كلمات كليدي : تاريخ، امويان، عبدالله بن عامر، فتوحات، عثمان، معاويه، بصره
نویسنده : فاطمه عادلي
عبدالله پسر عامر بن کریز بن ربیعه بن حبیب بن عبدشمس بن عبدمناف بن قصی القرشی العبشمی، مادرش دجاجه دختر اسماء بن الصلت السلمی بود.[1] کنیه وی ابوعبدالرحمن بود.[2] او پسر دایی عثمان[3] و پدرش عامر بن کریز پسر عمه رسولخدا «صلیاللهعلیهوآله» بود. از آن جهت که مادر وی، بیضاء دختر عبدالمطلب بود.[4] وی دارای دوازده پسر و شش دختر بود.[5]
عبدالله بن عامر سال چهارم هجری در مکه متولد شد و چون پیامبر(ص) در سال هفتم هجری برای گزاردن عمرة القضاء به مکه آمدند، عبدالله بن عامر را که سه ساله بود به حضور ایشان آوردند، پیامبر کام او را با آب دهان خود تبرک کرد و فرمود: این پسر سلمیه است؟ گفتند: آری فرمود: این پسر ما و شبیهترین به ماست و او سیراب شده است[6] و او هیچ زمینی را نمیکند، مگر آنکه برایش آب بیرون بیاید.[7]
عبدالله بن عامر در زمان عثمان
ولایت بر بصره
عبدالله بن عامر قبل از خلافت عثمان ساکن کوفه بود و به پاسخگویی مسائل فقهی اهل کوفه میپرداخت.[8]
زمانی که عثمان به خلافت رسید، نخست ابوموسی اشعری را به مدت چهار سال طبق وصیت عمر به حکومت بصره گماشت.[9] سپس در سال 29 هجری او را برکنار کرد[10] و پسر دایی خود عبدالله بن عامر بن کریز را که 25 ساله بود، برکار گماشت. عثمان علت برکناری ابوموسی را برای او بیان کرد و او را گرامی داشت و گفت: علت برکناری تو به سبب ناتوانی یا خیانت نبود، من فضل تو را میشناسم و میدانم که تو از مهاجران نخستین هستی؛ ولی خواستم رعایت پیوند خویشاوندی را با عبدالله بن عامر انجام دهم و به او دستور دادم تا سی هزار درهم به تو بپردازد؛ ابوموسی گفت: به خدا سوگند مرا از بصره برکنار کرد و حال آنکه هیچ درهم و دیناری نداشتم تا آنکه مقرری خانوادهام از مدینه به من رسید و دوست نداشتم از بصره معزول شوم و درهم و دیناری از اموال ایشان در دست من باشد؛ ابوموسی از عبدالله بن عامر چیزی نپذیرفت و به کوفه کوچ کرد.[11] در نقلی دیگر درباره علت عزل ابوموسی آمده است: که غیلان بن خرشه به عثمان گفت: آیا حقیری از خودتان ندارید که او را بردارید یا فقیری که او را به سامان رسانید؛ ای گروه قریش تا کی این پیر اشعری این ولایت را بخورد؟ و پیر متنبه شد و بصره را به عبدالله بن عامر داد. ابوموسی گفت: جوانی سوی شما میآید که ظریف است و مدبر که مادربزرگها و عمههایش معتبرند و هر دو ولایت را به او خواهند داد.[12] در نهایت عثمان، ابوموسی اشعری را از بصره و عثمان بن ابی العاص را از فارس برکنار کرد و این دو ولایت را به عبدالله بن عامر داد.[13]
فتوحات ابن عامر
وقتی عثمان به خلافت رسید به ابن عامر فرماندار بصره و سعید بن عاص فرماندار کوفه نوشت، هر کدام از شما به خراسان پیشدستی کند همو امیر خراسان خواهد بود.[14] از طرفی به عبدالله بن عامر گفته بودند: یزدگرد پسر شهریار پسر خسرو همراه سپهسالار ایران آن جایند و گنجینههای خسروانی را پیش او میبرند و پس از شکست مردم نهاوند آنها را به خراسان منتقل میکنند،[15] این دو رهسپار شدند، دهقانی از خراسان نزد عبدالله بن عامر آمد و گفت: اگر تو را پیش بردم به من چه میدهی؟ گفت: خراج تو و خاندانت تا روز قیامت از آن تو باشد، پس او را از راه کوتاهی به قومس[16] رسانید[17] و سپس رهسپار نیشابور شد و شهر را محاصره کرد، در سال 30 هجری شهر را به زور گشود و با مردم طبسین[18] بر 75 هزار درهم صلح کرد، سپس پوشنگ و بادغیس از هرات و طوس و نیشابور از ابر شهر را گشود و با آنان هزار هزار درهم صلح کرد.[19]
در نقل دیگر است که عبدالله بن عامر برای لشکرکشی به خراسان نخست به عثمان نامه نوشت، عثمان پاسخ داد: اگر قصد این کار را کردهای، انجام بده و خودت به خراسان برو؛ عبدالله بن عامر آماده شد و اعزام سپاهیان را به مناطق دیگر متوقف ساخت و ابوالاسود دئلی را بر بصره و نماز آن گماشت و راشد جدیدی را بر خراج بصره جانشین خود ساخت و سپس حرکت کرد سالار مقدمه سپاه قیس بن هیثم بن اسماء بن الصلت بود، حاتم بن نعمان باهلی و نافع بن خالد طاحی هر کدام نصف شهر را فتح کردند. یزدگرد مدتی پیش از آن کشته شده بود، ابن عامر عبدالله بن سوار بن همام عبدی را به مرورود فرستاد که آن را گشود و یزید جرشی را به نواحی زام و باخزر و جوین گسیل داشت که همه را با جنگ و زور گشود، عبدالله بن خازم را به سرخس فرستاد که مرزبان سرخس با او صلح کرد. ابن عامر همچنین شهرهای ابرشهر و طوس و طخارستان و نیشابور و ابیورد و بلخ و طالقان و فاریاب[20] را با جنگ گشود. سپس صبرة بن شیمان ازدی را به هرات فرستاد که روستاهای اطراف را گشود؛ ولی به گشودن هرات دست نیافت؛ ابن عامر عمران بن قصیل برجمی را به آمل فرستاد که آنجا را فتح کرد.[21] چون عبدالله بن عامر این شهرستانها را فتح کرد نزد عثمان بازگشت و میان ترک و دیلم اختلاف انداخت و خراسان را بر چهار بخش تقسیم کرد؛ قیس بن هیثم سلمی، راشد بن عمرو جدیدی، عمران بن قصیل برجمی و عمرو بن مالک خزاعی را بر بخشهای مختلف فرمانروا ساخت.[22] با پایان یافتن فتوحات ابن عامر مردم به او گفتند: خداوند این همه سرزمینهایی که برای تو گشوده برای کس نگشوده است؛ گفت: پس باید سپاس این نعمت به جای آورم و از این جا احرام بندم. وی از نیشابور به قصد عمره احرام بست.[23] در نهایت ابن عامر به بصره بازگشت و چون بصره برای وی کوچک بود، از عثمان اجازه جهاد خواست و با اجازه وی عبدالرحمان بن سمره را به مناطق دیگر اعزام کرد، او نیز بست و کابل و زابلستان را گشود و غنایمی برای ابن عامر فرستاد، ابن عامر به فرمان عثمان، عامر بن عبد قیس عنبری را برای فتوحات از بصره به شام گسیل داشت.[24]
علی (ع) و عبدالله بن عامر
عبدالله بن عامر در زمان خلافت علی(ع) در زمره مخالفان ایشان قرار گرفت؛ اما در دوره عثمان ابن عامر با علی(ع) ارتباطاتی داشتند؛ به عنوان نمونه زمانی که عبدالله بن عامر پس از انجام عمره به نزد عثمان رفت، عثمان به او گفت: برای قوم خود، قریش پیشکش بفرست. او برای علی (ع) سه هزار درهم و جامهای فرستاد و چون آن را حضور ایشان آوردند، فرمود: خدا را شکر که میبینم میراث محمد را کسی دیگر غیر از ما میخورد. چون این سخن به اطلاع عثمان رسید، به ابن عامر گفت: خداوند این اندیشه تو را زشت فرماید، آیا باید برای علی سه هزار درهم بفرستی؟ گفت: میخواستم بیشتر بفرستم، نمیدانستم، عقیده تو چیست؟! عثمان گفت: جبران کن و او نیز بیست هزار درهم و لوازمی دیگر برای ایشان فرستاد.[25]
شورش علیه عثمان
عثمان، معاویه، عبدالله بن ابیسرح، سعید بن عاص، عبدالله بن عامر و عمرو بن عاص را که مشاوران وی بودند، احضار کرد و گفت: شما وزراء و ناصحان و معتمدان من هستید؛ مردم از من میخواهند کارگزاران خود را عزل کنم، شما چه راهی را میپسندید، هر کس نظری داد، ابن عامر گفت: نظر من این است که آنان را به جهاد مشغول کنی؛ عثمان فرمان داد هر یک لشکری برانگیزد و به سویی روان دارد تا مردم را سرگرم سازد.[26]
در نقلی دیگر چون به عثمان در مورد کارگزارانش اعتراض شد؛ از جمله شرطها که کردند، ابقای ابن عامر در بصره بود؛ زیرا به مردم محبت میکرد و به قریش هم پیشکش میداد. باز با تمام تلاشی که عثمان کرد نهایتا مردم از او ناراضی بودند و علیه وی قیام کردند و او را کشتند.[27]
عبدالله بن عامر در زمان علی(ع)
شرکت در جنگ جمل علیه علی(ع)
پس از بیعت مردم با علی(ع) ایشان عثمان بن حنیف انصاری را به بصره فرستاد و عبدالله بن عامر را از آن جا برداشت.[28] چون عثمان بن حنیف به بصره رسید،[29] عبدالله بن عامر اموال بیت المال را برداشت و عبدالله بن عامر حضرمی را بر بصره گماشت و به قصد رفتن به مکه بیرون رفت، در مکه به طلحه و زبیر و عایشه پیوست، آنان قصد داشتند به شام بروند، ابن عامر گفت: به بصره بیایید که مرا آن جا کارهای پسندیده است و آن جا سرزمین اموال و شمار فراوانی از مردان است و به خدا سوگند اگر میتوانستم، از بصره بیرون نیایم تا آن که مردم رابه جان یکدیگر بیندازم و گروهی را با گروهی دیگر از میان بردارم؛ سرانجام تصمیم گرفتند به بصره بروند.[30] یعلی بن منیة حاکم یمن نیز با مالی بسیار از جمله ششصد شتر و ششصد هزار درهم نزد آنان رفت.[31] بدین ترتیب جنگ جمل را راه انداختند و چون شکست آنها آشکار شد، عبدالله بن عامر پیش زبیر آمد و دست او را گرفت و گفت: ای ابا عبدالله تو را به خدا سوگند میدهم که مواظب امت محمد باش که پس از این جنگ دیگر امت محمد وجود نخواهد داشت، ابن عامر به شام رفت و در دمشق ساکن شد و پسرش عبدالرحمان در جنگ جمل کشته شد.[32]
ابن عامر و جنگ صفین
در نبرد صفین اطلاعات چندانی از نقش ابن عامر ذکر نشده است، تنها اشاره شده است که در جنگ صفین و جریان حکمیت و تعیین داور از سوی علی(ع) و معاویه، یکی از گواهان معاویه بود.[33]
عبدالله بن عامر بعد از زمان علی(ع) به همراهی با معاویه علیه امام حسن مجتبی(ع) ایفای نقش کرد که در گزارشی دیگر به این مبحث پرداخته میشود.
[1]. ابن عبد البر، استیعاب، بیروت، دارالجیل، 1412، ج3، ص931 و ابن سعد، البقات الکبری، بیروت، دار الکتب العلمیه، چاپ دوم، 1418، ج5، ص32 و ابن اثیر، اسد الغابه، بیروت، دارالکتاب العربی، ج3، ص191.
[2]. ابن سعد، پیشین، ج5، ص32 و ابن حبان، الثقات، حیدرآباد، موسسه مکتبه الثقافیه، 1393، ج5، ص7 و ابن حجر، الاصابه، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1415، ج5، ص14.
[3]. ابن عبدالبر، پیشین، ج3، ص931 و ابن حجر، پیشین، ج5، ص14.
[4]. ابن قتیبه، المعارف، قاهره، دارالمعارف، ص320 و سمعانی، الانساب، بیروت، دارالجنان، 1408، ج4، ص115.
[5]. ابن سعد، پیشین، ج5، ص32 و ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، بیروت، دارالفکر، 1415، ج3، ص115.
[6]. ابن سعد، پیشین، ج5، ص33 و ابن اثیر، پیشین، ج3، ص191.
[7]. ابن حجر، پیشین، ج5، ص14 و ابن اثیر، پیشین، ج3، ص191 و ابن عساکر، پیشین، ج29، ص249.
[8]. ابن حجر، پیشین، ج4، ص182.
[9]. ابن سعد، پیشین، ج5، ص33.
[10]. ابن حجر، پیشین، ج5، ص14.
[11]. ابن سعد، پیشین، ج5، ص33.
[12]. طبری، تاریخ الامم و الملوک، بیروت، دارالتراث، چاپ دوم، 1387 و ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، بیروت، دارصادر، ج3، ص100.
[13]. مجهول، تاریخ سیستان، تحقیق ملک الشعرای بهار، تهران، کلاله خاور، چاپ دوم، 1366، ص39.
[14]. یعقوبی، تاریخ یعقوبی، قم، اهل بیت، ج2، ص166.
[15]. ابن سعد، پیشین، ج5، ص34.
[16]. (کومش)ازبسگام تا سمنان است، میان خراسان و جبال است و نام شهر آن دامغان است. ر.ک ابوالفداء، تقویم البلدان، بیروت، دارصادر، 1840م، ص432.
[17]. یعقوبی، پیشین، ج2، ص167 و ذهبی، تاریخ الاسلام، بیروت، دارالکتاب العربی، 1407، ج3، ص364.
[18]. طبسین میان نیشابور و اصفهان و کرمان قرار دارد و شهر بردو بخش است. طبس مسینان و طبس گیلکی، ر.ک، ابوالفداء، پیشین، ص449.
[19]. یعقوبی، پیشین، ج2، ص167.
.[20] مناطق ذکر شده، بخش هایی از خراسان است. ر.ک، ابوالفداء، پیشین، ص441.
[21]. ابن سعد، پیشین، ج5، ص34.
[22]. یعقوبی، پیشین، ج2، ص167.
[23]. ابن خلدون، تاریخ ابن خلدون، بیروت، موسسه الاعلمی، 1391، ج2، ص133.
[24]. ابن سعد، پیشین، ج5، ص35.
[25]. ابن سعد، پیشین، ج5، ص35.
[26]. ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، دارا حیاء الکتب العربیه، 1378، ج2، ص135 و طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج4، ص333.
[27]. ابن سعد، پیشین، ج5، ص35.
[28]. مطهر بن طاهر مقدسی، البدء و التاریخ، بورسعید، مکتبة الثقافة الدینیه، ج5، ص210.
[29]. مقدسی، پیشین، ج5، ص211.
[30]. ابن سعد، پیشین، ج5، ص36-37.
[31]. ابن اثیر، پیشین، ج3، ص207 و سیف بن عمرالضبی، الفتنة و وقعة الجمل، بیروت، دارالنفائس، ص113.
[32]. ابن سعد، پیشین، ج5، ص36 و ابن عساکر، پیشین، ج29، ص261.
[33]. دینوری، الاخبار الطوال، قم، رضی، 1368، ص196.