نویسنده: آیتالله العظمی جعفر سبحانی
یکی از ادله وهابیها بر تحریم درخواست شفاعت از اولیای خدا، این است که به حکم صریح قرآن ما نباید در مقام دعا، غیرخدا را بخوانیم و درخواست شفاعت از غیر او، یک نوع درخواست حاجت از غیر خداست. قرآن مجید میفرماید: «فلا تدعوا مع الله أحدا: با خدا، غیرخدا را مخوانید.»(جن،18) هرگاه دعوت غیرخدا حرام است و از طرف دیگر، شفاعت برای اولیای او ثابت میباشد، راه جمع همان است که شفاعت اولیا را از خدا بخواهیم نه از خود آنان. گواه بر اینکه این نوع دعوتها عبادت و پرستش است، آیه زیر است: «و قال ربکم اُدعونی أستجب لکم إن الذین یستکبرون عن عبادتی سیدخلون جهنم داخرین: خداوند شما فرمود مرا بخوانید تا اجابتتان کنم، کسانی که از پرستش من کبر میورزند، وارد دوزخ میگردند.» (غافر،60) دقت کنید که در آغاز آیه، لفظ «دعوت» و در آخر آیه، لفظ «عبادت» به کار رفته و این گواه بر آن است که دعوت و عبادت یک مفهوم دارند. در ارشادالقلوب و دیگر کتابهای اخلاق وارد شده: «الدعاء مخّ العباده: دعا کردن مغز پرستش است.» در پاسخ به این شبهه باید گفت:
اولاً: مقصود از تحریم دعوت غیر خدا در جمله «فلا تدعوا» مطلق خواندن و درخواست نیست، بلکه مقصود از تحریم دعوت، تحریم پرستش غیر خداست، به گواه ما قبل آیه که میفرماید: «و ان المساجد لله» این جمله دلیل بر این است که مقصود از دعوت در آیه دعوت خاصی است که ملازم با پرستش میباشد، و آن قیام توأم با ذلت و خضوع بینهایت در برابر کسی که او را اختیاردار جهان و حاکم مطلق بر صحنه آفرینش میداند و هرگز این قیود در درخواست شفاعت از کسی که خدا به او چنین حقی را اعطا کرده است که به اذن او شفاعت کند، وجود ندارد.
ثانیاً: آنچه در آیه تحریم شده، این است که کسی را همراه خدا، بخوانیم و او را در رتبه خدا بینگاریم، چنانکه لفظ «مع الله» روشنگر این مطلب است. اگر کسی از پیامبر(ص) بخواهد که در حق او دعا کند که خدا گناهانش را ببخشد یا حاجت او را بر آورد، هرگز همراه خدا کسی را نخوانده است، بلکه حقیقت این دعوت جز دعوت خدا چیز دیگری نیست. اگر در خواست حاجت از بت، در برخی از آیات، شرک معرفی شده، به خاطر این است که آنها را قادر به انجام مقاصد خویش میدانستند؛ از این رو قرآن مجید در مقام انتقاد از این نوع اندیشهها چنین میفرماید: «و الذین تدعون من دونه لا یستطیعون نصرکم و لا أنفسهم ینصرون: بتهایی را که به عنوان معبود جز خدا میخوانید، نمیتوانند شما را و خود را کمک کنند.» (اعراف،197) و نیز میفرماید: «ان الذین تدعون من دون الله عباد أمثالکم: کسانی که جز خدا میخوانید، به سان شما بندگان خدا هستند.» (اعراف،194)
کوتاه سخن اینکه: مشرکان درباره بتها قدرتهای فوقالعاده میاندیشیدند و با نهایت ذلت و خضوع در برابر آنها میایستادند و عرض حاجت میکردند و آنها را متصرف مطلق و فاعل تام در جهان آفرینش میدانستند. البته درخواست حاجت به این شکل قطعاً حرام و بت پرستی خواهد بود؛ ولی درخواست شفاعت و دعا از شخصی که خدا به او چنین و مقامی را داده، فاقد این شرایط است.
ثالثاً: دعوت معنی وسیع و گسترده ای دارد و احیاناً بهطور مجاز در عبادت استعمال میشود، مانند آیه و حدیثی که مستدل با آن استدلال کرده است، در صورتی که چنین استعمالات جزئی به صورت مجاز دلیل نمی شود که همیشه دعوت را به معنی عبادت تفسیر کنیم و درخواست حاجت و دعا از کسی، به شکل معقول را محکوم به شرک بنماییم.
آیا درخواست شفاعت از اولیا، شرک در عبادت است؟
شکی نیست که شفاعت، حق مطلق خداست. گذشته بر برهان عقلی که بر این گواهی میدهد، آیات قرآنی نیز بر آن شاهد میباشند؛ مانند: «قل لله الشفاعه جمیعا: بگو برای خداست حق شفاعت.» (زمر،44) با توجه به این اصل یادآور میشویم که: آیات دیگری دلالت دارند که خداوند اجازه داده است گروهی از این حق استفاده کنند و تحت شرایط خاصی شفاعت نمایند. حتی در برخی از آیات، نام برخی از شفیعان نیز برده شده است؛ مانند: «وکم من ملک فی السمـوت لا تغنی شفاعتهم شیئاً الا من بعد أن یأذن الله لمن یشاء و یرضی: چقدر فرشتگان در آسمان هستند که شفاعت آنان از چیزی بینیاز نمیکند مگر آنگاه که خداوند درباره هر کس که بخواهد، اذن دهد و راضی گردد.» (نجم،26) پیامبر گرامی(ص) طبق تصریح قرآن دارای مقام محمودی (مقام شایسته) است، آنجا که میفرماید: «عسی أن یبعثک ربک مقاما محمودا: شاید پروردگارت تو را به مقام شایستهای برگزیند.» (اسراء،79) مفسران اسلامی به حکم روایات میگویند که مقصود از مقام محمود، همان مقام شفاعت است و خداوند چنین مقامی را به وی داده است.
تا اینجا میان فرقههای اسلامی سخنی نیست. سخن در اینجاست که اگر کسی از فردی که بهطور مسلم دارای مقام شفاعت است، درخواست شفاعت کند؛ مثلاً بگوید: «ای پیامبر خدا! در حق من شفاعت کن.» آیا چنین درخواست شرک است یا نه؟ آیا سودی دارد یا بی فایده است؟ بحث درباره سودمند بودن چنین درخواست از قلمرو گفتار ما بیرون است. ما فعلاً درصدد شناسایی مرزهای توحید و شرک هستیم، نه شناسایی مفید بودن و یا نبودن عمل و کاری.
با توجه به میزان توحید و شرک، حکم چنین درخواستی روشن است. کسی که از او درخواست شفاعت میکنیم، اگر او را «اله» و خدای کوچک بدانیم و معتقد گردیم که او و امثال او مالکان مقام شفاعت میباشند و خدا این حق را به آنها تفویض کرده و درباره هرکس که بخواهند، شفاعت میکنند بیآنکه نیاز به اذن و اجازه خدا داشته باشند، به طور قطع چنین درخواستی، پرستش آنان بوده و درخواستکننده مشرک خواهد بود؛ زیرا شفاعت از کارهای مقام ربوبی و الهی است، و درخواست کار الهی از دیگری شرک خواهد بود. اما اگر آنان را مخلوق محدود خدا بدانیم که با اذن و اجازه خاص خدا درباره گروهی میتوانند شفاعت کنند، سپس با توجه به این قید و شرط از آنها درخواست شفاعت نماییم، به طور مسلم چنین درخواستی با درخواست کار عادی فرق نمیکند و عمل از مرز توحید بیرون نخواهد رفت.
تصور اینکه عمل ما (درخواست شفاعت از اولیای الهی) از نظر ظاهر شبیه عمل مشرکان است که از بتان خود درخواست شفاعت میکردند، تصوری بیپایه است؛ زیرا شباهت ظاهری، میزان داوری نیست، بلکه پایه داوری، قصد درخواستکننده و کیفیت اعتقاد او درباره شفاعتکننده است و نحوه اعتقاد یک فرد موحد درباره اولیای خدا با شیوه اعتقاد یک مشرک درباره بتها کاملاً متفاوت است. معالوصف چگونه این دو در خواست به هم مقایسه میشود؟ اگر پایه داوری، شباهت ظاهری باشد، باید طواف بر دور خانه خدا، دست گذاری بر حجرالأسود و سعی میان صفا و مروه مایه شرک گردند؛ زیرا اینگونه اعمال در ظاهر با اعمال مشرکان تفاوتی ندارد!
گروه وهابی درخواست شفاعت را از اولیای الهی مطلقاً شرک میدانند و میگویند: علت اینکه قرآن بتپرستان را مشرک خوانده، این است که آنان در برابر بتها به ناله و زاری میپرداختند و از آنان درخواست شفاعت میکردند؛ چنان که میفرماید: «ویعبدون من دون الله ما لا یضرهم ولا ینفعهم ویقولون هؤلاء شفعؤنا عندالله: موجوداتی را میپرستند که به آنها زیان و سودی نمیرسانند. و میگویند که آنها شفیعان ما در نزد خدا هستند.» (یونس، 18) بنابراین شفاعت کردن اولیا، حق و ثابت است؛ اما هر نوع شفاعتخواهی، حتی از شفیعان واقعی چون پرستش آنان محسوب میشود، جایز و مشروع نیست. به این استدلال دو جواب میتوان گفت:
1. این آیه هرگز کوچکترین دلالتی بر مقصود آنان ندارد و اگر قرآن افراد یاد شده را مشرک میداند، نه از این نظر است که از بتها طلب شفاعت میکردند، بلکه علت مشرک بودنشان این است که آنها را میپرستیدند تا سرانجام آنان را شفاعت کنند. توضیح اینکه: بتپرستان دو کار انجام میدادند:
الف) بتها را متنفذان درگاه الهی میدانستند و تصور میکردند که از طریق عبادت و پرستش آنها میتوانند رضایت آنان را جلب کنند. خداوند این حقیقت را در همان آیه با جملههای زیر بیان کرده است: «ویعبدون من دون الله...» از این جهت آنان مشرک بودند.
ب) چشم امید به آنها دوخته و طلب شفاعت میکردند. خداوند این حقیقت را با جمله زیر بیان فرموده است: «و یقولون هؤلاء شفعونا عندالله». با دقت در معنای آیه و اینکه آنان درباره بتها دو کار انجام میدادند، روشن میگردد که علت مشرک بودنشان، همان پرستش بتهاست، نه شفاعت خواهی از آنان. اگر شفاعتخواهی از بتها در حقیقت، پرستش آنها بود، دیگر دلیل ندارد که علاوه بر جمله «و یعبدون...» جملهای مانند: «و یقولون...» را بیاورد. از اینکه در آیه دو جمله به یکدیگر عطف شده، حاکی از آن است که موضوع پرستش بتها، غیر از مسئله شفاعت آنان است. پرستش بتها نشانه شرک و دوگانه پرستی است، در حالی که شفاعتخواهی از سنگ و چوب، عمل احمقانه و دور از منطق و علم بهشمار میرود. هرگز این آیه دلالت ندارد که شفاعتخواهی از بتها پرستش آنهاست تا چه رسد که شفاعتخواهی از اولیای حی و عزیزان درگاه وی، نشانه پرستش آنها باشد.
2. گذشته از این، میان شفاعتخواهی ما و شفاعتخواهی بتپرستان فرق روشنی وجود دارد: آنان بتها را مالکان مقام شفاعت میدانستند؛ به این معنا که هر طوری و درباره هرکس بخواهند، میتوانند شفاعت کنند. و با اعتقاد به چنین مالکیتی که یک نوع اعتقاد به الوهیت است، درخواست شفاعت، شرک محسوب خواهد شد و لذا قرآن در مقام انتقاد از این عقیده میفرماید: «قل لله الشفاعه جمیعا: بگو برای خداست حق شفاعت.» (زمر،44) در صورتی که مسلمانان درباره اولیای خود به چنین مقام و مالکیتی معتقد نیستند و پیوسته آیه زیر را زمزمه میکنند: «من ذا الذی یشفع عنده إلا بإذنه: کیست که نزد خدا شفاعت کند جز به اذن او؟» (بقره،255) با این تفاوت بارز، مقایسه این دو با هم بسیار دور از انصاف است.