نگارنده:آیت الله جعفر سبحانی
جناب دکتر عبدالکریم سروش پیرامون مسائلی مربوط به تشیع بیان نموده، ما فارغ از همه گفتگوهایی که در این زمینه شده است، دیدگاههاى تشیع را در باب «مرجعیت علمى پیشوایان معصوم» و «سرچشمه علوم و دانش آنان» بازگو مى کنیم.
ناسازگارى مرجعیت علمى با خاتمیت
این همان سؤالى است که جناب آقاى سروش آن را به عنوان محور نخست مطرح مىنماید. «چگونه مى شود که پس از پیامبر خاتم کسانى در آیند و به اتکاء وحى و شهود سخنانى بگویند که نشانى از آنها در قرآن و سنت نبوى نباشد و در عین حال تعلیم و تشریع و ایجاب و تحریمشان در رتبه وحى نبوى بنشینند و عصمت و حجیت سخنان پیامبر را پیدا کند و باز هم در خاتمیت خللى نیفتد؟ پس خاتمیت چه چیزى را نفى و منع مى کند و به حکم خاتمیت وجود و وقوع چه امرى ناممکن مى شود؟ و چنان خاتمیت رقیقى که همه شئون نبوت را براى دیگران میسور و ممکن مى سازد، بود ونبودش چه تفاوتى دارد.شیعیان با طرح نظریه غیبت، خاتمیت را دو قرن و نیم به تأخیر انداخته اند».
حاصل سخن ایشان این است که اعتقاد به پیشوایى امامان معصوم (علیهم السَّلام) و مرجعیت علمى آنها با اصل خاتمیت پیامبر اکرم(صلَّى اللّه علیه و آله و سلَّم) سازگار نمى باشد زیرا معنى خاتمیت این است که باب وحى با در گذشت نبى خاتم (صلَّى اللّه علیه و آله و سلَّم)کاملاً مسدود گشت و دیگر به هیچ فردى وحى فرود نخواهد آمد. از طرف دیگر معنى مرجعیت امامان معصوم این است که احکامى از آنان دریافت مى کنیم که ریشه در قرآن و سخنان پیامبر ندارد. و لازم آنها، این است که آنان بسان پیامبر نبى بوده و مورد خطاب وحى واقع شده اند و در نتیجه احکامى را از عالم بالا دریافت کرده اند. در حقیقت این امامان نیز بسان پیامبر خاتم به لباس نبوت آراسته شده اند.
سرچشمه علوم امامان معصوم
تعارضى که نویسنده میان ختم نبوت و مرجعیت علمى امامان معصوم تصور کرده حاکى از آن است که وى مصادر علوم آنان را در نظر نگرفته و یا از آنها آگاه نبوده است، اینک در این مورد به منابع علوم ایشان اشاره مى نماییم. وبا بیان این قسمت خواهید دید که کوچک ترین، تعارضى میان «خاتمیت» و مرجعیت علمى امامان معصوم وجود ندارد.
الف ـ نقل از رسول خدا:
پیشوایان معصوم (علیهم السَّلام) احادیث را بدون واسطه، یا از طریق پدران بزرگوارشان از رسول خدا اخذ کرده و براى دیگران نقل مى کنند. این نوع روایات، که هر امامى آن را از امام پیشین ... تا برسد به رسول خدا نقل کرده است در احادیث شیعه امامیه فراوان است. نکته قابل توجه این است که همین ایراد جناب آقاى سروش، به نوعى در عصر امامان معصوم از طرف مخالفان مطرح بود و گاهى به عنوان پرسش و احیاناً به عنوان اعتراض، از مدرک احادیث آنان سؤال مى کردند و آنها به این پرسش به این نحو پاسخ مى دادند.
ب. نقل از کتاب على علیه السَّلام:
امیر مؤمنان علیه السَّلام در تمام دوران بعثت پیامبر اکرم صلَّى اللّه علیه و آله و سلَّم با ایشان همراه بود، و بدین جهت توفیق یافت که احادیث بسیارى از رسول خدا را در کتابى گرد آورد(در حقیقت، پیامبر صلَّى اللّه علیه و آله و سلَّم املا مى کرد وعلى علیه السَّلام مى نوشت). خصوصیات این کتاب، که پس از شهادت امام در خانواده او باقى ماند، در احادیث ائمه اهل بیت بیان شده است.
امام صادق علیه السَّلام مى فرماید: طول این کتاب هفتاد ذراع بوده، وبه املاى رسول خدا و خط على بن ابى طالب نگارش یافته است و آنچه مردم به آن نیازمندند در آن بیان شده است.
ج. استنباط از کتاب و سنت:
امامان معصوم قسمتى از احکام الهى را که بر پیامبر گرامى نازل شده از کتاب خدا و سنت هاى موجود استنباط مى کردند. استنباطى که دیگران را یاراى آن نبوده است. امام صادق علیه السَّلام مى فرماید:
«ما من شىء إلاّ وفیه کتاب وسنة» «هیچ رخدادى نیست مگر آن که قانون آن در کتاب و سنت پیامبر بیان شده است».
بنابراین امامان معصوم در حوزه معارف و احکام، نوآورانى نبوده اند که ریشه در کتاب و سنت نداشته باشد، بلکه استخراج کنندگان احکام الهى از کتاب و سنت بوده اند که دیگران را یاراى چنین فهم و دقتى نیست.
د. الهامات الهى:
علوم ائمه اهل بیت علیهم السَّلام سرچشمه دیگرى دارد که مى توان از آن با عنوان «الهام» یاد کرد. الهام اختصاص به پیامبران نداشته و در طول تاریخ گروهى از شخصیتهاى والاى الهى از آن بهره مند بوده اند. این افراد علم خود را از طریق عادى نیاموخته بلکه به تعبیر قرآن داراى «علم لدنّى» بوده اند:
(عَلّمْناهُ مِنْ لَدُنّا عِلْماً).
بر این اساس، ائمه اهل بیت علیهم السَّلام نیز که مرجع امت در تبیین معارف الهى و احکام دینى مى باشند، برخى از سؤالات را که پاسخ آن در احادیث مروىّ از پیامبر صلَّى اللّه علیه و آله و سلَّم یا کتاب على علیه السَّلام وجود نداشت از طریق الهام و آموزش غیبى پاسخ مى دادند .
از این بیان مى توان نتیجه گرفت که کسانى که چنین اشکالى را مطرح مى نمایند بین وحى تشریعى و الهامات الهى فرقى نگذاشته و تصور مى کنند که به هر فردى که به او الهام شد او نبى خواهد بود. حال آن که «مُحدث بودن» یکى از مقامات انسان هاى والاست که در عین حال که فرشتگان با او سخن مى گویند ولى نبى نخواهد بود. چنان که یادآور شدیم مصاحب موسى به تعبیر قرآن علم لدنى (وَعلّمناهُ من لدُنّا عِلماً) داشت ولى نبى نبود.
اکنون سؤال مى شود که اگر محدوده دانش و بینش هر یک از اهل بیت پیامبر بسان یک فرد صحابى بود پس چرا پیامبر خاتم براى آنان چنین مزیتى قائل مى شود. گاهى آنها را عِدْل قرآن و همتاى او مى شمرد و گاهى آنها را کشتى نجات مى داند. این نوع امتیازها حاکى از آن است که آنان داراى علومى بودند که دیگران از آن بى بهره بودند و در پرتو این آگاهى ها، بسیارى از احکام اسلام را که قبلاً تشریع شده بازگو مى کردند، نه این که حکم جدیدى را انشاء مى نمودند.
آنچه ما از نویسنده گرامى و کسانى که دچار این سؤال هستند خواهش مى کنیم بین انشاء احکام و إخبار از احکامى که بر رسول خدا نازل شده فرق بگذارند. انشاء احکام جدید ناقض خاتمیت است ولى اخبار از احکامى که بر قلب پیامبر فرود آمده است تأیید خاتمیت و نشانه آن است. شگفت این جاست که افرادى الهام به مادر موسى را یا سخن گفتن فرشتگان با مریم و یا همسر ابراهیم را که همگى در قرآن آمده است مى پذیرند، امّا سخن گفتن فرشتگان با امامان معصوم و در جریان گذاشتن آنها نسبت به احکامى که قبلاً تشریع شده است دچار تردید و اعتراض مى شوند.
(وَإِذْ قالَتِ الْمَلائِکَةُ یا مَرْیَمُ إِنَّ اللّهَ اصْطَفیکِ وَطَهَّرَکِ وَاصْطَفیکِ عَلى نِساءِ الْعالَمینَ).(آل عمران/42). (وَ أَوحَیْنا إِلى أُمّ مُوسى أَن أَرْضِعیه...).(قصص/7).