كلمات كليدي : تاريخ، پيامبر(ص)، تفويض اختيار، مسئوليت خواهي، اختبار، مراقبت، حساب رسي
نویسنده : علي محمد تاج الدين
هر پست و مقام و جایگاهی که به افراد واگذار میشود، به میزان اهمیتی که دارد، مسئولیتآور است. سیرهی پیامبر(ص) نیز چنین بود. وی افراد مناسب و لایق را برای هر کاری انتخاب و وظایف او را گوشزد کرده و در مقابل از آنها بازخواست میکرد و در صورت مشاهدهی تقصیر از سوی کارگزارانش، سخت بر میآشفت و خود با جدیت رسیدگی و جبران مینمود.
ایشان زمانی که «معاذ بن جبل» را به عنوان فرماندار به یمن فرستاد، در وصیت و دستورالعملی به وی چنین یاد آور شد: «إعتذر إلی أهل عملک من کل أمر خشیت أن یقع الیک منه عیب یعذرونک.»[1]
از رفتار و عمل کارگزارانت در هر مورد که ممکن است، از ناحیهی آن به تو عیبی برسد، پوزش بطلب تا مردم پوزش تو را بپذیرند.
تفویض اختیار باید با «اختبار» و «مراقبت» باشد.
اختبار در لغت به معنای آزمودن و امتحان و آزمایش است.[2] یک مدیر موفق و مقتدر کسی است که علاوه بر اختبار و اطمینان یافتن از تواناییهای کارگزاران خود، دقت و نظارت کافی بر عملکرد آنها نیز داشته باشد. رفتار رسولخدا(ص) با مسئولان نظام خود نیز بر اساس همین اصل بود. این عمل به معنی بیاعتمادی به کارگزاران نیست؛ بلکه به این دلیل است که آدمی همیشه و در همه حال نیازمند یک ناظر است تا از مسیر وظایفی که برای او تعریف شده است، منحرف نشده و در صورت نیاز، به او گوشزد شود؛ چرا که نفس آدمی به بدی و گناه فرمان میدهد.[3]
ایشان این کار را با جدیت تمام انجام میداد. نقل شده است: «پیامبر(ص) سپاهی را به جایی اعزام نمود و علی(ع) را فرمانده آن سپاه قرار داد. پس از انجام گرفتن مأموریت و بازگشت سپاه، پیامبر(ص) کارها را پیگیری کرد و از آنان دربارهی آن چه گذشت و نیز درباره عمل کرد فرماندهشان سؤال نمود. سپاهیان پاسخ دادند که علی در مقام فرماندهی همه چیز خوب بود و به خوبی همهی کارها را اداره کرد جز آن که در هر نمازی با ما سورهی «توحید» را میخواند.[4]
همان طور که مشاهده میشود، رسولخدا(ص) مسئولیتی را به کسی واگذار نمیکرد؛ مگر این که بر رفتار آنها نظارت میکرد حتی اگر کارگزارش شخصیتی مانند علی(ع) باشد.
ماجرای قبیلهی «بنی جذیمه» پس از فتح مکه، نمونهای از روش مدیریتی پیامبر در زمینهی مسئولیتخواهی و مراقبت از رفتار کارگزاران و نیز جبران اشتباه آنان است.
در آن هنگام که رسولخدا(ص) پس از فتح مکه، سریههایی را به اطراف مکه میفرستاد تا مردم را به یکتاپرستی دعوت نمایند، خالد بن ولید را به همراه عدهای به سوی قبیلهی «بنیجذیمه» در «غمیصاء» در بیابان نزدیک مکه فرستاد. خالد نزد آنان رفت و گفت: به اسلام بگروید. آنان گفتند: ما مسلمانیم. گفت: پس چرا مسلحید؟ گفتند: میان ما و قومی از اعراب دشمنی است و ترسیدیم شما از آنان باشید. خالد آنان را خلع سلاح و دستگیر نمود. هنگام نماز صبح از خالد خواستند دستهایشان گشوده شود تا نماز بگذارند. میان همراهان خالد اختلاف پیش آمد،که چرا باید با مسلمانانی بیگناه این چنین رفتار شود. هنگام سپیده دم خالد فرمان داد تا اسرا را گردن بزنند.
خبر این جنایت به پیامبر(ص) رسید و ایشان سخت ناراحت شد و دستهای خود را رو به آسمان بلند کرد و فرمود: «خدایا از آن چه خالد کرده است نزد تو بیزاری میجویم.»
حضرت بر خالد خشمگین شد و بیدرنگ به علی(ع) مأموریت داد تا نزد قبیلهی مزبور رفته و خسارات و خون بهای آنها را بپردازد.[5]
تفویض اختیار باید با «حساب رسی» و «حساب خواهی» باشد.
یک مدیریت زمانی کارآمد و کامل خواهد بود که علاوه بر اختبار و نظارت بر عمل کرد کارگزار، همراه با محاسبه و نیز مؤاخذه و تشویق باشد. یک مدیر موفق میبایست از زیر مجموعههای خود گزارش کار بخواهد تا از پیشرفت کارها با خبر شود. رسولخدا دربارهی مسئولیتی که به افراد واگذار میکرد، آنها را مورد محاسبه قرار میداد چنان که در خبر فرستادن ابن أتبیّه برای جمعآوری صدقات آمده است: «فلما جاء حاسبه» هنگامی که از مأموریت بازگشت، پیامبر(ص) از او حساب خواهی کرد. وی هنگامی که حسابرسی قسمتی از صدقات را تحویل بیتالمال داد به پیامبر(ص) گفت: این برای شماست و قسمتی را که نزد خود نگه داشت و گفت: این به من هدیه شده است. پیامبر(ص) از این برخورد به شدت ناراحت شده و بالای منبر رفت و پس از حمد و ثنای خدا فرمود: «چه میشود عاملی را که برای جمعآوری صدقات میفرستیم میگوید: این برای شماست و این به من هدیه شده است؟ آیا اگر او تاکنون در خانهی پدر یا مادرش نشسته بود، چیزی به او هدیه میدادند؟ سوگند به آن کس که جانم در دست اوست هیچ یک از شما به بیتالمال چنگ نمیاندازد، مگر این که در روز قیامت او را در حالی که آن چیز وبال گردنش شده است، وارد محشر میکنند با شتری که از خود صدا درمیآورد یا گاوی که نفیر میکشد یا گوسفندی که با صدای بلند بع بع میکند.»[6]
همچنین زمانی که پیامبر(ص) مصعب را برای آموختن قرآن و فقه به انصار به مدینه فرستاد، چون به مکه رسید نخست به خانه پیامبر(ص) رفت و به خانه خود نزدیک هم نشد و شروع به گزارش وضع انصار و سرعت ایشان در مسلمان شدن کرد و پیامبر(ص) منتظر اسلام ایشان مىبود و از اخبارى که مصعب داد سخت خوشنود شد.[7]
نیز در جای دیگر در جریان سریه «عبدالله بن أبىحدرد» پیش از فتح مکه پیامبر(ص)، «عبدالله بن أبىحدرد» را با گروهى از مسلمانان که از آن جمله «ابوقتاده حارث بن ربیعى» و «محلم بن جثامة» بودند به سوى قبیله «إضم» فرستاد. آنها بدنبال مأموریت فوق به راه افتاده تا به اراضى آنها رسیدند؛ در آنجا «عامر بن اضبط اشجعى» به آنان برخورد کرد که سوار بر شترى بود و مختصر متاعى با ظرفى شیر هم همراه داشت؛ و چون مطابق دستور اسلام بر آنها سلام کرد از او گذشتند لکن «محلم بن جثامة» به دلیل اختلافى که از پیش با او داشت بر او حمله کرده؛ او را کشت و شترش را با آنچه همراه داشت گرفت. این جریان گذشت تا زمانی که نزد رسولخدا(ص) برگشتند و جریان را براى آن حضرت شرح دادند، ایشان ناراحت شدند و خداى تعالى این آیه را نازل فرمود:[8]
«اى کسانى که ایمان آوردهاید، چون در راه خدا بیرون روید به تحقیق و جستجو پردازید و به آن کس که اظهار اسلام کند، نگوئید تو مؤمن نیستى تا از متاع ناچیز دنیا بهره ببرید که غنیمتهاى بسیار نزد خدا است. قبلاً خودتان نیز همین گونه بودید، و خدا بر شما منّت نهاد. پس خوب تحقیق و بررسی کنید، که خدا همواره به آنچه انجام مىدهید، آگاه است.[9]