداوند عز و جل میفرماید:
«ثم لتسئلن یومنذ عن النعیم»
و آنگاه آن روز از این نعمت بازخواست میشوید» (تکاثر/8)؛
و البته منظور همین نعیم در دنیاست و آن آب خوشگوار است. حضرت رضا(ع) در حالی که صدای خود را بلند کردند، گفتند شما این طور تفسیر میکنید! و آن را به اقسامی تقسیم مینمایید، به نحوی که بعضی میگویند: آب خنک است و بعضی میگویند: غذای لذیذ است و بعضی میگویند: خواب راحت است! اما پدر من روایت کرد برای من از پدرش حضرت ابی عبدالله جعفر بن محمدالصادق(ع) که چون این اقوال شما در محضر او بیان شد درباره تفسیر آیه ثم لتسئلن یومئذ عن النعیم، خشمگین شد و گفت: خداوند عز وجل، از تفضلی که به بندگان خود نموده است پرسش نمی کند و بر این منت نمیگذارد؛ و منت گذاردن در مقابل نعمتی که مخلوقان خدا میدهند قبیح است تا چه رسد به اینکه به خدای عز وجل نسبت داده شود و چگونه میتوان نسبت به خدا داد چیزی را که خداوند برای مخلوقان خود نمیپسندد؟ ولیکن نعیم، محبت ما اهل بیت است و موالات ماست که خداوند بعد از سوال از توحید و نبوت از آن سوال مینماید؛ زیرا چون بنده خدا به این مهم وفا کند، او را به بهشت و سعادتی که زائل شدنی نیست میرساند و براین واقعیت، روایت کرد برای من پدرم از پدرش از محمدبن علی از پدرش علی بن الحسین از پدرش حسین بن علی از پدرش علی علیهم السلام که او گفت:
«قال رسول الله صلی الله علیه و آله: یا علی! ان اول ما یسال عنه العبد بعد موته، شهاده ان لااله الاالله، وان محمدا رسول الله، و انک ولی المومنین بما جعله الله و تعالی و جعلته لک! فمن اقر بذلک و کان یعتقده، صار الی النعیم الذی لازوال له»؛
رسول خدا(ص) گفتهاند: ای علی! اولین چیزی که از بنده پس از مرگش سوال میشود، شهادت است بر اینکه معبودی غیر از خدا نیست و اینکه محمد رسول خداست و اینکه تو بر مبنای قراری که خدای تعالی برای تو داده و قراری که من برای تو داده ام، ولی مومنان هستی! پس کسی که بدین مطلب اقرار کند و بدان معتقد باشد حرکتش بسوی نعیمی است که برای آن زوال نیست».
با توجه به آیات و روایات بسیار میتوان گفت که ولایت، باطن رسالت و نبوت است. بنابراین، شریعت با باطن آن است که تمامیت مییابد،؛ چون ولایت، روح و جان شریعت است و اگر عبادتی بی ولایت باشد همانند جسم و کالبدی بی روح و جان است.
حقوق ولایت بر پایه حقانیت رسالت
از آن جایی که ولایت باطن رسالت است، با اثبات رسالت، حقوق ولایت نیز معلوم میشود که در اینجا نگاهی گذرا به حقانیت رسالت میافکنیم تا حقوق ولایت نیز تبیین گردد.
حقانیت رسالت از طریق معجزه جاودانه قرآن امکان پذیر است. (بقره، آیه 23 و نیز یس، آیات 2 و 3 و آیات دیگر) خداوند در آیه 57 سوره انعام و 17 سوره هود، قرآن را دلیلی روشن و گواهی آشکار بر حقانیت پیامبر(ص) در رسالت معرفی میکند و در آیه 23 و 24 سوره بقره و 99 آن، و آیه 82 سوره نساء و آیاتی دیگر، قرآن را معجزهای کافی برای اثبات حقانیت پیامبر(ص) میداند.
از سوی دیگر، هر کسی میتواند با اندیشه و خردورزی به این حقانیت دست یابد و راه برای اثبات آن برای همگان باز است. (انبیاء، آیات 3 تا 10) این حقانیت برای همه گروهها و اقشار انسانی به اشکالی فراهم است هر چند که برخی چون مشرکان (انعام، آیه 19 و فرقان، آیه 8)، منافقان (توبه، آیه 64)، یهودیان (مجادله، آیه 8 و بقره، آیه 76 و 159) و عالمان اهل کتاب از یهود و مسیحی (بقره، آیه 146 و آل عمران، آیه 19) آن را انکار میکنند و میخواهند نقاب بر چهره فروزان خورشید افکنند.
خداوند در آیه 33 سوره انعام میفرماید که کافران با آن که نسبت به حقانیت پیامبر(ص) در رسالت آگاه بودند، ولی به انکار آن میپرداختند، چون انسانهای ستمگری بودند. یا یهودیان با آن که نشانههای حقانیت پیامبر(ص) را در تورات یافته بودند ولی به انکار برخاستند. (بقره، آیات 75 و 76 و 79 و 101 و 159 و آل عمران، آیات 86 و 199 و آیات دیگر)
همچنین امی بودن و به مکتب نرفتن و خط ننوشتن آن حضرت و مساله آموزی صدها مدرس (عنکبوت، آیه 48)، اخبار غیبی آن حضرت (آل عمران، آیه 44) و گسترش اسلام (شوری، آیه 24) دعوت به مباهله (آل عمران، آیه 61) و به مبارزه طلبیدن همه مخالفان و معاندان (همان و نیز بقره، آیات 23 و 24) از دیگر دلایل و شواهد بر حقانیت رسالت آن حضرت(ص) است.
ولایت مطلق رسول الله، امتداد ولایت خدا
پس از اثبات حقانیت آن حضرت(ص) به رسالت، این معنا نیز اثبات میشود که ولایت او چون امتداد ولایت الهی است، ولایتی مطلق و کلی است. از این رو خداوند به صراحت در آیه 6 سوره احزاب از تقدم و برتری حقوقی پیامبر(ص) بر حقوق مسلمانان تاکید میکند.
به این معنا که پذیرش عقلانی و عقلایی حقانیت رسالت به معنای پذیرش ولایت مطلق آن حضرت(ص) به شکل تعبدی است. بنابراین کسی نمی تواند خود را در چیزی از جان و مال و عرض، مقدم بر ولی الله بداند و بخواهد از حکم و قضاوت او سرپیچی کند؛ به ویژه آنکه میداند که ولی الله دلسوزتر و مهربان تر و آگاه تر و عالم تر به خود فرد است و آنچه برای او میپسندد عین خیر برای اوست. پس اگر حکم کند که زخمی بر تن او وارد شود یا مال و کشتی او سوراخ شود یا کودکش تباه گردد و یا دیواری بر افراشته گردد یا زنی طلاق داده شود و غدهای از تن بیرون کشیده شود، همه آنها به خیر اوست. (کهف، آیات 65 تا 83 و نیز آیه 6 سوره احزاب و مانند آن) بنابراین وقتی از ترجیح و اولویت پیامبر(ص) بر مومنان سخن به میان میآید به معنای این است که پیامبر(ص) به عنوان رسول و نبی در تمامی امور مقدم بر مومنان است. اگر مسئله حفظ جان باشد و امر دایر باشد بین حفظ جان پیامبر(ص) و جان مومنان، میبایست جان پیامبر(ص) حفظ شود و مقدم گردد؛ و همچنین امر دایر بین تکریم و احترام مومن و یا پیامبر(ص) باشد، تکریم پیامبر(ص) مقدم و مرجع است. اگر نفس مومن چیزی بخواهد و خواهشی داشته باشد و پیامبر(ص) دستور دیگری داشته باشد، امر و خواسته پیامبر(ص) بر خواسته مومن مقدم است. بنابراین در همه امور دین و دنیای پیامبر(ص) بر مومنان مقدم است. (کشاف، زمخشری، ج3، ص 523 و نیز المیزان، ج 16، ص 276)
البته این حق براساس نسبت پیامبر(ص) با خداوند ایجاد شده است و در حقیقت این حق ولایت مطلق از آن خداوند است که از مجرای پیامبر(ص) اعمال میشود. به این معنا که اگر این نسبت میان پیامبر(ص) و خداوند ازطریق رسالت و نبوت مثلانبود، پیامبر(ص) نیز مانند دیگر مردم بود، ولی این جایگاه حقوقی پیامبر(ص) است که برای او این اولویت را آورده است. از این رو در آیه 6 سوره احزاب این حق به استناد نبوت به ایشان داده شده است. به سخن دیگر، ولایت حقوقی پیامبر همان امتداد ولایت حقیقی خداوند است و در حقیقت خداوند است که اعمال ولایت ازطریق نبوت و رسالت میکند. این ولایت و اولویت از آن خداست بالذات و بالاصاله و در پیامبر(ص) به سببیت و اسباب بودن است.
خداوند در آیه 59 سوره نساء و آیات دیگر، اطاعت را نیز به شکل حقوقی طرح میکند. به این معنا که اطاعت خویش را به عنوان الوهیت اثبات میکند و اطاعت از پیامبر(ص) را به سبب رسالت تثبیت میکند. یعنی این جایگاه حقوقی موجب میشود تا ایشان این شان را بیابند که اطاعت او عین اطاعت خداوند باشد. بنابراین، مقام معنوی و رسالت و نبوت اوست که ایشان را در جایگاه ولایت گذاشته و اطاعت بی چون و چرای او را سبب شده است؛ چرا که این جایگاه در حقیقت انتساب به خداوند است و این خداوند است که ولایت را اعمال میکند.
حقوق پیامبر بر امت
پیامبر(ص) به سبب همین جایگاه حقوقی دارای حقوقی خاص مردم است و آنان وظیفه دارند که این حقوق را مراعات کنند. (آل عمران، آیه 159) خداوند میفرمایداز ایشان عفو نما، خود به صراحت دلالت میکند که برای آن حضرت(ص) حقی است که به سبب رسالت بر گردن مردم آمده است و چون حضرت صاحب حق بر ایشان است میتواند از حق خویش درگذرد و عفو نماید. به سخن دیگر، اثبات عفو به معنای اثبات حق است. (مجمع البیان، ج1و2، ص869)
البته این گذشت نسبت به حقوق عمومی مردم نیست، بلکه نسبت به حقوق شخصی خود آن حضرت است که به عنوان رسالت برای او بر مردم ثابت شده است. پس پیامبر(ص) موظف میشود تا از حقوق شخصی خود برای جلب مردم بگذرد و به ایشان رحم نماید. (روح المعالی، ج3، جزء4، ص 166)
حقوقی که به عنوان حق مقام و جایگاه حقوقی برای پیامبر(ص) ثابت است اموری چون احترام و ادب در مجالس است (بقره آیه 104 و نساء آیه 46 و حجرات آیه 2و3) این ادب میبایست به گونه ای باشد که شخصیت حقیقی و حقوقی پیامبر(ص) به بهترین شکل حفظ شود. بنابراین در هنگام نام بردن و صدازدن میبایست او را به القاب بلندی چون رسالت بخوانند و بیلقب و کنیه او را صدا نکنند. (نور، آیه 63 و حجرات آیات 2تا 5) هرگونه بیادبی نسبت به مقام رسالت، به معنای بی خردی فرد است و اگر کسی نمی خواهد متهم به بی خردی شود، از این گونه رفتار و معاشرت زشت پرهیز کند. (حجرات، آیه4)
اذن گرفتن از دیگر حقوق پیامبر(ص) است. هرکسی در هر امری از امور شخصی و یا اجتماعی میبایست از پیامبر(ص) اجازه پیشین بگیرد. برای پیامبر(ص) این حق ثابت است تا افرادی را برای ترک صحنههای اجتماعی چون مشارکت سیاسی و اجتماعی و نظامی اجازه دهد. هرکسی هم میخواهد این صحنهها را ترک کند میبایست پیش از این کار از مقام ولایت اذن بگیرد. (توبه، آیات 43 تا 45 و 83 و 86 و 90 و93 نور، آیه 62 و احزاب، آیه 13)
از دیگر حقوق پیامبر (ص) دراختیار داشتن «انفال» و «فی» است. (انفال، آیه 1) تا هر گونه که خواست آن را مصرف نماید و اجازه ندهد تا ثروت و سرمایه ملی در دستان گروهی از سرمایه داران دست به دست شود و از گردش سالم اقتصادی بیرون رود.
حق تصمیم گیری در بیت المال و چگونگی تقسیم و صرف آن از دیگر حقوق آن حضرت(ص) است که درآیات 58 و 59 سوره توبه تثبیت شده است.
حکمیت و داوری درمیان مردم از دیگر حقوق آن حضرت (ص) است. آن حضرت (ص) همچنین میتواند درباره پیروان شرایع دیگر اگر آنان خواستند به عدالت قضاوت و داوری کند. (مائده، آیات 41 تا 43)
حکومت نیز از دیگر حقوق پیامبر(ص) است که در آیات بسیار از جمله آیات پیشین و 59 و 90 سوره نساء و 25سوره حدید 41 و 44سوره مائده و 61 سوره انفال و 43 تا45 و نیز 83 و86 و 90 و 93 سوره توبه و مانند آن بیان شده است.
از دیگر حقوق ایشان در اختیار داشتن خمس (انفال، آیه 41) و فی (حشر، آیات 6 و 7) است که میتواند براساس منزلت و مقام حقوقی خود درآن تصرف کند و هرگونه که خواست مصرف نماید.
از دیگر حقوق رسول خدا، دوستی و مودت با اهل بیت (ع)و اطاعت و پیروی از آنان است؛ چرا که ایشان از سوی خداوند دارای عصمت هستند(احزاب، آیه 33) و از همان حقوق و درجات ولایت یعنی باطن رسالت برخوردارند. (شوری، آیه 23، و مائده آیه 3 و 54 و 67 و آیات دیگر) همین ولایت و اطاعت از آن امامان معصوم (ع) نیز میباشد و آنان نیز همین ولایت و حقوق را بر اساس آیات و روایات دارا هستند. همچنین براساس روایاتی، ولی فقیه جامع الشرایط امامت و رهبری نیز از این حقوق و ولایت درامتداد ولایت کلی الهی برخوردار است.