نویسنده: محمد مهدی تبریزی
شبهات (13)
شبهه اول: دین معلول ترس:
مردم در حوادث ناگوار و ترسناک طبیعت، دچار وحشت میشدند؛ از این رو برای توجیه آن، خداشناسی و اعتقاد به خدا را پناهگاهی برای از بین بردن ترس و هراس خود مییافتند و اعتقاد به خدا، به مرور زمان به آیین و دین تبدیل شد.
سرفصلهای پاسخ بدین شبهه عبارت بودند از: 1- خلط بین علت دین و دینداری(انگیزه و انگیخته)؛ 2- صرف ادعا: نسبت دینداری به ترس به صورت یک قضیه کلیه منطقی نادرست است، چرا که طراح شبهه برای ادعای خود هیچ دلیل و مدرک منطقی ارائه نکرده است. 3- رجوع به خدا معلول فطرت؛ 4- عدم دینداری همه ترسویان؛ 5- ترس بستر ظهور الهام و فطرت؛ 6- استمرار دینداری با وجود رفع ترس: امروزه با پیشرفت علوم، حوادث طبیعی توجیه علمی دارند و برای انسانها ترس ایجاد نمی کند، پس نباید دیگر خدا و دین، معنا و طرفدار داشته باشد؛ در حالی که چنین نیست؛ 7- عدم دلالت خطای علت بر عدم مدعا: اگر به فرض بپذیریم که خاستگاه دین گرایی انسانهای اولیه، ترس آنان از طبیعت است، حال این پرسش را مطرح میکنیم آیا از آن عقلااستنتاج میشود که خدا و دینی وجود ندارد؟ممکن است به دلیل عدم رشدعقلی انسانهای اولیه، حقیقت خدا و دلایل عقلی آن برای آنان کشف نشده بود.
شبهه دوم: دین معلول جهل و تخیل
شبهه دیگر درخصوص دین آن ا ست که انسانهای اولیه به دلیل جهل و ناآگاهی از راز و رمز حوادث جهان، آنها را به خدا یا خدایان نسبت داده و در پرتو آن دین را اختراع کرده اند. این شبهه از سوی اندیشمندانی همچون آگوست کنت، دیوید هیوم(تاریخ طبیعی دین، صص 10-9) و اریک فروم(روانکاوی و دین، ص124) حمایت و جانبداری شده است.
نقد و بررسی: 1- چرا انسانهای اولیه علت حوادث را در خود طبیعت تبیین و توجیه ننموده و دنبال علت ماورای طبیعت گشتند؟ آیا این خود دلیلی بر فطری بودن خداگرایی نیست؟ 2- چرا انسانهای متمدن امروزبخصوص دانشمندان نامداری مانند اینشتین، ادیسون، دکارت و ماکس پلانک خداگرا و مومن بوده اند؟ (رجوع کنید: اثبات خدا به قلم چهل تن از دانشمندان، ترجمه احمد آرام)
شبهه سوم: دین معلول اقتصاد
در دو سه سده پیش، با ظهور مکتب ماتریالیسم این پندار از سوی آنان مطرح شده که دین و خدا محصول و تولید طبقه سرمایه دار است تا از این رهگذر طبقه محروم جامعه بویژه طبقه کارگر (پرولتاریا) را استثمار کنند. (ر.ک: آندره پی یتر، مارکس و کارکسیسم، ص 239، دکتر روشنگر، الله اکبر، ص 24)
نقد و بررسی: 1- اصل این ادعا بدون دلیل و ادعای گزاف است. آثار باستانی حکایت میکند که دین و خداگرایی در میان انسانهای اولیه و طبقات کوچک که به صورت مشترک زندگی میکردند و از دو قطب سرمایه دار و طبقه محروم خبری نبود وجود داشته است.
2- از خود شبهه نیز استنتاج میگردد که اعتقاد به خدا و دین در جامعه وجود داشته، اما طبقه سرمایه دار در صدد انحراف آن برآمده بودند. چراکه اگر زمینه و بستر مناسبی برای دین وجود نداشت، طبقه حاکم یا سرمایه دار چگونه میتوانستند مردم را دیندار و از آن به نفع اهداف خود سوء استفاده کنند؟ پس وجود زمینه دینداری در جوامع، خود دلیل بر دیندار بودن جوامع پیش از ظهور قطب سرمایه داری است.
3- به فرض محال بپذیریم دین وجعول طبقه سرمایه دار است؛ آیا عقلامی توان از این ادعا بر نفی خدا و دین حقیقی استدلال کرد؟ در نقد شبهات پیشین اشاره شد که سقم دلیل بر سقم و بطلان نظریه و مدعا دلالت نمیکند.
4- نکته بعدی اینکه دین یهودیت و مسیحیت از آنجا که در غرب توسط کلیسا با حکومت و قطب سرمایه دار رابطه نزدیک داشته است، منتقدان تحت تاثیر این رابطه، یک نظریه علمی و عقلی استنتاج کرده و آن را به همه ادیان تسری دادند. درحالی که اولادین یهودیت و مسیحیت در غرب تحریف شده است، ثانیا داستان اسلام از ادیان تحریف شده جداست. اسلام از همان بدو پیدایش خود از میان محرومان برخاست و اکثریت طبقه سرمایه دار جامعه یعنی اعیان و اشراف مکه از آن روی برتافتند. پس این ادعای مارکسیستها درباره دین اصلابر اسلام صدق نمی کند.
اسلام علاوه بر طرفداری از طبقه محروم، خود بنیان تمدن بزرگ جهان را که به نام تمدن اسلامی معروف است پی ریزی کرده و با این وجود نمی توان گفت دین افیون جامعه است.
5- همچنین این نظریه میان منشاء دین ودینداری خلط کرده است؛ آنچه بر اثبات آن اصرار دارد نسبت اصل دین و پدیده وجودی آن با اقتصاد است، اما دلیلی که میآورد به دینداری مومنان ناظر است.
به فرض محال هم که دینداری را معلول قطب ثروتمند جامعه یا نوعی رفتار فقرا بدانیم، حداکثر آن در استناد دینداری و نه دین به اقتصاد موفق خواهد بود که اصل آن نیز قابل خدشه است.