كلمات كليدي : تاريخ، طاهريان، پوشاك سپاهيان، پوشاك مردم عادي، خوراك
نویسنده : سعيده سلطاني مقدم
پوشاک
امیران سامانی ظاهرا برخی از البسه خود را از نوع زند پیچی تهیه میکردند.[1] این نوع پارچه که در روستای زندنه در چهار فرسنگی شمال بخار تهیه میشد.[2] نوعی کرباس سفید و رنگ نشده بود. این پارچه بافتی درشت و قیمتی هم چون دیبا داشت.[3] نوع دیگری از این پارچه نوع ابریشمین آن بود. از منابع تاریخی چنین استنباط میشود که در دورههای بعدی از پارچه زندنیجی برای تهیه لباس غلامان ترکی که به خدمت دربار سامانیان در میآمدند و به مدارج بالاتر میرسیدند، استفاده میشد؛ «از آن جامه بافتند، به این آب و تاب نیامد. و هیچ پادشاه و امیر و رئیس و صاحب منصب نبودى که وى را ازاین جامه نبودى، و رنگ وى سرخ و سفید و سبز بودى، و امروز زندنیجى از آن معروفتر است».[4] از جامههای دیگر ایشان باید به جامه "ویذاری" اشاره کرد. "ویذار" روستایی در دو فرسخی سمرقند بود که در آنجا پارچه نخی ویذاری را از پنبه میبافتند. بنا بر قول "ابنحوقل" اندازه و شکلهای گوناگون داشت. این پارچه ضخیم و پردوام بود و جامهای زمستانی به شمار میرفت که آن را بر روی دیگر البسه خود میپوشیدند.[5] «از سمرقند تا ویذار دو فرسنگ است و در اینجا پوشاکى از پنبه سازند که 20 دینار بها دارد و به پوشیدن آن افتخار کنند» آنها هم چنین از پارچههای نازک شوشتری که از نوعی ابریشم و دیبا تهیه میشد، استفاده میکردند. طرح پارچه شوشتری ظاهرا راهراه باریک و پهن و رنگ آن کبود بود.[6]
لباس درباریان
امیران، وزیران و قاضیان در زمستان از جامه ویذاری استفاده میکردند و نیز کرباسهای پنبهای سفید و رنگ نشده زندنیج بخارا که دارای بافتی درشت بود، برای تهییه بالاپوش و قبا به کار میبردند. بجز اینها از جامههای چاچی (شاشیه) نیز استفاده میشد به همرا لباسها شمشیری که بر کمربندی مرصع حمایل بود به خود میآویختند.[7] کلاهایی که بر سر میگذاشتند مثلث شکل و بلند و نیز استوانهای شکل بلند بود.[8]
لباس مردم عادی
یکی از مهمترین مسائل مربوط به لباس سامانیان نوع سرپوش و کلاهی است که آنان به کار میبردند، مردم بخارا مانند دیگر نواحی ماورالنهر کلاه بند نوکدار و نسبتا درازی بر سر خود میگذاشتند که نوعی قلنسوه به شمار میرفت.[9] معمولا در نوک کلاه آویزهای به صورت منگوله و یا چیزی شبیه به آن وصل میکردند نوع دیگری از این کلاهها به صورت کلاه مثلث شکل و درازی بود که نوک آن را چیده بودند.[10] از کلاههای دیگری که مورد استفاده قرار میگرفت و ظاهرا بیشتر مردم مرفه و متمولتر آن رابه کار میبردند کلاهی بود که شکلی ذوزنقهای داشت و در آن برشهایی بود که دو لبه بالای کلاه را به صورت دو منحنی در میآورد.[11]
آنان هم چنین از مندیلهایی با نوعی عمامه سفید پنبهای که گاهی ساده و گاه نقشدار حاشیهدار بود و در قومس تهیه میشد و دو نوع کوچک و بزرگ داشت نیز استفاده میکردند.[12] هم چنین کرباس را بری تهیه دستار سر، به کار میبردند.[13] از به کار بردن طیلسان به وسیله مردمات عادی گزارشی نرسیده مردم عادی در تابستان معمولا پیراهنهای نازک بر تن میکرند جنس آنها پنبه حریر و یا دیبا بود.[14] بازرگانان بزرگ مرو طیلسان میپوشیدند. اما حنک نمیپوشیدند. «بازرگانان بزرگ، طیلسان پوشند بىحنک و پائین از ایشان نه طیلسان دارند و نه حنک... هر کس بخواهد مىتواند اسب سوارى کند. در ماوراء النهر کسى جز [فقیهان] بزرگ [یا بیگانگان] طیلسان نپوشد.»[15] پاپوشهای ایشان عموما کفشهای نوک تیزی بود که غالبا نوک آن به طرف عقب برگشته بود و دارای پاشنهای کوتاه بود البته از پاپوشهای ساده نیز استفاده میکردند که جنس آنها اکثر از چرم بود و رنگ زرد داشت.[16]
لباس سپاهیان
جامه سپاهیان سامانی جامههایی ملون و رنگارنگ بود. جنس این لباسها اکثر از کرباس بود.[17] آنها ظاهر قباهای جلوبازی که آستین تنگ داشتند[18] و تا حدود زانو میرسید، میپوشیدند. رنگ آنها سرخ و گاهی نیز هم چون جامه نخی و نرم ویذاری زرد رنگ بود.[19] سرداران سپاه چکمه به پا میکردند.[20] هم چنین آنان گاه رانینهای چرمی را به صورت دو تکه چرم جدای از هم که در محل کمر با تسمهای به هم وصل میشد و یا به صورت یک تکه چرمی که از کمر تا حدود زانوان قسمت جلوی بدن را میپوشیدند به خود میبستد. گاهی به جای خودهای آهنین و نیم دایرهای کلاههای نیم دایرهای بلند و سه گوش مثلثی شکل بر سر میگذاشتند و بدین ترتیب از گوشها محافظت مینمود.[21] اکثرا رنگ این گونه کلاها سیاه بود. آنها هم چنین بیشتر از شمشیرهای هندی و یمانی استفاده میکردند[22]
خصوصیات کلی مردم
بهترین توصیف از مردمی که در جغرافیای آن روز سامانیان زندگی میکردند را مقدسی به دست میدهد. «خاوران مهمترین آن سرزمینها است، بیش از همه جا دانشمند دارد، جاى نیکوکارى و مرکز دانش و پایگاه اسلام و دژ استوار آن است.
شاه آنجا سرآمد شاهان و سربازانش بهترین سربازاناند. مردمى نیرومند، صاحب راى نامدار، ثروتمند، سواردار، کشورگشا و پیروزمند دارد. چنان که به عمر نوشته شده بود:
ایشان مردمى هستند پوشاکشان آهنین، خوراکشان گوشت خشکانیده، آشامیدنشان آب یخ است.
روستاهاى معتبر، دیههاى گرانمایه با درختان سر در هم کشیده و رودخانههاى روان و نعمت فراوان و ناحیتهاى گسترده دارد.
در آنجا دیانت در ستین، دادگرى راستین، دولت پیروزمند و کشوردارى هموار است.
در آنجا دانشمندان به حکومت رسند و در جز آنجا بردگان سلطنت مىکنند. این سرزمین سدّ راه ترکها و سپر غزها و ترساننده رومها و فخر آور براى مسلمانان است، مرکز دانشمندان جان بخش دو حرم خدا و مالک هر دو سوى رود است. جزیرة العرب از خاوران گشادهتر است؛ ولى این از جزیره آبادتر، استانها و روستاها و ثروتش بیشتر است.»
و دیگر آن که در مورد خصوصیات جغرافیایی آن آورده است:
«ابو زید خاوران را سه بخش برشمرده: خراسان، سگستان، ما وراء النهر. ولى من آنرا یک بخش در دو سوى رود جیحون خوانده، هر یک را بنام پایه گذارش نامیدهام، و نقشه هر سو را جداگانه کشیدهام زیرا که هر سو شامل منطقهاى بزرگ و داراى استانها و شهرها و روستاهاى بسیار است.
اگر پرسند که: چرا مانند دیگر مردم هر سوى را سرزمینى جداگانه نشناساندى؟ مگر نبینى خود مردم گویند: خراسان و ما وراء النهر؟ در پاسخ گفته شود ولى همین مردم نیز از مرزهاى قومس تا طراز را خراسان مىنامند. مگر نه خاندان سامانى شاهان خراسانند و در این سوى رود زندگانى کنند؟ من نیز که خراسان را نام ویژه این سوى رود ننهادم تا سوى دیگر را مانند تو بنامى دیگر بخوانم! اگر پرسند که: پس چرا سگستان را بر خلاف پیشینیان داخل این سرزمین کردى؟ در پاسخ گفته شود: مردم گاهى هم آنرا از خراسان مىشمرند، مگر نمىدانى در آن سامان خطبه بنام خاندان سامانى خوانده مىشود؟ هر گاه ما سگستان را یک سرزمین مىنامیدیم، مىبایستى خوارزم را نیز جدا یاد کنیم که شهرهاى بسیار دارد و آداب و رسوم و زبانى جداگانه دارند و باز هم کسى چنین کارى نکرده است! اگر بگوید: پس چرا این سرزمین را به دو بخش تقسیم کردى؟
گفته شود: هم چنان که یمن را داراى دو بخش و مغرب را در دو سوى دریا معرفى نمودیم.
بدانکه: سرزمین خاوران را دو برادر بنام هیطل و خراسان دو پسر عالم بن سام بن نوح آباد کردهاند، پس این سوى نهر بنام هیاطله خوانده مىشود».[23]
و بعد از ذکر پوشاک و خصوصیات عمومی مردم آن زمان به خوراک این قوم پرداخته میشود که موارد مصرف آنان بیشتر گوشت و برنج و میوه بوده است.
خوراک و تغذیه
گوشت از جمله مهمترین غذاهای این قرن بوده است. به همین لحاظ دام و طیور در روستاها و شهرها و خانههای مردم پرورش داده میشده است؛ از جمله حیواناتی که گوشت آنها به عنوان خوراک مورد استفاده قرار میگرفته و گرم و سرد و با مزههای مختلف مورد استفاده بود، گوشت بز و گوسفند و شتر است. مقدسی مینویسد: شامیان گوسفند فراوان داشتند و گلههای گوسفند در بعضی بخشها چندان بسیار بودند که آن را به سرزمینهای دیگر صادر میکردند.[24]
نوع دیگر گوشت مورد استفاده مردم ماهی بوده است. مقدسی اشاره میکند که در شهر صلیق خوراک مردم ماهی است.[25]
برنج در این قرن غیر از مصر، برای پختن شیرینی برنجی خوراک عمدهای به شمار نمیرفته است. شیرینی برنجی، از آرد برنج، شکر و روغن درست میشده است. مقدسی درباره پیدایش و نشر برنج مینویسد، برنج در بینالنهرین رایج شد و در فلسطین و بعضی مناطق مصر تقریبا به طور همزمان شالیزارهای پهناوری از برنج وجود داشت.[26]
شکر و عسل عمدهترین شیرینیهایی است که مقدسی از آنها یاد کرده است: مقدسی درباره محل تولید آن میآورد خوزستان در بخش جندی شاپور به داشتن نیشکر بلند آوزاه و دارای شکرسازی پر رونقی. خوزستان به تنهایی همه مصرف ایران و بینالنهرین و عربستان را تامین میکرد.[27] در این نواحی بینالنهرین در صنعت شکر سازی پر آوازه بود و بهترین شکر از آن شوش بوده است. «قصبهایست خوش و آبادان با مردم نیکاندیش و بازارهاى روشن، نان نیکو، آبهاى روان آسیاهاى شهر را مىگرداند، گرمابهها پاکیزه، شیرینى ارزان، آبادیها دلگشا، حومهاش زیبا نعمت فراوان، نیشکر شگفتانگیز،...».[28]
میوه غذای اصلی نبوده و معمولا در میان روز مصرف میشده است. میوه را بر سر سفره میگذاشتند و یا پیش از غذا میخوردند. سرزمینهای عربی مثل شام و عراق و ایران محل تولید انواع میوه بوده است. مقدسی آورده است عراق و شامات انواع مرغوب میوهها را تولید میکنند. باغات میوه شام با دقت بسیاری نگهداری میشد و اول انجیر و توت آنجا زبانزد همگان بود و علاوه بر آن محصولاتی مانند موز و انگور را نیز تولید میکردند.[29]
مقدسی در سرزمین دیلم از نوعی به و محصول زیتون خبر میدهد و میآورد رهبه در داشتن زیتون و به مشهور است. افزایش تولیدت کشاورزی به خصوص میوهها موجب شد تا مردم برای نگهداری این محصولات اقداماتی کنند و محصولات خویش را محافظت کنند، لذا ساختن انبارها رایج میگردد و مردم نسبت به ساختن انبارها اقدام میکردند. مقدسی در مورد سرزمینهای بصره مینویسد، انبارهای بزرگ میوه وجود داشت؛ مانند انبار هندوانه بصره که در آن همه نوع میوه در دسترس بود.[30]