13 مهر 1394, 13:51
گزیده اى از کرامات
با توجه به این که اجراى حدود شرعى منوط به اجازه حاکم شرع است، مجتهد برغانى در یکى از سال ها بر شخصى که مرتکب معاصى شده بود، حد جارى کرد. مدتى بعد، یکى از بستگان آن شخص مجرم به قصد انتقام، اسلحه اى فراهم کرد و در نیمه شبى، مخفیانه به سوى کتابخانه برغانى رفت. آن مرد وقتى یک پایش را داخل کتابخانه قرار داد، احساس کرد که فرد یا افرادى از پشت سر، دست بر کمربندش نهاده و او را به بیرون کشیدند. ترس سراپاى وجودش را فرا گرفته بود لذا به اطراف نگاه کرد، امّا کسى را ندید. به خود تلقین کرد که حتماً از تخیّل و اوهام بوده است. در دفعه دوم و سوم نیز به محض ورود به درون جایگاه، همان حادثه را مشاهده کرد و فهمید که واقعاً عنایت الهى شامل حال آن مجتهد بزرگوار است. از این رو، از اعماق دل توبه کرده و اسلحه را بر زمین انداخت و در حالى که اشک از دیدگانش جارى مى شد، به کتابخانه وارد شد بدون این که کسى وى را از پشت سر بکشد. آن شخص پس از ورود، دست مبارک آن عالم ربّانى را بوسید و اظهار پشیمانى کرده و به خانه خود مراجعت کرد. مجتهد برغانى در همه این حالات و حوادث، غرق عبادت پروردگار بود و اصلا متوجه حضور و خروج آن مرد نشده بود.([40])
یکى از تجّار قزوین به واسطه صدور حکمى از سوى برغانى، کینه ایشان را دردل گرفت. با شدّت یافتن این خصومت، سرانجام او تصمیم نهایى خود را مى گیرد تا آن مجتهد فرزانه را به قتل برساند. در همان شبى که شرایط و وسائل قتل را فراهم کرده بود و به نیّت اجراى آن مى خواست عازم بشود، خبردار شد که انبار پنبه اش طعمه حریق شده و در حال سوختن است. شنیدن این خبر، قلبش را به شدّت تکان داد آن چنان که به درگاه غفران و عنایت الهى توبه کرد و از تصمیم شیطانى خود منصرف شده و از ارادتمندان ملاّ محمّد تقى گردید.([41])
منبع:فرهیختگان تمدن شیعه
کتابخانه هادی
پژوهه تبلیغ
ارتباطات دینی
اطلاع رسانی
فرهیختگان