14 دی 1389, 0:0
سرنوشت قاتلان شهداي كربلا
«عبیدالله بن زیاد» و «حصین بن نمیر»پس از آن که یزید به هلاکت رسید، عبیدالله بن زیاد، در شهر بصره، ضمن اعلام این خبر از مردم خواست که برای خود خلیفهای برگزینند و مردم بصره نیز در اثر ترس و وحشتی که از او داشتند عبیدالله را به خلافت انتخاب کردند! اما مردم کوفه زیر بار او نرفتند و با او به مخالفت برخاستند. مردم بصره نیز به تدریج از اطراف او متفرق شدند و ابن زیاد از ترس جان خود، فرار را برقرار ترجیح داد و به طرف شام گریخت. ابن زیاد در شام لشکر عظیمی فراهم ساخت و با نیروی انبوه به جنگ سپاه مختار آمد و در کنار شهر «موصل» در نزدیکی رود «خازر» اردو زد و منتظر جنگجویان کوفه ماند. از طرف دیگر، سپاه کوفه به فرماندهی «ابراهیم اشتر» فرزند شجاع و رشید «مالک اشتر» فرا رسید و بین آنها جنگ سختی درگرفت و ابراهیم اشتر «ابن زیاد» را با ضربهای به دو نیم کرد و دستها و پاهای او را قطع کرد و جسدش را به آتش کشید و.. همچنین نقل کردهاند چون سرهای شهدای کربلا را نزد «ابن زیاد ملعون» بردند، آن ملعون سر مطهر حضرت سیدالشهداء(ع) را برداشته و بر ران خود گذاشت، قطره خونی از سر مبارک امام حسین(ع) بر قبای ابن زیاد چکید و قبای آن سنگدل راسوراخ کرده و در زمین فرو رفت اما اثر آن بر ران ابن زیاد باقی ماند و هر چه اطبا درمان کردند آن زخم بهبود نیافت و از آن جا، کثافت و چرک بسیاری ظاهر میشد، چنان که (از بوی تعفن آن) هیچ کس طاقت ماندن در کنار ابن زیاد را نداشت و او نیز پیوسته نافه مشک به آن محل بسته بود اما با این وجود، بوی آن چرک بر مشک غلبه میکرد و به این درد نیز مبتلا بود تا روزی که به جهنم واصل شد.[1]
ابن اثیر نیز در اینباره نوشته است: هنگامی که سپاه شام شکست خوردند، «ابراهیم بن اشتر» گفت: «من مردی را کشتم که به تنهایی در زیر پرچمی در کنار نهر خازر بود، بروید او را پیدا کنید، من از او بوی مشک استشمام کردم و او را به دو نیمه کردم، دستهای او در ناحیه شرق و پاهای او (بر اثر ضربه شمشیرم) در غرب نهر افتاد.» مردم جست و جو کرده و او را پیدا کردند و متوجه شدند که عبیدالله بن زیاد است که با شمشیر ابراهیم به دو نیم شده است. سپس سر او را از تنش جدا کردند و بدنش را سوزاندند.[2]
در این جنگ و درگیری یکی از افراد سپاه مختار به نام «شریک بن جدیر» به «حصین بن نمیر»، که از فرماندهان بزرگ سپاه عبیدالله بن زیاد بود، حمله کرد و گمان میکرد که او عبیدالله بن زیاد است از این رو به طرف او حمله ور شد. «شریک» فریاد زد که: «این شخص پلید را به قتل برسانید، یاران مختار نیز بر او حمله کردند و «حصین بن نمیر» را به هلاکت رساندند.»
«شر حبیل بن ذی الکلاع» یکی دیگر از فرماندهان سپاه شام بود که در این درگیری به هلاکت رسید و سفیان بن یزید مدعی قتل او بود. هنگامی که سپاه شام شکست خورد و فرار کردند، یاران ابراهیم نیز آنان را تعقیب کردند و چون قسمتی از نیروهای سپاه شام، خود را به داخل رودخانه انداختند تا بتوانند فرار کنند، بسیاری از آنها غرق شدند آن قدر که تعداد غرق شدگان بیش از کشته شدگان بود و سپاه مختار غنیمتهای بسیاری از شامیان نصیبشان شد.
مختار سرهای بریده لشکر شام و سر منحوس «ابن زیاد» و فرماندهان لشکر شام را باسی هزار دینار به حضور محمد بن حنفیه که در مکه بود فرستاد و محمد حنفیه از دیدن سرهای قاتلان خاندان حسین(ع) به سجده افتاد و شکرالهی را به جای آورد سپس آنها را به محضر امام سجاد(ع) فرستاد، هنگامی که سر بریده «ابن زیاد» و فرماندهان لشکر شام را به محضر امام سجاد(ع) فرستادند، آن حضرت مشغول خوردن غذا بودند و با دیدن این منظره مسرت آمیز به سجده افتاد و شکر خدای را به جا آورد و به یاد مجلس ابن زیاد افتاد که سرهای مبارک شهدای کربلاهمراه با سر مطهر امام حسین(ع) را در مقابل آن ملعون آوردند.[3]
سپس مختار را دعا کرد و فرمود: «روزی که سر مبارک پدرم مقابل ابن زیاد بود از خدا خواستم که روزی فرا رسد که من نیز شاهد سربریده او باشم.»[4](4) و به این ترتیب، ابن زیاد و حصین بن نمیر و سربازان آنها به عواقب شوم اعمال خود در این دنیا گرفتار شدند.
کتابخانه هادی
پژوهه تبلیغ
ارتباطات دینی
اطلاع رسانی
فرهیختگان