نویسنده: سلمان رجب زاده
بررسی راهکار به ارث بردن معارف معنوی و آسمانی
انسان خلیفه خداوند است. این خلیفه الهی زمانی وارث میشود که در مقام توحید افعال، در مظهریت اسمای کامل الهی قرار گیرد و از صالحان به شمار آید. آن گاه است که هستی را به ارث میبرد. این که خداوند خود را وارث میشمارد، تضاد و تقابلی با وارث بودن انسان صالح ندارد؛ زیرا خلیفه در مقام استخلاف نشسته است.
انسان میبایست با بهره مندی از طریقت شریعت و عبودیت، حقیقت الهی خویش را به فعلیت رساند و خود را در حق محض فانی کند، در آن صورت وارث همان چیزی میشود که خداوند وارث آن است. انسانهای صالح که طریقت شریعت را برای رسیدن به حق و حقیقت پیمودند، همه وجودشان الهی میشود و آن زمان است که وارثان همه چیز از جمله وارثان چشم و گوش خویش میشوند.
نویسنده در این مطلب بر آن است تا با بهرهمندی از آموزههای وحیانی به تفسیر و تحلیل یکی از فقرات بلند و فراز دعای عرفه امام حسین(ع) بپردازد. با هم این مطلب را ازنظر میگذرانیم.
مفسران حقیقت و سراب
بی گمان دعای عرفه، از مصادیق جوامع الکم است که در اختیار بشر قرار داده شده است. کلمات و واژگان کلیدی آن، هر یک فرمول زندگی است. البته همه کلام معصوم(ع) نور است، ولی برخی از کلمات، ظرفیت بیش تری برای نمایش معانی بلند دارند و آیینه هایی هستند که به خوبی حقایق را نشان میدهند. اگر قرآن از جوامع الکلم است که امت اسلام از آن بهره مند میشوند، ولی تبیین فرمولهای بیان شده در آن، نیازمند مفسری چون معصومان(ع) است. در برخی از روایات آمده است که سوره توحید ثلث قرآن و سوره کافرون ربع قرآن است و این که سوره فاتحه الکتاب، همه قرآن و خلاصه آن است و خلاصه سوره حمد نیز در بسمله یعنی بسم الله الرحمن الرحیم، و خلاصه بسمله در بای بسم الله است. این بدان معناست که در بسم الله و بای آن خلاصه حقایق وجود دارد که همان حقیقت توحید خالص و ناب است؛ زیرا همه هستی مظاهر همان یک حرف هستند. در قرآن بارها از تصریف آیات سخن به میان آمده است. این اصطلاح بیانگر این معناست که حقیقت، امری یگانه است که به اشکال گوناگون جلوه گری میکند.
از آن جایی که هر کسی نمیتواند فرمولهای خلاصهای چون الم، طه، یس و مانند آن را کشف کند، قرآن همان فرمولها را به شکل آیات قرآنی تصریف کرده و به امثال درآورده است تا هر کسی باتوجه به فراخور استعداد و ظرفیت وجودی خود بتواند از دریچه آیه یا آیاتی از قرآن، ملکوت آن را بیابد و وحدت وجود و موجود را دریابد و این که همه این موجودات چیزی جز مظاهر حقیقتی بیش نیست.
البته همه هستی این گونه است و جز سرابی نیست؛ مشکل انسان این است که زمانی به سراب بودن هستی آگاه میشود که به حق یقین برسد که برای بیش تر مردم همان مرگ اضطراری است و تنها شماری انگشت شمار به نام سابقون و ابرار هستند که با مرگ اختیاری، کشف الغطا میکنند و در همین دنیا، سراب بودن هستی را درک میکنند. از این رو خداوند میفرماید: و سیرت الجبال فکانت سرابا؛ کوهها به راه میافتند و سراب میشوند. (نبا، آیه20) این تنها کوهها نیستند که در روز قیامت و کشف غطای عمومی سراب میشوند، بلکه همه هستی سراب است و تنها حقیقت الله است که وجود دارد. با این همه چون انسان اسیر ظواهر است، گمان میکند که کوه و دریا و دشت وجود دارد، بلکه آن چه وجود دارد تنها حقیقت وجودی خداوند است.
برخی تلاش دارند تا این حقیقت هستی را واقعیت دیگری بخشند و صراحت قرآنی را به تاویل میبرند و میگویند مراد از «کانت» همان «صارت» است؛ به این معنا که سراب بودن هستی را به معنای سراب شدن یا همانند سراب شدن معنا میکنند، در حالی که قرآن به صراحت از سراب بودن هستی نسبت به حقیقت وجودی خداوند سخن میگوید. روزی که کشف الغطا میشود و انسان به مرتبه یقین با مرگ اختیاری یا اضطراری میرسد و قیامت صغری یا کبرای آدمی بروز میکند، درمی یابد که همه زندگی چیزی جز سراب نیست، نه این که چیزی جز سراب نبوده است و یا سراب میشود.
اهل بیت عصمت و طهارت(ع) مفسران این حقیقت و این سراب هستند. آنان باتوجه به ظرفیتهای مخاطبان خویش سخن میگویند؛ چرا که مامورند این گونه باشند چنان که خود میفرمایند: نحن معاشر الانبیاء نکلم الناس علی قدر عقولهم؛ ما پیامبران خداوند تبارک و تعالی به اندازه ظرفیت عقول مردم با آنان سخن میگوییم.
عرفان در کلام امام عارفان ابی عبدالله(ع)
عرفان و شناخت این حقیقت و سراب مظاهر، در کلام امامان معصوم(ع) که امام عارفان هستند، به خوبی بیان شده است. عرفان ناب را میتوان در کلمات نورانی حضرت حسین(ع) به ویژه در عرفات جست؛ زیرا از این جاست که حماسه و عرفان عاشورایی رقم میخورد. بیان همه آن چه در دعای نورانی عرفه آمده بیرون از حوصله یک مقاله کوتاه است. از این رو، تنها به یک جمله از این حدیث نورانی و عرفانی اکتفا میشود که قرآن صاعد و جامع الکلم است.
علم الدراسه و علم الوراثه
در امور مادی، پس از مرگ مورث، وارث ارث میبرد، اما در معارف و امور معنوی، وارث میبایست بمیرد تا از این معارف و معنویت الهی و آسمانی ارث برد و بهره مند گردد. از این رو در روایت آمده موتوا قبل ان تموتوا؛ قبل از این که مرگ و اجل برسد، به مرگ اختیاری بمیرید. این مرگ اختیاری به معنای عبور از دلبستگیهای دنیوی و هواهای نفسانی است. کسی که دلش با یاد و ذکر الهی زنده شود، دنیا در دلش میمیرد و همین مرگ اختیاری است که زمینه بهرهمندی از معارف و علم وراثتی را فراهم میآورد.
علم الدراسه، علم اکتسابی و حصولی است که با تحصیل به دست میآید. انسان در دنیا ابزارهایی دارد که میتواند این علوم را تحصیل کند. خداوند میفرماید: «و خداوند شما را از شکم مادرانتان خارج نمود در حالی که هیچ چیز نمیدانستید؛ و برای شما، گوش و چشم و عقل قرار داد، تا شکر نعمت او را بجا آورید!» (نحل، آیه 78)
این علم الدراسه که با ابزارهایی چون گوش و چشم درک و فهم میشود، علم حصولی است که چون به علم حضوری و شهودی تبدیل نمی شود، در آخر عمر از میان میرود و با یک فراموشی و آلزایمر، چیزی از آن باقی نمی ماند. خداوند درباره خصوصیت و ویژگی ناپایداری علم الدراسه میفرماید: «و خدا شمارا آفرید، سپس جان شما را میگیرد و بعضی از شما تا خوارترین دوره سالهای زندگی فرتوتی باز گردانده میشود، به طوری که بعد از آن همه دانستن و علم و شناخت، دیگر چیزی نمی داند. (نحل، آیه 70) بنابراین، کسانی که سالیان سال برای علم الدراسه تلاش میکنند، در آخر عمر و هنگام پیری، همانند کودکی میشوند که هیچ چیز نمیدانند.
اما علم الوراثه این گونه نیست، زیرا علم الوراثه، علم پیامبران و علم الهی است که از طریق تقوا به دست میآید و با مرگ اختیاری در انسان چون نوری به جوشش در میآید. خداوند درباره این علم در آیه 282 سوره بقره میفرماید: «اتقوالله و یعلمکم الله، پروا از خدا کنید، و خدا یادتان میدهد.» این که خداوند در این آیه نتیجه تقوا پیشگی را با و او بیان کرده است، به این معناست که نتیجه تقوا امور بسیاری است که یکی از آنها تعلیم علم الوراثه است. این همان علم نوری است که در حدیث عنوان بصری آمده است. حضرت امام صادق(ع) به عنوان فرمود: «العلم نور یقذفه الله فی قلب من یشاء؛ علم نوری است که خدا در قلب هر کس که بخواهد میافکند.»
کسی میتواند مفسر قرآن باشد که وارث علم الوراثه باشد و از آن علم نوری بهرهمند شده باشد. قتاده که از بزرگان تفسیر در میان شیعه و سنی است؛ روزی خدمت حضرت امام باقر(ع) رسید و آن حضرت(ع) به او فرمود: براساس چه چیزی فتوا میدهی؟ گفت: به کتاب الله. حضرت(ع) فرمود: تو چگونه به قرآن فتوا میدهی در حالی که: ما ورثک الله من کتابه حرفا، انما یعرف القرآن من خوطب به؛ یعنی تو علم الدراسه را آموختی اما از علم الوراثه محرومی و یک حرف از قرآن، به ارث نبردی، زیرا به اندازه یک حرف با اهل بیت(ع) ارتباط نداری؛ چون اگر رابطه نباشد ارث هم نیست.
علمالوراثه مشروط به تقواست و تقوای کامل نیاز است تا ارث، کامل باشد نه ارثی چون ارث زنان که نیمه و نصف است. کسانی که بخواهند از ارث کامل برخوردار باشند باید تقوای الهی کامل داشته باشند که تنها باولایت تحقق مییابد؛ زیرا همه چیز با ولایت به کمال و تمام میرسد، چنان که از آیه3 سوره مائده این معنا به دست میآید و در روایات بسیاری آمده است که مثلا« من تمام الحج لقاءالامام» یا «من تمام الصلاه، الولایه» بنابراین، تقوای الهی تنها با ولایت تحقق مییابد و هر کسی که بخواهد به خداوند متصل شود و از علم لدنی و نوری و علم الوراثه برخوردار شود میبایست، به ولایت متصل شود. از این رو خداوند میفرماید: «بگو اگر خدا را دوست دارید، از من پیروی کنید تا محبوب خداوند شوید و خداوند از گناهان شما در گذرد و خداوند غفور و رحیم است.» (آل عمران، آیه31) بنابراین، راه رسیدن به خداوند و محبوبیت وی به این است که از طریق محبت اهل بیت(ع) وارد شویم (شوری، آیه23) و اگر این گونه عمل کنیم میتوانیم امید داشته باشیم که به تقوای کامل دست یافته و وارث علم الهی و انبیا شدهایم.
چشم و گوش، وارثان آدمی
امام حسین(ع) در بخشی از دعای عرفه میفرماید: «اللهم اجعل غنای فی نفسی، و الیقین فی قلبی، و الاخلاص فی عملی، و النور فی بصری، و البصیره فی دینی، و منعنی بجوارحی، و اجعل سمعی و بصری الوارثین منی» خدایا برای من قرار ده بی نیازی در نفسم و یقین در قلبم و اخلاص در عملم و روشنی در چشمم و بینایی در دینم و بهره ام ده به اعضایم و گوش و چشم را وارثانم قرارده. در این جا آن حضرت(ع) از خدا میخواهد تا گوش و چشم را وارثین وی قرار دهد. در برخی نسخ این گونه ترجمه کرده اند که آن دو را تحت فرمانم قرار ده و یا این که آن دو را باقی و فناناپذیران از من قرارده. به نظر میرسد که مراد آن حضرت(ع) همان چیزی است که در علم وارثت بیان شد. به این معنا که چشم و گوش انسان وقتی وارث وی میشوند که وارث مرده باشد و در مقام فنا قرار گیرد. به این معنا که مرگی چون مرگ اختیاری تحقق یابد و شخص، گوش و چشم خود را فانی در ذات الهی و باقی به بقای او قرار دهد. این جاست که خلافت دو سویه تحقق مییابد و انسان خلیفه خدا و خداوند خلیفه انسان میشود. این گونه است که علم انسان عین علم الهی میشود و از علم نوری بهره مند میشود. گوش و چشمی که وارث آدم باشد، همان گوش و چشمی است که به مرگ اختیاری فانی در فعل الهی شده است؛ البته اگر ممکن بود که در مقام ذات الهی یا در مقام اسما و صفات الهی که عین ذات است، فانی شود بسیار عالی بود، ولی از آن جایی که انسان میتواند فنا را در مقام فعل الهی تجربه کند، همین خود عین کمال هر عضوی و هر انسانی است. در این حالت است که گوش و چشم وی عین الله میشود و انسان به چشم الهی میبیند و به گوش الهی میشنود و خداوند به چشم و گوش او میبیند و میشنود. این مقام فنای اعضا در مقام خلافت الهی، در مقام توحید فعل است. اگر این گونه شد، گوش و چشم الهی میشود.
ما انسانها علم الدراسه را از طریق گوش و چشم به دست میآوریم و جالب این است که از گوش تا قلب را خداوند رسالت میکند ولی اگر این رسالت الهی از همان آغاز باشد، در آن حالت منابع و ابزارهای شناختی از چنان سلامت و دوری از ریب و کژی برخوردار میشود که دیگر هیچ شک و تردیدی نمیماند، زیرا در این حالت علم شهودی و وراثتی است نه علم الدراسه.
براساس آموزههای قرآنی و توحید افعالی، همه چیز از او و به سوی اوست و او مالک و رب همه چیز است. و لذا همه آن چه انسان اراده میکند، پیش از آن مسبوق به اراده الهی است. از این رو خداوند میفرماید: ما تشاوون الاما یشاءالله؛ شما چیزی را اراده و مشیت نمی کنید مگر آن چه را خداوند مشیت و اراده کرده است.
در مسئله شنیدن و دیدن، نیز پیش از این که انسان ببیند و بشنود، خداوند شنیده و دیده است. خداوند است که ابزارهای شناختی و دانش از جمله گوش و چشم را شنوا و بینا میکند. اما تفاوت انسان مومن متقی با غیر او این است که سمع و بصر، الهی شده و به کمال رسیده است. این جاست که خداوند خود میگیرد و به قلب میرساند و نورانی میکند. خداوند در همه مراحل به طور مستقیم دخالت میکند. این گونه است که قلب مومن متقی به دانش و علم الهی نورانی میشود ولی دیگران این گونه بهرهمند نمیشوند.
به هر حال، زمانی گوش و چشم و دیگر اعضا و جوارح وارثان خود آدم میشود، که خدایی شده و فانی در خدا شده و بقای به فنای او شود. این همان موتوا قبل ان تموتوا و دست یابی به مرگ اختیاری و کشف الغطایی است که حضرت امیرمومنان علی(ع) میفرماید با دست یابی به آن، اگر مرگ بر من چیره شود و اجل سر رسد هیچ چیز بر یقین من افزوده نمی شود، زیرا در مقام حق الیقین نشسته است و فراتر از حق الیقین نیست.