كلمات كليدي : تاريخ، امام حسين(ع)، عبدالله بن يقطر، عبدالله بن يزيد بن عبدي، عبيدالله بن يزيد عبدي، عقبة بن سمعان، عقبة بن صلت جهني، عمارة بن صلخب ازدي، عم�
نویسنده : سيد علي اكبر حسيني
عبدالله بن یزید بن عبدی
عبدالله بن یزید در شمار شیعیان بصری محسوب میشود. عبدالله با برادرانش مجموعاً ده برادر بودند که از این تعداد تنها او و برادرش -عبیدالله- دعوت پدر را برای پیوستن به امام(ع) اجابت کردند. او به همراه پدر و برادر و تعدادی از شیعیان مخلص امیرالمؤمنین علی(ع) به قصد پیوستن به امام(ع) از بصره به سوی مکه حرکت کرد؛ آنان سرانجام در سرزمین ابطح -در حوالی شهر مکه- به کاروان امام(ع) رسیدند و به آنها ملحق شدند و از آنجا تا کربلا ملازم رکاب امام(ع) گردیدند.[1] در منابع، شهادت او در حمله نخست گزارش شده است.[2]
عبیدالله بن یزید عبدی
عبیدالله بن یزید نیز از معدود شیعیان بصری است که در کربلا حضور یافت. او به همراه پدر و برادر و جمعی از شیعیان بصره به قصد پیوستن به امام(ع) از بصره به سوی مکه حرکت کردند؛ آنان سرانجام موفق شدند در سرزمین ابطح به کاروان امام(ع) بپیوندند و از آنجا تا کربلا امام(ع) را همراهی کنند.[3] او در روز عاشورا به حمایت از امام زمان خود برخاست و سرانجام در رکاب اباعبدالله الحسین(ع) به شهادت رسید.[4] نام او نیز از جملهی شهدایی یاد شده است که در روز عاشورا و در جریان حمله نخست به شهادت رسید.[5]
عبدالله بن یقطر حمیری
در برخى گزارشها آمده که عبدالله بن یقطر، نامه امام(ع) را براى مسلم میبرد که از سوی عوامل ابنزیاد دستگیر و سپس به شهادت رسید. در این گزارشها آمده: «امام حسین(ع) قبل از اطلاع از شهادت مسلم، برادر رضاعی خود -عبدالله بن یقطر-[6] را به سوی مسلم فرستاد، که بدست حصین بن تمیم[7] گرفتار و به نزد عبیدالله بن زیاد برده شد. عبیدالله دستور داد که عبدالله بن یقطر را به بالای قصر دارالاماره برده تا در برابر مردم کوفه، امام حسین(ع) و پدر بزرگوارش را لعن کند! هنگامی که فرزند یقطر، بالای قصر رفت خطاب به مردم گفت: «ای مردم! من فرستاده حسین(ع) فرزند دختر پیامبر(ص) شمایم؛ به یاری او بشتابید و بر پسر مرجانه -لعنة الله علیه- بشورید.»[8]
عبیدالله چون چنین دید فرمان داد تا او را از بالای قصر به زیر انداختند او در حال جان دادن بود که مردی به نام عبدالملک بن عمیر لخمی پیش رفت و سرش را برید.[9] به او گفتند: «وای بر تو! چرا چنین نمودی؟» گفت: «میخواستم راحتش کنم.»[10]
خبر شهادت عبدالله بن یقطر به همراه شهادت مسلم و هانی در منزل زباله به دست امام(ع) رسید.[11]
عقبة بن سمعان
عقبه غلام رباب همسر امام حسین(ع) بود.[12] او امام(ع) را از مدینه تا کربلا همراهی کرد و در روز عاشورا نیز در حمایت امام(ع) شمشیر کشید؛ اما پس از مدتی مبارزه سرانجام به اسارت دشمن در آمد. او را نزد عمر بن سعد بردند ابنسعد از او پرسید: «تو کیستی؟» او گفت: «غلامی هستم.» پس ابن سعد او را آزاد کرد.[13] او یکی از راویان اصلی واقعه کربلاست. برخی از منابع او را از شهدای واقعه کربلا دانستهاند.[14]
عقبة بن صلت جهنی
او به مانند مجمع بن زیاد و عباد بن مهاجر در منازل جهینه در اطراف مدینه میزیست؛ عقبة بن صلت زمانی که امام حسین(ع) از مدینه منوره به سوی مکه معظمه حرکت کرد در کنار آبهای جهینه به کاروان امام حسین(ع) ملحق گردید.[15] او تا کربلا امام(ع) را همراهی نمود و سرانجام در روز عاشورا در رکاب امام خود جنگید تا این که او نیز به شهادت رسید.[16]
عمارة بن صلخب ازدی
او از شیعیان کوفه بود با ورود مسلم بن عقیل به کوفه عماره با مسلم بیعت کرد و با او در قیامش شرکت کرد، پس از شکست قیام او به اسارت مأموران حکومتی عبیدالله بن زیاد درآمد. آنان او را نزد ابنزیاد بردند و او هم دستور زندانی کردن او را صادر کرد. پس از شهادت مسلم، ابنزیاد او را احضار کرد گفت: از کدام طایفهای گفت: از «ازد» عبیدالله گفت: «او را رها کنید تا به قومش بپیوندد!!» پس او را گرفته گردن زدند.[17]
عمّار بن حسّان طائی
عمار بن حسّان از شیعیان مخلص و از شجاعان معروف بود. پدرش حسّان از اصحاب امیرالمؤمنین(ع) به شمار میرفت و با آن حضرت(ع) در جنگهای جمل و صفّین شرکت کرده بود و سرانجام در راه دفاع از آن حضرت(ع) به شهادت رسیده بود.
عمّار از جمله یارانی بود که امام حسین(ع) را از مکه تا کربلا همراهی کرده بود؛[18] او از آن حضرت(ع) جدا نشد تا این که سرانجام در روز عاشورا در رکاب آن امام همام(ع) جنگید و به مقام رفیع شهادت نائل آمد.[19] برخی منابع نام او را به مانند بسیاری از یاران امام حسین(ع) در زمره شهدای حمله نخست به ثبت رساندهاند.[20]
عمّار بن [ابی] سلامة دالانی
عمار از طایفه دالان بود که یکی از تیرههای قبیله همدان به شمار میرفت.[21] او از اصحاب رسول خدا(ص)[22] و از یاران علی(ع) و مجاهدان و مبارزان در رکاب آن حضرت(ع) در جنگهای جمل و صفین و نهروان بود. در برخی منابع نقل شده است که در جریان جنگ جمل و زمانی که حضرت علی(ع) از ذی قار به سوی بصره حرکت کرده بود به امیرالمؤمنین علی(ع) عرض کرد: «وقتی با اصحاب جمل روبرو شدی چه خواهی کرد؟» امام(ع) فرمود: «آنها را به سوی خدا و اطاعت از او دعوت میکنم، پس اگر نپذیرفتند با آنها میجنگیم.» عمار گفت: «آن کس که مردم را به سوی خدا فرا خواند هرگز مغلوب نگردد.»[23]
عمار بن ابیسلامه در کربلا به امام حسین(ع) و یارانش پیوست.[24] او در روز عاشورا در رکاب آن حضرت(ع) پیوسته میجنگید تا این که سرانجام به دست دشمنان به شهادت رسید.[25] نقل شده است او در حمله نخست به همراه تنی چند از یاران حضرت(ع) به شهادت رسید.[26]
عمرو بن عبدالله جندعی
عمرو بن عبدالله نیز از جمله یارانی است که با سپاه عمر بن سعد خود را به کربلا رسانده بود؛ اما پیش از آن که جنگی بین سپاه امام حسین(ع) و سپاه عمر بن سعد در گیرد به لشکر امام حسین(ع) پیوست.[27] در برخی منابع شهادت او در جریان حمله نخست گزارش شده است.[28] اما بعضی دیگر از منابع بر این اعتقادند که او در کنار امام(ع) با دشمنان جنگید تا این که بر اثر جراحات وارده به ویژه ضربتی که بر سر او فرود آمده بود بیهوش بر زمین افتاده بود. قوم او پیکر زخمی او را به همراه خود بردند تا این که یک سال پس از واقعه عاشورا او نیز شربت شهادت نوشید.[29] این نظر در زیارت ناحیه مقدسه نیز مورد تایید امام(ع) قرار گرفته آنجا که آمده: «السلام علی الجریح الموتث عمرو الجندعی؛ سلام بر مجروح زخمی، عمرو [بن عبدالله] جندعی».
عمرو بن جنادة انصاری
عمرو بن جنادهی انصاری به همراه پدر و مادرش به سرزمین کربلا آمده بود. او بعد از شهادت پدرش جنادة بن حارث انصاری، در حالی که یازده سال بیشتر نداشت، به خدمت امام حسین(ع) آمد و از ایشان اذن میدان طلبید؛ اما امام(ع) در ابتدا به او اجازه میدان نداد و فرمود: «پدر این کودک به شهادت رسیده است شاید مادرش کشته شدنش را خوش نداشته باشد» عمرو نزد امام حسین(ع) آمد و گفت: «بدرستی که مادرم به من فرمان داده است که به میدان بروم!»[30] امام(ع) با شنیدن این سخن، به او اذن میدان داد. پس عمرو به میدان رفت و در حالی که این رجز را میخواند:
امیری حسینٌ(ع) و نعم الامیر سرور فؤاد البشیر النّذیر
علیّ(ع) و فاطمة(س) والداه و هل تعلمون له من نظیر
« حسین(ع) امیر من و او نیکو امیری است که باعث شادی دل پیغمبر بشارت دهنده و نذیر است؛ علی(ع) و فاطمه(س) پدر و مادر اویند آیا شما همانند او را سراغ دارید.»[31]
به سپاه دشمن حمله برد تا این که سرانجام پس از مختصری کارزار بدست دژخیمان سپاه عمر سعد به شهادت رسید. [32]
نام عمرو بن جناده نیز از جمله نامهایی است که در زیارت ناحیه مقدسه از آن یاد شده است آنجا که میفرماید: «السّلام علی جنادة بن کعب الانصاری الخزرجی و ابنه عمرو بن جناده.»
پس از شهادت عمرو دشمنان سر از تن او جدا کردند و آن را به سوی خیام امام حسین(ع) پرتاب نمودند! مادرش -بجریه دختر مسعود خزرجی- سر نوجوانش را گرفت و خاک و خون را از آن پاک کرد و سپس آن را بر سر مردی از سپاه عمر بن سعد که در نزدیکی او قرار داشت، کوبید و او را به هلاکت رساند،[33] بعد به خیمه بازگشت و عمود خیمه -و به قولی شمشیری- را بر گرفت و در حالی که این رجز را میخواند:
انا عجوزٌ سیّدی ضعیفه خاویةٌ بالیة نحیفه
اضربکم بضربةٍ عنیفه دون بنی فاطمة الشّریفه
«من پیر زنی ضعیف و ناتوانم، نحیف و سالخوردهام، شما را با ضربتی شدید میزنم تا دفاع نمایم از فرزندان فاطمهی شریف».[34]
به دشمن حمله کرد و دو نفر از آنان را کشت، تا این که به دستور امام(ع) به خیمه بازگشت.[35]
عمرو بن خالد صیداوی
عمرو بن خالد از اهالی صیدا یکی از بطون قبیله بنیاسد بود و از مردان شریف کوفه و از دوستداران اهل بیت(ع) به حساب میآمد.[36] او با ورود مسلم به کوفه با او همراه شد با شکست قیام مسلم عمرو مخفی شد. او پس از شهادت قیس بن مسهر و دریافت خبر رسیدن امام(ع) به بطن حاجز به سوی امام(ع) حرکت کرد[37] او به همراه غلامش -سعد- و نیز مجمع بن عبدالله عائذی و پسرش، به همراه جنادة(جابر) بن حارث سلمانی و غلام نافع بجلی به راهنمایی طرماح بن عدی طایی از بیراههها و با سختی فراوان گذشتند و خود را در منزل عذیب الهجانات به خدمت امام(ع) رساندند. هنگامی که بر امام حسین(ع) وارد شدند حر بدانها اشاره کرد و به امام حسین(ع) گفت: «این چند نفر از مردم کوفهاند من آنها را بازداشت کرده و یا به کوفه بر میگردانم.» امام(ع) رو به حر کردند و فرمودند: «من به تو اجازه چنین کاری را نمیدهم و همان طوری که خود را از گزند تو حفظ میکنم از آنان نیز محافظت خواهم کرد، زیرا اینها نیز همانند اصحابی که با من از مدینه آمدند از یاران من به شمار میآیند، پس اگر بر آن پیمان که با من بستی استواری، آنها را رها کن و گرنه با تو میجنگم.» حر نیز به ناچار از بازداشت آنان صرف نظر کرد. [38]
در روز عاشورا عمرو بن خالد نزد امام(ع) آمد و گفت: یا ابا عبدالله فدایتان شوم دوست دارم که به دوستانم ملحق شوم و از این که خلف وعده کنم متنفرم در حالی که شما را تنها و بییاور میبینم. امام(ع) به او فرمود: برو که ما هم ساعتی بعد به شما ملحق خواهیم شد. بدین ترتیب او اجازه میدان گرفت و به کارزار برخاست.[39] عمرو به همراه غلامش -سعد- و نیز جنادة (جابر) بن حارث سلمانی و مجمع بن عبدالله عائذی به میدان رفتند و نبرد سختی انجام دادند دشمن آنها را در محاصره گرفت از این روی آنان از امام(ع) طلب کمک کردند و امام(ع)، حضرت ابوالفضل(ع) را به کمک آنان فرستاد با ورود عباس(ع) به میدان، محاصره شکست و آنان نجات یافتند آنان با آن که زخمی شده بودند؛ اما مایل به بازگشت به سوی امام(ع) نبودند از اینرو دوباره با سپاه دشمن به نبرد پرداختند تا این که سرانجام همگی آنان در یک محل به شهادت رسیدند.[40] حضرت عباس(ع) به سوی امام(ع) بازگشت و شهادت آنان را به اطلاع امام(ع) رساند وقتی امام(ع) از شهادت آنان با خبر شد بارها برای آنان از خداوند طلب مغفرت نمود.[41]
اما در برخی دیگر از منابع آمده که عمرو بن خالد صیداوی ازدی نزد امام(ع) آمد و گفت: «یا اباعبدالله(ع) قد هممت ان الحق باصحابی و کرهت ان اتخلف فاراک وحیدا من اهلک قتیلا؛ یا اباعبدالله(ع) فدایت شوم تصمیم گرفتهام به یاران شهیدم بپیوندم و دوست ندارم زنده بمانم و تنهایی و کشته شدن تو و اهل بیتت را ببینم.» حضرت(ع) فرمود: «به میدان برو که ما هم ساعتی بعد به تو ملحق خواهیم شد.»[42] او به میدان رفت و در حالیکه رجز میخواند:
الیوم یا نفس الی الرحمن تمضین بالروح و بالریحان
الیوم تجزین علی الاحسان قد کان منک غابر الزمان
ماخط باللوح لدی الدیان فالیوم زال ذاک بالغفران
لا تجزعی فکل حی فان والصبر احظی لک بالامان
«ای نفس تو امروز پیش خدا میروی و به جهان پر از لطف و صفا قدم میگذاری امروز تو کار نیکی که انجام دادهای پاداشش را در آیندهای نزدیک میگیری و آنچه را در گذشته از بدیها مرتکب شده بودی امروز همگی با قلم عفو و بخشش پاک شده است. بیقراری نکن که هر موجود زندهای سرانجام فانی و از بین رفتنی است و شکیبایی بهترین داروی آرامشبخش برای توست.»
به صفوف دشمنان حمله برد. تا این که او نیز پس از مدتی جنگ و گریز و کشته و زخمی کردن تعدادی از سپاهیان عمر بن سعد، سرانجام به فیض شهادت نائل آمد.[43] از عمرو بن خالد صیداوی در زیارت ناحیه مقدسه یاد شده است.
عمرو بن ضبیعة بن قیس تَیمی( ضبعی)
عمرو مردی شجاع و دلاور بود؛[44] عمر بن ضبیعه به همراه سپاه عمر سعد از کوفه به کربلا آمده بود؛ اما سرانجام توفیق حضور در لشکر امام(ع) را پیدا کرد و به جمع یاران امام(ع) پیوست. او در صبح عاشورا به حمایت از فرزند رسول خدا(ص) برخاست و سرانجام در این راه به فیض شهادت نائل آمد. برخی منابع شهادت او را در حمله نخست به ثبت رساندهاند.[45]
نام این یار شجاع و صدیق سیدالشهداء نیز از جمله نامهایی است که در زیارت ناحیه مورد سلام و تحیت امام جواد(ع) واقع شده است، در این زیارت آمده: «السلام علی عمرو بن ضبعة الضبعی».