كلمات كليدي : تاريخ، امام حسين(ع)، عمرو بن قرظة انصاري، كردوس بن زهير، كنانة بن عتيق، مالك بن عبدالله بن سريع، مجمع بن زياد، مجمع بن عبدالله، مسلم بن كثير
نویسنده : سيد علي اكبر حسيني
عمرو بن قرظة بن کعب انصاری
پدر عمرو از اصحاب گرانقدر رسول گرامی اسلام(ص) و از راویان احادیث آن حضرت(ص) بود.[1] پس از به خلافت رسیدن امام علی(ع) با ایشان همراه شد،[2] و در جنگهای آن حضرت(ع) شرکت جست. او پرچمدار گروه انصار در سپاه حضرت(ع) بود.[3] او همچنین از سوی امیرالمؤمنین(ع) به استانداری کوفه منصوب شده بود. [4]
عمرو بن قرظه در ایّام مهادنه و پیش از بستن آب توسط سپاه عمر بن سعد به سپاه امام حسین(ع) پیوست.[5] امام(ع) او را جهت گفتگو نزد عمر بن سعد میفرستاد؛ این جریان تا آمدن شمر ادامه داشت، و چون شمر به کربلا آمد، این ارتباط قطع شد.[6] در روز هفتم محرم و همزمان با بسته شدن شریعه فرات بر اهل بیت پیامبر(ع)، عمرو بن قرظه انصاری از سوی امام حسین(ع) مأمور شد تا جلسهای را بین دو سپاه برای گفتگوی بین امام حسین(ع) و عمر بن سعد ترتیب دهد. عمرو بن قرظه به سوی لشکر عمر سعد رفت و پس از گفتگو با عمر بن سعد جلسهای را برای ملاقات امام(ع) و عمر بن سعد ترتیب داد.[7]
در روز عاشورا او از امام(ع) اذن میدان گرفت و در حالی که این رجز را میخواند به سوی دشمن حملهور شد:
قد علمت کتیبة الانصار انّی سأحمی حوزة الذمار
ضرب غلام غیر نکسٍ شاری دون حسین(ع) مهجتی و داری
«سپاه انصار دانستهاند که من از کسی که مسئولیت حفظ جانش با من است، حمایت و حفاظت میکنم؛ ضربههای من همانند ضربههای جوانی است که از صحنه نمیگریزد؛ جان و مال من فدای حسین(ع) باد».[8]
به گفته ابن نما در مصرع آخر این رجز؛ یعنی «جان و مال من فدای حسین(ع) باد» در واقع اعتراضی بود به عمر بن سعد، چرا که پیش از آغاز جنگ و در جریان گفتگویی که بین امام حسین(ع) و عمر بن سعد صورت گرفته بود. امام(ع) از عمر بن سعد خواست تا از عزمش باز گردد، او گفت: بر خانهی خود بیمناکم! امام(ع) فرمود: من عوض آن را خواهم داد! عمر بن سعد گفت: بر مالم میترسم! امام(ع) فرمود: من در حجاز از مال خود به تو خواهم داد؛ و عمر بن سعد اظهار بیمیلی کرد.
عمرو بن قرظه پس از مدتی مبارزه، نزد امام حسین(ع) بازگشت. عمرو در برابر آن حضرت(ع) میایستاد و از ایشان در برابر تیرها و هجمههای دشمن حمایت میکرد. دشمن از هر سو به طرف امام(ع) تیر میانداخت؛ ولی او با سینه و صورت این تیرها را میگرفت.[9] سرانجام پس از برداشتن جراحتهای بسیار عمرو بر زمین افتاد پس رو به امام(ع) کرد و عرض کرد: ای پسر رسول خدا(ص)! به عهد خود وفا کردم!
حضرت(ع) فرمود: آری، تو زودتر از من در بهشت خواهی بود، سلام مرا به رسول خدا(ص) برسان و بگو که من نیز به دنبال تو خواهم آمد.[10] (ملهوف: یابن رسول الله اوفیت...) عمرو پس از شنیدن این سخنان بشارت آمیز به شهادت رسید.
پس از شهادت عمرو برادرش علی که از سربازان سپاه دشمن به شمار میآمد از صف سپاه خارج شد و خطاب به امام(ع) گفت: ای حسین! برادر مرا فریفتی و او را کشتی! امام(ع) فرمود. من برادرت را فریب ندادم، بلکه خدای تعالی او را هدایت فرمود و تو به گمراهی کشیده شدی. سپس علی خطاب به امام(ع) گفت: خداوند مرا بکشد اگر تو را نکشم و یا به دست تو کشته نشوم! سپس به سوی امام(ع) حملهور شد تا با نیزهاش به امام(ع) ضربتی بزند؛ اما یکی از یاران امام(ع) به نام هلال بن نافع بجلی پیش دستی کرد و او را با ضربت نیزه بر روی زمین انداخت دوستان و اطرافیان علی آمدند و او را از معرکه خارج ساختند و به درمانش پرداختند. [11]
«از نام عمرو بن قرظه نیز در زیارت شریف ناحیه مقدسه از سوی امام جواد(ع) ذکری به میان آمده است، در این زیارت آمده: السّلام علی عمرو بن قرظه الانصاری.
عمران بن کعب بن حارث اشجعی
از دیگر اصحاب و یاران امام حسین(ع)[12] که در واقعه کربلا به شهادت رسید عمران بن کعب است.[13] گفته شده که او در جریان اولین حمله، توسط سپاه عمر بن سعد به شهادت رسیده است.[14] نام او نیز به مانند بسیاری از اصحاب و یاران امام حسین(ع)، در زیارت ناحیه مقدسه به ثبت رسیده است، آنجا که میفرماید: «السلام علی عمر بن ابیکعب.»
کردوس بن زهیر بن حرث تغلبی
او و دو برادرش -قاسط و مقسط- از اصحاب و یاران امیرالمؤمنین علی(ع) بودند و همراه آن حضرت(ع) در جنگها خصوصاً در صفّین حضور داشتند. او و برادرانش پس از شهادت امام علی(ع) به امام حسن(ع) پیوستند و ایشان را همراهی کردند. پس از صلح امام حسن(ع) با معاویه آنان در کوفه ماندند و در این شهر اقامت گزیدند.[15] پس از شهادت امام حسن(ع)، دل در گرو ولایت امام حسین(ع) نهادند. زمانی که امام(ع) به کربلا وارد شد کردوس و برادرانش از کوفه خارج شدند و شبانه به امام حسین(ع) پیوستند.[16] کردوس در صبح عاشورا به میدان رفت و در حمایت از پیر و مراد خود شجاعانه جنگید تا این که سرانجام در این راه به شهادت رسید.[17] سماوی شهادت او را در زمان حمله نخست گزارش کرده است.[18]
امام جواد(ع) در زیارت ناحیه مقدسه بر قاسط و کردوس فرزندان زهیر سلام و درود فرستادند و فرمودند: «السلام علی قاسط و کردوس ابنی زهیر التغلبی.»
کنانة بن عتیق تغلبی
کنانه شجاعی از شجاعان کوفه، عابدی از عابدان این شهر و قاریای از قاریان قرآن این شهر به شمار میرفت. برخی کنانه را از اصحاب رسول خدا(ص) دانستهاند[19] و آوردهاند که او در جنگ احد حضور داشته است.[20] کنانه پس از ورود امام حسین(ع) به کربلا، به سوی امام(ع) شتافت و به خدمت آن حضرت(ع) درآمد.[21] او در روز عاشورا در رکاب آن حضرت(ع) جنگید و سرانجام در حملهی اول به فیض شهادت نائل آمد.[22] برخی از منابع شهادت او را بعد از حملهی اول و قبل از ظهر عاشورا ذکر کردهاند.[23]
مالک بن عبدالله بن سُریع جابری
او برادر مادری سیف بن حارث[24] است و در عین حال با او نسبت پسر عمو نیز داشته است. آن دو از تیره همدان بودند.[25] این دو برادر به همراه غلامشان -شبیب- در کربلا به خدمت امام حسین(ع) آمدند. در روز عاشورا هنگامی که تنهایی امام حسین(ع) را مشاهده کردند، گریهکنان به خدمت امام(ع) آمدند و اجازه میدان گرفتند. امام(ع) خطاب به آنان فرمود: «ای فرزندان برادرم! چرا گریه میکنید؟ به خدا سوگند بعد از گذشت ساعتی چشمانتان روشن خواهد شد.» آن دو پاسخ دادند: «خداوند ما را فدایتان کند به خدا قسم گریه ما برای خودمان نیست گریه ما از این جهت است که شما را در محاصرهی این گروه میبینیم و قدرت نداریم تا به چیزی بیش از جانمان از تو حمایت کنیم!» امام(ع) فرمود: «ای دو پسر عمو خداوند به سبب این همراهی و یاری، بهترین پاداشی که به متّقین میدهد، عطا فرماید». سپس آن دو را دعای خیر فرمودند.[26] آنان پس از شهادت حنظلة بن اسعد روی به امام حسین(ع) نموده خداحافظی کردند و گفتند: «السلام علیک یا بن رسول الله(ص)!» امام(ع) نیز در جوابشان فرمود: «علیکم السلام و رحمة الله و برکاته» پس دو برادر به سپاه دشمن حملهور شده در حالی که در مبارزه هم دیگر را حمایت میکردند به نبرد پرداختند و سرانجام هر دو آنها به فیض شهادت نائل آمدند. [27]
از مالک بن عبدالله و برادرش -سیف- در زیارت ناحیه مقدسه و زیارت رجبیه یاد شده و مورد سلام و تحیت امام(ع) قرار گرفتند.
مجمّع بن زیاد بن عمرو جهنی
گفته شده او از اصحاب پیامبر(ص) بود و جنگهای بدر و حنین را نیز درک کرده بود. همچنین او از جمله تابعین و اصحاب گرانقدر امیرالمؤمنین علی(ع) برشمرده شده است.[28] مجمع به مانند عباد بن مهاجر بن ابیمهاجر جهنی در منازل جهینه در اطراف مدینه منوره زندگی میکرد و چون امام(ع) از مدینه منوره به سوی مکه معظمه حرکت کرد مجمع در منزل جهینه به کاروان امام(ع) پیوست و با آن حضرت(ع) همراه گردید. او کاروان امام حسین(ع) را تا کربلا همراهی نمود[29] تا این که سرانجام او نیز همانند دیگر اصحاب باوفای امام(ع) در کربلا به فیض شهادت نائل آمد.[30]
مجمّع بن عبدالله عائذی
مجمع بن عبدالله از تابعین و اصحاب گرانقدر امیرالمؤمنین علی(ع) میباشد.[31] حضور مجمع در جنگ صفّین در کتب تاریخ به ثبت رسیده است.[32] پدر او عبدالله بن مجمع نیز از اصحاب گرانقدر رسول خدا(ص) به شمار میرفت.[33]
مجمع و پسرش عائذ به همراه تنی چند از مردم کوفه از جمله عمرو بن خالد صیداوی و جنادة(جابر) بن حارث سلمانی پس از دریافت خبر شهادت قیس بن مسهر صیداوی از کوفه خارج شدند و با راهنمایی طرماح بن عدی طایی خود را در منزل عذیب الهجانات به کاروان امام(ع) رساندند. زمانی که آنان بر امام حسین(ع) وارد شدند، حر بدانها اشاره کرد و به امام حسین(ع) گفت: «این چند نفر از مردم کوفهاند من آنها را بازداشت کرده و یا به کوفه بر میگردانم.» امام(ع) رو به حر کردند و فرمودند: «من به تو اجازه چنین کاری را نمیدهم و همان طوری که خود را از گزند تو حفظ میکنم از آنان نیز محافظت خواهم کرد، زیرا اینها نیز همانند اصحابی که با من از مدینه آمدند از یاران من به شمار میآیند، پس اگر بر آن پیمان که با من بستی استواری، آنها را رها کن و گرنه با تو میجنگم.» حر نیز به ناچار از بازداشت آنان صرفنظر کرد. [34]
امام(ع) از آنان درباره اوضاع مردم کوفه پرسید. مجمع پاسخ داد: «به اشراف کوفه رشوههایی گزاف دادند و چشم مال پرست آنان را پر کردند تا دلهای آنان را نسبت به بنیامیه نرم کرده باشند و اینک آنان یکدل و یکزبان با تو دشمنی میورزند؛ اما سایر مردم دلشان با توست، ولی فردا شمشیرهایشان به روی تو کشیده خواهد شد.» سپس امام(ع) از وضعیت قیس بن مسهر پرسید و مجمع امام(ع) را از شهادت قیس با خبر کرد.[35]
در روز عاشورا مجمع به همراه عمرو بن خالد صیداوی و غلامش -سعد- و نیز جنادة(جابر) بن حارث سلمانی به میدان رفتند و نبرد سختی انجام دادند تا این که در محاصره دشمن گرفت. از این روی آنان از امام(ع) طلب کمک کردند و امام(ع)، ابوالفضل العباس(ع) را به کمک آنان فرستاد با ورود عباس(ع) به میدان محاصره شکست و آنان نجات یافتند. آنان با آن که زخمی شده بودند؛ اما مایل به بازگشت به سوی امام(ع) نبودند. از اینرو دوباره با سپاه دشمن به مبارزه برخاستند تا این که همگی به شهادت رسیدند.[36] حضرت عباس(ع) به سوی امام(ع) بازگشت و شهادت آنان را به اطلاع امام(ع) رساند. وقتی امام(ع) از شهادت آنان با خبر شد بارها برای آنان از خداوند طلب مغفرت نمود. [37]
نام او نیز در زیارت ناحیه مقدسه بیان شده است و مورد سلام و تحیت امام جواد(ع) در این زیارت قرار گرفته است.
مسعود بن حجاج تیمی
او و فرزندش -عبدالرحمن- از شیعیان معروف کوفه بوده و در شجاعت شهره شهر بودند؛ بخصوص مسعود بن حجاج که در پی حضور در جنگهای بسیار شهرتی به هم رسانده بود. آنان پس از رسیدن امام حسین(ع) به کربلا، همراه با سپاه عمر بن سعد از کوفه به سوی کربلا خارج شدند و در ایامی که هنوز جنگ بین دو سپاه آغاز نشده بود به سپاه امام(ع) پیوستند.[38]
او در صبح عاشورا در حمایت از امام زمان خود شمشیر به دست گرفت و با دشمنان فرزند رسول خدا(ص) جنگید تا این که در رکاب آن امام همام(ع) به شهادت رسید.[39] برخی منابع نام او را از جمله شهدای حمله نخست به شمار آوردهاند.[40]
مسلم بن کثیر ازدی
مسلم بن کثیر از جمله شیعیان کوفه بود. او از تابعین کوفه و از یاران امیرالمؤمنین(ع) بود و در جنگهای آن حضرت(ع) شرکت میکرد، تا اینکه در یکی از این جنگها از ناحیه پا مجروح شد و بر اثر این جراحت یکی از پاهای او میلنگید.[41] شاید به همین جهت بود که او را «اعرج» خطاب میکردند.
هنگامی که امام حسین(ع) به کربلا وارد شد، مسلم از کوفه به سوی آن حضرت حرکت کرد و موفق شد به کاروان امام(ع) بپیوندد؛ او تا شهادت در کنار حضرت(ع) باقی ماند.[42] از او به عنوان یکی از شهدای حمله نخستین یاد شده است.[43] اما در برخی دیگر از منابع آمده که مسلم بن کثیر به قصد یاری امام(ع) از کوفه به سوی کربلا حرکت کرد؛ اما قبل از رسیدن به کربلا دستگیر و سپس به شهادت رسید.[44]
او از جمله شهدایی است که نام او در زیارت ناحیه یاد شده است، در این زیارت آمده: «السّلام علی مسلم بن کثیر الازدی»