نویسنده: مهدی امینیان
اصول امامت، تئوریها و شبهات: ناسازگاری امامت با خاتمیت(27)
کلام در بررسی شبهاتی درخصوص ناسازگاری اصل امامت با اصل خاتمیت رسل بود. گفتیم، برخی مدعی اند که «خاتمیت، پایان و خاتمه حجیت، قداست و پذیرش بدون مطالبه دلیل است، چراکه آنها جزء مختصات پیامبر(ص) بودند و با رحلت آن حضرت، دیگر ما به انسانی قائل نیستیم که قول و فعلش برای ما حجت و شخصیت حقوقی داشته باشد که دارای قداست و موجب تعبد و التزام به آن بدون مطالبه دلیل واجب باشد، برای اینکه حجیت ذاتی شخصیت های دینی به پیامبران اختصاص داشته و در آیین اسلام تنها حضرت محمد(ص) از آن بهره مند بود. بر این اساس جایگاه ویژه ای که شیعیان به امامان می دهد و آنان را دارای مقام قدسی و حجت الهی وصف می کند، با اصل خاتمیت تعارض دارد». دکتر سروش در این وادی در جاهای متعدد حکمفرمایی کرده و نظریه فوق را نوعی «غلو» شمرده است. (بسط تجربه نبوی،ص144) البته پیش از سروش برخی دگر اندیشان شیعی چون ابوالفضل برقعی اشکال فوق را مطرح کرده بودند.
شبهه پنجم: الهام و ولایت باطنی امام ناسازگار با خاتمیت بود که در پاسخ به آن به موارد ذیل پرداختیم: الف- وقوع الهام و ارتباط غیبی در غیر پیامبران؛ ب- مقام امامت و ولایت فراتر از نبوت (نگاه عرفانی)؛ ج- اعتراف اهل سنت به اصل الهام و مکاشفه؛ د- تصریح به روح باطنی در روایات نبوی.
شبهه ششم: ولایت تشریعی امام ناسازگار با کمال و خاتمیت بود که در پاسخ به آن به بیان برخی موارد ذیل مبادرت ورزیدیم: تشریع پیامبر(ص) کاشف واقع؛ تشریع امامان در طول تشریع نبوی و مکمل آن؛ تشریع امامان در طول تشریع الهی؛ تشریع امامان مکمل دین در جزئیات.
شبهه هفتم: علم لدنی امام ناسازگار با خاتمیت: شیعیان معتقدند که امامان علاوه بر صفت عصمت و الهام، دارای علم غیب و لدنی نیز هستند، به این معنی که علم و معرفت آنان نه مانند علم انسانها از راه عادی مانند آموزش و فراگیری بلکه مانند علم پیامبران از طریق غیر عادی مثل الهام، فرشتگان و به تعبیر عرفانی مواجهه با عقول مجرده به دست می آید که در لسان روایات به «محدثون» و «مفهمون» تعبیر می شود که روایات آن در شماره های قبل اشاره شد. اهل سنت و برخی به اصطلاح روشنفکران ، علم لدنی امام(ع) را با اصل خاتمیت ناسازگار وصف می کنند و معتقدند صفت علم لدنی از مختصات پیامبران و با رحلت پیامبر اسلام(ص) این صفت نیز دست نیافتنی خواهد بود. آنان با این نگرش منزلت ائمه اطهار را به مراتب پایین و عادی تنزل داده و آنان را نهایت در حد «علمای ابرار» توصیف می کنند. به عنوان نمونه آقای محسن کدیور در این خصوص میگوید: «ائمه فاقد علم اکتسابی یا علم غیب هستند به عبارتی دیگر، امامان معارف دینی را به شیوه اکتسابی از امام قبل به دست آورده اند و با رای و اجتهاد و استنباط احکام شرعی را تحصیل کرده اند». (مجله مدرسه، شماره3، اردیبهشت 85، صفحه 95) لازمه چنین نگرهای به امامت تفصیل منشا علم امامان به منابع عادی مانند ظن و اجتهاد است که رهاورد آن تجویز خطا و سلب حجیت اقوال امامان و تلقی آن مانند یک معرفت دینی بشری است. آقای سروش در این باره می گوید: «پیام خاتمیت این است که هیچ فهمی از دین را فهم خاتم ندانیم، خاتم النبیین آمده است، اما خاتم الشارحین نیامده است و سخن هیچ کس در مقام شرح و تفصیل در رتبه وحی نمی نشینند... اگر دلایل قانع کننده باشد، مدعا را می پذیریم و اگر نباشد، دیگر مهم نیست که استدلال کننده علی(ع) باشد یا دیگری. از این پس دلیل پشتوانه سخن است، نه گوینده صاحب کرامت». (بسط تجربه نبوی،صص 135،148،159) تحلیل و بررسی: در تحلیل این شبهه به نکات ذیل اشاره میشود: الف- عدم اختصاص علم لدنی به پیامبران: چنانکه در تحلیل صفت الهام و عصمت گفته شد آن دو شرط نبوت و لکن به آن اختصاص نیافته است، بلکه قرآن کریم از بعضی انسانهای غیر پیامبران نام می برد که واجد صفت عصمت و الهام بودند. در مورد بحث نیز امر چنین است، علم لدنی از صفات لازم پیامبران اما به آنان اختصاص نداشته که اینک به برخی اشاره میشود:
1- حضرت خضر: قرآن کریم از اعطای رحمت خاص از سوی خداوند و همچنین علم لدنی «من عندنا» بر حضرت خضر خبر می دهد.(کهف،65)
2- علم مصاحب حضرت سلیمان: حضرت سلیمان وقتی از یاران خویش خواست تخت بلقیس را از مسافت صدها کیلومتر بالفور نزد وی حاضر کنند، هرکدام یک وقتی را پیشنهاد دادند، اما فردی (آصف بن برخیا) پیشنهاد داد که من در یک چشم به هم زدن قبل از اینکه پلک دوباره بسته شود آن را حمل و حاضر می کنم.(نمل،40) قرآن به علم وی تصریح نکرده ولکن وصف و رمز قدرت وی را بیان داشته و آن «علم به کتاب» است که قطعا علم عادی نبوده بلکه علم خاص و مورد عنایت الهی است. دلیل و شاهد این مدعا پیشنهاد عفریت از طایفه جن است که گفته بود من آن را قبل از آنکه از جای خود بلند شوی می آورم.(نمل،39) روشن است کسی که دارای علمی از کتاب و قدرتش از عفریت جن هم بیشتر است می بایست علمش غیر عادی و الهی باشد وگرنه با علوم عادی چنین امری ممکن نیست. چراکه با گذشت چندین هزاره از آن کسی با علم عادی بر چنین کاری قادر نشده و ادعایی هم نداشته است. شاهد دیگر ملاک آیه شریفه یعنی «علم من الکتاب» است که بر علوم کتاب مقدس و معارف دینی ناظر است که در پرتو آن مورد توجه و عنایت خداوند بوده است.
3- علم غیب حضرت مریم(س): خداوند با نزول فرشتگانی به حضرت مریم مادر حضرت عیسی(ع) اخبار غیبی می دهد، مانند خبر تولد عیسی بدون پدر و نبوت وی.(آل عمران،44)
4- حضرت لقمان(ع): لقمان در قرآن کریم به عنوان شخصیت دارای علم و حکمت الهی وصف شده است. (لقمان،12)
ب- تصریح پیامبر(ص) به علم لدنی امامان(ع): پیامبر اسلام(ص) به علم غیب و لدنی اهل بیت در موارد مختلف تصریح داشته است و اگر چنین علمی با اصل خاتمیت تهافت داشت خود پیامبر خاتم چنین عمل نمی نمود. اینک به بعض نصوص در این خصوص اشاره می شود: «ان آل محمد شجره النبوه و آل بیت الرحمه و موضع الرساله و مختلف الملائکه و معدن العلم».(الکامل،ج2،ص54؛ اسد الغابه،ج3،ص193؛ و...) مشابه روایت فوق از پیامبر(ص) متعدد روایت شده است، ذکر وصت «معدن العلم» در کنار وصف «موضع الرساله» و محل فرود آمدن ملائکه روشن می کند که معدن علم بودن اهل بیت صرف علم کثیر و فراوان نیست، بلکه ظاهر در علم الهی است، به تعبیر دیگر معدن علم بودن اهل بیت رهاورد وصف «موضع الرساله و مختل الملائکه» است.
ج- تصریح امام علی(ع) به علم غیب خویش: امام علی(ع) بارها به علم غیب خویش تصریح داشته است، چنانکه می فرماید: «الاو انا اهل البیت من علم الله علمنا و بحکم الله حکمنا و من قول الصادق سمعنا».(شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج1، ص276) در این حدیث حضرت، علم اهل بیت را به صورت شفاف از جانب خداوند توصیف و تاکید می کند که منبع علم و شنیدن ما قول صادق است که در آن هیچ احتمال خلاف و خطایی نیست.
1- «الهمنا الله (عز و جل) علم ما فیه».(بحار، ج26، ص4) حضرت در خطبه دیگر تاکید میکند به اموری که از دید مردم نهان است، علم و آگاهی داد.
2- «ولو تعلمون ما اعلم مما طوی عنکم غیبه».(نهج البلاغه فیض الاسلام، خطبه 115، ص364) در این خطبه حضرت به اموری که در سراپرده غیب است، مانند خبر دادن از ظهور حجاج بن یوسف اذعان می کند. حضرت با اتکا به علم غیب خویش از مردم می خواست پیش از آنکه حضرت را از دست بدهند از هر مسئله و نکته ای سئوال نمایند: «فاسئلونی قبل ان تفقدونی فوالذی نفسی بیده لاتسالوننی عن شیئ فیما بینکم و بین الساعه ... الی انباتکم».(همان، خطبه 92، ص273) حضرت در این کلام خویش می فرماید: از هر نکته و رازی تا قیامت سئوال کنید به آن جواب خواهم داد. حضرت در خطبه دیگر بعد از درخواست از سئوال از همه چیز می افزاید که وی به راههای آسمان از راههای زمین آگاهتر است.(همان، خطبه 231، ص761) حضرت امیر(ع) در موارد متعدد به پیشگویی حوادث آینده که در اصطلاح، ملاحم تعبیر می شود می پرداختند که از عهده هیچ کس برنمی آید. اینجا می توان به موارد ذیل اشاره نمود:
1- خبر دادن از ویرانی کوفه (نهج البلاغه، خ47،ص134)؛ خبر دادن از ویرانی و حمله به بصره (همان، خ101،ص301؛ و خ128،ص395)؛
2- پیشگویی حاکمیت بنی امیه و انقراض آن (همان؛خ86، ص218 و خ92،ص275)؛
3- پیشگویی ظهور حجاج بن یوسف با عنوان «غلام سقیف» (همان، خ115،ص364)؛
4- تعیین کشتار دو طرف مقابل در جنگ نهروان قبل از جنگ (شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج5، ص4، خ58)؛
5- پیشگویی حمله مغولان و جنایت آنها (همان،خ128،ص397).
شاید اینجا این شبهه طرح شود که این همه علم غیب حضرت امیر المومنین(ع) با آیاتی که علم غیب را تنها به خداوند منحصر می داند منافات داشته باشد. ما پاسخ این شبهه را در شمارههای آتی خواهیم داد.