28 بهمن 1386, 0:0
درباره امام حسین، موضوعات فراوان متعدد و متنوعی هست. هزاران کتاب در مورد امام نوشته شده و بدون مبالغه عرض عرض میکنم اگر هزاران کتاب دیگر هم نوشته شود، شاید خیلی از مجهولها هنوز معلوم نشود. مهمترین بحث درباره امام حسین (ع) بحث در باب هدف آن حضرت است که ان حضرت چرا قیام کرد. این نه تنها مهمترین بحث بلکه مشکلترین بحث است. در ضمن حساسترین بحث همین بوده. من مثال میزنم شما در باب شهدای کربلا که تعدادشان چند نفر بوده حالا اگر شما ثابت کنید تعدادشان 72 نفر بوده یا اگر ثابت کنید که 172 نفر بودهاند، هر یک از این دو شق موضوع را ثابت کنید به جایی بر نمیخورد چیزی را نفی یا اثبات نمیکند. اما موضوع هدف امام اینگونه نیست. موضوع مشکلی است و علاوه بر مشکل بودن موضوع پیچیدهای است. عجیب اینکه در باب هدف امام حسین (ع) که امروزه خیلی دغدغه ما هست و ما میخواهیم به آن بپردازیم، گذشتگان ما به آن نپرداختند. لذا آنچه که از کتابهای مقتل و تاریخ ما در دست داریم خیلی کمک به ما نمیکند. البته مواد خام آن درکتابهای مقتل و تواریخ هست، اما گذشتگان ما در این باب خودشان تحلیل و نظریهپردازی نکردند بلکه نقالی کردند. اساسا بحث درباره هدف امام حسین از مباحث جدید است. از مباحثی است که حداکثر صد سال است که مطرح شده و به صورت جدیاش تقریبا از سال 1350 در ایران مطرح شده.
من در این بحث توقف علمی میکنم. یعنی خودم نه چیزی را قبول میکنم و نه چیزی را رد میکنم. به ندرت شما شنیدید که یک نفر در یک موضوعی توقف علمی بکند، بگوید من نه اثبات میکنم نه رد میکنم.
چهار نظریه در این زمینه وجود داردکه عبارتند از:
عدهای معتقدند که به امام به طرف شهادت رفت، به استقبال از شهادت رفت اما این تکلیف تکلیفی بود فقط متوجه به امام و برای امام یعنی آن حضرت یک دستور خصوصی داشت. که همچنین حکمی را دیگران ندارند و امام تعبد به شهادت داشت و سر مصلحتش را ما نمیدانیم.
نظریه دوم شهادت فدیهای:
این نظریه میگوید که امام رفت به شهادت برسد تا خودش را فدای این امت بکند. فدای گناهکاران این امت بکند. این تقریبا مانند نظریه مسیحیان است در باب شهادت مسیح. اینها کربلا را در یک کلمه امام حسین را با حضرت عیسی اشتباه گرفتهاند. نظریه شهادت فدیهای تبدیل مکتب امام حسین به مکتب گنهکارسازی است که ای ملت امام رفت برای شهادت.
شهادت سیاسی معروفترین و مشهورترین نظریه است در عصر حاضر. در خطابهها منبرها و مقتلها همیشه این نظریه تبلیغ میشود یعنی آن حضرت میخواست با شهادتش یک پیام سیاسی بدهد. مشروعیت حکومت بنیامیه را نفی کند و آنها را غاصب بداند. این را من شهادت سیاسی میدانم چون یک عدهای هم یک شهادت معنوی هم گفتهاند. این نظریه را دو نفر از همه بهتر شرح و تفسیر کردهاند. یکی دکتر شریعتی و دیگر حضرت ایتالله محمد باقر کمرهای. دکتر شریعتی میگوید ما دو نوع شهادت داریم در اسلام. یکی شهادت حمزهای است و دیگری شهادت حسینی. شهادت حمزهای شهادت کسی است که میرود به میدان جهاد و میخواهد دشمن را مغلوب کند. اما به حسب اتفاق کشته میشود. در شهادت حسینی برای جهاد نمیرود بلکه میخواهد خودش کشته شود و به شهادت برسد و با شهادتش دشمن را رسوا کند. سلب مشروعیت از دشمن بکند و مظلومیت خود را نشان دهد.
ما یک نوع جهاد داریم که جهاد استماته نام دارد. مثالی که ایشان میآورند جهادی است که در جنگ موته بوده. در آنجا در جعفر بن ابیطالب، زید بن حارثه و بعدالله بن رواحه این سه اصلا به طرف کشته شدن رفتند نه به طرف کشتن دشمن. اینها نمیدانستند اینقدر سپاه دشمن زیاد است. ناگهان با دویستهزار نفر سپاه مواجه شدند. گفتند چهکار کنیم. در سپاه اختلاف شده. عدهای گفتند با این وضع جهاد ساقط است و باید برگردیم. ما یک عدهی معدود و طرف مقابل این همه جمعیت است. برخی گفتند همینجا توقف کنیم کسی را بفرستیم از پیامبر بپرسد که ما چه کار کنیم؟ عبدالله بن رواحه و دیگران یعنی فرماندهان گفتند ما میرویم اصلا به قصد کشته شدن و حتی از اسب پیاده شدند و پیاده شمشیر به دست گرفتند و کشته شدند.
برخی میگویند، امام که به طرف کوفه میرفت برای تشکیل حکومت میرفت امام برای این خلافت و حکومت میرفت نه شهادت.
بعضی میگویند امام چهار برنامهداشت. برنامهی اولیهاش مبارزه منفی بود میخواست بیعت نکند. برنامه بعدی مبارزه مثبت بود. نه تنها میخواست بیعت نکند بلکه میخواست حکومت تشکیل بدهد وبرود به کوفه که پایگاه پدرش بود حکومت تشکیل دهد. مرحله سوم از هنگامی که تشکیل حکومت را غیر ممکن دید این بود که آتش بس اعلام کند. مرحله چهارم این بود که امام به دفاع پرداخت. به این نظریه هم انتقادات زیادی شده است. هم احیانا در گذشتگان و هم در عصر حاضر. مهمترین انتقاد این است که این نظریه با عقیدهی رایج شیعه درباره علم امام ناسازگار است.
طرفداران نظریه حکومت نمیگویند امام علم ندارد یا علمش اندک است. میگویند امام علم دارد و علمش فراوان هم هست. علوم از طریق پیامبر به امام رسیده و هم بعضی علوم به امام الهام میشده. اینها میگویند علم امام نامحدود و نامتناهی است. امام میدانست به شهادت میرسد. زمان آن را نمیدانست. به هرکس هم که میرسید میگفت من میدانم به شهادت میرسم و بنیامیه تا خون مرا نریزند آرام نمیگیرند. اما سخن در باب زمان شهادت است، یعنی آیا امام میدانست در بعدازظهر دهم محرم سال 61 کشته میشود؟ پس اختلاف در میزان علم امام است. طرفداران نظریه حکومت اصل این موضوع که امام از شهادت خود اطلاع داشت را منکر نیستند، اختلاف در زمان شهادت است نه اصل علم امام به صورت کلی و سربسته نسبت به شهادت. موضوع دیگری که باید حلش بکنند این است که آیا حکم شهادت در دین داریم یا نه و حداقل این که اگر نداریم برای امام حسین وجود داشته یا نه.
کتابخانه هادی
پژوهه تبلیغ
ارتباطات دینی
اطلاع رسانی
فرهیختگان