نقد کننده: بهاءالدین خرمشاهی
در پی انتشار ادعاهایی درباره بشری بودن قرآن کریم، بهاءالدین خرمشاهی، قرآنپژوه و مترجم قرآن، یادداشتی را اختصاصاً برای خبرگزاری فارس ارسال کرد، که خود عنوان این یادداشت را «پاسخهایی به قرآنستیزان» نهاده است.
به گزارش خبرنگار آئین و اندیشه فارس، خرمشاهی در این یادداشت مراد خود را از قرآن ستیزان «تجددگرایان غربگرای تأویلکننده قرآن» معرفی کرده و میگوید: اینان چون از حد تأویل مجاز فراتر رفته و حقانیت و وحیانیت قرآن کریم و به همراه آن صحت نبوت پیامبر اسلام (ص) را زیر سوال برده، بلکه تا حد انکار این دو عقیده ضروری اسلامی پیش رفتهاند، ناگزیر تعبیر و نامی مناسبتر از «قرآنستیزان» برای آنان در فرصت کوتاه و مجال اندک حاضر نداریم.
وی می افزاید:
این تجددگرایان که خود یا دیگران آنان را اصلاحگر دینی میشمارند به جای دفع شبهات یا رفع خرافات که در پیرامون و حوزه هر دینی خواه و ناخواه پدید میآید، اساس و اصول اعتقادی اسلامی را تحت عنوان نقد ادبی/ زبانشناسانه و روانشناسانه و جامعهشناسانه به کلی خدشهدار ساختهاند.
به گفته این قرآن پژوه سرسلسله این تجدیدگرایان بیمحابا سرسید احمدخان هندی (1817 - 1898م) است که تفسیر ناتمامی هم بر قرآن کریم نوشته است. او معتقد بود نبوت یک ملکه طبیعی خاص، نظیر سایر قوای بشری است که به هنگام اقتضای وقت و محیط شکوفا میشود، چنانکه میوه و گل درختان به موقع خویش میشکفند و میرسند... به نظر او پیامبر(ص) وحی را مستقیماً از خداوند دریافت میکند. جبرئیل فیالواقع جلوه مجازی و کنایی قوه یا ملکه پیامبری است. به نظر او وحی چیزی نیست که از بیرون به پیامبر برسد، بلکه همانا فعالیت عقل الوهی در نفس و عقل قدسی بشری اوست.
خرمشاهی در این یادداشت از نصر حامد ابوزید (متولد 1943 م ) متفکر نواندیش و قرآنپژوه مصری، یاد می کند و می نویسد:
نصر حامد ابوزید از نقد ادبی فراتر رفت و پا به عرصه نقد فلسفی، جامعه شناسانه، روانشناسانه و تاویلگرانه بیمحابا نهاد و پارهای از آرائ قرآنپژوهی کمسابقه و بیپروایش در سالهای 1993 تا 1996 سبب جنجال بسیار در مصر و سرانجام صدور حکم ارتداد وی از سوی جامع و جامعه الازهر گردید. او قرآن را متنی تاریخی و فرهنگمند و متأثر از زمانه و زمینه نزول تدریجی (23 ساله) آن شمرد.
خرمشاهی ادامه داده است که ابوزید همتایان و همفکران تندروتری در جهان اسلام، نیز در میان تجدیدگرایان اصلاحگرای ایران پیدا کرد؛ نظیر محمد ارغون و حسن حنفی و دیگران، که ملغمهای ناگوار و به شدت مخالف اعتقادات و ضروریات اسلامی درباره قرآن گفتند و نوشتند و میگویند و مینویسند. آراء اینان که کپیهبرداری از اقوال خارق اجماع سرسید احمدخان هندی و ابوزید است، تأویلات جسورانه و بیمحابا و بی در و پیکر و بی منطق و استدلال درباره وحی و نبوت است. اینان وحی را نه آسمانی، و قرآن را نه وحیانی (طبق اعتقاد رسمی اسلامی)، بلکه الهامی میدانند. آن را چیزی شبیه شعر و حضرت پیامبر (ص) را نه برگزیده خداوند، بلکه همانند شاعر و عارف میشمارند و میگویند او از شدت تقرب و اتصال با خداوند به مقامی رسیده بود که تقدس و قدسیت یافته بود. و لذا «صورت» [؟] وحی را از سوی خداوند به او الهام می شد و او در عین ارتباط با زمینه فرهنگی زمانه، به آن «محتوا» میداد.
خرمشاهی در ادامه اعتزالی خواندن این مدعایات و همچنین ادعای سابقه داشتن این اظهارات را در جهان اسلام رد میکند و مینویسد:
میگویند این حرفها در تاریخ اسلام سابقه دارد. و برای دست و پا کردن پشتیبان و پشتوانه، به نحوی مبهم و سطحی ادعا میکنند که بعضی از عرفا، مانند مولوی و معتزلیان هم همین حرفها را زدهاند. میگویند معتزله، همانند شیعه قائل به حادث بودن یا مخلوق بودن قرآن بودهاند، و شیعه هنوز هم بر این اعتقاد است. البته ظاهر حرف اخیر در اینکه معتزله و شیعه قرآن را حادث/ مخلوق میدانند درست است. اما باطن آن درست نیست.
وی در ادامه استدلالات خود را در این باره عرضه کرده است.
خبرگزاری فارس بنا بر درخواست ایشان متن کامل این یادداشت را منتشر می کند.
مراد از قرآنستیزان تجددگرایان غربگرای تأویلکننده قرآن در عصر جدید است. اینان چون از حد تأویل مجاز فراتر رفته و حقانیت و وحیانیت قرآن کریم و به همراه آن صحت نبوت پیامبر اسلام (ص) را زیر سوال برده، بلکه تا حد انکار این دو عقیده ضروری اسلامی پیش رفتهاند، ناگزیر تعبیر و نامی مناسبتر از «قرآنستیزان» برای آنان در فرصت کوتاه و مجال اندک حاضر نداریم.
این تجددگرایان که خود یا دیگران آنان را اصلاحگر دینی میشمارند به جای دفع شبهات یا رفع خرافات که در پیرامون و حوزه هر دینی خواه و ناخواه پدید میآید، اساس و اصول اعتقادی اسلامی را تحت عنوان نقد ادبی/ زبانشناسانه و روانشناسانه و جامعهشناسانه به کلی خدشهدار ساختهاند. در اینجا طبعاً پاسخهای کوتاه مطرح میگردد، پاسخهای مفصلتر را به مقالاتی که تحت عنوان «تحلیلناپذیری وحی» و «اجتهاد در مقابل نص» هر دو در کتاب «فرصت سبز حیات» (چاپ نشر قطره، 1379) نیز کتابی که با عنوان همین مقاله در دست تحریر و تکمیل است احاله میدهیم.
تأویل به تصریح خداوند در قرآن کریم (صریحتر از همه در آیه هفتم سوره آلعمران)، نه فقط روا بلکه در مواردی از آیات متشابهات واجب است. تعداد این گونه آیات به برآورد شادروان آیتالله محمدهادی معرفت در کتاب «التمهید» او در حدود 200 مورد است. اما تأویل تجدیدگرایان نه این آیات بلکه حقیقت و حقانیت و وحیانیت کل قرآن را به نحوی غیرمجاز و خارق اجماع و اعتقاد بیش از 2 میلیارد مسلمان (در حدود یک میلیارد از مسلمانان در طی 14 قرن تاریخ اسلام و بیش از یک میلیارد در جهان معاصر) انکار میکند، که خواهیم دید.
سرسلسله این تجدیدگرایان بیمحابا سرسید احمدخان هندی (1817 - 1898م) است که تفسیر ناتمامی هم بر قرآن کریم نوشته است. او معتقد بود.
«نبوت یک ملکه طبیعی خاص، نظیر سایر قوای بشری است که به هنگام اقتضای وقت و محیط شکوفا میشود، چنانکه میوه و گل درختان به موقع خویش میشکفند و میرسند... به نظر او پیامبر(ص) وحی را مستقیماً از خداوند دریافت میکند. جبرئیل فیالواقع جلوه مجازی و کنایی قوه یا ملکه پیامبری است. به نظر او وحی چیزی نیست که از بیرون به پیامبر برسد، بلکه همانا فعالیت عقل الوهی در نفس و عقل قدسی بشری اوست... سید احمدخان برای تأیید این نظریه، به این واقعیت که قرآن نه یکباره بلکه به تدریج و تنجیم و اقتضای موقعیت بر پیامبر (ص) نازل شده استناد میکرد. وی معتقد بود که قوه نبوت بدون استثنا و تبعیض در همه انسانها هست، اگرچه ممکن است درجاتش فرق داشته باشد...»[1]
سرسید احمدخان مدافع این نظر بود که باب اجتهاد باید به روی کسانی که صاحب صلاحیتاند باز باشد، چرا که از این طریق میتوان مسایل مستحدث عرفی و شرعی را با رعایت شرایط زمانه بازاندیشی کرد و تفسیر و برداشت تازهای از آنها به عمل آورد.[2] ولی همین سیداحمدخان در مقدمه تفسیرش میگوید:
"و اما اینکه بعضیها گفتهاند که بر پیغمبر صرف معانی و مضامین قرآن القاء شده لیکن الفاظ و عبارات آن از خود آن حضرت است که در زبان عربی - که زبان خودش بوده - بیان فرموده است، من جداً با آن مخالف میباشم... شاه ولیالله (دهلوی) در زیر عوان تدلی میگوید که قرآن فقط مضامین و معانی آن به قلب پیغمبر نازل شده و بعد خودش آنها را در مقام تعلیم و تفهیم عباد، چون زبانش عربی بود، بدین عبارت و الفاظ بیان فرموده است. ولی این قول فاضل مشارالیه مخالف با نقل و عقل هر دو هست، چه اولاً در خود قرآن درج است که:
«و انه لتنزیل من ربالعالمین. نزل به الروح الامین. علی قلبک لتکون منالمنذرین. بلسان عربی مبین" [3]
و در مورد دیگر فرموده است که:
«انا انزلنا قرآناً عربیاً لعلکم تعقلون»[4]
و از این ظاهر و هویداست که نزول قرآن بر قلب آن حضرت در زبان عربی بوده است، نه اینکه صرف معانی بر وی القا شده و قوالب و الفاظ از خود آن حضرت باشد.»[5]
سیدجمالالدین اسدآبادی ردیهای بر تفسیر و آراء سیداحمد خان نوشته و میگوید
«... [او] همت خود را بر این گماشته است که هر آیهای که در آن ذکری از ملک و یا جن و یا روحالامین و یا وحی و یا جنت و یا نار [دوزخ] و یا معجزهای از معجزات انبیا - علیهمالسلام- میرود آن آیه را از ظاهر خود برآورده به تاویلات با رده زندیقهای قرون سابقه مسلمانان تاویل نماید...»[6]
همو مینویسد که فرق سیداحمدخان با زنادقه پیشین در این است که آنها دانشمند بودند، و او عامی است. و عجب تر این است که رتبه مقدسه الاهیه نبوت را به حد اصلاحگر فرود آورده است و مینویسد:
«اینک [ای] نهلیست تأملنما! اگر بیاعتقادی موجب ترقی امم میشد، میبایست که عربهای زمان جاهلیت در مدنیت گوی سبقت را ربوده باشند. چونکه ایشان غالبا رهسپار طریقه دهریه بودند...»[7]
سپس امین الخولی (1904_ 1969 م ) استاد دانشگاه قاهره و قرآنپژوه مصری با همکاری چند تن از همفکرانش مکتب تفسیری زبانشناسانه قرآن را پیریزی کرد، و اگرچه آثار و آراء او، در عین نوظهوری، از ارتدکسی (مذهب اعتقادات رسمی) مسلمانی، چندان دور نشد، ولی با نقد ادبی بیپروا شاگردانی چون نصر حامد ابوزید پرورش داد.
نصر حامد ابوزید (متولد 1943 م ) متفکر نواندیش و قرآنپژوه مصری، از نقد ادبی فراتر رفت و پا به عرصه نقد فلسفی، جامعه شناسانه، روانشناسانه و تاویلگرانه بیمحابا نهاد و پارهای از آرائ قرآنپژوهی کمسابقه و بیپروایش در سالهای 1993 تا 1996 سبب جنجال بسیار در مصر و سرانجام صدور حکم ارتداد وی از سوی جامع و جامعه الازهر گردید. او قرآن را متنی تاریخی و فرهنگمند و متأثر از زمانه و زمینه نزول تدریجی (23 ساله) آن شمرد. و آن را متنی دانست که در همکنشی دوسویه هم از زمانه اثر میبرد و هم بر آن اثر میگذارد و ذهن و ضمیر پیامبر (ص) را در چنین تعاملی دخیل در شکلگیری قرآن کریم شمرد.[8]
او همتایان و همفکران تندروتری در جهان اسلام، نیز در میان تجدیدگرایان اصلاحگرای ایران پیدا کرد نظیر محمد ارغون و حسن حنفی و دیگران، که ملغمهای ناگوار و به شدت مخالف اعتقادات و ضروریات اسلامی درباره قرآن گفتند و نوشتند و میگویند و مینویسند. آراء اینان که کپیهبرداری از اقوال خارق اجماع سرسید احمدخان هندی و ابوزید است، تأویلات جسورانه و بیمحابا و بی در و پیکر و بی منطق و استدلال درباره وحی و نبوت است. اینان
اولا: وحی را نه آسمانی، و قرآن را نه وحیانی (طبق اعتقاد رسمی اسلامی)، بلکه الهامی میدانند. آن را چیزی شبیه شعر.
ثانیا: حضرت پیامبر (ص) را نه برگزیده خداوند، بلکه همانند شاعر و عارف میشمارند و میگویند او از شدت تقرب و اتصال با خداوند به مقامی رسیده بود که تقدس و قدسیت یافته بود. و لذا «صورت» [؟] وحی را از سوی خداوند به او الهام می شد و او در عین ارتباط با زمینه فرهنگی زمانه، به آن «محتوا» میداد.
اینان خود را نواعتزالی میشمارند. و در اوج بیپروایی میگویند؛ پیامبر(ص) و وحی قرآن (به تعریف خودشان) درجاتی از خطاپذیری دارند. آری پیامبری را امری انسانی و خودخواسته و خودساخته و قرآن را فرآورد ذهن و زبان و ضمیر و زندگی او میشمارند.
میگویند این حرفها در تاریخ اسلام سابقه دارد. و برای دست و پا کردن پشتیبان و پشتوانه، به نحوی مبهم و سطحی ادعا میکنند که بعضی از عرفا، مانند مولوی و معتزلیان هم همین حرفها را زدهاند. میگویند معتزله، همانند شیعه قائل به حادث بودن یا مخلوق بودن قرآن بودهاند، و شیعه هنوز هم بر این اعتقاد است. البته ظاهر حرف اخیر در اینکه معتزله و شیعه قرآن را حادث/ مخلوق میدانند درست است. اما باطن آن درست نیست که در ادامه بحث به این مسئله بیشتر میپردازیم.
اما عارف عظیمالشأن و متفکر بزرگ مولانا جلالالدین بیش از هر شاعر و عارف و متفکر ایرانی و مسلمان، اعتقاد راست و درست درباره قرآن دارد. کتاب قرآن و مثنوی: فرهنگواره تأثیر آیات قرآن در ادبیات مثنوی (تدوین سیامک مختاری - حافظ کل قرآن مجید- و بهاءالدین خرمشاهی (چاپ و تجدید چاپ شده از سوی نشر قطره) در حدود 3 هزار آیه و عبارت قرآنی را که مولوی در مثنوی آنها را تضمین یا تلمیح و تلویح کرده است، نشان میدهد. در اینجا بدون مراجعه به منابع چند بیت از او را در تکریم و پاسداشت حریم حرمت قرآن، از حافظه نقل میکنم، بقیه را در آن کتاب میتوان ملاحظه کرد:
گرچه قرآن از لب پیغمبر است هرکه گوید حق نگفــت آن کافرست
معنی قرآن ز قرآن پرس و بـس وز کسی کاتش زدهست اندر هوس
اینهمه آوازها از شـــــــــــه بود رچــــــه از حلـــــــــقوم عبدالله بود
کرده ای تأویل حرف بـــــــکر را خویــــــــــــش را تأویل کن نه ذکر را
گفتنی است که مراد از شه/شاه در سراسر آثار عرفان/تصوف اسلامی فارسی حضرت حق است.
و بیش از یکصد بیت با مضامین و راهبرد مشابه با این ابیات در مثنوی و همین تعداد در غزلیات او میتوان یافت. در تعظیم و تکریم حضرت ختمی مرتبت(ص) هم چه بسیار حرف و بیش از یکهزار نقل و اشاره به حدیث دارد. این چه بهتانی است که به این بزرگمرد عرصه عرفان اسلامی میزنند؟
اما مسئله حادث/ مخلوق بودن قرآن. «کلام» الهی از مهمترین و دشوارترین مسائل در تاریخ ادیان الهی و اسلام است. اصلاً نظر به اهمیت این بحث بوده است که نام علم کلام را «کلام» گذاشتهاند. اشعریان که بدنه اصلی تسنن را تشکیل میدهند معتقد بودند که کلام الله قدیم/ ازلی است و قائل به کلام نفسی یا تسامحاً درون ذاتی برای خداوند شدند. معتزله و شیعه -به ویژه شیعه امامیه- اعتقاد دارند که کلام، مثل خلاقیت و رزاقیت صفت فعل خداوند است. شرح و بسط و استدلالها و نظرهای گوناگون در این مسئله دامنگستر را به کتابی که در همین زمینه (پاسخ به قرآنستیزان) در دست تحریر است احاله میدهیم. اما توضیحاتی که کامل و نهایی نیست در اینجا عرضه میشود. مشکل از ناتوانی در درک آیههای از آیات متشابهه قرآن آغاز میشود:
«بل هو قرآن مجید. فی لوح محفوظ»[9]
حق این است که آن قرآن مجید است؛ در لوحی محفوظ
همچنین؛
«انه لقرآن کریم. فی کتاب مکنون. لایمسه الاالمطهرون. تنزیل من رب العالمین. افبهذا الحدیث انتم تدهنون. و تجعلون رزقکم انکم تکذبون...»
آن قرانی کریم است. در کتابی نهفته جز پاکان به [طهارت توحیدی، به درک و دریافت] آن دسترسی ندارند. فرو فرستادهای از سوی پروردگار جهانیان است. آیا شما در کار این سخن سستی میورزید؟ و سپس روزیتان را چنان کردهاید که آن را انکار میکنید.[10]
آنچه باید به یاد داشته باشیم که برای ادامه بحث ضروری است و از این آیات برمیآید این است که قرآن در لوحی محفوظ یا کتابی نهفته است سپس از سوی خداوند همان متن به صورت یکباره (انا انزلناه فی لیلة القدر) و سپس تدریجاً نزول و تنزیل مییابد.
گفتنی است که آیه دیگری اصل قرآن را در «ام الکتاب» اعلام داشته است:
«و انه فی ام الکتاب لدینا لعلی حکیم»[11]
و آن [قرآن] حکمتآمیز و بلندمرتبه است و در ام الکتاب در نزد ماست.
علاوه بر اینها «کتاب مبین» هم که چندبار در قرآن کریم به آن اشاره شد[12] به همین معنی است.
بسیاری از مفسران و متکلمان شیعه «ام الکتاب» / «لوح محفوظ» / «کتاب مبین» را علم الهی دانستهاند. حال این معضل پیش میآید که قرآن در این صورت هم قدیم است و هم حادث، ولی پاسخ به این معضل همانا قبول این متناقضنماست. این بنده با تلفیق آرا، معتزله/شیعه و اشاعره به این راه حل رسیدهام که قرآن را می توان از دو منظر یا وجه شناخت. جنبه یلی الحقی (خدا-سویی) آن که علم الهی یا در علم الهی است مثل سایر صفات ذاتی خداوند در نزد خداوند است و سپس که در زمان و مکان توسط فرشته امین وحی= روح الامین / جبرئیل به قلب (ذهن/قوای دراکه مهبط وحی حضرت محمدمصطفی (ص)) اجمالاً (انا انزلناه فی لیلة مبارکة دخان،2 در لیلة القدر) و تفصیلاً در طی 23 سال نزول یافت یا فرود آمد و درک و حفظ و شنیده و خوانده و نوشته شد، جنبه یلی الخلقی (پیامبر-سو) پیدا کرد.
اگر بگویند بسیاری سوألها یا رویدادها در همین زمان 23 ساله پیش آمد که سپس با فاصله کم یا زیاد پاسخ یا حکم و حیانی آن نازل شد و این چگونه ممکن است؟ در پاسخ میگوییم همان سوألها و آگاهی از رویدادها همه و همه در علم الهی (امالکتاب/ لوح محفوظ) وجود داشته و علم الهی چنانکه همه مسلمانان اذعان دارند، سابق بر "معلوم" است و زمان در نزد خداوند گذشته و حال و آینده ندارد. یک نکته از این معنی گفتیم و همین باشد.
آری مخلوق/حادث بودن قرآن به این معنی یا معانی مشابه آن است، نه برداشت سوسیولوژیستی (اصالت اجتماعی) که تجددگرایان خارق اجماع میگویند. یک تشبیه، بلاتشبیه قضیه را روشنتر میکند. یک شعر/غزل حافظ را درنظر بگیرید. تا زمانی که در ذهن اوست وجود ذهنی دارد، با صد دریا فاصله همچون قرآن یا سورهای در ام الکتاب و دور از دسترس و شناخت، ارزیابی و حظ هنری و نقد و نقل و غیره است، اما چون حافظ آن را سرود و گفته و شنیده و خوانده و نوشته و نقل گردید، حادث است. حال بگذریم که خود شاعر در این تشبیه، حادث و مخلوق است. این را فقط برای تقریب به ذهن گفتیم. در نهایت اگر این نظر و تفسیر قبول خاص و عام پیدا نکند، هزار بار بهتر از تأویلات غیرقانونی و ضد شرعی این تجددگرایان است و تکلیف علمای قرآنشناس جامعه اسلامی این است که راهحلهای مقبول دیگر پیدا کنند و تجددگرایان اندکشمار قرآنپژوه هم اگر میتوانند به سهم خود کمک کنند، نه اینکه مشت بر سندان بزنند و بادپیمایی و افسانهسرایی کنند.
تأویل این چند تن تجددگرای بیپروا، هرچه باشد از جنس «نظر» است و حکما گفتهاند: «النظر کالخبر یحتمل الصدق و الکذب»؛ (نظر مانند خبر است و احتمال دارد که درست و احتمال دارد که نادرست باشد). اینان جز صرف ادعا، هیچ گونه استدلال عقل و شرعپسندی ارائه نکردهاند.
هر کس ادعایی میکند طبق قانون فقه/ حقوق اسلامی (بلکه جهانی) بر عهده اوست که «بینه» (دلیل) بیاورد. چنانکه این گفته امیرالمؤمنین علی (ع) در حکم قاعده مهمی در این حوزه درآمده است:
«البینة علی المدعی و الیمین علی من انکر»
کسی که ادعای داشتن حقی میکند بر عهده اوست که دلیل بیاورد، و اگر نیاورد برای طرف دیگر با سوگند یاد کردن او، حق ثابت میشود.
آری قرآن پرورده و پرداخته هیچ فرهنگ و تمدنی نیست، اما همچنان به شهادت تاریخ پرورنده فرهنگ و تمدن عظیم اسلامی است.
این گروه اندکشمار تجددگرایان قرآننشناس و خارق اجماع، حتی به قیمت آلوده شدن به ارتداد (برگشت/خارج شدن از اسلام) این تأویلات بنیان کن را که مشکل افزاست نه مشکل گشا، بر هم بافتهاند. به امید حل کدام مشکل، این همه مشکل در میان آورده اند؟ مسلمان نبودن ابتدایی برای کسی گناه نیست. اما ادعای مسلمانی، به قاعده «اخذ به شئ اخذ به لوازم آن است»، با این پراکندهگوییهای ضد اصول و ضروریات اسلام، جمع نمیشود. این تأویلات غیرقانونی، بلکه قانون شکن، از مقوله تأویل «بما لایرضی صاحبه» (مخالف نظر صاحب قرآن) است. اینان به وفق گفتهای از اونامونو، فیلسوف و متکلم بزرگ معاصر اسپانیایی: برای قطع تب، ریشه حیات انسان را قطع میکنند.
مسیحیت که اسلام را رقیب خود میانگاشته پس از جنگهای 200 ساله صلیبی سرانجام به پیشنهاد پاپ وقت، شورای واتیکان در سال 1965 اسلام را دین الهی شمرده است. از سوی دیگر بعضی از فرقههای منشعب از اسلام، که علمای مسلمان آنها را خارج از اسلام اعلام کرده اند همچون فرقه احمدیه/ قادیانیه و دیگرها، هنوز همچنان قرآن را وحیانی می شمارند و به آن استناد میکنند و ترجمههای گاه بسیار درست و دقیق بی یک کلمه افزود و کاست از قرآن به زبانهای انگلیسی و اروپایی دیگر و فارسی عرضه میدارند. از سوی دیگر گروههای اصولگرایی در عالم مسیحیت پیدا شدهاند که کتاب مقدس (Bible) را که کتاب مقدس یهیودیت و مسیحیت است و حتی بزرگترین علمای دین پژوه و روحانیان بزرگ مسیحی آن را عیناً وحی نمیدانند، عیناً وحی تلقی کردهاند. آری در چنین شرایطی، زیر سوال بردن و خدشهدار کردن حقانیت پیامبر اسلام (ص) و وحیانیت قرآن، چه سودی دارد، یا چه مشکلی حل می کند؟ کاری که نه فقط بی فایده است بلکه دهها توالی فاسد دارد و به منزله "یکی بر سر شاخ بن می برید" است.
سخن ما قبل آخر اینکه قبل از آغاز نوشتن این مقاله، وقتی قرآن کریم را برای خواندن 2 صفحه روزانه از آن باز کردم چنین آمد:
«بیگمان کسانی که قرآن را چون بر آنان نازل شد انکار میکنند [از ما پوشیده و پنهان نیستند] و آن کتابی است گرامی که در اکنون یا آیندهاش باطل در آن راه نمییابد؛ فرو فرستادهای از سوی [خداوند] فرزانه ستوده است... بگو اندیشه کنید اگر [قرآن] از سوی خدا باشد سپس شما منکرش شوید دیگر چه کسی از کسی که چنین ستیزه دور و درازی دارد گمراهتر خواهد بود؟»[13]
آیهای که اخیراً نقل کردیم، مبنای برهان شرطبندی/ شرطیه معروف پاسکال است [14]
ممکن است تجددگرایان تندرو به ما بگویند؛ مگر شما علم دارید که قرآن وحیانی است و پیامبر (ص) از سوی خداوند برانگیخته شده است؟ در پاسخ میگوییم غیر از تمسک به «قاعده لطف» علم استدلالی نداریم. ما ابتدا از این امر آگاهی و اطلاع اجمالی یافتهایم، سپس طبق قرائن و امارات صدقش به آن ایمان آوردهایم. و هر ایمانی متعلق به هر انسانی در واقع و طبق تعریف و نیز قول مکرر قرآن، «ایمان به غیب» است (چون عکسش درست نیست و ایمان به مشهود برابر با علم است). اما شما (تجدد گرایان) نه علم دارید، نه ایمان (یعنی ایمان بر وفق ارتدکسی اسلامی) و به قول حافظ:
گو برو و آستین به خون جگر شوی هــــــــر که در این آستانه راه ندارد
تو کز سرای طبیعت نمیروی بیرون کجا به کوی حقیقت گذر توانی کرد
آری ایمان تنها راه است، و در حد طاقت بشری است این مسئله علم بردار نیست و آنچه تاکنون مدعیان تجدد و تأویلگرای قدیم و جدید به دست دادهاند نه علمی است نه منطقی، نه ایمانی.
پی نوشت:
-
- تفسیر و تفاسیر جدید، نوشته بهاءالدین خرمشاهی، 1364، ص 6 [1]
-
-
سوره شعراء، 192- 194) [3]
-
-
-
- (مقالات جمالیه، ص 97 و بعد، منقول در «تفسیر و تفاسیر جدید»، پیشگفته، ص 73) [6]
-
-
8- برای ملاحظه زندگینامه و پاره از آراء و آثار او یا درباره او نگاه کنید به مقالهای ذیل نام او در «دانشنامه قرآن و قرآنپژوهی»، به کوشش بهاءالدین خرمشاهی
-
سوره بروج/85، آیات 21-22[9]
-
سوره واقعه/56 آیات 77 تا 82)[10]
-
- سوره زخرف/43 آیه 3 [11]
-
- انعام،59؛هود، 6؛ نمل، ا، 75، سبا،3[12]
-
- فصلت، آیات 41، 42 و 52 [13]
-
- برای شرح و بسط بیشتر نگاه کنید به شرطبندی پاسکال در کتاب «سیر بیسلوک»، ناهید، چاپ سوم 1376[14]