كلمات كليدي : بیان، علم بیان، علوم بلاغی،استعاره، صنایع شعری، ترجمان البلاغه، دورۀ جدایی و استقلال، تمثیل، اسطوره، كهن الگو،مظهر
نویسنده : هیئت تحریریه سایت پژوهه
بیان در زبان و ادب فارسی
بیان یکی از علوم بلاغی است که همراه با معانی، بدیع و عروض و قافیه مجموعۀ علوم بلاغی را در زبان و ادب فارسی تشکیل میدهد و در تحقق بلاغت کلام و متکلم مؤثر میافتد. بیان را همچون دیگر دانشها میتوان از دو دیدگاه مورد بحث و بررسی قرار داد: دیدگاه موضوعی و دیدگاه تاریخی.
1) دیدگاه موضوعی:
ادای مقصود واحد به طُرُق مختلف را بیان گویند.
مسائل علم بیان:
اگر لفظ را از آن جهت که قابلیت کاربرد هنری (مجازی) دارد و مقصودواحد را به طرف مختلف بیان میکند، موضوع دانش بیان به شمار میآوریم، «طرق مختلف» الفاظ، مسائل دانش بیان محسوب میشوند. در کتب بیان سنتی از 4 طریق، یا 4 گونه کاربرد هنری (= مجازی) الفاظ، سخن در میان است و لاجرم 4 مسئله در دانش بیان چشمگیر خواهد بود: تشیه، استعاره، مجاز و کنایه، و این از آن روست که انتقال لفظ از حوزۀ زبان (= ماوُضِع لَه) به حوزۀ هنر شعر (مجاز غیر ما وُضِعَ لَه) بر بنیاد دو گونه پیوند که اصطلاحاً از آن به «علاقه» - علاقۀ مشابهت و غیر مشابهت – تعبیر میشود، استوار است. در علاقۀ مشابهت، نقش خیال و در علاقۀ غیر مشابهت، نقش واقعیت جدیتر است. از علاقۀ مشابهت، استعاره به بار میآید و از علاقههای غیر مشابهت، مجاز و کنایه در کتب بلاغی که به زبان عربی نوشته شده، از روزگار سکاکی (555-626ق) تاکنون و در کتب بلاغی به زبان فارسی که براساس طرح و طبقهبندی کتب بلاغی عربی، تدوین گردیده، مسائل بیانی تا روزگار ما به همین چهار مسئله – تشبیه، استعاره، مجاز و کنایه – محدود بوده است.
امروزه بر اثر جستجوگریها و نظریهپردازیهای جدید در بلاغت که از دانشهای گوناگون از جمله نقد ادبی و زبان شناسی بهره میگیرد، روشن شده است که ارتباط دو سویه بین مشبه و مشبهٌبه، بدان سان که در استعاره میشناسیم، به پایان نمیرسد؛ بلکه شکلهای دیگری از این ارتباط دوسویه در کار است که از دید نظریهپردازان قدیم بلاغی پنهان مانده، و حداکثر به گونهای مبهم به استعاره و کنایه محدود شده است. گسترش و تبیین این ارتباط دوسویه موجب شد تا در جنب استعاره، به شماری از صنایع «استعاره گونه» دست یابیم، مانند نماد یا رمز، یا مظهر (سمبل)؛ تمثیل؛ اسطوره و کهن الگو (صورت نوعی، سنخهای باستانی، صور ازلی، صور اساطیری، نمونههای ازلی). بدینسان، مسائل دانش بیان از 4 مسئله به 8 مسئله افزایش یافت.
2) دیدگاه تاریخی:
از دو سدۀ خاموشی یا دو قرن سکوت (سدههای 1 و 2 ق) که ایران از نظر سیاسی و اداری زیر سلطۀ اعراب بود، زبان پارسی چندان مجال ظهور و بروز نداشت و طبعاً نظم و نثری نیز پدید نیامد. گرچه در این دو سده، مهمترین رویداد فرهنگی، یعنی انتقال فرهنگ ایران به عالم اسلام روی داد، اما به سبب فقدان ادبیات فارسی (نظم و نثر)، تدوین دانشهای ادبی از جمله علوم بلاغی، به طور عام و دانش بیان، به طور خاص، حدود یک قرن و نیم دیرتر از تدوین این علوم به زبان عربی صورت پذیرفت؛ چرا که کتاب البدیع ابن معتبز ( 296ق/908م) به تصریح خود او در 274ق نوشته شد (ص 58) و نخستین اثر بلاغی به زبان فارسی، یعنی کتاب ترجمان البلاغه تألیف محمدبن عمر رادویانی در نیمۀ دوم سدۀ 5 پدید آمد.
در پی تشکیل حکومتهای ملی و به دنبال این سخن تاریخی یعقوب لیث خطاب به شاعری که او را در یک شعر عربی ستوده بود: «چیزی که من اندر نیابم، چرا باید گفت»، نهال شعر فارسی پاگرفت و به سرعت بالید و روبه رشد نهاد. به دنبال ظهور و رشد شعر فارسی از سدۀ 4 ق. صورت طبیعی صنایع ادبی وارد شعر شد و از همان زمان، مؤلفان فارسی دست به کار شدند و به نظریه پردازیهای ادبی و تنظیم صنایع شعری پرداختند و بدین ترتیب آثاری پدید آمد که برخی از آنها از جمله ترجمان البلاغه به دست ما رسیده است. آثاری که در زمینۀ صنایع شعری و نقد ادبی، به زبان فارسی پدید آمده، به ویژه آثاری که در ارتباط با دانش بیان تدوین شده است، حاصل تلاشهایی است که به طور کلی، به دو دوره قابل تقسیم است: دورۀ نخست یا «دورۀ آمیختگی و وابستگی» و دورۀ دوم یا «دورۀ جدایی و استقلال»:
الف- دورۀ آمیختگی و وابستگی: در این دوره مسائل دانش بیان، یعنی تشبیه، مجاز، استعاره، کنایه و غالباً دو مقولۀ تشبیه و استعاره، همراه با دیگر صنایع شعری (=صنایع بدیعی) مورد بحث و بررسی قرار میگیرد. این دوره را میتوان به دو عنصر تقسیم کرد و بر آن دو، نام عصر متقدمان و عصر متأخران نهاد:
1) عصر متقدمان از زمان تألیف ترجمان البلاغه، آغاز میشود و با تألیف حدائق السحر، نوشتۀ رشید و طواط (د 573 ق/177م) ادامه مییابد و با نوشته شدن المعجم تألیف شمس قیس رازی (سدۀ 7 ق) به پایان میرسد.
نویسندگان این عصر یعنی رادویانی، رشید و طواط و شمس قیس رازی در جهت تبیین و استقلال بلاغت در زبان و ادب فارسی به طور عام، و تبیین و استقلال صنایع بیانی و بدیعی به طور خاص میکوشیدند.
در آثار سه گانۀ عصر متقدمان (ترجمان البلاغه، حدائق السحر و المعجم) از 4 مقولۀ دانش بیان، تشبیه و استعاره آن هم به صورت ابتدایی و مقدماتی مورد بحث قرار گرفته است.
2 ) عصر متأخران و معاصران که بر طبق طبقهبندی ما، پس از روزگار شمس قیس، یعنی از سدۀ 8 ق آغاز میشود و از جهتی تا روزگار شمس العلمای گرکانی (1222 – 1305 ش) نویسندۀ ابدع البدایع و از جهتی دیگر تا روزگار ما، با تألیف آثاری چون فنون بلاغت و صناعات ادبی، نوشتۀ جلال الدین همایی و زیب سخن یا علم بدیع پارسی، فراهم آوردۀ محمود نشاط ادامه یافته است. آثار پدیده آمده در این عصر را میتوان به دو بخش تقسیم کرد:
یکم، آثار قدمایی، و آن آثاری است کاملاً به سبک و سیاق آثار قدما. در این آثار نیز به دو مسئله بیانی، یعنی استعاره و تشبیه، آن هم تقریباً به همان صورت که در آثار متقدمان از آن سخن رفته، پرداخته شده است. با این تفاوت که در برخی از آثار مثل بدایع الافکار، شمار تشبیهات به 9 قسم رسیده است.
دوم، آثار میانه و جدید؛ و آن آثاری است که نویسندگان آنها به مباحث و مسائل دانش بیان توجه داشتهاند و برخلاف نویسندگان پیشین که تنها به استعاره و تشبیه پرداختهاند، مسائل 4 گانۀ دانش بیان را مورد بحث و بررسی قرار داده، و یادآور شدهاند که این مسائل، مسائل علم بیان است. درۀ نجفی، تألیف نجفقلی میرزا معزی.
ب- دورۀ جدایی و استقلال: مراد از جدایی و استقلال، جدایی مسائل بیانی از سایر مسائل بلاغی، و مستقل دانستن دانشی است که خود تعریف، موضوع و مسائل معلوم و مشخصی دارد. علوم بلاغی پیش از تفکیک از یکدیگر و استقلال یافتن، غالباً تحت عنوان بدیع مورد بحث قرار میگرفت و بدیع دارای معنای عام و گستردهای بود که جملۀ علوم بلاغی را شامل میشد. کار استقلال بخشیدن به علوم بلاغی در زبان و ادبیات عربی از سوی عبدالقاهر جرجانی نویسندۀ اسرار البلاغه و دلائل الاعجاز آغاز شد و با کوشش ابویعقوب یوسف خوارزمی، مشهور به سکاکی (555- 626 ق) در کتاب مفتاح العلوم به کمال رسید و دانشهای بلاغی آشکارا به معانی و بیان و بدیع (بدیع معنوی و بدیع لفظی) تقسیم شد و بدین سان دانش بیان نیز مستقل گردید.
تا روزگار ما، میتوان آثار بیانی را با توجه به استشهادها و ذکر شواهد به زبان عربی و فارسی و لاجرم براساس میزان توجه به زبان و ادب فارسی به 3 گروه تقسیم کرد. این تقسیم و طبقهبندی از این جهت حائز اهمیت است که نشان میدهد کدام یک از گروهها در بنیاد نهادن بیان ویژۀ زبان و ادب فارسی تأثیر بیشتر و نقش تعیین کنندهتری داشتهاند:
گروه اول، آثاری است که در آنها مسائل دانش بیان به زبان فارسی گزارش شده، اما شواهد، یکسره عربی است، مثل گزارش آملی در نفائس الفنون و کتاب انوار البلاغۀ مازندرانی. این آثار گرچه زمینهساز ظهور دانش مستقل بیان در زبان و ادب فارسی بوده است، اما نویسندگان این آثار با هدفی دینی دست به تألیف زدهاند.
گروه دوم، آثاری است که نه تنها در آنها مسائل بیان به زبان فارسی گزارش شده، بلکه شواهد نیز بیشتر شعر فارسی و گاه نثر فارسی است.
گروه سوم، آثاری است که در آنها به شیوۀ قدما و فیالمثل به شیوۀ رشید و طواط در حدائق السحر شواهد هم از شعر عربی است، هم از شعر فارسی.