نویسنده: مهندس محمود یادبودی
در مناجات شعبانیه که حضرت امیرالمومنین و امامان از فرزندان او علیهم السلام در ماه شعبان میخواندند ( مفاتیح الجنان) آمده است:
«اللهم صل علی محمد و آل محمد، واسمع دعائی اذا دعوتک واسمع ندائی اذا نادیتک واقبل علی اذا ناجیتک ، فقد هربت الیک و وقفت بین یدیک مستکینا لک...
بار خدایا سلام فرست بر محمد و خاندان محمد، بشنو دعایم را هنگامی که میخوانمت و بشنو صدایم را هنگامی که صدایت میزنم و روی آور بر من هنگامی که راز و نیاز میکنم پس به راستی گریخته ام به سویت وایستادهام در برابرت به حال فروتنی برایت».
ماه مبارک رمضان یکی از منازل سالکین الی الله است. سلوک الی الله یعنی سیر معنوی روح به سوی خدا و تقرب به او که دارای درجات و مراتب است.
این سلوک و سیر چهار قدم دارد؛
1- تجلیه: یعنی آراستن ظاهر به آداب و سنن شرعیه، یعنی عمل به دستورات شارع مقدس مانند نماز، روزه و سایر اعمال که ظاهر است و به آن تجلیه میگویند.
2- تخلیه: پیراستن است نه آراستن، پیراستن باطن است از یک سنخ رذایل اخلاقی، پاک شدن از گناه و چه بسا پاک کردن و منزه کردن نفس است از یک سنخ گناهان و چه بسا اولین دعایی که در اولین روز ماه مبارک رمضان وارد شده ، اشاره به همین معنا باشد: دعای روز اول ماه مبارک رمضان؛ بار خدایا قرار بده روزه ام را در ماه مبارک رمضان روزه روزه داران و شب زنده داری ام را در آن، شب زنده داری شب زنده داران و بیدار و آگاهم کن در آن از خواب بی خبران و ببخش بر من گناهم را در آن ای معبود جهانیان و درگذر از من ای درگذرنده از گناهکاران.( نقل از مفاتیح الجنان)
3- تحلیه: تحلیه یعنی روح را آرایش دادن به صفات ملکوتیهای که کمالیه است. صفات کمالیه ملکوتیه دارای مراتب است که تخلق به اخلاق الهی کند خودش را.
4- فناء فی الله تعالی: به این تعبیر که روح سالک فانی بشود از انیت (خودخواهی) در شهود حق. فناء فی الله یعنی فعلش فانی بشود در فعل حق تعالی، صفاتش فانی بشود در صفات حق تعالی، ذاتش فانی بشود در ذات حق تعالی که مباحث جدایی دارد که در حد بنده نیست.
ماه مبارک رمضان، هم ماه نزول است هم ماه صعود: ماه نزول است: ماه نزول قرآن است که در ادعیه و آیات قرآن داریم:
« انا انزلناه فی لیله القدر»
همانا قرآن را نازل کردیم در شب قدر( سوره قدر آیه 1)
«انا انزلناه فی لیله مبارکه انا کنا منذرین»
همانا در شبی مبارک ما آن را نازل کردیم که ما ( همواره) بیم دهنده بوده ایم.( آیه 3 سوره فرقان).
الذی انزل فی القرآن هدی للناس و بینات من الهدی و الفرقان( دعای هر شب دهه آخر ماه مبارک رمضان.)
در واقع ماهی است که خدا با عبدش سخن گفته است برای سازندگی او وراهنمایی به سوی قرب به او، پس در شب قدر بر قلب پیامبر اکرم نازل شد واین کلام رب است با عبدش و نازل شد که برای بندگان قابل فهم ودرک باشد. پس کلام الهی از مصدر وحی نازل شد برای ابنای بشر. این کلام رب است با عبدش.
ماه صعود است: ماه کلام عبد است با ربش، البته در همه اوقات میتواند عبد با رب سخن بگوید ولی این یک زمان خاص است و سخن بُرد دیگری دارد و اهل معرفت تعبیر میکنند و میگویند ماه رمضان ماه راز است و نیاز و ماه ناز است. پس ماه مبارک رمضان ماه صعود کلام عبد است به سوی رب و خداوند، توسط اولیایش سخن گفتن را به عبد میآموزد و دعا صعود پیدا میکند و صاعد میشود. فرق دعا و ندا چیست؟ و حقیقت دعا کدام است؟ محور بحث این است که در ماه مبارک رمضان وظیفه عبد سخن گفتن است با رب، ولی چگونه؟ اول تجلیه بود که انجام داده، دوم تخلیه است، یعنی روزه را که ظاهرا گرفته پس تجلیه انجام شده و حالاباید درون را درست کرده و پردههای حجاب ظلمانی را بنده با لطف خداوند از بین ببرد تا بهتر بتواند به سوی او برود و از او تقاضا کند واز الطاف الهی است که خود زمینه را پیشاپیش برای بنده فراهم میکند که او بتواند با ربش سخن بگوید.
پس در واقع هم قوس صعود معنویت و هم قوس نزول معنویت داریم( سیر معنوی) قوس نزول از مبدا وجود وقوس صعود بشود انا لله وانا الیه راجعون و در ماه مبارک رمضان تاکید به دوچیز شده که چکیده آیات وروایات است؛ 1- تلاوت قرآن کریم که تعبیر شده به ماه بهار قرآن 2- دعا( سیر صعودی) و در دعای مولاعلی و سایر ائمه( مناجات شعبانیه) سه لغت را به کار بردهاند: ندا، دعا، نجوا.
ندا: در لغت به معنای خواندن است.«و اسمع ندائی اذا نادیتک» ندا با آهنگ بلند است.
دعا: همان خواندن است با یک تفاوت که با آهنگ کوتاه است.« واسمع دعائی اذا دعوتک».
نجوا: به معنی راز گفتن است و نیازی به صوت نیست اگر هم صوت باشد بسیار آهسته ولی بدون صوت هم هست که درونی است.
« و اقبل علی اذا ناجیتک»
و روی آور بر من هنگامی که راز و نیاز میکنم.
اما در اصطلاح، طلب امر و مطلبی توسط شخصی دانی از عالی است ( بخصوص در اصطلاح قرآن و ادعیه).
ندا، صدا زدن است و دعا همان خواندن است و باید طرفین داشته باشند؛1- داعی(طلب کننده) 2- مدعو(شنونده). داعی در مرتبه پایین است و مدعو در مرتبه بالاست و خواندنی است که درخواست مطلبی باشد و دارای شرایط عقلی و نقلی است که ان شاء الله مطرح خواهیم کرد. از نظر ارزشی، آیات و روایات ارزش بالایی را برای دعا مطرح میکنند که دعا ارزش بالایی و والایی نسبت به ذکر دارد. خواندن قرآن بسیار خوب است ولی نباید باعث غفلت از دعا شود. وقتی کلام الهی روی من اثر میگذارد که من پاسخگو باشم. من سر تاپایم احتیاج است و باید درخواست کنم حتی اگر از آیات قرآنی استفاده کنم( دعاهای قرآنی) و این بار نه به عنوان قرآن خواندن بلکه به عنوان دعا و آن را خودش یاد داده است. و امام باقر(ع) میفرماید: اعتنا نمی کند خداوند به شما اگر خواسته هایتان نباشد. روایت از پیامبر(ص) است؛« الدعا مخ العباده» دعا مغز عبادت است.
و از حضرت علی(ع): دعا کلید رحمت و چراغ تاریکی است و نیز روایت از ابوحمزه ثمالی نقل از امام جعفر صادق (ع) ( اصول کافی کتاب الدعا شماره 3174 صفحه 318) نوشته شده است که موسی(ع) از خداوند پرسشی کرد و عرض کرد پروردگارا آیا تو به من نزدیکی تا آنکه با تو به آرامی راز و نیاز کنم یا از من دوری تا بانگ برآورم؟ خداوند فرمود: ای موسی! من همنشین کسی هستم که مرا یاد کند. در واقع همین که یاد خدا افتادیم کافی است، دوری و نزدیکی مطرح نیست. همین که دلت متوجه خدا شد کافی است کما اینکه توجه او به سوی تو کافی است. در سیر معنوی یک توجه و یک نگاه او مس وجودت را طلا می کند. اگر ما مدام ذکر بگوییم ولی قلب غافل باشد، کارساز نیست. یک توجه دل، یک نظر الهی زیر و رو میکند. مانند حضرت امام حسین(ع) و زهیر. توجه قلب بود و عاشق شد و فانی در امام زمانش شد.
حضرت موسی مانده بود در کیفیت و چگونگی دعا که آیا دعا باشد، ندا باشد و یا نجوا و دید دوری و نزدیکی اینجا راه ندارد، اگر دور باشد دعاست واگر نزدیک باشد نجوا است و خدا میفرماید: من که با تو حرف زدم( نزول قرآن) به تو هم اذن دادم که با من حرف بزنی چون سخن تو با من مکمل سخن من است با تو و این سازنده توست.( آیه 60 سوره غافر)»
و قال ربکم ادعونی استجب لکم...
و پروردگارتان گفته است مرا بخوانید تا شما را اجابت کنم.
ادعوا ربکم تضرعا و فقیه، بخوانید پروردگارتان را به زاری و نهانی.
در وصایای حضرت علی(ع) به فرزندش امام حسن(ع) در قسمتی از خطبه ای در نهج البلاغه میخوانیم: « بدان، که تو را رخصت دعا و تضمین اجابت دعا از مقامی صادر باشد که خزانههای آسمانها و زمین را یکجا در اختیار دارد، هم اوست که فرمانت داده است که بخواهی تا ببخشاید. و طلب رحمت کنی تا بنوازد بی آنکه در میان خود و تو دربانی بگذارد( حجابی باشد) که برتو دربندد، یا تو را در جستجوی واسطه ای برای دیدارش ناگزیر کند. چون بد کنی راه توبه را بر تو نبندد و ... توضیح پیرامون خطبه: ادب اقتضای همین معنا را میکند تا او اجازه بدهد و من بخواهم از او( دعا کنم). آن موجودی که تمام قدرت ملکوت در دست اوست اجازه درخواست داده و خودش هم متکفل شده است که اجابت کند. هیچ چیزی را او بین خودش و تو قرار نداده یعنی خدابین خودش و من و تو هیچ مانعی قرار نداده است. ممکن است من مانعی سر راه بگذارم اما او مانعی نگذاشته که این مانع مسئله مهمی است و به آنها خواهیم پرداخت. ما چیزی قویتر و برندهتر از دعا نداریم و اگر اسلحهای برندهتر از دعا بود به دست انبیاء(ع) سپرده میشد چون آنها به کمال معنوی رسیده بودند و اگر وسیله ای نافذتر از دعا بود در اختیار آنها قرار میگرفت. امام رضا(ع) فرمود: « اسلحه انبیاء(ع)دعا بود». تمام معجزاتی که از انبیاء صادر شد به وسیله دعا بود. تمام کراماتی که از اولیاء صادر شده از دعا بود و با دعا حضرت عیسی(ع) مرده را زنده میکرد. اجابت دعا بستگی به یک حالت خضوع و حضور قلبی دارد و در خواست حقیقی از عبد صادر نمیشود مگر اینکه ادراک کند دلش آن عظمت را و حالت خضوع پیدا کند و این حالت مربوط به معرفت عبد است. نسبت به رب که چه مقدار شناخت دارد بنده از پروردگارش. لذا درجات بُرد دعاها بر محور شناختهای داعی از مدعو است به همان اندازه که شناخت و خضوع داری این خضوع قلبی، این خضوع درونی بستگی به معرفت او دارد و لذا اهل معرفت در رابطه با شروط دعا دسته بندی میکنند و میفرمایند یک دسته از شروط دعا شروط عقلی است و دسته دوم شروط نقلی است. دسته سوم، هم شروط عقلی است هم نقلی و آن را که از شروط عقلی میدانند مسئله معرفت است و شناخت که چه مقدار معرفت داشته باشیم تا بُرد دعا بر همان محور باشد. و فرق میکند دعایی را که ولی الله الاعظم بکند یا من«یا الله» او با «یا الله» من فرق میکند. او با یک « یا الله « میتواند کن فیکون کند واین براثر شناخت و معرفت بالای اوست و لذا میفرماید سلاح انبیاء(ع) دعا است و معجزات انبیاء از همین دعا بوده است. وقتی ما میبینیم که معرفت و چنین شعوری را نداریم که دعا کنیم لذا به آنها متوسل میشویم که آنها برای ما دعا کنند، چون ذره ای از معرفت آنها را نتوانیم دانست مگر اولیاء الله و بزرگانی که براثر تقوا به معرفتی برسند.
شرط عقلی: در تعریف معرفت عبد نسبت به رب( در قالب غیر اصطلاحی) انسان اگر چیزی را از کسی بخواهد باید بداند که شخص توان انجام آن را دارد واگر نتواند اصلا تقاضا درست نیست. در رابطه با خداوند هم همین طور است وقتی صحیح است که پروردگار را قادر بداند.
شرط یک : پس اولین شرط عقلی در دعا این است که پروردگارت را قادر بدانی، معرفت به قدرت و توان او را داشته باشی والا اگر او را عاجز بدانی اصلا معنی ندارد مطالبه کردن، حتی اگر شک در قدرت او هم داشته باشی به درد نمیخورد. یک دسته از دعاهای ما حقیقی نیست و مثلا مینشینیم دعای توسل میخوانیم، چون شرط را نداریم وقت تلف کنی است. این دعا نیست و داریم میرسیم به آنجا که چرا دعا مستجاب نمیشود! اشکال از خود ماست. واقعا بگو لاحول و لاقوه الابالله هیچ نیرویی جز نیروی او و پناهی جز او نیست. پس در قالب اصلاح معرفت عبد است نسبت به قدرت رب(اولین شرط عقلی).
شرط دوم: مسئله این است که علم داشته باشیم که آنچه را طلب میکنیم او عطا میکند. چون ممکن است کسی کاری از دستش برآید، بتواند گرهی را باز کند ولی نمی دانم انجام میدهد یا نه و اسم آن را میگذاریم بُخل در اجابت یعنی طرف بخیل است، میتواند ولی انجام نمی دهد. در اینجا باید اعتقاد داشت که خداوند بخیل نیست. پس همین که اذن داد به بندهاش که دعا کن یعنی جوابت را میدهم. اذن در دعا یعنی اجابت دعا و این همان است که در قرآن میفرماید:
«ادعونی استجب لکم»
اجابت در دل ادعونی است. امیر المومنین(ع) در ادامه خطبه در نهج البلاغه به فرزندش امام حسن(ع) میفرماید:
« بدان، آن که ملکوت دنیا و آخرت در دست اوست گفت طلب کن، قدرت دارد، بخیل نیست و اذن داده است که طلب کن.»
علی(ع) به فرزندش میفرماید که خداوند میگوید همین که به تو اذن دادم که از من بخواهی، اجابت میکنم( یعنی کلید خواسته هایت را در دست خودت میدهم و برو هر چه دلت میخواهد بردار.) تمام کلید خزائن را به دست خودت داده یعنی برو داخل انبار هرچه میخواهی ببر، پس هرگز مباد که درنگ در پاسخ دعا نا امیدت کند.
باید دید اشکال کار ما کجا است؟ یا قادرش نمیبینیم یا خدای ناکرده او را بخیل میدانیم! امام خمینی (ره) فرمودند: با دلی آرام و قلبی مطمئن.... پس اشکال ما در عدم وثوق است. اگر اعتماد کنیم همه چیز درست میشود. از نظر اصطلاحی در باب رذایل اخلاقی تعریف میکنند بخل این است که انسان چیزی در اختیار داشته باشد و به آن احتیاج ندارد و به غیر که از او طلب کند ندهد و اگر مورد احتیاج خودش باشد و بدهد، ایثار است و گفتیم خداوند بخیل نیست و بخل در باب رذایل یک نوع احتیاج است و خداوند محتاج نیست و غنی مطلق است و بی نیاز مطلق و غنای او بالغیر نیست بلکه ذاتی است. قدرت خداوند تنها این نیست که میتواند بلکه یک مطلب اضافی دارد که آن ، این است که انحصار قدرت در دست خداست. با تعاریف زیر، مطلب روشن میشود؛
اخلاص در عبادت: اگر در عبادت رضای غیر خدا آمد اخلاص نیست و بحث ریا مطرح میشود.