كلمات كليدي : كعبه، خزاعه، قريش، قصي بن كلاب، مكه
نویسنده : سيد علي اكبر حسيني
در ذکر نسب قریش، بین علمای علم نسب، اختلاف است؛ عدهای از آنان گفتهاند قریش، فرزندان مالک بن نضر بنکنانهاند[1] و عدهای دیگر قائلند که آنها فرزندان فهر بنمالکاند؛[2] اما بیشتر نسبشناسان بر این اعتقادند که پدر قریش، نضر بن کنانة بن خزیمة بن مدرکة بن الیاس بن مضر بن نزار بن معد بن عدنان است؛[3] با این حال عدهای هم، به قصی بن کلاب، قریش گفتهاند و معتقدند قبل از او، به کسی دیگر، قریش گفته نشده است.[4]
وجه تسمیه قریش
در اینکه چرا به قریش، قریش گفتهاند نیز در بین علمای فن، اختلاف است؛ عدهای گفتهاند قریش از کلمه «القرش» گرفته شده که به معنی کسب و جمع است؛[5] بعضی دیگر از نسبشناسان نیز گفتهاند؛ قریش برگرفته از کلمه «تقرّش» است و قریش(نضر بن کنانه) را قریش نامیدهاند؛ از این جهت که بازرگان بود و بازرگانی را، عرب «تقًرش» میگفته است[6] و سرانجام عدهای دیگر، معتقدند که قریش را بخاطر اجتماعشان، قریش گفتهاند همانطورکه گفته میشود «یتقرش مال فلان» یعنی بر مال فلانی افزوده شد.[7]
آغاز ریاست قریش بر مکه
قریش در طی ریاست سیصد ساله خزاعه[8] بر امور کعبه، به صورت پراکنده در اطراف مکه و کوهها و شعاب اطراف آن به سر میبردند؛ ولی در امور و سرپرستی مکه و بیت اللهالحرام هیچگونه دخالتی نداشتند تا اینکه قصی بن کلاب به مکه بازگشت. او با دختر رئیس قبیله خزاعه، ازدواج کرد و رفته رفته بر دامنه نفوذ خود افزود تا اینکه تصمیم گرفت که خود به تنهایی عهدهدار ولایت کعبه شود. از اینرو با قریش و بنیکنانه سخن گفت و از آنان یاری طلبید، آنها نیز پذیرفتند[9] و با او بیعت کردند. سپس قصی، نامهای به برادرش رزاح بن ربیعه نوشت و از او کمک خواست. با فراهم شدن مقدمات کار، ابتدا در موسم حج، قصیف متعرض صوفه[10] که عهدهدار منصب اجازه حجاج (حرکت به عرفات و اجازه رمی جمرات و کوچ کردن از منی) بودند به جدال و کشمش پرداخت و خود را بدین کار از آنان شایستهتر دانست؛ کار به جنگ کشیده شد،[11] قصی در این جنگ به پیروزی رسید؛ خزاعه و بنیبکر از این واقعه احساس خطر کردند و یقین کردند که قصی آنان را نیز همانند صوفه، از ولایت مکه، منع خواهد کرد. از این رو از قصی کناره گرفتند، اندکی بعد جنگی سخت بینشان درگرفت، دو طرف سرانجام به صلح تن در دادند و به حکمیت یعمر بن عوف از طایفه بکر رضایت دادند. یعمر، چنان داوری کرد که قصی برای خدمتگزاری کعبه و سرپرستی مکه از طایفه خزاعه برازندهتر است.[12] بدین ترتیب مکه در اختیار قصی قرار گرفت و او ریاست کامل کعبه و بیت اللهالحرام را به دست گرفت.[13]
قصی مکه را به صورت ربعهایی(کوچه – محله) درآورد و قبایل قریش را که در اطراف و اکناف مکه پراکنده بودند، در آن گرد آورد.[14] به این دسته از قریش، قریش بطاح اطلاق گردید و بنیعدی بن قصی بن کلاب که از آمدن به مکه خودداری کرده بودند و همچنان در پشت مکه اقامت گزیده بودند، قریش ظواهر نامیده شدند.[15]
قصی کعبه را از نو ساخت[16] و دارالندوه را در آنجا تشکیل داد[17] و امور رفادة (مهمانداری از زائران کعبه)، حجابة(دربانی و کلیدداری)، سدانة (خادمی و پردهداری)، لواء(پرچمداری) و سقایة را بدست گرفت.[18] این مناصب، بعد از مرگ قصی بن کلاب و سپس عبدمناف و عبدالدار به جهت اختلافی که بین فرزندانشان در بدست گرفتن امور مکه واقع شد، بین طوایف قریش تقسیم گردید.
تجارت قریش
قریش به امر تجارت میپرداختند؛ اما تجارتشان از مکه عدول نمیکرد. تجار غیر عرب کالاهایشان را میخریدند و در اطراف بلاد عربمیفروختند،[19] تا اینکه هاشم بن عبدمناف سنت تجارت قریش به شام و یمن را بنیان نهاد. هاشم از ملوک شام اجازه تجارت در بلاد شام را گرفت، سپس برادرش عبدالشمس موفق به کسب اجازه از حاکم حبشه جهت تجارت به آنجا شد و نوفل بن عبدمناف کوچکترین فرزند عبدمناف نیز با سفر به عراق از کسری نامهای دریافت کرد جهت تجارت به عراق.[20]
علاوه بر آن، قریش در مکه، اجتماعاتشان و بازارگاههایی مانند عکاظ برپا نمود که تمام قبایل شمال و جنوب غربی برای تجارت به همراه قبایل نجد، در این بازار جمع میشدند.
ادیان قریش
مردم مکه، همواره بر آیین اسماعیل(ع) بودند تا اینکه عمرو بن لحی خزاعی آن را تغییر داد. او در پی سفری که به بلقاء شام داشت بتانی را به مکه آورد و بتپرستی را در مکه رواج داد.[21]
عزی، هبل، أساف، نائله و مناة از بتان معروف قریش به شمار میآمدند. «عزّی» بزرگترین بتشان بود، بدین جهت قریش را عزّی هم میخواندند. آنان عزی را زیارت میکردند و برایش هدیه میبردند و برایش قربانی انجام میدادند و بدین وسیله بدان تقرب میجستند.[22] دیگر بت قریش، «هبل» نام داشت که با عقیق سرخ، به شکل انسان ساخته شده بود و بزرگترین بت درون کعبه به شمار میرفت.[23] أساف و نائله هم دو بت دیگر قریش بود که آن را میپرستیدند این دو را که به صورت دو سنگ مسخ شده بودند را پیشایش کعبه نهادند تا مردمان از آن پند بگیرند.[24] مناة نیز از دیگر بتانی بود که علاوه بر دیگر اعراب، قریش نیز آن را بزرگ میداشتند.[25]
تحمس[26] و سختگیری قریش در امر دین از دیگر خصیصههای بارز قریش بر شمرده میشد. از اینرو به آنان «حمس» اطلاق میگردید.[27] قریش رفته رفته شروع به بدعتگزاری کرده وقوف در عرفه و انجام مراسم آن را با اینکه میدانستند که از مشاعر دین ابراهیم(ع) است را ترک کرده وقوف در آن را برای سایر اعراب، فرض و واجب کردند؛ میگفتند: «ما فرزندان ابراهیم هستیم و اهل حرم و خادمان کعبه و ساکنین آن؛ برای ما سزاوار نیست که از حرم خارج شویم و غیر حرم را به مانند حرم بزرگ بشماریم چرا که این کار از حرمت و شأنمان در نزد عرب میکاهد.»[28]
آنان، ساکنان خارج از حرم را وادار میکردند که غذای خود را وارد حرم نکنند، بلکه باید از غذای اهل حرم استفاده کنند، در موقع طواف باید از لباسهای مردم مکه که لباس ملی و قومی بود بهره بگیرند و اگر کسی توانایی خریدش را نداشت باید برهنه طواف میکرد.[29] این بدعتگزاریها بخصوص از زمانیکه خداوند لشکر ابرهه را تار و مار کرد، شدت گرفت؛ چرا که مقام کعبه و قریش بعد از این واقعه بیش از پیش در انظار عرب بالا رفت اعراب میگفتند: «اینان( قریش) اهل الله هستند چه آنکه خداوند از ایشان دفاع نمود و دشمنانشان را نابود ساخت.»[30]
آنها هنگام انجام دادن اعمال حج، غذای روغنی نمیپختند و شیری اندوخته نمیکردند، مو و ناخن نمیگرفتند و روغن استعمال نمیکردند و با زنان معاشرت نمیکردند و خود را خوشبو نمیکردند و گوشتنمیخوردند و در خانهای از خانههای مکه داخل نمیشدند و در حال انجام مناسک حج در خیمههای چرمی ساکن میشدند و...[31]
با این حال، بودند عدهای از قریش که از پرستش بتان سرباز زده بودند و پیرو دین حنیف یا نصرانی شده بودند. علاوه بر این در بین قریش و بویژه در طایفه بنیهاشم آیین حنیف ابراهیم(ع) پیروانی داشته است. ورقة بن نوفل بن اسد از جمله کسانی بود که از پرستش بتان سرباز زده آیین مسیحیت اختیار کرده بود[32] و زید بن نفیل نیز از پرستش بتان سرباز زده بود و به دنبال دین بود تا اینکه در شام، توسط مسیحیان کشته شد.[33]
پیمانهای قریش
پیمان مطیبین
پس از مرگ عبدمناف و عبدالدار فرزندان قصی بن کلاب، بین فرزندانشان در به دست گرفتن امور مکه اختلاف افتاد، آنان به دو دسته شدند و هر یک از طوایف قریش به یکی از این دستهها پیوستند.
دستهای به ریاست عبدمناف عبدالشمس بن عبدمناف و دسته دیگر به ریاست عبدالدار عامر بن هاشم بن عبدمناف. بنیاسد بن عبدالعزی و بنیزهره بن کلاب و بنیتیم بن مرة بن کلاب و بنیحارث بن فهر به عبدمناف پیوستند و بنیمخزوم و بنیسهم و بنیجمح و بنیعدی با عبدالدار پیمان بستند هر قومی با هم، علیه گروه دیگر، همقسم شدند؛ طرفداران و حامیان عبدمناف دست خود را در قدحی از طیب فرو بردند و به کعبه مالیدند و بر استواریشان تأکید کردند و در مقابل حامیان عبدالدار نیز دستان خود را در قدحی از خون فرو برده بر دیوار کعبه مالیدند و قسم خوردند که تسلیم نشوند و کفش از پا در نیاوردند تا پیروز شوند.[34]
تا اینکه سرانجام دو طرف به صلح رضایت دادند و مناصب مکه را بین خود تقسیم کردند. [35]
حلف الفضول
سبب این پیمان این بود که مردی از بنیزبید یمن به مکه آمده بود و کالایی را به عاص بن وائل سهمی فروخته بود؛ اما عاص در پرداخت پول آن، تعلل میورزید به نحوی که مرد مایوس شد به ناچار بر کوه ابوقبیس رفته شکایت خود را ضمن اشعاری اعلام نمود. عدهای از قریشیان از این واقعه شرمنده شده به فکر چاره افتادند. اول کسی که در این کار پیشقدم شد، زبیر بن عبدالمطلب بود او طوایف قریش را در دارالندوه فراهم آورد و از آنجا به خانه عبدالله بن جدعان رفتند و آنجا پیمان بستند که «برای یاری هر ستمدیده و گرفتن حق وی همداستان باشند و اجازه ندهند که در مکه بر احدی ستم شود». قریش این پیمان را حلفالفضول نامید.[36]
مشهورترین ایام قریش
مشهورترین ایام قریش، چهار جنگ عمده را شامل میشد، این جنگها که به سبب وقوعش در ماههای حرام به فجار معروف شدهاند،[37] بین قریش و قیس بن عیلان واقع شد. این جنگها عبارتند از:
فجار القرد،[38] فجار الرجل،[39] فجار المرأه،[40] فجار براض.[41] فجار براض خود شامل پنج فجره است: یومالنخله،[42] یومالشمطه،[43] یومالعبلاء،[44] یوم الشرب[45] و یومالحریره.[46]
بعد از اسلام نیز قریش جنگهای زیادی را علیه رسولخدا(ص) صورت دادند.
بطون قریش
به گفته مسعودی بطون قریش مقارن ظهور اسلام 25 طایفه را شامل میشده است که عبارتند از:
بنیهاشم بن عبدمناف، بنیمطلب بن عبدمناف، بنیحارث بن عبدالمطلب، بنیامیة بن عبد شمس، بنینوفل بن عبدمناف، بنیحارث بن فهر، بنیاسد بن عبدالعزی،بنیعبدالدار بن قصی، بنیزهرة بن کلاب، بنیتیم بن مرّه، بنیمخزوم بن یقظه، بنییقظه بن مره، بنیمرة بن کعب، بنیعدی بن کعب، بنیسهم بن عمرو، بنیجمح بن عمرو، بنیمالک بن حنبل، بنیمعیط بن عامر، بنینزار بن عامر، بنیسامة بن لؤی، بنیأدرم تیم بن غالب بن فهر، بنیمحارب بن فهر، بنیحارث بن عبدالله بن کنانه، بنی نباته، بنیعائذه.[47]
سپس مسعودی میافزاید: از بنیهاشم تا بنیجمح بطون قریش بطاح و از بنیمالک تا به آخر جزء بطون قریش ظواهرند.[48]