كلمات كليدي : تاريخ، بنو رستم، تاهرت، مغرب ميانه، خوارج اباضي
نویسنده : یدالله حاجیزاده
بنو رستم یکی از دولتهای خارجی مسلک میباشد که در سال 144ه.ق در مغرب میانه (الجزایر کنونی ) به مرکزیت " تاهرت" حکومت تشکیل دادند. بنیانگذار این دولت مردی ایرانی به نام "عبد الرحمن بن رستم" بود و حکومت آنها تقریبا 150 سال طول کشید.
کلمه «خوارج» به معنی «شورشیان» میباشد. این واژه از خروج به معنای سرکشی و طغیان گرفته شده است. [1]پیدایش این فرقه در واقع در جنگ صفین و در روزهای پایانی این جنگ بوده است. شهید مطهری (ره) قائل است: چون در دوره خلفا (ابوبکر، عمر و عثمان )به امر تربیت اسلامی توجه جدی نشد؛ لذا این طبقه متنسک و جاهل در بین مسلمانان پیدا شدند. و در واقع بروز و نمود آنها در جنگ صفین بوده است. ایشان مینویسد: «در دوره خلفا با کمال تاسف بیشتر توجهات به سوی فتوحات معطوف شد، غافل از اینکه به موزات باز کردن دروازهای اسلام به روی افراد دیگر و رو آوردن آنها به اسلام ،... میبایست فرهنگ و ثقافت اسلامی هم تعلیم داده شود و افراد دقیقا با روح اسلام آشنا شوند ...».[2]
حضرت علی (ع) در توصیف خوارج میفرماید:
«جُفاة طغام، و عبید اقزام جمعوا من کل اوب تلقطوا من کل شوب، ممن ینبغی ان یفقه و یودب و یعلم و یدرب ... .»[3]
شهید مطهری در ترجمه این عبارت مینویسد: «مردمی خشن فاقد اندیشه عالی و احساسات لطیف، مردمی پست، برده صفت، اوباش که از هرگوشهای جمع شدهاند و از هرناحیهای فراهم آمدهاند. اینها کسانی هستند که باید اول تعلیمات ببینند، آداب اسلامی به آنها تعلیم داده شود. در فرهنگ و ثقافت اسلامی خبرویت ( آگاهی کافی ) پیدا کنند ....»[4]
حضرت علی (ع) در جنگ نهروان 4000 نفر از آنها را کشت اما تفکر خارجی در جامعه اسلامی باقی ماند و آنها تبدیل به یکی از فرقههای اسلامی شدند. هنگامی که حضرت علی (ع) به شهادت رسید، بازماندگان خوارج فرصتی یافتند تا از نو به تبلیغ و ترویج فکر خود بپردازند. آنان در سراسر حکومت امویان و نیمی از حکومت عباسیان موجب نگرانی خلفا بودند. سرانجام در قرن دوم هجری سر دسته فرقهای از خوارج به نام "عبد الرحمن بن رستم" که از سرزمینهای جنوب شرقی ایران برخاسته بود، توانست در مغرب اسلامی در شهر تاهرت برای مدت 150سال دولتی به نام دولت "رستمیان" تاسیس کند.[5]
سرزمین مغرب :
اکثر مورخان و دانشمندان جغرافیا سرزمین مغرب را به سه بخش بزرگ و اصلی تقسیم میکنند:
1- "مغرب ادنی" که از طرابلس به سمت مغرب امتداد دارد و شامل تونس امروزی و بخشی از مناطق شرقی الجزایر است.
2- "مغرب اوسط" این بخش شامل دیگر سرزمینهای جمهوری الجزایر است و تا رود "ملویه " را در بر میگیرد.
3- "مغرب اقصی" که تقریبا شامل زمین کشور مغرب (مراکش) امروزی است.[6]
همان گونه که بیان شد شهر تاهرت در مغرب ادنی مرکز حکومت رستمیان بوده است. مقدسی مینویسد: "تاهرت شهری است در اقلیم مغرب، اولین استان بعد از مصر، برقه، افریقه و سپس تاهرت و سپس سجلماسه میباشد.[7] این شهر در سال 150هجری توسط عبد الرحمان بن رستم ساخته شد. [8]
ظهور خوارج درمغرب
در دوره حکومت منصور عباسی (137- 158 ه.ق) خوارج در عرصه حیات سیاسی در مغرب ظاهر شدند. آنان در این سرزمین در پی فرصت بودند و میکوشیدند آنجا را تصاحب کنند. خوارج موفق شدند برخی از قبایل بربر را به خود جذب کنند و حکومتهایی تاسیس کنند. مغرب در این زمان شاهد ظهور دو حکومت بامرام (مسلک ) خارجی در میان بربرها بود، که استقلال نسبتا کاملی داشتند.[9]
نخستین آنها حکومت بنی مدرار یا بنی واصول در سجلماسه (جنوب مغرب الا قصی ) بود که مذهب "صفریه " داشت. این حکومت سال 140ه.ق آغاز شد و140 سال طول کشید.
حکومت دوم حکومت اباضی مذهب "بنو رستم" بود. اباضی منسوب به "عبدالله بن اباض مری" و جزء متعصبترین گروههای خوارج بودند.[10]
اباضیها به نفوذ خود در بلاد مغرب ادامه دادند به گونهای که هم اکنون نیز در قسمتهایی از لیبی و الجزایر و تونس پیراونی دارند.[11]
تمایل بربر ها به مذهب خوارج
برخی از نویسندگان ظلم و ستم حاکمان به بربرها را، علت اصلی تمایل آنها به مذهب خوارج (مذهبی که در پرتو تعا لیم آن به راحتی میتوانستند بر علیه حاکمان اقدام کنند ) میدانند.
دکتر "محمد اسماعیل" مینویسد: «از آنجا که بربرها مورد ستم خلفا و عمال آنها بودند و خوارج قیام علیه خلفا را لازم میدانستند، بربرها در مذهب خوارج، توجیه خوبی برای شورش میدیدند.»[12]
به گفته "الفرد بل " دعوت خوارج با مزاج بربرها که خواهان استقلال بودند سازگار بود. بزودی آنها فهمیدند که نمیتوانند برضد خلفا انقلاب کنند مگر اینکه واقعا به عقیده خوارج ایمان بیاورند و همین کار را هم کردند.[13]
عبدالرحمن بن رستم موسس سلسله بنو رستم
تقریبا همه منابع اذعان دارند که عبدالرحمن بن رستم ایرانی بوده است. عدهای قائلند نسب او به "شاپور ذوالاکتاف" که از شاهان ساسانی است، میرسد.[14] و برخی نسب او را به "رستم" فرمانده سپاه ایرانی در قادسیه و یا "انوشیروان" میرسانند.[15] که البته این نسب نامهها از اعتبار چندانی برخوردار نیستند.
عبدالرحمن از شاگردان ابوعبیده در بصره بود. او همراه با هیاتی که سلمة بن سعید [16]به بصره، مرکز شعاع اباضیه فرستاد و به عنوان "حملة العلم" معروف بودند، به مغرب بازگشتند.[17]
عبدالرحمن بن رستم اولین امام (خلیفه ) بنو رستم است که در واقع نام دولت بنو رستم (رستمیان ) از نام او گرفته شده است.[18]
در منابع آمده است: «عبدالرحمن در نهایت صلاح و زهد بود و به معرفت و علم مشهور بود» .[19] و تالیفاتی مانند تفسیر قران، دیوان خطبهها و نامهها را به او نسبت دادهاند.[20] دوره حکومت عبدالرحمن بن رستم دوره آرامش و صلح سلسله بنو رستم بوده است. در این دوره از اختلافات سیاسی و مذهبی (برخلاف دوره های بعد ) خبری نیست. سیاست دوره عبدالرحمن بر مساوات و تسامح بود. این سیاست موجب ثبات و استقرار حکومت شد... . [21]
لذا عبدالرحمن به کارهای عمرانی از جمله حفر قنوات، اقدامات عمرانی شهری، ساخت کاروانسرا و محلهای تجاری و... پرداخت.[22]
عبدالرحمن بن رستم سال 171ه.ق فوت کرد و پسرش عبدالوهاب جانشین او شد.[23]
عبدالوهاب بن عبدالرحمن بن رستم
"عبدالوهاب" دومین حاکم سلسله بنو رستم نیز در علوم شریعت اسلامی و فقه اباضی تبحر داشت. وی علاوه بر رسیدگی به شئون حکومت به مطالعه و تدریس نیز اشتغال داشت.[24] از دوره عبدالوهاب است که درگیریهای داخلی در دولت بنو رستم ظهور میکند. در منابع، علت این امر را کنار گذاشته شدن سیاست مساوات و تسامحی میدانند که عبدالرحمن به آن ملتزم بود.[25]
در زمان عبدالوهاب اولین اختلاف بین اباضیها با ظهور "یزید بن فندین یفرنی" آغاز شد. کار به درگیری و قتل و خونریزی انجامید. تا اینکه سرانجام یزید بن فندین کشته شد.[26] درگیریهای قبایلی و روز فتنهها همواره در دوره عبدالوهاب ادامه یافت. سرانجام عبدالوهاب در سال 280 یا290 ه.ق جای خویش را به فرزندش "افلح بن عبدالوهاب" سپرد.[27]
افلح بن عبدالوهاب
افلح بن عبدالوهاب، به شجاعت، زیرکی، عدالت و حب علم وصف کردهاند.[28] حکومت او 50 یا 60سال طول کشید. وی سرانجام در سال 240ه.ق وفات یافت. مهمترین حادثه در دوره حکومت او گسترش قیام "خلف بن سمح" میباشد.[29] خلف در طرابلس ادعای امامت اباضیه نمود و جمعی به او پیوستند. هر چند قیام او توسط افلح سرکوب شد، ولی این موضوع اختلاف بین اباضیه را بیشتر کرد. به گونهای که طرفداران خلف بن سمح را فرقه "نکاریه " مینامیدند.[30]
ابی بکر بن افلح و جانشینانش
"ابوبکر بن افلح" در سال 240ه.ق پس از فوت پدرش، علی رغم اعتراض فقهای مذهب، به قدرت رسید. وی به پادشاهی و عیش و لذات دنیوی روی آورد. و امور را به دست دامادش ابن عرفه سپرد، مدتی بعد بین آنها اختلاف شد و ابی بکر، ابن عرفه را کشت.[31]
حکومت ابی بکر بن افلح دو سال بیشتر طول نکشید. فتنههای داخلی میرفت که امر حکومت را به طور کلی از دست بنو رستم خارج کند، اما با قدرت گیری "ابی یقظان بن افلح" روند سقوط بنو رستم مدتی به تاخیر افتاد.[32] سپس "ابو حاتم یوسف بن محمد بن افلح" درسال281 ه.ق جانشین پدرش شد. حکومت او یک سال بیشتر طول نکشید و بعد از او عمویش "یعقوب بن افلح" به حکومت رسید.[33]
آخرین حاکم سلسله بنو رستم، یقظان بن ابی یقظان بود. در این زمان اعتبار خلیفه کاملا از بین رفته بود، سرانجام این دولت توسط " ابو عبدالله شیعی" (ازداعیان فاطمی مغرب ) در سال 296 ه.ق از بین رفت.[34] در واقع اختلافات (قبیلهای، مذهبی و خانوادگی) عامل اصلی سقوط این دولت خارجی مسلک بوده است.
جنبه تمدنی حکومت بنورستم
از جنبه تمدنی دولت بنو رستم دولتی موفق محسوب میشود. در این زمان "تاهرت" از جهت علوم و عمران پیشرفته بود. در تاهرت علمایی چون "عبدالرحمن بن عبدالله بن محمد تمیمی تاهرتی" (فقیه سنی ) و پسرش "قاسم بن عبدالرحمن" و فرزند قاسم "احمد بن قاسم " ظهور کردند. همچنین ادیب شاعر "احمد بن فتح تاهرتی" و فقیه متکلم "عبدالله بن الملطی تاهرتی" و علمای دیگری چون "محمود بن بکر تاهرتی"، "یهود بن قریش"، "ابن صغیر مالکی"، "بکر بن حماد" و... ظهور کردند.[35]