کلمات کلیدی: بي بندوباري جنسي، خيانت به آزادي است
نویسنده : كلایو همیلتون
مترجم: یعقوب نعمتی وروجنی
اشاره: کلایو همیلتونClive Hamilton ، استاد اخلاق عمومی در مرکز فلسفه کاربردی و اخلاق عمومی دانشگاه ملی استرالیاست. از جمله آثار وی میتوان «پارادوکس آزادی» و «فاتحه انواع» را نام برد. وی در مصاحبهای که در سایت تحلیلی Newleftproject درج شده در مورد تبعات منفی به اصطلاح انقلاب جنسی دهه 1960 و به عبارت بهتر بیبند و باری جنسی در غرب سخن میگوید.
شما استدلال میکنید که تقلیل مسئله اخلاقیات در عرصه جنسی به رضایت طرفین یکی از تبعات منفی انقلاب جنسی دهه 1960 بود، بدین معنا که رضایت متقابل، تقریبا همه چیز را قابل قبول میسازد. چرا این مسئله مشکل ساز است؟ شماری از پیامدهای منفی آن را نیز نام ببرید؟
بنا به اخلاق رضایت، تا زمانی که شخص ثالثی تحت تاثیر قرار نگیرد، هیچ گونه اخلاقیاتی وجود ندارد و تنها رویههای مورد پذیرش افراد مسئله صحیح برای آنها را تعیین مینماید. این نوع فرد گرایی افراطی زیربنای تقاضاهای سیاسی و اجتماعی جنبشهای به اصطلاح آزادیخواه در دهههای 1960 و 1970 میلادی بویژه در حوزه مسائل جنسی را تشکیل میداد. از این رهگذر فرض بر این است که بزرگسالان میتوانند تمامی استلزامات هر عمل را ارزیابی کرده و تعیین نمایند که آیا آن عمل در راستای منافع آنان است یا نه. ولی اگر به این مسئله توجه داشته باشیم که انسانها مستعد خود فریبی و ضعف اراده هستند، این استدلال با ضعفهایی جدی مواجه میشود. اندیشمندان مترقی اذعان دارند که مصرف گرایی بر نوعی خود فریبی و توان تبلیغات تجاری در مورد تاثیرگذاری بر گزینش آزاد مبتنی شده است و از این رو میتوان اذعان داشت که در مسائل مرتبط با روابط جنسی همواره ممکن است به گونه ای رفتار نماییم که در تعارض با منافع واقعی ما قرار دارد. به عنوان نمونه باید به تجربه شماری از هنرپیشههای فیلمهای مستهجن اشاره نمود که پس از چندین سال به این نتیجه رسیدهاند که تنزل یافته و در نتیجه، برای شکل دهی به یک رابطه عاشقانه دائمی با مشکل مواجه شده اند. به عبارت دیگر، رضایت اغلب با حسرت همراه بوده است. این افراد از پارادوکسی سخن میگویند که در عین مورد هوس همگان بودن، فی الواقع افراد اندکی علاقه واقعی به آنان دارند. بنابراین آشکار میشود که افراد بی بند و بار خود را درمورد استلزامات تصمیم شان درباره این نوع زندگی فریب میدهند زیرا فعالیتهای آنان در تعارض با احساس اخلاقی عمیقتری که سرکوبش میکنند قرار دارد. من خواستار فضای اجتماعی هستم که افراد در آن بتوانند از قضاوت درونی خود به عنوان راهنمای اخلاقی بهره بگیرند.
شما معتقدید بی بند و باری جنسی موجب فاصله گرفتن افراد از خود و در نتیجه امر مقدسی تضعیف میشود. به عبارت دیگر بی بند و باری جنسی، بی معنایی را به دنبال میآورد. این استدلال شما بر چه شالودههایی استوار است؟
دو دیدگاه متضاد درباره بی بند و باری جنسی وجود دارد. دیدگاه مسلط در غرب معاصر که ریموند بلیوتی آن را توصیف میکند این است که افراد بی بند و بار از نظر جنسی و بدون حس عشق، فقط به دنبال لذت جسمی بوده و زندگی را بدون تعلقات احساسی میخواهند؛ این امر بدون هیچ گونه چشمداشت و الزامات خاصی صورت میگیرد. دیدگاه دیگر که توسط جان هانتر عرضه میشود بر این استدلال است که روابط جنسی آزاد، همواره بدون عشق انجام میگیرد. روابط جنسی مبتنی بر عشق، اعتماد و پذیرش متقابل را نیز در بر دارد و از این رهگذر، افکار درونی فرد همراه با جسم وی با شریک وی به اشتراک گذاشته میشود. روابط جنسی باقاعده، به بخشی از یک رابطه غنی از امنیت و پذیرش متقابل بدل شده و حسی از ارزش و خاص بودن را به دنبال میآورد که بر کل رابطه تاثیر گذاشته و موجبات ارتقای سلامت و بهروزی روانی را فراهم میآورد. شاید بخش زیادی از جوانان از دیدگاه نخست دفاع نمایند. ولی احساس حسرت همواره با این نوع روابط همراه است. در مجلات زنان نیز همواره در این باره بحث میشود. البته به نظر من صحیح است که بگوییم با افزایش سن افراد، ایده روابط جنسی آزاد نیز بیمعنیتر و پوچتر میگردد. از این گذشته، زنان دارای این گونه روابط در گذشته هم اینک اندوهگین به نظر میرسند. کاترین میله ملکه روابط جنسی بیقاعده، پس از گذشت سالها، طی یک چرخش صد و هشتاد درجهای، اعتراف کرد که حتی افراطیترین تعهدات به روابط جنسی آزاد نمیتواند از زیر سایه غیرت و کشش عشق، بگریزد. هم اینک در بین دختران جوان جنبشی به وجود آمده که دیگر نمیخواهند جسم خود را به راحتی در اختیار غریبهها قرار دهند.
آیا شما در استدلال برای طرح دوباره اخلاق در روابط جنسی به دنبال بازگشت به روابط بسته دوران گذشته و محدود کردن آزادی هستید؟
استدلال من در واقع به دنبال آزادی واقعی و بیشتر است. در دوران به اصطلاح انقلاب جنسی دهه 1960، باکره بودن در سن بیست سالگی نشانهای از انکار حق روابط آزادانه جنسی محسوب میشود؛ ولی هم اینک نوعی بازگشت در این ایده مشاهده میشود. یک بانوی جوان بیست ساله اظهار داشت که فعالیت جنسی همکلاسیهای وی در سن 15 سالگی به دنبال خود افسردگی، آشفتگی و واپس زنی را به همراه دارد. به نظر میرسد که در فرهنگ جنسی غرب وی گزینه دیگری نداشته باشد. آنها فکر میکنند که باید به این کار مبادرت بورزند؛ ولی بایستی به آنها گفته شود که آنها مجبور نیستند این گونه بیقاعده رفتار کنند. در واقع استدلال من در راستای آزادی از دیکتاتوری انتظاراتی صورت میگیرد که از جانب تبلیغاتچیهای بیبند و باری جنسی به افراد تحمیل میشود.
شما همواره از صنعت هرزه نگاری انتقاد کردهاید. دیدگاه خود درباره پیامدهای منفی این صنعت را بیان کنید؟
جیل داینز نشان میدهد که هرزه نگاری مدرن، به موازات تکراری و کسالت بار شدن برای مشتریان خود، آنها را به سوی تحقیر و خشونت در قبال زنان سوق میدهد. تولید کنندگان این صنعت پس از تکراری شدن محصولات خود چارهای جز این ندارند که مردان را به سوی انتهای افراطی این طیف فرا بخوانند. در عین حال، قابل قبول ساختن هر چیزی، به ایجاد نوعی فرهنگ عامه هرزه مدارانه انجامیده است. به عنوان مثال، طنز پردازان نیز درباره امور مستهجن جوک میسازند تا آن را برای همگان عادی نمایند. اینترنت نیز در این زمینه فعال است. واقعا ناراحت کننده است که انقلاب زنان و انقلاب جنسی در مجموع موجبات سکوت درباره تنزل شان زنان در فیلمهای هرزه نگارانه را فراهم ساخته است. با این حال، نگرانی اصلی من به تاثیرات هرزه نگاری اینترنتی بر کودکان و نوجوانان مربوط میشود.
میتوانید شماری از نگرانیهای خود را برشمارید؟
جوامع انسانی همواره تابوهایی داشتهاند. هم اینک اینترنت، مسائلی که همواره و همه جا ممنوع بودهاند را سطحی ساخته و قابل دسترس نموده است. از نظر تاریخی، بازنمودهای بصری چنین تابوهایی، نادر و نامشخص بوده است؛ ولی امروزه، تصاویر گرافیکی این تابوها در دسترس هر کاربر اینترنت قرار دارند. هم اینک نوجوانان و جوانان به طور مقاومت ناپذیری به سوی تاریکترین حوزههای اینترنت کشیده میشوند. هرزهنگاری اینترنتی، زنان را به مثابه بازیچه هوسهای جنسی به تصویر میکشد. در نتیجه این نوع تصویرسازی، باورهای پسران درباره چگونگی زندگی واقعی را شکل میدهد. اغلب پسران در سنین شانزده سالگی و کمتر، خود را در حال تماشای تابوهای مییابند که هیچ گونه وسیله دفاعی در برابر آنها ندارند. از این رو کودکان در برابر مخاطرات آشکارگی این تابوها قرار میگیرند در حالی که هیچ گونه چارچوب اجتماعی و روان شناختی برای پردازش و خنثی کردن این تصویر سازیها وجود ندارد. ازاین رو شاهد گزارشهایی درباره کودکانی هستیم که همکلاسیهای خود را به گونهای مورد آزاد جنسی قرار میدهند که تنها از طریق هرزه نگاری میتوانند آن را مشاهده کنند. بعضی از این گزارشها آن قدر تکان دهنده هستند که هیچ کس نمیخواهد درباره آنها حرف بزند.
شما با دفاع از فیلترینگ اینترنت انتقادات زیادی را به جان خریدهاید. آیا فیلترینگ اینترنت نوعی تهدید برای آزادی و بازگشت به سانسور نیست؟
ایده من مستلزم این است که ارائه دهندگان سرویسهای اینترنتی، سایتهای حاوی هرزه نگاریهای افراطی و خشن را فیلتر کنند. از سوی دیگر شما این نوع محتوا را در فیلمها، تلویزیون، مجلات یا ویدئوهای قانونی نمیبینید. کسانی که میگویند با سانسور مخالفند به هیچ وجه از مقررات زدایی کامل در مورد سینماها، تلویزیون و نشریات، دفاع نمینمایند. از سوی دیگر افرادی که محافظت از کودکان در برابر اینترنت را به عهده والدین مینهند، هرگز توجیه مسئولیت والدین را در مورد دسترسی کودکان به سیگار، مشروبات الکلی یا مواد مخدر به کار نمیگیرند. در واقع اینترنت به وطن معنوی نوعی لیبرتاریانیسم که هیچگونه جایگاه اجتماعی ندارد -یعنی فرزندان نامشروع جنبشهای اجتماعی دهههای 60 و 70 و نئولیبرالیسم- مبدل شده است. البته دشواریهای عملی درباره ایده فیلترینگ محتوای اینترنت وجود دارد. فراتر از همه، نیاز فوری به نشان دادن مسائل قابل قبول و غیر قابل پذیرش در دنیای بزرگسالی به جوانان، الهام بخش این نوع فیلترینگ اینترنت است. رویههای قانونگذاری باید به همگان اعلام کند که مسائلی وجود دارد که باید در جامعه به عنوان تابو قلمداد شوند.
شما استدلال میکنید که انقلاب جنسی، به طور کامل در راستای منافع سرمایه داری لجام گسیخته قرار دارد. راهکار بدیل شما در این زمینه چیست؟
هم اینک میتوان گفت که همدستی انقلاب جنسی با سرمایه داری مصرف گرا اجتناب ناپذیر بوده است. به بیان دیگر بازار همواره به دنبال ترفندهایی بوده تا با تاثیر گذاری بر روندهای اجتماعی، تولیدات را با آن چیزی که مورد هوس است، پیوند دهد. قواعد اخلاقی همواره یکی از قویترین راههای بازاریابی -یعنی مسائل جنسی- را ممنوع ساخته است. در واقع هم اینک تنها شناخت مخاطرات روابط جنسی آزاد را شروع نمودهایم. همه جوامع به مکانیسمهایی نیاز دارند تا نیروی جنسی مردانه را کنترل نمایند. از سوی دیگر بازار همواره به دنبال تسخیر
انرژی هایی است که از انقلاب جنسی رها شده اند. ائتلاف طبیعی بین آزادی جنسی و سرمایه داری لجام گسیخته، در واقع به دنبال این است که آخرین واحد حایل بین افراد و بازار را از بین ببرد.