حجت الاسلام سید جواد ورعی
از دیرباز میان دانشمندان اسلامی بحث است که آیا امام حسین(ع) برای ساقط کردن حکومت اموی و تأسیس حکومت بر حق اسلامی قیام کرد یا چون دستیابی به اینهدف را مقدور نمیدانست و از سوی دیگر با حاکمیت یزید بن معاویه، اساس اسلام بهنابودی کشیده میشد، احساس وظیفه کرد تا با ایثار و فداکاری و جانبازی و شهادتدرخت اسلام را آبیاری کند.
این دو دیدگاه در طی قرون متمادی طرفدارانی داشته و هر گروهی به بعضی ازسخنان امام استناد جسته و احیاناً بعضی از اسناد تاریخی را که بر خلاف نظر خودیافتهاند، توجیه کرده و در صدد پاسخگویی بر آمدهاند.
این نوشته در پی نقد و بررسی این دو دیدگاه نبوده و نیست، چرا که آثار مختلفی دراین زمینه در قالب کتاب و مقاله نوشته شده است.
این مقاله با مرور سخنان امام حسین(ع)، دیدگاههای ایشان را در موضوع«حکومت دینی» به اختصار مطرح میکند تا درآمدی بر تحلیل و بررسی میراث گرانبهای آن حضرت باشد که حیات اسلام به قیام و نهضت او وابسته است.
«الاسلام بدوه محمدی و بقاوه حسینی». گرچه برای ارائه تصویر کامل از اندیشهسیاسی اسلام باید از همه متون و منابع و سخنان معصومان بهره گرفت، اما آنچه در ایننوشته کوتاه پیگیری شده، فقط حکومت دینی از دیدگاه امام حسین(ع) است که طبعاً بهکلمات آن بزرگوار مستند خواهد بود.
ناگفته نماند که به منظور تأمین نظر دست اندر کاران محترم همایش، مبنی برحجم محدود مقالات، در هر یک از سرفصلها توضیح مختصری ارائه شده تا دور نماییاز دیدگاه امام حسین(ع) در این موضوع ارائه شده باشد.
فلسفه و اهداف حکومت
بررسی فلسفه و اهداف حکومت از مهمترین مسائل این مقوله به شمار میرود.میتوان با استفاده از سخنان امام دریافت که از دیدگاه آن حضرت فلسفه حکومت در اینمکتب «حفظ اسلام» است و بس. حفظ اسلام به معنای نشر و گسترش معارف دین درجامعه و تعمیق عقاید و اخلاق مردم، تحقق اهداف دین و حاکمیت قوانین و احکام آن درزندگی فردی و اجتماعی انسان است. وقتی که از امام درخواست شد تا با حکومت یزید بنمعاویه بیعت کند، فرمود:
«انا لله و انا الیه راجعون و علی الاسلام السلام قد بلیت الامهبراعٍ مثل یزید.»
این سخن به این معناست که حاکمیت جامعه باید به دست کسی باشد و بهگونهای باشد، که در پرتو آن اسلام نشر و گسترش یابد. در حالیکه با قدرت شخصی چون یزید باید فاتحه اسلام را خواند. آیا در یک جامعه اسلامی مردم مسلمان بالاخص رجال وشخصیتهای موجه جامعه که امید مردماند و مهمتر از آن شخصیتی چون حسین بنعلی(ع) که انتسابش به پیامبر اسلام مهمترین وجهه شخصیت اوست، میتوانند در برابر چنین خطری بی تفاوت بوده و سکوت اختیار کنند؟ به همین دلیل بود که امام در برابرکسانی که از آن حضرت خواستند سکوت اختیار کند و اگر با یزید بیعت هم نمیکند، لااقلمخالفت نکرده و انزوا اختیار نماید، فرمود:
«افّ لهذا الکلام ابداً مادامت السموات و الارض.»
امام برای حکومت، اهدافی ترسیم نموده که هیچ یک از آنها در زمان حاکمیت امویان تحقق نداشت. آشنایی با این اهداف بیش از پیش ما را با نگاه پیشوایان معصوم به مقوله حکومت و امتیاز آن از مکاتب دیگر آشنا میسازد. امام بر خلاف مکاتب سیاسی رایج دنیا، اهداف حکومت را بسیار فراتر از تأمین رفاه و امنیت دنیوی و معیشتی مردم میداند. امام در واپسین فراز سخنرانی مهمی که در اواخر عمر معاویه در موسم حج وسرزمین منی و با حضور صدها تن از رجال و شخصیتهای مذهبی و سیاسی عصرخویش ایراد کرده و اهداف خود را از تلاش برای به دست گرفتن حکومت چنین ترسیممیکند:
«اللهم انک تعلم انه لم یکن ما کان منّا تنافساً فی سلطان و لا التماساً من فضولالحطام و لکن لنری المعالم من دینک و نظهر الاصلاح فی بلادک و یأمن المظلومون منعبادک و یعمل بفوائهنک و سننک و احکامک.»
امام پس از بیان این نکته که نه به دنبال سلطنت و ریاست بر مردم هستیم و نه درپی رسیدن به ثروت و مال دنیا، اهداف خود را تعیین میکند:
1- آشکار کردن نشانههای دین تو؛
2- اصلاح زمین تو؛
3- ایجاد امنیت برای بندگان مظلوم تو؛
4- عمل کردن به واجبات، سنتها و احکام و قوانین تو.
از بیان امام استفاده میشود که امویان نه تنها هیچ یک از امور یاد شده را درجامعه فراهم نساختند، بلکه بیشترین تلاش خود را در جهت مقابله با آن به کار بستند.مبارزه با نشانههای دین خدا، فساد در زمین، ستم به مردم و حتی سلب امنیت ازستمدیدگان که حق اعتراض هم نداشتند و جایگزین کردن سنتهای عصر جاهلیت بهجای احکام و قوانین و سنن الهی، بخشی از اعمال حکومتهای غاصب به ویژه امویانبود.
در اینباره در بخشهای بعدی مقاله در بحث «مشروعیت حکومت» سخنخواهیم گفت. در اینجا تنها به یک نمونه اشاره میشود که امام در یکی از سخنرانیهایخود با مردم رفتار امویان را متذکر میشود که اینان اهل پیروی از شیطان، ترک اطاعتخدا، فساد در زمین، تعطیل و ابطال حدود الهی، زیر پانهادن قوانین الهی همچون شربخمر و غارب اموال مساکیناند.
این اعمال را مجوزی برای قیام و مبارزه با چنین حکومتی میشمارند که خودبحث جداگانهای میطلبد که حق شورش و مخالفت با حکومت برای مردم بالاخص خواص جامعه در چه شرایطی مشروع است؟ امام پس از برشماری موارد یاد شده میافزاید:
«انا اولی من قام بنصره دین الله و اعزاز شرعه و الجهاد فی سبیله لتکونکلمها لله هی العلیا.»
این جمله به روشنی فلسفه حکومت را از دیدگاه امام روشن میسازد. کوفیان نیز پس از شهادت امام مجتبی(ع)، بارها از حسین بن علی(ع) خواستند، علم قیام و مبارزه را بلند کرد و پس از مرگ معاویه او را به کوفه دعوت کردند و خواستار احیای نشانههای حق و حقیقت و از بین بردن بدعتها بودند. بدعتهایی که در طول سالیان متمادی، حکومتهای نامشروع و نالایق در جامعه رواج دادند و کیان دین را تهدید کردند.
در این میان مهمترین اهداف حکومت از نظر امام، هدایت، رشد و پیشرفت معنوی و کمالات اخلاقی مردم بود که در پرتو حاکمیت افراد شایسته و تحقق عدالتاجتماعی میسر بود. از این رو بارها از شایستگی اهل بیت پیغمبر برای تحقق آرمانها وآرزوهای رسول خدا(ص) سخن میگفت. در حالیکه حکومتهای پس از پیامبر، بهویژه امویان نه تنها در چنین فکری نبودند، بلکه با ظلم و تجاوز به حقوق مردم به دنبال ریاست، قدرت و ثروت بودند.
مشروعیت الهی حکومت
از مسائل مهمی که در مقاطع مختلف زندگی امام در لابهلای سخنان حضرت بهچشم میخورد، «جنبه الهی و دینی حکومت» است.
گرچه جنبه الهی حکومت و منصوب بودن جانشینان پیغمبر از ضروریات مکتب شیعه بهشمار میرود، اما چون در سالهای اخیر افراد ناآگاه و فریفته مکاتب سیاسی دنیا یا مغرض، از سکولار بودن حکومت، حتی در زمان حضور امام معصوم سخن میگویند و درصددند تا جنبه الهی و آسمانی حکومت را به هر نحوی انکار نمایند، پرداختن به این بحث از دیدگاه امام حسین(ع) ضروری به نظر میرسد.
در جای جای سخنان امام حسین(ع)، حتی پس از رحلت پیامبر که در سنینکودکی به سر میبرد و با خلفا به مباحثه میپرداخت تا وقتی که بر علیه حکومت یزید قیامکرد و جان در راه آرمان الهی اش فدا نمود؛ این نکته مشهود است که حکومت جایگاه و منصبی الهی و دینی است، هر چند مردم نیز در آن نقشی اساسی دارند.
اهل بیت؛ منصوب رسول خدا
امام پس از رحلت پیامبر ضمن احتجاج با خلیفه اول، پدرش علی بن ابیطالب را «امیرالمؤمنین» خواند و آن را تعهدی الهی شمرد که پیامبر در زمان حیاتش از جانب خدا در غدیر خم بر مردم نهاده است و مردم به خاطر همان تعهد الهی وظیفه و حقدارند که از نعمت حکومت علی(ع) برخوردار بوده و از آن حضرت پیروی کنند.
حسین بن علی(ع) در این بحث، خلیفه را به بیعت مردم با علی(ع) از زمانپیغمبر متذکر میشود، چه اینکه همین احتجاج را با خلیفه دوم نیز در تاریخ نقلکردهاند. فرزند پیامبر در مقام بحث با خلیفه دوم اظهار داشت:
«پدرم از زمان پیغمبر برمردم بیعت دارد، آنرا جبرئیل از نزد خدا آورده است.»
امام، حکومت را حق اهل بیت پیامبر میدانست که به امر الهی توسط آن حضرت به مردم ابلاغ شده و مردم با بیعت خویش آن را پذیرفته وعده تحقق آن را دادهاند. امام معتقد بود که خلیفه نخست او را بدون هیچ «حجتی از سوی پیامبر» و «بدون رضایت آلمحمد» به خلافت برگزید. از این سخن برمی آید که کسی که بر مسند خلافت پیغمبر تکیه میزند، باید از سوی آن حضرت که مستخلف عنه است، حجت و دلیل روشن داشتهو رضایت خاندان پیغمبر را - که به فرموده رسول خدا، همان رضایت خدا و پیغمبر است -همراه داشته باشد.
در همین مباحثه از ویژگیهای حاکم اسلامی و نقش مردم در حکومت سخن میگوید که در جای خود بدان خواهیم پرداخت.
فرزند پیغمبر حکومت را حق پدرش علی بن ابی طالب میدانست، بدین جهت که وی وصیّ رسول خداست. هنگامی که در جنگ صفین دغل بازان برای ایجاد رخنه درسپاه علی(ع) به خدعه و نیرنگ رو آورده و نزد حسین بن علی آمدند و از وی خواستند تا پدرش را از خلافت خلع کند تا با او بیعت کنند، حضرت با هوشیاری در برابر این توطئهایستاد و فرمود:
«من هرگز به خدا و رسول خدا و وصی پیامبر ناسپاسی نمیکنم.»
در اینجا سخن حضرت «خیانت به پدر» نیست، بلکه چنین عملی را خیانت بهخدا، پیغمبر و وصی او میشمارد. و این جمله حاکی از دیدگاه حسین بن علی به مقوله حکومت است که جنبه الهی و دینی دارد و خیانت به حاکم اسلامی خیانت به خدا ورسولاوست.
سخنرانی امام در سرزمین منی
امام در سخنرانی معروف خود در منی، که توسط یکی از اصحاب گرانقدر آنحضرت (سلیم بن قیس هلالی)، در همان مجلس نقل شده و در تاریخ ثبت شده، همه شواهد و قرائنی را که از قرآن و احادیث پیغمبر در حق اهل بیت پیامبر در امر حکومت و رهبری جامعه دلالت دارد، بر شمرد و حاضران را که رجال و شخصیتهای سرشناس زمان خود بودند، سوگند داد که آیا این سخنان را در حق خاندان پیغمبر از زبان آن حضرت شنیدهاید یا نه؟ و در همه موارد اصحاب حاضر در مجلس، شهادت دادند که آن را ازشخص پیغمبر شنیدهاند و تابعین گواهی دادند که آن را از اصحاب مورد وثوق پیامبر شنیدهاند.
امام در این سخنرانی تصریح کرده که از خوف کهنه شدن حق اهل بیت پیغمبر در امر حکومت و رهبری جامعه، و فراموش شدن این حق الهی به شهر و دیار خود بازگشته و از اصحاب میخواهد این حق را که توسط قدرت طلبان و سیاست بازان در طول سالیان دراز غصب شده و به تدریج در بین مردم رو به فراموشی است، زنده کنند، به افراد مورد اعتماد خود از این حق سخن بگویند تا نسلهای حاضر در آینده آن را فراموش نکنند و در موقعیت مناسب این حق در جایگاه واقعی خود قرار گیرد.
امام از حاضران به خاطر آنکه حق منصوبین از جانب خود را در امر حکومت ورهبری جامعه، از غاصبان مطالبه نمیکنند، انتقاد نموده و سستی ایشان را در مقابله باحکومتهای نامشروع، عامل وضعیت ناهنجار جامعه میشمارد.
«لانکّم بلّغتم من کرامه الله منزله فضّلتم بها و من یعرف بالله لاتکرمون...»
فقهای شیعه از بعضی جملات این خطبه استفاده کردهاند که جنبه الهی بودن منصب حکومت اسلامی اختصاص به امام معصوم در عصر حضور ندارد، بلکه در عصرغیبت نیز علما و دین شناسان از سوی امام معصوم به نیابت عهده دار امر حکومتاند.
امام حسین(ع) در یکی از فرازهای این خطبه میفرماید:
«ان مجاری الامور بیدالعلماء بالله الامناء علی حلاله و حرامه»
گرچه بعضی از فقیهان، تعبیر «علماء بالله» را مخصوص ائمه اطهار دانستهاند، اما پاره دیگری از فقها به این برداشت اشکال گرفته و آن را تعبیری اعم دانستهاند.
حتی در همین خطبه نیز شواهدی وجود دارد، که نشان میدهد این تعبیر اعماست. چون امام پس از آنکه خواص جامعه را در عصر خویش مخاطب قرار داده و نعمتمقام و موقعیت اجتماعی آنان را در بین مردم مسؤلیت ساز خوانده، سپس به صورت «قاعدهای کلی» جمله یاد شده را بر زبان رانده است و حتی این منزلت را شأن آنان دانسته که توسط امویان سلب شده است.