13 مهر 1394, 13:51
دژى در برابر دژخیم
بسیارى از مورّخان تاریخ معاصر ایران بر این نکته اعتراف دارند که ناصرالدین شاه قاجار از عظمت و نفوذ آیت الله کنى فوق العاده بیم و ملاحظه داشت و این امر حاکى از قدرت معنوى، نفوذ کلام، پیوند با مردم و شجاعت آن مرجع دینى است. عالمى که با تحقیر و شکستن قدرت پوشالى کارگزاران ظالم، سایه حمایت خویش را بر مردم ضعیف گسترده بود. در این مقال به نمونه هاى درخشانى از شجاعت و غیرت دینى او اشاره مى کنیم:
میرزا محمد مهدى لکهنوى مى نویسد: «اینک حکم محکم ایشان مشابهت دارد. از سلطان و شاهزادگان و امرا کسى را جرأت آن نیست که بى اذن ایشان اقدام بر تکلم نماید و یا بى مشورت ایشان اجراى مطلبى بنماید. امراى عصر حتى ناصرالدین شاه قاجار از وى خائف مى بودند و شاه مذکور مکرر به خانه اش به جهت ملاقات مى آمد.»([20])
نوشته اند: «روزى ناصرالدین شاه به منظور شکار، به همراه اطرافیانش از دروازه شهر خارج شد. هنوز مسافتى را طى نکرده بود که از دور نگاهى به پایتخت کرد و در فکر فرو رفت. پس از آن بى درنگ از شکار منصرف شد و به تهران بازگشت. یکى از درباریان سبب انصراف شاه را از شکار جویا شد. شاه در پاسخ گفت: چون از دروازه بیرون رفتم، نگاهم به شهر و دروازه افتاد، این فکر در نظرم آمد که اگر حاجى ملا على کنى امر نماید درِ این دروازه را بر روى من ببندند و باز نکنند، من چه خواهم کرد! از این رو ترس و وحشت مرا فراگرفت و گفتم برگشتن بهتر است.»([21])
کردار مغایر با دین و همکارى ذلت آور با بیگانگانى چون روس و انگلیس از شاه چهره کریه و خائنى ساخته بود بدان حد که حاجى درباره او مى گفت: «او ناصرالدین شاه (یارى کننده دین) نیست، بلکه ناصرالکفر است.»([22])
روزى شاه از ملاعلى مى پرسد بر اساس حدیث «علماء امتى افضل من انبیاء بنى اسرائیل» (علماى امت من از پیامبران بنى اسرائیل برترند) شما باید لااقل همان کارهایى را بکنید که آن پیامبران مى کردند. مثلاً آیا شما مى توانید مانند حضرت موسى عصایى را اژدها کنید؟!
حاجى بدون تأمل و درنگ در پاسخ مى گوید: آرى، اگر شما ادعاى خدایى کنید ما هم عصا را اژدها خواهیم کرد؟!([23])
روزى نایب السلطنه، کامران میرزاپسرناصرالدین شاه و وزیر جنگ و حاکم تهران براى انجام کارى در منزل حاج ملا على کنى حضور یافت. در ضمن صحبت، حاجى با عذرخواهى فرمود: «خیلى ببخشید، من پایم درد مى کند و ناچارم آن را دراز کنم!» کامران میرزا که مردى خودخواه و خودپسند بود، احساس کرد ملاعلى کنى قصد بى احترامى به او را دارد و براى اینکه تلافى کرده باشد، گفت: اتفاقاً بنده هم پایم درد مى کند و اجازه مى خواهم آن را دراز کنم!
آیت الله کنى بافراست و هوشیارى تمام متوجه منظور نایب السلطنه شد و براى آنکه او را خوب ادب کرده باشد فرمود: «من اگر ناچارم پایم را دراز کنم، علتش این است که دستم را کوتاه کرده ام، ولى فکر نمى کنم شما در وضعى باشید که لازم باشد پایتان را دراز کنید.»([24])
منبع:فرهیختگان تمدن شیعه
کتابخانه هادی
پژوهه تبلیغ
ارتباطات دینی
اطلاع رسانی
فرهیختگان