كلمات كليدي : بهائیت، باب، بهاء الله، حسینعلی، کتاب اقدس،انگلیس، روسیه
نویسنده : هیئت تحریریه سایت پژوهه
بهائیت؛ دست ساخته استعمار
خلاصه: بهائیت در سدۀ 13ق/19م به دست حسینعلی نوری ملقب به بهاءالله، از پیروان سید علی محمد شیرازی، مؤسس بابیه پدید آمد. بر اساس نامههای او که خطاب به اشخاص نوشته، و آنها را کلماتی دانسته است که از «سماء مشیت نازل و ارسال شد» و خاصه از کتاب اقدس او بر میآید که وی ادعای ربوبیت و الوهیتش داشته و در کتابش به تشریع و وضع احکام پرداخته است. در زمان جنگ جهانی اول، به دستور لرد بالفور، او با خاندان و یارانش تحت حمایت ژنرال آلنبی قرار گرفت و در اواخر عمر نیز دولت انگلستان او را شوالیه خواند و نشان و مقام داد و کنسول روسیه نیز در مراسم اعدام برای وی درخواست عفو نمود.
شرح: از جمله نکات مهمی که شائبه دخالت قدرتهای استعماری را در ماجرای ایجاد فرقه «بابیگری» و «بهائیگری» به یقین مبدل می سازد، حضور کنسول روسیه در مراسم اعدام «باب» و درخواست عفو برای اوست. بهاییان مدعیاند وقتی به خواسته کنسول توجه نمیشود و جنازه باب را به خندق میاندازند، وی نقاش ماهری را به محلی که جسد باب انداخته شده بود، میبرد و از روی آن تصویری تهیه مینماید که نمونهای از این تصویر هماکنون در محل دفن او قرار دارد.
نکته قابل توجه در ماجرای باب همگامی و وحدت رویه روسهای تزاری و استعمارگران انگلیسی است. این دو دولت که در اکثر موارد در ایران با یکدیگر رقابت داشتند، به دلایل نامعلوم بر سر مسأله باب با یکدیگر به نوعی تفاهم رسیده بودند. هرچند که بعد از کشته شدن «باب» روسها از انگلیسی ها سبقت جستند و با دخالت صریح سفیر روسیه در نجات جان «میرزا حسینعلی نوری» (بهأالله) - که به خاطر شرکت در طراحی توطئه ترور ناصرالدین شاه در آستانه اعدام قرار داشت - و انتقال او به عراق، نزد بهائیان عزیز و محترم تر شدند، تا جایی که بهأالله به افتخار امپراتور روسیه لوح ویژهای صادر کرد و پسرش عبدالبهأ رسماً برای روسها جاسوسی می کرد.
این وضع تا انقلاب کمونیستی روسیه در سال 1917 ادامه داشت، پس از آن بهاییها به طور کامل به دامان انگلستان افتادند و تا آنجا پیش رفتند که همان عبدالبهأ (که برای روسها جاسوسی می کرد) به خاطر خدماتش از دولت انگلیس لقب «سر» دریافت کرد. البته از سال 868 میلادی که میرزا حسینعلی نوری (بهأ) و همراهانش به «بندر عکا» منتقل شدند، پیوند بهائیان با کانونهای مقتدر یهودی غرب تدوام یافت و مرکز بهائی گری در سرزمین فلسطین به ابزاری مهم برای عملیات بغرنج ایشان و شرکایشان در دستگاه استعماری بریتانیا بدل شد. به نوشته فریدون آدمیت:
«عنصر بهائی چون عنصر جهود، به عنوان یکی از عوامل پیشرفت سیاست انگلیس در ایران درآمد. طرفه این که از جهودان نیز کسانی به این فرقه پیوستند و همان میراث سیاست انگلیس به آمریکا نیز رسیده است».
این پیوند در دوران ریاست عباس افندی (عبدالبهأ) بر فرقه بهائی تداوم یافت.
در کتاب خطابات عبدالبهأ که در 288 صفحه و در مصر چاپ شده، در صفحه 23 در نطق سپتامبر 1911 م آمده است:
«اهالی ایران بسیار مسرورند از اینکه من آمدم اینجا. این آمدن من اینجا سبب الفت بین ایران و انگلیس است ارتباط تام حاصل میشود نتیجه به درجهای میرسد که به زودی از افراد ایران جان خود را برای انگلیس فدا میکند».
در دوران جنگ اول جهانی، فرقه بهایی کارکردهای اطلاعاتی جدی به سود دولت بریتانیا داشت و این اقدامات، کار را بدانجا رسانید که گویا در اواخر جنگ، مقامات نظامی عثمانی تصمیم گرفتند «عباس افندی» را اعدام کنند و اماکن بهائیان در «حیفا» و «عکا» را منهدم نمایند اما اندکی بعد عثمانی شکست خورد و این طرح تحقق نیافت.
پس از پایان جنگ اول جهانی، که قیمومیت فلسطین توسط شورای عالی متفقین به بریتانیا واگذار شد، سرهربرت ساموئل، اولین کمیسر عالی فلسطین که چرچیل، نام «شاه ساموئل» را بر او نهاده بود، در 5 سال حکومت مقتدرانه اش در فلسطین دوستی و همکاری نزدیکی با عباس افندی داشت. در اوایل حکومت «ساموئل» دربار بریتانیا به پاس قدردانی از خدمات بهائیان در دوران جنگ نشان و عنوان «شهسوار طریقت امپراتوری بریتانیا» را به «عباس افندی» اعطا کرد.
تناقض در آموزه های بهائیت
موارد متناقض متعددی در کتب آسمانی(!!) این فرقه وجود دارد. بهطور مثال در کتاب اقدس بهأالله ، فرزندان دختر به کلی از ارث محرومند:
«قرار دادیم خانه مسکونی و البسه خصوصی میت را برای اولاد ذکور و اولاد اناث و ورثه دیگر حق ندارند. به درستی که اوست عطا کننده فیاض».
حتی در سلام و جواب سلام نیز در این فرقه میان زن و مرد احکام متفاوتی وجود دارد:
«باب پنجم از واحد ششم بیان در حکم تسلیم است که سلام بدهند مردها به الله اکبر و جواب بدهند به الله اعظم و زن ها سلام بدهند به الله ابهی و جواب بدهند به الله اجمل».
و درباره حج نیز آمده است:
«حج بیت که بر رجال است و بیت اعظم در بغداد و بیت نقطه در شیراز مقصود است. هر یک را که حج نمایند کافی است. هر کدام که نزدیک تر به هر بلد است اهل آن بلد آن را حج نمایند».
و تمام این مطالب در حالی است که:
«از جمله اساس بهأالله ترک تعصب وطنی و تعصب مذهبی و تعصب جنسی و تعصب سیاسی است».
نیزدر مکاتیب عبدالبهأ آمده:
«ای احبّای الهی از رائحه تعصب جاهلانه و عداوت و بغض عامیانه و اوهام جنسیه و وطنیه و دینیه که به تمام مخالف دین الله و رضای الهی و سبب محرومی انسانی از مواهب رحمانی است بیزار شوید. . . و به هر نفسی از هر ملت و هر آئین و هر طایفه و هر جنس و هر دیار ادنی کرهی نداشته باشید بلکه در نهایت شفقت و دوستی باشید...».
گزافهگوئیهای باب
حسینعلی بهاء انبوه پر شمار مردم را که به ادعای خدایی او وقعی نمیگذاشتند در شمار غافلین میخواند و در جواب کسانی که از او میپرسیدند: تو که خود را خدا می دانی، چرا بعضی از مواقع میگویی ای خدا، و در بعضی از نوشته هایت از او استمداد می طلبی؟ می گوید:
«یدعو ظاهری باطنی و باطنی ظاهری لیست فی الملک سوای و لکن الناس فی غفلة مبین»
باطن من ظاهر من را می خواند و ظاهرم باطنم را، در جهان معبودی غیر از من نیست، لیکن مردم در غفلت آشکارند.
و در کتاب بدیع نیز آمده است:
«انه یقول (خود بهأ) حینئذ اننی انا الله لا اله الا انا کما قال النقطه (سیدباب) من قبل و بعینه یقول من یأتینی من بعد».
«همانا او ( بهاء) میگوید من الله هستم، خدائی جز من نیست، همان گونه که نقطه (سید باب) از قبل گف؛ و عین این را خواهد گفت آن که از این پس بیاید».
توضیح این که باب در کتاب تفسیر سوره یوسف، خود را العیاذ باللّه از خاتم النبیین بالاتر دانسته، به این دلیل که مقام محمد «صلوات الله علیه و آله» مقام الف بود و مقام من نقطه!!