كلمات كليدي : غدير، شرق شناسان، جانشيني رسول خدا(ص)، اتنخاب جانشين، احاديث غدير
نویسنده : عليرضا شمس
علت غایی ارسال رسل و خلاصه حرکت و تلاش انبیا و مهمترین مأموریت پیامبر آخرالزمان حضرت ختمی مرتبت محمد بن عبدالله )صلی الله علیه وآله وسلم( به حسب ادله نقلی و عقلی معرفی جانشین ایشان است که در نهایت در واقعه غدیر خم، تجلی نموده و به اوج خود رسیده است.
شرق شناسانی که درباره غدیرخم و جانشینی پیامبر قلم فرسایی نمودند، بسیار محدود هستند و آن دسته از دین پژوهان غربی که مکتوباتی دارند، بیشترشان در کتابی مستقل به این مسئله نپرداخته اند؛ از جمله کسانی که در رساله ای جداگانه به این مسئله پرداخته است، مادلونگ می باشد که در کتاب ماندگار خود «جانشینی حضرت محمد (ص): پژوهشی پیرامون خلافت نخستین»[1] به این مسئله پرداخته است.
در واقع در مغرب زمین، تحقیق و بررسی در تشیع که یکی از شاخه های مطالعات و بررسیهای اسلامی است، بیش از همه مورد غفلت قرار گرفته است. اما در چند دهه اخیر گروهی از محققان به بعضی از ساحت های اسلام شیعی توجه جدی داشته اند. پیشگامان این گروه عبارتند از: رودلف اشتروتمان[2] (1877ـ1960) لوئی ماسینیون[3] (1883ـ1962) و به دنبال آنها هانری کربن[4] (1903ـ1978) و در زمانهایی اخیرتر دانشمندانی چون إتان کلبرگ[5] (ت1943) ویلفرد مادلانگ[6] (ت1930) هاینس هالم[7] (ت1942) و دیگران در بالا بردن شناخت دین پژوهان غربی از اسلام شیعی کمک شایانی کرده اند[8].
جانشین رسول خدا (ص)
نگاه برخی شرق شناسان یک نگاه صرفاً تاریخی و گاهی پدیدارشناسی است؛ لذا بسیاری از اصول و ضروری اعتقادات شیعه را با نگاه و ادبیات خود بررسی می نمایند. به یقین در ضمن یک مقاله نمی توان به همه جنبه های جانشینی پیامبر پرداخت. اما سعی شده آنچه بیان می شود دربرگیرنده مباحث پدیدارشناسی در آثار شرق شناسان باشد تا به اعتقادات شیعی نزدیکتر باشد. از جمله "هاینس هالم"، گروههای اجتماعی گوناگونی که دارای سنتها و علایقی بسیار متفاوت بودند را علت بروز انشعاب در جامعه اسلامی و تنشهای اجتماعی می داند و پیامبر اسلام به عنوان پایه گذار جامعه اسلامی در صدد جذب آنها و رفع تنشها برآمد. جامعه ای که چهار گروه مختلف را شامل می شد:
1ـ مهاجرانی که از مکه به مدینه هجرت کردند؛
2ـ کشاورزان مقیم مدینه؛
3ـ جنگجویانی که با عراق و شرق ایران در حال جنگ بودند و جذب فرهنگ همان کشورها می شدند؛
4ـ اعضای مللی که به اسلام گرویدند.[9]
"هاینس هالم" در ادامه چنین می گوید: «دوره حکومت ناب الهی که در طی آن خداوند با زبان پیامبر مستقیماً با مومنان سخن می گفت با رحلت پیامبر اسلام به پایان یافت.» و اضافه می کند همه این انشعاب و شقوق قبیله ای و قومی بعد از رحلت پیامبر اسلام در سال 11هـ.ق/632م. سبب ساز مشکل تعیین جانشین ایشان شد. مشکلی که می توانست به شکلی مسالمت آمیز حل شود.[10]
نگاه تخصصی به انتخاب جانشین
هیچ یک از اصحاب پیامبر اسلام مدعی برخورداری از جذبه یک پیامبر دریافت کننده وحی نبود. آنهایی هم که ادعای پیامبری کردند، علتش مسائل شخصی بوده و به آنها پیامبران دروغین اطلاق می شد که از بحث ما خارج است و بحث جداگانه ای را می طلبد. در این باره پیامبر هیچ حکمی برای هدایت آینده امت اسلامی از خود بر جای نگذاشت و چون پیامبر هیچ پسر و وارثی که بتواند خلافت مسلمین راعهده دار گردد و به هر حال انتقال قدرت سیاسی از پدر به پسر هنوز به صورت یک اصل الزامآور در جامعه قبیلهای عربستان در قرن اول در نیامده بود.[11] لذا آن تعدد و انشعاب قبایلی سبب شد تا گروهی (مهاجران) که زور و قدرتشان[12] بر دیگران می چربید، ابوبکر را و بعد از دو سال عمر، که او هم از مهاجران بود، انتخاب کنند. و انتخاب خلیفه سوم ، عثمان نیز توسط شورایی که مرکب از شش تن از اصحاب برجسته پیامبر از جمله، امام علی (ع) پسر عمو و داماد آن حضرت بود صورت گرفت.[13]
پروفسور "لالانی" انتخاب ابوبکر را صحیح نمی داند. بلکه انتخاب امام علی (علیه السلام) را ارجح می داند و منشأ پیدایش جنبش های مردمی علیه حکومت و خلفای سه گانه را همان انتخاب شتابزده می داند که منجر به برکناری عثمان شد.
او تصریح می کند که انتخاب [ابوبکر] با شتاب بسیار صورت گرفت؛ زیرا رقابت میان انصار (بومیان مدینه) و مهاجرین (هجرت کنندگان از مکه) می رفت که جامعه اسلامی را از هم متلاشی سازد. امام علی(ع) که پسر عم و نیز داماد پیامبر بود در کنکاش انتخابات حضور نداشت؛ زیرا در خانه در کنار بستر مرگ پیامبر مانده بود. این مهم است که با آنکه کسی به طلب امام علی(ع) فرستاده نشد، عده ای از کسانی که در سقیفه بودند به بیعت با ابوبکر اعتراض کردند و اعلام داشتند که آنها با کسی جز امام علی(ع) بیعت نخواهند کرد. و این احساسات تا زمان خلیفه دوم زنده بود. برای نخستین بار جنبشی مردمی [نه گروهی محدود و خاص] به طرفداری از امام علی(ع) در کوفه ظاهر شد که خواهان برکناری عثمان از خلافت بود.[14]
"مادلونگ" همچون "لالانی" با این انتخاب موافق نیست و نقل می کند که عمر نیز نتیجه اجتماع در سقیفه را به دو دلیل امری شتابزده و بدون اندیشه (فَلته) می دانست:
الف: عدم حضور مهاجران برجسته از جمله خانواده و قبیله رسول اکرم در آن شورا.
ب: پایان آشفته و نامبارک سقیفه و حمله به سعدبن عباده رهبر قبیله خزرج.[15] و در صفحه74 علت شتابزدگی خلیفه دوم را احساس خطر از جانب انصار و اهل مدینه می داند. زیرا امکان انتخاب امام علی(ع) و جلو انداختن ایشان بود.
در ادامه وی سقیفه را به کودتایی تشبیه می کند. در واقع قریش نمی پذیرفتند که هم پیامبری و هم خلافت در یک طایفه جمع شود. این نه کودتای عمر و ابوبکر در سقیفه بنی ساعده، بلکه حسادت عمیق قریش بود که امام علی(ع) را از رسیدن به خلافت بازداشت.[16]
دست های آغشته به خیانت
نقش محوری ابوسفیان در این انتخاب شتابزده، از نگاه نازک بین شرق شناسان به دور نمانده است. مسئله ای که در کتب تاریخی ما هم کمتر به آن اشاره شده و سزاوار است به صورت جداگانه و عمیق به آن پرداخته شود.
"مادلونگ" منکر دست داشتن ابوسفیان در رسیدن خلافت به ابوبکر است. در حقیقت ابوسفیان به عنوان رئیس بنی عبد شمس این کار را برای خود شرم آور می داند. همچنین "کایتانی" این مسئله را فاقد اعتبار می داند. اما قرائنی وجود دارد که نقش ابوسفیان را در این دسیسه پررنگتر می کند:
"کورت فریشلر" نقل می کند: بعد از فوت پیامبر ابوسفیان به مدینه آمد تا از اوضاع و احوال مدینه با خبر گردد؛ تا آنجا که می گوید: ابوسفیان به ثابت بن أرطاه گفت: کسی نمی تواند جای پیامبر را بگیرد و پرسید: آیا کسی را برای اداره امور کشور به خلافت انتخاب کرده اید؟ ثابت بن أرطاه گفت: بلی خلیفه انتخاب شد. ابوسفیان پرسید خلیفه کیست؟ جواب دادم: ابوبکر خلیفه شد. ابوسفیان دو دست را بلند کرد و گفت خدا را شکر. پرسیدم چرا شکر میکنی؟ گفت: بعد از اینکه پیامبر ناخوش شد، من فکر کردم که اگر حضرت محمد(ص) فوت کند، ممکن است که یکی از افراد قبیله هاشم و به خصوص علی بن ابی طالب (علیه السلام) به خلافت اتنخاب گردد؛ اگر اینطور می شد، من چاره ای نداشتم جر اینکه طغیان کنم.[17]
شواهد ارزنده ای در دست است که ابوسفیان بلافاصله بعد از انتخاب ابوبکر پیشنهاد حمایت خود را برای مبارزه با این تصمیم به امام علی (ع) ارائه کرد. امام علی (ع) بعداً در نامه ای به معاویه این پیشنهاد پدرش را به او یادآوری و تصریح کرد که پیشنهاد ابوسفیان را از بیم پراکندگی امت نپذیرفت؛ زیرا مردم هنوز به دوره جاهلیت نزدیک بودند.
چنانچه ملاحظه فرمودید در میان شرق شناسان نیز کسانی هستند که انتخاب جانشین پیامبر اسلام را شتابزده می دانند. شیعه را اعتقاد بر این است که این انتخاب علاوه بر شتابزدگی، ناحق هم بوده است.
منصوب پیامبر و منتخب مردم
انتخاب امام علی (ع) از سوی انصار مدینه و جنگجویان قبایل عرب که در شهر کوفه سکونت داشتند و سبب فتوحات اسلامی شده بودند، صورت گرفت.[18]
پروفسور "هاینس هالم" نقش مردمی و مشارکت حداکثری آنها، در انتخاب امام علی(ع) را بیشتر از انتخاب خلفای سه گانه می داند. و اذعان دارد در انتخاب خلفای سه گانه رأی مردم در نظر گرفته نشده است.
"مادلانگ" نیز نظرات خود را خیلی به مذهب شیعه نزدیک می کند و امام علی (علیه السلام) را تنها جانشین لایق پیامبر می داند و می گوید: قرآن مقام خاندان پیامبر را همچون جایگاه خاندانهای پیامبران سلف، برتر از مقام هر مومن دیگری قرار داده و آنان را از هر پلیدی پاک گردانیده است. تا جایی که قرآن افکار حضرت محمد(ص) را بیان می کند. روشن است که او در نظر نداشت، ابوبکر جانشین طبیعی او باشد و نه به انجام این کار راضی بود. پیامبران پیشین کمال لطف الهی را در این می دانستند که جانشینان آنان فرزندان یا خویشاوندان نسبی شان باشند. سنی ها مدعی هستند که لازم نبود یکی از خویشاوندان پیامبر به جانشینی او تعیین شود. به همین دلیل ایشان کسی را به جانشینی خود تعیین نکرد؛ چون می خواست امر خلافت را بر اساس اصل قرآنی شورا به امت اسلامی واگذارد.[19] بر فرض تنزل از نصب امام معصوم توسط پیامبر اگر بنا به نظر اهل سنت شورا را اصل بدانیم، باز شورای واقعی از سوی مردم در زمان انتخاب امیرالمومنین علی (علیه السلام) صورت گرفته است.
"لالانی" نیز جانشینی فرزندان و خویشاوندان پیامبران را همچون "مادلونگ" بعد از ذکر برخی از آیاتی که در شأن و منزلت امیرمؤمنان و اهل بیت (علیهم السلام) نازل شده است، بازگو می کند و می گوید: به این ترتیب ملاحظه می کنیم که قرآن مقامی بس والا که والاتر از بقیه مومنان است به اهل بیت پیامبر می دهد. در پرتو داستانهای قرآن از جانشینی پیامبران پیشین احتمال قوی بر آن است که پیامبر جانشینی خود را نیز چنان می خواسته است. از نظر شیعه پیامبر به شیوه خود مسلمانان را برای این امر آماده می ساخته و به آنها دلالات و اشاراتی بر رجحان امام علی(ع) به عنوان جانشین خود پیش از آنکه وی را در غدیر خم مولای مردم اعلان کند، می کرده است. به نظر عجیب می آید که پیامبر به زعم اهل سنت جانشینی برای خود تعیین نکرده باشد. اگر چنین بوده باشد، ابوبکر که صریحاً عمر را به جانشینی خود برگزید و حتی آن را به قید کتابت در آورد، بایستی سنت پیامبر را زیر پا نهاده باشد.[20]
شیعیان، امام علی(ع) را تنها خلیفة بر حق می دانند و عنوان خلافتی«امیرالمومنین» را منحصراً به آن حضرت نسبت می دهند. طبق احادیث آنان خلافت کوتاه مدت آن امام (40ـ36/661ـ656) تنها حکومت مشروعی بوده که امت اسلامی از زمان رحلت پیامبر تجربه کرده است.[21]
نگاهی به احادیث غدیر
بنابر روایات شیعه پیامبر در چندین موقعیت پسر عمو و دامادش علی بن ابی طالب (علیه السلام) را جانشین خود و امام امت تعیین کرده بود. نقل است پیامبر در بازگشت از حجة الوداع در هیجدهم ذی الحجة سال10هـ.ق/مارس632م. درغدیر خم در نیمه راه مکه و مدینه در برابر زایرانی که توقف کرده بودند، امام علی(ع) را بر سر دست گرفت و چنین فرمود:
«من کنت مولاه فهذا مولاه»
بنابر نقل شیعیان از جمله کسانی که به امام علی(ع) تبریک گفت و را با لقب امیرالمومنین خطاب کرد، عمر بود.[22]
شیعه به خصوص معتقد است که حضرت محمد(ص) در غدیرخم اندک زمانی پیش از رحلت، امام علی(ص) را به جانشینی خود نصب کرده است.[23]
عباس عموی پیامبر پدر عبدالله نزدیکی مرگ را از چهره حضرت محمد(ص) شناخت و سعی کرد علی را متقاعد کند که پیش برود و از او بپرسد که کار خلافت از آنِ کیست؟ اگر از آنان است، بدانند و اگر از دیگران است مردم را به آن سفارش کند. بااین همه، لحن بیان عباس حاکی از آن است که او خلافت را حق امام علی(ع) می دانست و عقیده داشت که ابوبکر با تبانی با اصحاب، امام علی(ع) را به زور از مقام خود محروم کرده بود.[24]
احادیث غدیر خم در احادیث اهل سنت نیز نقل شده است ولی توسط آنان به گونه ای دیگر تعبیر و چنین ادعا می شود که پیامبر با بیان این عبارت می خواسته از قدرت تضعیف شده حضرت علی(ع) که سببش جدی بودن وی و در نتیجه از دست دادن وجهه عمومی او بود، پشتیبانی کند. منظور پیامبر از بیان این سخن در غدیر هرچه باشد، احتمالاً تعیین جانشین نبوده به دو علت:
1ـ خود امام علی(ع) عضو شورایی بود که خلیفه سوم را انتخاب کرد؛
2ـ خود ایشان به درخواست آن دسته از مسلمانان که خواستار حکومت اسلامی بودند به خلافت منصوب شد.[25]
آیا در واقع پیامبر می خواست که مسلمانان سرپرست خود را از راه شورا تعیین کنند. قرآن به مومنان توصیه می کند که بعضی از امور را از راه شورا حل و فصل کنند. اما نه مسأله جانشینی پیامبر را این امر به نص قرآن به انتخاب الهی تعیین می شود و خداوند معمولاً جانشینان آنان را از خویشاوندان خود آنان بر می گزیند خواه این جانشینان پیامبر باشند یا نباشند.[26]
بعد از چنین استدلالی که تا حدودی به مبانی اسلام و تشیع نزدیک است. انتظار می رفت آقای مادلونگ با تتبع و کاوش بیشتری نتیجه گیری می کرد. او دو دلیل برای عدم تعیین جانشین ذکر می کند. یکی عدم آگاهی در پایان عمر و دیگری عدم نزول آیه برای تعیین جانشین که این دو نسبت(عدم آگاهی و نسیان) از ساحت مقدس همه پیامبران به خصوص پیامبر عظیم الشأن اسلام به دور است.[27]
بیعت مجدد با امام علی(ع) بارها و بارها همانند دعوت پیامبر بود که در غدیر خم مردم را به سوی امام علی(ع) فرا خواند: «خداوندا ، دوستار کسی باش که علی را دوست می دارد و دشمن کسی باش که علی را دشمن می دارد» به احتمال قریب به یقین در حدود همین زمان بود که امام علی(ع) فرمود تا حدیث غدیر خم را برای عموم اعلام دارند.[28]
"هاینس هالم" خاندان آل بویه را اولین کسانی می داند که رسماً و علناً توانستند، مراسم یادبودی به مناسبت دو واقعه مهم در تاریخ تشیع راه اندازی کنند. یکی مراسم عاشورای حسینی در محرم و دیگری عید سعید غدیر: در پایان سال 352/964 دومین عید مهم شیعیان به یادبود انتخاب حضرت علی(ع) توسط حضرت پیامبر(ص) برای جانشینی، آشکارا جشن گرفته شد.[29]
هاجسن امام علی(ع) و جانشینان او را از زبان شیعیان این چنین توصیف می نماید: علی (ع) و جانشینان او از خاندان پیغمبر از همان آغاز یعنی پس از رحلت حضرت محمد(ص) یگانه حکمروایان مشروع و بر حق اسلام و از آن گذشته یگانه معلمان و منادیان بر حق دین می بوده اند. عدالت تنها، آن زمانی انتظار می رود که بر روی زمین استقرار یابد که اهل بیت پیامبر به حق خود برسند. زیرا تنها آنها هستند که می دانند و می توانند مطابق اصول راستینی که پیامبر آورده است، حکومت کنند.[30]