24 آبان 1393, 14:2
كلمات كليدي : هجرت، جعفر بن ابيطالب، سوره مريم ، نجاشي، عمرو عاص، عمّارة بن و ليد ، حبشه
نویسنده : هیئت تحریریه سایت پژوهه
قریش در آغاز بعثت با پیغمبر (ص) مخالفتى نشان ندادند و لى چون به سبّ خدایان آنان پرداخت، سخت به اذیت و آزار مسلمانان پرداختند آنچنان که آنان به تنگ آمدند و پیغمبر دستور هجرت آنان به حبشه را صادر نمود. نخستین هجرت با یازده مرد و چهار زن که مخفیانه از مکه فرار نموده در حبشه به نجاشى پناهنده شدند، صورت گرفت.
این هجرت، مدتى کوتاه داشت که از ماه رجب سال پنجم بعثت آغاز و در شوال همان سال به مکه بازگشتند و چون مسلمانان هنوز در ضعف به سر مىبردند به ناچار هر یک از آنها از یکى از معاریف مکه امان گرفتند، جز ابن مسعود که به پناه کسى تن نداد و پس از چند روزى به حبشه بازگشت .
این هجرت کوتاه مدت، سرآغاز هجرتى دیگر شد که باز بر اثر آزار مشرکان قریش به مسلمانان، پیغمبر مجدداً دستور رفتن آنان به حبشه داد و این بار هشتاد و چند مرد و یازده زن از مکه بدانجا کوچ کردند و این هجرت به سرپرستى جعفر بن ابیطالب صورت گرفت، و چون رهسپار آن دیار گشتند و کفار قریش ،هیئتى را به ریاست عمرو بن عاص و عمّارة بن و لید به نزد نجاشى گسیل داشتند و هدایائى را تسلیم وى کردند، چون نزد وی رسیدند عمرو گفت: اى پادشاه ! گروهى از همشهریان ما بدین دلیل که مىگویند ما دین تازهاى آوردهایم با ما به ستیز برخاسته خدایانمان را ناسزا مىگویند، و اکنون به شما پناه آوردهاند، استدعا داریم که آنان را به ما بازگردانى. نجاشى چون شنید فوراً جعفر را به حضور خواند و به و ى گفت: بشنو اینها چه مىگویند؟ جعفر گفت: اى ملک از اینها بپرس مگر ما برده اینها مىباشیم ؟ عمرو گفت: خیر، اینها آزادند. جعفر گفت: آیا از ما طلبى دارند ؟ عمرو گفت: این نیز نباشد. جعفر گفت: پس از ما چه مىخواهید ؟ آزارمان دادید تا بناچار از زادگاه خویش آواره شدیم و اکنون به بلاد غربت بسر مىبریم، از ما چه مىخواهید ؟! عمرو گفت: پادشاها ! اینها جوانان ما را فاسد مىکنند و خدایانمان را ناسزا مىگویند و جمعمان را پراکنده مىسازند، آنها را به ما برگردان که این تفرقه از میان برود و چون گذشته به آرامش زندگى کنیم. جعفر گفت:
آرى اى پادشاه ما با اینها مخالفت نمودیم و سبب مخالفتمان آن بود که پیغمبرى در میان ما مبعوث گشت که ما را از شرک و بتپرستى نجات داد و از عادات و خرافات جاهلى باز داشت و ما را به نماز و زکات امر نمود و ظلم و جور و خونریزى و زنا و خوردن ربا و مردار و خون را حرام ساخت و ما را به عدل و داد و نکوکارى و پیوند با خویشان فرمان داد و از کارهاى زشت و ناپسند و تجاوز به دیگران بازمان داشت.
نجاشى گفت:
به راستى که عیسى بن مریم نیز بدین گونه رسالت داشت، اى جعفر ! آیا از آنچه بر پیغمبرتان نازل شده چیزى به یاد دارى ؟
جعفر به تلاوت سوره مریم پرداخت و چون به آیه
«وهزّى الیک بجذع النخلة تساقط الیک رطباً جنیاً»
رسید، نجاشى سخت بگریست و گفت: به خدا سوگند که مطلب همین است. در این حال عمرو گفت: اى ملک اینها با ما بر سر ستیزند عنایتى کن و دستور ده به سوى ما باز گردند. نجاشى گفت: بروید به خدا سوگند که هرگز ایشان را نزد شما نخواهم فرستاد و آن دو باسرافکندگى از نزد وى بازگشتند و جعفر و همراهانش همچنان در حبشه ماندند تا فتح خیبر پیش آمد آنگاه به مدینه بازگشتند.
آوردهند که کنیزى زیبا روى که نجاشى را در آن حال خدمت مىکرد، دلباخته عماره گشت. عمرو عاص که کینه عماره را به دل داشت و مترصد فرصت انتقام بود به وى گفت: خوب است محرمانه به این کنیز نامهاى بنویسى و کانون محبت را گرم سازى. و ى چنین کرد و کنیز پاسخ مثبت داد. عمرو گفت: اکنون که و ى به دام تو افتاد بگو مقدارى از عطر مخصوص شاه، هدیه تو کند. عماره گفت و کنیز عطر را فرستاد. عمرو مقدارى از آن عطر با خود برداشت و به نزد نجاشى شد و گفت: اى ملک ! حق تو بر ما بزرگ است و پس از این همه لطف و محبت که نسبت به ما روا داشتى، شایسته نباشد به تو خیانت کنیم، و اکنون این یار من عماره، چنین خیانتى مرتکب گشته که دست تجاوز به حریم ناموس تو دراز کرده، لازم دانستم شما را بر این امر آگاه سازم.
نجاشى به خشم آمد و تصمیم قتل عماره گرفت و لى اندکى بعد، از تصمیم خویش بازگشت و گفت: نظر به اینکه اینها در حریم امان ما آمده و در پناه ما مىباشند، کشتن روا نباشد اما باید کارى با و ى کرد که بدتر از قتل بود. سپس به راهنمائى جادوگران دستور داد مقدارى زیبق به آلت تناسلى او دمیدند، وى چنان مضطرب گشت که دیگر نمىتوانست در جائى بماند و همى در بیابانها با و حوش و حیوانات بسر مىبرد و چون خویشان و ى در مکه خبردار شدند کسى را فرستادند که و ى را در بیابان دستگیر و دست و پایش را بستند و همچنان در بند اضطراب نمود تا بمرد .
عمرو عاص با دست تهى به مکه بازگشت و و عبداللَّه بن جعفر را خداوند در حبشه از اسماء بنت عمیس به جعفر داد .
کتابخانه هادی
پژوهه تبلیغ
ارتباطات دینی
اطلاع رسانی
فرهیختگان