انديشه
علم دينی محصول مستقيم عقل نظری است
محسن مطلق
روزنامه جوان
تاریخ انتشار: سه شنبه 19 دی ماه 1396
علمشناسی در دنيای معاصر به يكی از پربحثترين مسائل علوم انسانی تبديل شده است، تا آنجا كه ساليانی است در سرفصلی با عنوان «فلسفه علم» به موضوعشناسی علم و منشأ آن پرداخته میشود. نضج گرفتن انديشه احيای دينی در ملل اسلامی معاصر نيز مسئله شناخت علم و نسبت علم با دين را به موضوعی داغ در ميان متفكران علوم انسانی تبديل كرده است. بر اين اساس نحلههای مختلف فكری نظريات گوناگون و بعضاً متعارضی پيرامون اتحاد يا اختلاف منشأ «علم» و «دين» و امكانسنجی وحدت آنها يا تقسيمبندی علوم به دينی و الحادی ارائه كردهاند. يكی از اين نظريات رويكردی صلحجويانه در تعامل علم و دين را پيش گرفته و مبتنی بر سلسلهای از پيشفرضها، ريشه همه علوم را دينی در نظر میگيرد. به نظر میرسد آيتالله جوادیآملی در نظريه خود پيرامون علم دينی از نگرش فلسفی استاد خود، علامه طباطبايی بهره زيادی گرفته است. اين يادداشت درصدد است، ضمن بررسی پايههای نظريه علم دينی در نگاه آيتالله جوادیآملی، به مبانی نگاه ايشان برگرفته از تفكر فلسفی علامه طباطبايی بپردازد.
علم دينی در نگاه آيتالله جوادیآملی
نظريه آيتالله جوادیآملی در خصوص علم دينی در زمره مهمترين نظريات علمشناسی در علوم انسانی است كه در سالهاي گذشته توسط متفكران مسلمان بيان شده است. نظريه آيتالله جوادیآملی بر سه پايه بنا شده است كه شامل گزارههای زير است: «علم حتماً مبانی فلسفی دارد»، «تمايز علوم از حيث اسلامی بودن به موضوعشان بستگی دارد» و «عقل جزو منابع علم دينی به حساب میآيد.»
آنچه به عنوان نظريه عام دينی آيتالله جوادیآملی مطرح است، در واقع كوششی است برای حل تعارض دين و علم كه از قديم محل بحث فلاسفه بوده است. بسياری از محققان علم دينی در نظريات خود كوشيدهاند تا به نوعی بر وجود و امكان «علم دينی» صحه بگذارند، اما در اين ميان آيتالله جوادیآملی ديدگاه خاص و ويژهای ارائه كرده است.
معظمله اعتقاد دارد «علم اگر علم باشد، دينی و غيردينی ندارد.» از نظر ايشان همانگونه كه 5=2+2محال است، علم غيردينی هم محال است. علم ذاتاً دينی است و تلاش افرادی كه میكوشند علم را سكولار و بیجهت معرفی كنند، امری محال است. ايشان ديدگاه خود را اينگونه تشريح میكند:«اگر علم است، اسلامی است و اگر علم نيست كه نيست، زيرا اگر علم، علم است و روشمندانه بوده و به واقعيت رسيده است؛ يعنی فعل خداوند را شناخته است، چه شرقی و چه غربی.»
لذا علم دينی از منظر آيتالله جوادیآملی، قابل اطلاق به هر دانشی است كه میكوشد با استفاده از عقل و با روشمندی به كشف خلقت و اثرات فعل خداوند بپردازد؛ حال اين كشف میتواند از طريق عقل و با برهان يا از راه نقل معتبر صورت گيرد.
نقش فلسفه در شناخت علم
همانگونه كه در آغاز مطلب اشاره شد، پايه نخست نظريه «علم اسلامی» آيتالله جوادیآملی، تلقی «فلسفه» به عنوان مبدأ و مادر همه علوم است. ايشان از آنجا كه فلسفه را دانشی میدانند كه از بود و نبود سخن میگويد و در واقع ما را راهنمايی میكند تا بدانيم در جهان چه چيزی «هست» و چه چيزی «نيست»، لذا اساساً «موضوع» علم را مورد بحث قرار میدهد. ايشان «فلسفه» را علمی میدانند كه در ذات خود نه «دينی» است و نه «الحادی» بلكه در ادامه مسير و محل پيوندش با علوم ديگر، يكی از اين دو مسير را برمیگزيند. به عبارتی فلسفه حين گسترش به علوم مختلفه يا به سمتوسوی بيراهه میرود و از حالت دينی خارج میشود يا مسيری الهی برمیگزيند و جهان را به عنوان اثرات فعل خداوند معرفی میكند. از آنجا كه هر علمی منبعث از فلسفه است و به تعبير آيتالله جوادیآملی «هر علمی فلسفه خود را دارد و هر فلسفه علمی برخاسته از نگرش خاص فلسفی است» و نيز با توجه به اينكه مسير فلسفه نهايتاً يا به الحاد میرسد يا به اثبات الوهيت؛ علم نيز ماهيتاً يا به دينی بودن يا به غيردينی بودن میرسد. از منظر ايشان اگر فلسفه به كجراهه برود، جهان را بدون حضور خداوند خواهد ديد و نوعی جهانبينی الحادی ارائه میدهد كه از دل آن علم الحادی زاييده میشود كه در ادامه از نظر آيتالله جوادیآملی اشاره میشود، اساساً نامگذاری «علم» بر چنين تقريرات الحادی اشتباه است، اما اگر فلسفه به بيراهه نرفت و راه مستقيم را طی كرد، اول خودش را زنده میكند و الهی میشود، به بركت او همه علوم الهی میشود؛ چرا كه فلسفه الهی میگويد يك مثلثی وجود دارد كه در مقابل توحيد سامان میپذيرد و سه ضلع آن عبارتند از علم، عالم و معلوم. علم، عنايتی است از عنايات الهی؛ عالم، مخلوقی است از مخلوقات خداوند و معلوم نيز مخلوقی ديگر است از سوی خداوند كه به عنايت خداوند در حال شناسايی افعال اوست.
به نظر میرسد، آيتالله جوادیآملی در اين پايه استدلال خود از انديشه علامه طباطبايی(ره) بهره جستهاند؛ چرا كه ايشان نيز رابطه ميان علم و فلسفه را رابطه جزء به كل میدانند. از نظر علامه، فلسفه گستردهترين علوم است كه ساير علوم را در آغوش گرفته است: «فلسفه از همه علوم گستردهتر است، زيرا موضوعش كه موجود باشد، وسيعتر از همه علمهاست و دربرگيرنده همه چيز است، لذا همه علوم در ثبوت موضوعات خود به فلسفه توقف دارند، لكن فلسفه در ثبوت موضوع خود توقف به هيچ علمی ندارد.«علامه طباطبايی علوم را از دوبعد نيازمند به فلسفه میدانند: نخست از منظر اثبات موضوع آنها؛ چرا كه هر علمی دارای موضوعی است كه «عوارض ذاتی» آن علم ناميده میشود و تمايز هر علم با علم ديگر به تفاوت در عوارض ذاتی آنها بازمیگردد:«تمايز علوم به موضوعات است» يعنی نسبت ميان دانشها در نسبتی كه بين موضوعات آنهاست سنجيده میشود و علم هرگاه كلی و اشرف باشد، علم اعم نام خواهد گرفت و هرگاه جزئی باشد، علم اخص خواهد بود. وجه دوم نيازمندی علوم مختلف به فلسفه آن است كه همه علوم لاجرم به فلسفه منتهی میشوند؛ چرا كه همه علوم دارای موضوعی هستند كه همه محصولات آن علم از عوارض ذاتی آن برگرفته شدهاند: «همه علوم به علمی عامتر منتهی میشوند كه از عامترين چيزها بحث میكند و آن علم الهی است كه از حالات موجود از آن جهت كه موجود است، بحث میكند و علوم ديگر همه تحت اين علم واقع میشوند.»
اثر موضوع علم بر دينی يا الحادی بودن
موضوع علم از نظر آيتالله جوادیآملی مسئله مهمی است، بهگونهای كه دينی يا الحادی بودن علم را میتوان از موضوع علم دريافت. ايشان معتقدند موضوع همه علوم، فعل خداوند است، بنابراين شرقی بودن يا غربی بودن علم، تأثيری بر اسلامی بودن آن ندارد، چه آنكه علم در صورتی كه روشمند باشد به فعل خداوند اشاره میكند و اين مسئله ارتباطی به انسانِ شناسنده علم ندارد. پس اطلاق موضوع علم به هر چيز، دينی بودن را هم بر آن مترتب میكند: «جهان جز خدا، افعال و آثار خداوند، هيچ نيست. جهان را خدا و افعالش در برگرفتهاند. علم به هر گوشه تعلق بگيرد، دينی است. علم غيردينی محال است، ما هرچه بشناسيم يا خداست يا آثار، اقوال و اوصاف او. پس علم غيردينی نداريم. وقتی بحث درباره قول و تقرير معصوم دينی است، چطور میشود بحث پيرامون افعال و آثار خداوند دينی نباشد. لذا مفروض نيست كه ما علم غيردينی داشته باشيم، علم غيردينی محال است.»
علامه طباطبايی در آثار خود نيز به نحوی اشاره بر ضرورت دينی بودن فلسفه و علم به معنای اعم نموده است. ايشان در بحث رئاليسم و ايدهآليسم، بحثی معرفتی پيرامون حقيقت دارند كه طی آن معرفت را به دو بخش سوفسطايی (ايدهآليستی) و فلسفی (رئاليستی) تقسيم میكنند. از منظر ايشان، آنچه بيان میشود و در آن انديشيده میشود يا ناشی از «حقايق» عالم موجود است كه طبعاً در راستای فهم درست از جهان بوده و مبنای آن فلسفه است يا سفسطه و وهم است كه ما را از حقيقت دور میكند. علامه در اين بحث به معرفتشناسی سوفسطاييان به عنوان نمونهای كه از فلسفه به دور افتاده و در ايدهآليسم سر میكنند، چنين اشاره دارد: «ضرورت دارد آنچه سوفسطاييان میگويند كه جهانپنداری بيش نيست و آنچه فيلسوف میگويد كه در خارج، حقايق ثابتی است تأمل كنی. مقصود ما از واژگان «اصيل»، «واقع»، «حقيقت»، «وجود» و «منشأ اثر» همان است كه در مقابل آنان [سفسطهگران] ثابت میكنيم.»
از اين دستهبندی علامه میتوان نتيجه گرفت در نگاه ايشان طبقهبندی علم به دو ريشه دينی و الحادی به موضوع آن علم بازمیگردند كه يا منبعث از حقيقت و فلسفه خارجی است كه نهايتاً به «علم حقيقی» ختم میشود يا به سفسطه و وهم بازمیگردد كه به الحاد منتهی میشود.
عقل، منبع اساسی علم دينی
سومين پايه در نظريه آيتالله جوادی آملی پيرامون علم دينی، اهميت دادن به عقل به عنوان يكی از مهمترين منابع شناخت بشری است. ايشان عقل را منبع اساسی و روش مستقيم شناخت علم دينی برمیشمرند و برای تعريف عقل نيز ابتدا انواع عقل را برشمرده و آن را به دو دسته «عقل نظری» و «عقل عملی» تقسيم مینمايد. عقل نظری، قوه فهم آدمی است و عقل عملی قوه عمل و انگيزه انسان است. ايشان مراتبی همچون احساس، تخيل، توهم، تعقل و جزم را جزوه شئون عقل نظری و مراتبی چون اراده، عزم و نيت را در زمره شئون عقل عملی به حساب میآورد. ايشان ابتدا مراد از عقل به عنوان منبع شناخت دينی را عقل نظری برشمرده و سپس دايره عقل نظری را در اين زمينه نيز محدودتر میسازند. «وهم» و «خيال» در ابتدا از حوزه بحث ايشان خارج میشود و صرفاً عقل به معنای نيروی ناب ادراكی كه منزه از خيال و گمان است را معياری برای استنباط میدانند.
نكته بعد در خصوص شناخت توسط منبع عقل در انديشه آيتالله جوادی آملی، آن است كه ايشان صرفاً تعريف «تجريدی» از عقل را كه در فلسفه و كلام استفاده میشوند، مدنظر ندارند، بلكه دايره تعريف ايشان اعم از عقل تجريدی و عقل تجربی است: «علم تجربی، رياضيات، علوم فلسفی، كلامی و عرفان، همگی با عقل تأمين میشوند و عنوان عقل، همه اين علوم متفاوت را دربرمیگيرد.»
همچنين آيتالله جوادی آملی در بحث پيرامون عقل، آن را منبعی جدا از وحی در نظر نمیگيرند و تفكيك عقل از دين و دين از عقل را ادعايی نادرست میدانند؛ چرا كه عقل نه تنها مقابل دين نيست، بلكه توسط دين به رسميت شناخته شده و از منابع شناخت دينی به حساب میآيد. مطلب دينی گاهی به تنهايی از عقل، گاهی صرفاً از نقل و نيز گاهی از مجموع نقل و عقل قابل استنباط است. به تعبير ايشان: «عقل برهانی است كه از گزند مغالطه، آسيب و تخيل مصون است، به منزله رسول باطنی خداوند است كه همچون متن نقلی، از منابع مستقل معرفت دينی و از مصادر فتاوای شرعی به شمار آمده و از اعتبار اصليت و حجيت ذاتی برخوردار است.»
نهايتاً ايشان نتيجه میگيرند كه « علم و معرفتی كه از ناحيه عقل مورد تأييد باشد، گرچه علم طبيعيات و علوم تجربی باشد، همچون علم شريعت صائب است و نشانگر افعال خداوند سبحان، لذا به عبارت آيتالله جوادی آملی «عقل هم مدرك است، هم مفتاح است و هم مصباح.»
استاد آيتالله جوادیآملی نيز تعريف مبسوطی پيرامون عقل دارند. ايشان اجمالاً عقل را «ادراك حقايق و قوهتشخيص حق از باطل و خير از شر» تعريف میكنند. نگاه علامه طباطبايی به عقل، نگاهی واقعگرايانه است، به اين معنی كه عقل را توانمند در تشخيص حقايق موجود میداند. اين نگرش، توجيهی است برای استنباط و استحصال علوم دينی از منبع عقلی؛ چرا كه از منظر علامه «فعل خدا نفس واقع خارجی است» و «كار عقل تشخيص خصوصيات فعل خدا و كشف مجهولات است». از ديدگاه علامه طباطبايی، هيچگاه تعارضی ميان عقل و نقل شكل نمیگيرد؛ چرا كه احكام شريعت منطبق با فطرت است: «محال است حكم شرع مخالف با حكم عقل و فطرت باشد يا حكم عقل مخالف با حكم فطرت يا شرع باشد با حكم فطرت مخالف حكم عقل يا شرع باشد.»
علامه طباطبايی در جای ديگری نيز با تأكيد بر امكان استحصال علوم تجربی از علوم عقلی كه مبتنی بر فلسفه است، بر نظريه علم دينی آيتالله جوادیآملی صحه میگذارند: «روشن است كه تجربه و صدق آن با تجربه ديگری حاصل نمیشود، بلكه علم به صحت و درستی تجربه از راهی جز راه حس حاصل میشود، بنابراين اعتماد بر حس و تجربه لزوماً اعتماد بر علم عقلی است.»
منبع: روزنامه جوان